خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۱/۰۶/۱۳ / جلسه چهل و ششم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۱/۰۶/۱۳ / جلسه چهل و ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان(عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان، مناسبت‌‌های مختلف این ایام، ایام اسارت اهل بیت(ع)، و به قولی شهادت امام حسن مجتبی(س) که توسل حاصل شد و مشهور ، همان ۲۸صفر است، مناسبت دیروز، مبارزه با استعمار انگلیس ، امروز  میلاد مقدس حضرت امام موسی بن جعفر (ع) است، به اقتضای وقت به هریک اشاره‌ای داریم.

حال این رمز را چطور باید شکافت؟ ما مسلمان ها، از ۲۰۰ سال قبل که استعمار به کشورهای اسلامی آمده و قبل از آن هم، قرن شانزدهم میلادی، که شکل گرفته، همه جنایاتی که در کشورهای اسلامی از استعمارگر‌‌‌‌ها پیش آمده است، به وسیله خود مسلمان‌‌‌‌ها انجام شده است و وقتی استعمار انگلیس گفته می‌شود و یا سرکردگی آمریکا و … به عنوان سران استعمارند، سرکردگی استعمارند، اما همه اروپا تقریبا سیاست‌‌های عمده آنها همین است حال می‌خواهد به وسیله انگلس باشد، یا به وسیله آمریکا باشد، اما خود امریکا اروپایی‌‌‌‌ها هستند، امریکای ایالات متحده اروپایی‌‌‌هایی  هستند که ۶۰ تا ۸۰ ملیون مردم بومی امریکا را کشتند، اینها اروپایی هستند.

اما به هر حال اروپا سیاست و فرهنگ کلی‌اش، استثاء هم دارد، وحشیگری محض بوده و هست و خواهد بود و جنایات بزرگ جهان به وسیله اینها رقم خورده است، او که دشمن است، وحشی است، پایبند به هیچ قانونی نیستند، اینها نه به عقل توجه دارند و نه به شرع، نه قانون بین الملل، نه مصوبات… پایبند به هیچ چیزی نیستند، یکسری اهداف خاصی دارند، با فریب و نیرنگ نفوذ پیدا می‌کنند و بعد… انگیزه آنها از آمدن چیست به غیر از دزدی؟ غیر از آدم کشی؟ مثلا می‌آید اینجا برای شما خیرات کند؟

 حال مجری برنامه آنها خود مسلمان‌‌‌‌ها هستند با این چه کاری می‌کندید؟ این رمز را بشکافید، این چطور می‌شود، نوکری اروپایی‌‌‌‌ها چه با مزد، چی بی مزد ولی با نرخ غارت همه مایملک مسلمین، به وسیله چه کسی انجام می‌شود؟ این درحالی است که آنها به صورت طبیعی باید گدای در خانه مسلمان‌‌‌‌ها باشند چرا؟ چون خدای متعال سرزمین‌‌‌هایی  که زیر پای مسلمان‌‌‌‌ها است، بهترین نقطه‌‌های جهان است، سرشار از همه امکانات، سرشار از معادنش، نفتش، گازش، شرایط چهار فصلش، آفتابش، انواع محصولاتش و…، خیلی عجیب است، ما هم جنسمان را بدهیم، هم پولمان را بدهیم هم آزدایمان را و نوکریشان را بکینم، این رمزش چیست؟ سحر کرده اند یا ما خُلیم، مشنگیم(نادانیم).

شما در همین چند ماه اخیر، حداکثر یک سال اخیر که دولت غیرتمند مردمی آمده و به هر حال اقداماتی که چه در جایگاه شرقی کرده و چه در مقابله با غرب کرده است، هنوز هیچ کاری نشده است، هنوز در حرف است، حال اروپایی‌‌‌‌ها به کجا کشیده شده است؟ حال امریکا به کجا کشیده شده است؟ به گدایی افتاده اند، خیلی عجیب است، از آن وقتی که بدون حساب و کتاب،  نفت ایران را می‌بردند نظیر آنچه که الان در عربستان سعودی و… هست و از آنِ کشورهای اسلامی است، آنها می‌برند، آنها برای ما نرخ تعیین می‌کنند، آنها ما را تحریم می‌کنند، ما هم از بس مشنگیم(نادانیم) اطاعت چه کسی می‌کنیم؟ اطاعت کفار! ذلتی بدتر از این؟!  و حال آنکه همین چند ماهی که در مقابل آنها ایستادگی شده است ببنید حالشان به کجا رسیده است، چیزی ندارند، بالاخره کارخانه‌‌‌‌ها و صنایع و … انرژی می‌خواهد، از کجا تهیه می‌کنند؟ از کشور‌‌های خُلِ مسلمان، نامسلمان!

دریایی از نفت، همواره استخراج می‌کنند و می‌برند و تازه به این اکتفا نمی کنند علانیه دزدی می‌کنند، خیلی عجیب است، شما روزنامه‌‌‌‌ها را ملاحضه می‌کنید، آمریکا در سوریه کامیون‌‌های گندمی را که از مزرعه به سازمان غله و سیلو می‌روند، گندمهایشان را می‌دزدد، نفت‌هایشان را می‌دزدد، هرجا بوی نفت بیاید، حال می‌خواهد در میانمار باشد، در یمن باشد، اینها آنجا حضور دارند، و عده‌ای به اسم مسلمان خُل، آنها را کمک می‌کننند، حال شما اگر رمزش را بشکافید این چه دلیلی دارد؟ با چه دلیلی این کار را می‌کنند؟ این ثروت‌‌های عظیم مسلمین ر، آن وقت کار آنها چیست؟ کار آنها این است که به هرجا دست پیدانند، نابود کنند، اینها افسانه است؟

در همین ایران ما، روزی که ایران ۱۹ تا ۲۰ میلیون جمعیت داشت، انگلیسی‌‌‌‌ها ورود پیدا کردند، مواد غذایی را جمع آوری کردند، گندم‌‌‌‌ها را به صحرا برده آنچه را توانستند مصرف کردند و آنچه را نتوانستند از بین بردند، مرز شرقی را که هند بود، نگذاشتند چیزی وارد شود، غربی  را هم عراق و … را نگذاشتند، ۱۰ میلیون مردم مسلمان از گرسنگی و بدبختی …. همین چیزی که الان در یمن هست، در افغانستان هست، هنر اروپایی‌‌‌‌ها همین است، ۱۰ میلیون نفر از مردم ما را چراغ خاموش از بین بردند، در آن خلاصه شد؟ نه، بعد‌‌‌‌ها یک آدم بی سواد تریاکی را آوردند به اسم پادشاه، عجب  پادشاهی! کارش چه بود؟ کارش این بود که همه آنچه را که شما سرمایه مادی و معنوی دارید از بین ببرد، نبرد؟ برد.

آنها سرمایه‌‌های مادی شما را تصرف کرده اند، انواع و اقسامش، سرمایه‌‌های معنوی شما را، دربِ حوزه‌‌های علمیه را قفل کردند، علما را کشتند، منزوی کردند، شکنجه کردند، علیه دین و امام حسین(ع) علیه ناموس، هرکس  خواست حرف بزند خفه کردند، کشتند، کنار مضجع حضرت ابی الحسن الرضا(ع) در مسجد گوهرشاد با مسلسل، همه را درو کردند و زنده و مرده آنها را زیر خاک کردند.

خیلی عجیب است، در این خلاصه شد؟ این مردک نادان آنچه که توانست علیه مردم و علیه فرهنگ مردم، ارزشهای کتب علمی که بزرگان اسلام نوشته بودند و قرن‌‌‌‌ها حفظ شده بود، انگلیسی‌‌‌‌ها اینها را به خارج حمل کردند، بردند، که هر کتابش میلیاردها قیمت داشت، تازه به این اکتفاء نکردند، چنان تبلیغات کردند که بقیه کتب را خود مسلمان‌‌های نامسلمان و نفهم، گفتند اینها که دیگر به درد نمی خورد، کتابهایی که اگر می‌بود، هر ورقش میلیارد قیمت داشت، نسخه‌‌های اصلی، این ها، آن موقع پاکت که نبود، کاغذ سیاه بود نخ می‌پیچدند، در بقالی‌‌‌‌ها و … کتاب‌‌‌‌ها را پاره پاره کردند و به عنوان کاغذ سیاه، عوض پاکت درون آنها چای ریختند، تنباکو ریختند و … این یک گوشه‌ای است.

شرب خمر، میگساری، فاحشه خانه، تریاک، انواع اقسام…، ببینید در این تمام نشد، آن ارتش ننگین رضاشاه که نوکر انگلیس بود، کارش یرکوب مردم و کشتن مردم بود، غیر از این بود؟! اما با اینکه از نظر قانون بین الملل ایران بی طرف بود، متفقین به سمت ایران آمدند، قاعدتا باید دفاع می‌کردند، پشتوانه قانون جهانی هم داشتند، رضاخان دستور توقف دفاع داد و ارتشی‌‌های آن روز که در زیر حکم رضاخان بودند فرار کردند، همه جا، در خود همین بیرجند در تاک‌‌های انگور در رفتند، کسی نماند جز یک نفر که من آن آقا را می‌شناسم، او هم وابسته بود، در پادگان که بود، بقیه همه در رفتند.

۶میلیون جمعیت، چه به صورت مستقیم کشته شدند و چه به صورت گرسنگی کشته شدند، چه به صورت بیماری کشته شدند، خانه‌‌های مردم، مسجد هارا، حسینه‌‌‌‌ها را، را تصرف کردند، به ناموس مردم، تجاوز کردند، الآن هم چهل و چند سال از از انقلاب می‌گذرد هنوز، برایشان امریکا مطرح است یعنی اروپا، انگلیس مطرح هست، فرانسه مطرح هست، نه اسلام و مسلمین، این رمزش را بشکافید، این سحر است، این جادوست، این بالاخره یک رمزی دارد، آنها برای ما نرخ تعیین می‌کنند، آنها ما را تحریم می‌کنند، عجیب است.

امروز، آقا فرمود: «تبیین کنید»، خودمان  را بشناسیم، دشمنمان را بشناسیم، دوست را بشناسیم، وظیفه خودمان را بشناسیم، «صُمُّ بُكمٌ عُمي فَهُم» [۱]انگار نه انگار، اما در عین حال همین زبان‌‌‌‌ها برای غیبت کردن، برای تهمت زدن، برای اینکه در داخل مسلمان‌‌‌‌ها را اذیت کردن، به هم انداختن، اختلاف ایجاد کردن، همین زبان‌‌‌هایی  که اروپا را می‌پرستد، امریکا را می‌پرستد، اما از این جهت از هرشایعه دروغی از هر فضای مجازی، حقیقی و… اصلا کاری را که نشده است، شایعه می‌اندازد و دروغ به مسلمان‌‌‌‌ها … تو اگر غیرت نداری که با دشمن بجنگی ، پس چطور با مسلمان‌‌‌‌ها می‌جنگی؟ ممکن است اول وقت نماز هم بخواند، نیست؟ بالاخره یک تاریخی بزنیم که ما می‌خواهیم در این تاریخ درست بشویم، نادرستیم، تمام این کارهایی که آنها می‌کنند به وسیله خودمان انجام می‌دهند.

۱۶ میلیون از جمعیت ما را در آن دو طرح، وبعد از روزی که انقلاب آمده است، از آنجا می‌گوید:«شما حق ندارید انقلاب کنید»، همه خوبان شما همه فهمیده‌‌های شما، همه دانشمندان شما را، می‌خواهد مرتضی مطهری باشد، می‌خواهد مصطفی چمران باشد فرقی نمی کند، همه آنهایی که از دستشان کاری شاخته است همه آنها را ما از بین می‌بریم، حال با ترور باشد، منافقین را با ۱۷ هزا نفر از بهترین ها، در هر لباسی در هر شغلی و بعد جنگ تحمیلی به وسیله صدام، اسمش صدام هست، نصف جهان را علیه ما …، ما هنوز شک داریم که حق با صدام بوده است یا با امام، اسم این مسلمان را چه باید می‌گذاشتند؟ هنوز آقا شک دارد که ترامپ درست می‌گوید یا آقا درست می‌گوید، عجب مسلمانی!

سعدی بیانی دارد می‌گوید یک کسی در میان جمعی از مسلمانی غیبت کرد، همین شغل رائج، متاسفانه، هرچه به زبانش می‌آید می‌گوید، بعد سعدی می‌گوید فردی در آن جلسه از او پرسید که غزا کرده‌ای در فرنگ؟ یعنی به اروپا رفته‌ای در آنجا جهاد کنی؟ او پاسخ داد که من نه در عمرم از خانه ام بیرون نشدم، بعد یک سوال از او کرد، گفت شما که هیچ کافری در طول عمر از شما بدی ندیده است، هیچ کافری از شما اذیت نشده است، چطور است که مسلمان‌‌‌‌ها از دست شما راحت نیستند، این چه مسلمانی است؟ مصداق بارز قول سعدی همین آیه است، مسلمان‌‌‌‌ها از اینها راحت نیستند، اما ما شاء الله دشمن، از وجودشان  فیض می‌برد، چه زمانی می‌خواهیم بفهمیم؟ چه زمانی می‌خواهیم برای دیگران تبیین کنیم، آن وقت ۲۵۰ هزار از بهترین‌‌های ما را چه به وسیله منافقین، چه به وسیله، صدام، چه به بهانه‌‌های دیگر، چه با مواد مخدر و.. بالاخره منشا آن اروگا است، ۲۵۰ هزار از بهترین‌‌‌هایی  که هم دانشمند بودند، هم مدیر بودند، هم صالح بودند، هم عادل بودند، به چه جرم؟ به جرم اینکه بدون جازه آمریکا و انگلیس شما چرا انقلاب کردید؟! آن وقت در همین کشور از این تز حمایت می‌شود.

 باور کنید در خون همه شهدا ما شریکیم، چون اگر ما درست می‌بودیم یک شهید هم نمی دادیم، همواره ما بهانه دست دشمن می‌دهیم، از همان اول هم هرکس اینجا خیانت کرد با مردم، بلافاصله رفت نزد کشور‌‌های اروپایی، از او کمال پرستاری کردند، حال می‌خواهد بنی صدر باشد، می‌خواهد رجوی باشد یا دیگری باشد، اینها واقعا در نزد خدا بی آبرویی است، پس آن حب و بغض، آن تولی و تبری که  اصل دین هست چه شد؟ فردا با چه کسی محشور می‌شویم؟ هیچ چیز جای این حب و بغض را نمی گیرد، کجاست دوستمان؟ کجاست دشمنمان؟ کجاست خشممان؟ کجاست؟ ما که نمی بینیم؟ بله مسلم یک عده‌ای چه آن‌‌‌هایی  که شهید شدند، خداوند بر درجاتشان بیفزاید و آن‌‌‌هایی  که هستند خداوند به آنها طول عمر و توفیق عنایت کند ولیکن اگر اینها نبودند چه می‌شد بر سر مسلمین؟ بعد دلمان را به مسائل حاشیه‌ای خوش کنیم؟ شما که این مسائل را بهتر از بنده می‌دانید.

اما حضرت موسی بن جعفر(ع) که امروز، روز ولادتشان هست، عنایت دارید، در میان ائمه (ع) حضرت حسین(ع) که به هر حال برای همیشه جهان مصباح الهدی و سهینۀ النجاۀ ویژه الهی است، حال غیر از امام حسن مجتبی(ع) که در واقع طراح این پیروزی عظیم بر اندیشه و افکار انسان‌‌‌‌ها امام حسین(ع) دارد، امام حسن مجتبی(ع) بوده است، به جای خود، اما در میان ائمه، دو امام ویژگی خاص دارند، یکی امام حسین(ع) یکی موسی بن جعفر(ع)، یعنی شرایط ویژه این دو امام بزرگ و مبارزات سیاسی نظامی و مبارزات سیاسی فرهنگی، که حضرت امام حسین(ع) حضرت موسی بن جعقر (ع) داشته است، شرایط زمان، مخصوص این دو بزرگوار است، و ما به این قضیه کم آشنا هستیم که حضرت موسی بن جعفر(ع) یعنی چه؟ یعنی حسین(ع) درون میدان، با زجر‌‌های خیلی بدتر و سخت تر و با جهاد مداوم، تا لحظه آخر.

 این در حالی است که طاغوت حساس زمان آن حضرت، هارون الرشید بود و بعد از او مامون پسرش بعد از امین، اینها آدمهایی بودند که از تز هوشی خوبی برخوردار بودند، به همین دلیل، اعتقاد باطنیشان که الان هم آثار مکتوبش هست و دلائلی که ذکر می‌کنند هست، به حقانیت امام موسی بن جعفر(ع) و حضرت ابی الحسن الرضا(ع) اعتراف داشتند، یعنی هارونی که آن همه ستم کرد ولی در عین حال این از جملات هارون است:«او (حضرت موسی بن جعفر)وصیی از اوصیاء انبیاست» مدارک اهل سنت این را می‌گوید، این تعبیر را در مدارک اهل سنت ببینید که از امام موسی بن جعفر(ع) تعبیر می‌کند «وصیی از اوصیاء انبیاست» یعنی چی؟ یعنی امامت، می‌داند، یا مامون، که می‌گوید: «وقتی در یک سفر با پدرم بودم و مردم به دیدن خلیف می‌آمدند، یک مرتبه یه خلیفه، اطلاع دادند که، آقایی با این نشانی می‌آید، اوضاع عوض شد، مودب نشست، حرکت کرد استقبال کرد، موسی بن جعفر(ع) را با مکتب در خواست کرد که تا کنار بستر تشریف آورد، پیاده شد».

 مامون این تعبیر را می‌کند می‌گوید:«من حقانیت شیعه را از قول پدرم گرفتم» خیلی عجیب است، گفت: «من که نمی شناختم اما دیدم پدرم که آن همه بر دیگران غرور داشت، ایشان که آمد شرایط را تغییر داد، دوزانو نشست، مرتب مودب و فرمایشات آقا را گوش داد و وقتی می‌خواست تشریف ببرد به من و به امین که ولایتعهد بودیم گفت در رکاب حضرت بروید تا منزلش و ما رفتیم، در بین راه یک حرف در گوشی هم به من فرمود که فردا که این اوضاع حکومتی دست تو باشد از این خطاها نکنی این نصیحت را آقا به من کرد، وقتی که برگشتم از پدرم پرسیدم ایشان چه کسی بودند؟ ما که شما را شخص اول می‌دیدیم، حالا دیدیم که نه شخص اول کسی دیگر است، گفت ایشان موسی بن جعفر هست راستش را بگویم این ولایت و خلافت  حق آنهاست، من در آن موقع جوان بودم(جوان‌‌‌‌ها معمولا دلشان پاک است) پرسیدم عجب تو میدانی حق با آنهاست گفت بله شما هم بزرگ بشوید ذائقه حکومت را بفهمید برایت روشن خواهد شد، اما حق با آنهاست» بله این رشته سر دراز دارد، کتابها حرف اینجاهاست که ما اهلش نستیم،

حالا من که کم حافظه هستم، ممکن است بعضی جاهایش را کم و زیاد کنم، یک کرامتی هم از حضرت موسی بن جعفر عرض کنم، اگر اشتباه نکنم، فلان عالم بزرگوار نقل می‌کند، گفت:«فلان تاجر متدین،(تاجر اگر متدین باشد همواره پشت سر علما است و بر اساس فقه دین عمل می‌کند، التاجر ما لم یتفقه فهو فاجر، اگر خلاف دین عمل کندی دیگر تاجر نیست فاجر است) آن تاجر متدین نجفی که مرتب در نماز مرحوم شیرازی شرکت می‌کرد، و مکبر نماز آقا فردی بود که از نظر بدن خیلی قوی بود، بعد تاجر گفت ما یک طرف حسابی داشتیم در بغداد،  آدم ظاهر اشخاص را می‌بیند باطن اشخاص را که نمی بیند، در مسائل تجاری و… طرف حساب ما بود، بعد خواسته بود که وقتی من به بغداد می‌روم به خانه اش بروم، از من دعوت کرد، سفری برخورد رفتم بغداد و دعوت شده بودم به خانه ایشان، ظاهرش که دوست بود، من راه افتادم در حال رفتن بودم که دیدم مکبر نماز مرحوم آیت الله میرزای شیرازی با آن قدو قیافه و هیکل در مقابلم ظاهر شد، سلام علیکم، ما در نجف هم را می‌شناختم، گفت کجا می‌روید؟ گفتم کسی از ما دعوت کرده می‌روم آنجا، گفت منم می‌آیم، گفتم آقا از شما که دعوت نکردند، و خوب نیست، گفت نه من باید بیایم، گفتم احتمالا پولش تمام شده و با ما می‌خواهد شامی بخورد، دست بردم که به او پول بدهم گفت نه من پول نمی خواهم، ولی می‌آیم، دیدم علاجی ندارد و چیزی نمی توانم بگویم، گفتم برویم، رفتیم و آدرس خانه اش را پیدا کردیم، آمد در منزل را باز کرد و از ما استقبال کرد رفتیم داخل، وارد منزل که شدیم دیدیم صحنه، صحنه عادی نیست، یک اتاقی پایین بود، و در آنجا چند نفر سبیل دار بودند که برخوردشان برخورد خطرناکی بود، بعد پله بود که در دجله که هوا گرم بود ما به پشت بام رفتیم، دیدم طرف تجاری ما به اینجا که رسید و در خانه بسته شده بود و… مانند اینکه کسی را مسخره کند اینطور حرف می‌زد، جمعیتی که در پایین بودند، عناصر خطرناک، برخوردهای او، فهمیدم ما را در دام انداختند، و خودش تصریح کرد که کار شما تمام است، حال چه انگیزه‌ای داشت و به چه دلیلی بود ما نمی دانستیم، بالاخره ما را در دام انداخت، کانه تعبیه شده بود آنهایی که پایین هستند، برای شکنجه و کشتن ما آمدند، وقتی این قضیه روشن شد، مکبر با آن هیکل عظیمی که داشت آقای میزبان را گرفت و پرت کرد و در دجله انداخت، به من گفت حرکت کنیم، رفتیم و قبل از آنکه افراد پایینی بیایند در را باز کرده و بیرون شدیم، ولی شب بود و تاریک بود جایی را نمی شناختیم و شرایط خوب نبود و دیدیم که به جایی نمی توانیم این قضیه را تمام کنیم، کنار دجله جایی بود نشستیم ببینیم سرنوشت ما چه خواهد شد، فاصله‌ای که شد دیدم که یک قایق پیدا شد و نزدیک ساحل شد و ما را به اسم صدا می‌زند، گفتیم اینجا هستیم صدای ما را که شنید آمد و سوار شدیم، بدون اینکه بفهمیم او چه کسی بود؟ رفت به طرف کاظمین، گفتیم جریان چیست؟ گفت جریان این است که من خواب بودم، در عالم دیدم آقا موسی بن جعفر(ع) به من فرمود که برو در آن نقطه و آن دو نفر را صدا بزن و با خودت بیاور، و این را چند بار خواب دیدم، بالاخره تکرار شد دیدم مساله مساله جدی هست، بناء علیه امرش از طرف موسی بن جعفر(ع) بود و ما نجات پیدا کردیم»،

 بله آنچه را هم که خودم از مرحوم آقای سید محمد تقی حسینی که خمینی زابل بود و جزو شهدای ۷۲ تن پیش از انقلاب بود، آن عالم فرزانه و بزرگ نقل می‌کرد از آقایی که به نظرم او را دیده بود، عبدالعلی اصفهانی که شخص زاهدی بود، زمانی را که می‌گویم، زمانی بود که نان نبود، مردم گرسنه بودند، بعد سید محمد تقی حسینی نقل می‌کرد: « من از شیخ عبدالعلی اصفهانی دعوت کردم ظهر اتاق طلبه ای، ظهر آبگوشتی برایش آماده کردم، آمد به اتاق ما بعد از نماز، ما از نان‌‌های زابلی داشتیم، خشک و در همین حین یک طلبه از اتاق پایین آمد، گفت فلان کتاب را می‌خواهم، گفتم کتاب در طاق است بردارید، گفتم بفرمایید غذا گفت نه من روزه هستم و رفت، دیدم شیخ فقط از نان می‌خورد ولی از خورشت نمی خورد، گفتم ما این غذا را برای شما درست کردیم، گفت نه، آقای طلبه آمد بوی غذا را استشمام کرد و نخورد، من دیگر از این غذا نمی خورم، گفتم او که روزه بود، گفت کاری ندارم روزه بوده، یا نبوده بالاخره بوی غذا را استشمام کرد» ببینید حقوق جامعه یعنی این، آن کسی که مسلمان است، ولی برای کسی که مسلمان نیست که بحثی نیست.

سابق‌‌‌‌ها که نان نبود و وقتی که کسی به نانوایی می‌رفتم می‌گفتند حتما پارچه‌ای با خود ببرید و نان را بپوشانید، گرسنه‌‌‌‌ها نان را می‌بینند، نان هم ندارند، حقوق جامعه یعنی این، گفت: «شیخ غذا نخورد، فقط از نان خورد و رفت» این مقدمه‌ای بود برای شناختن آن آدم زاهد، بعد ایشان نقل می‌کرد از قول خود آن بزرگوار گفت:«در فلان تاریخ رفتیم عتبات، رفتیم کاظمین، وارد کاظمین که شدیم و شرائط خیلی خلوت بود در آن زمان، با مادرم بودم و او را در مسافرخانه گذاشتم، نزدیک حرم بود خودم آمدم حرم امام موسی بن جعفر را زیارت کنم، (این‌‌‌‌ها افسانه نیست) همینطور که در حال زیارت بودم و زیارتم نصف شده بود صدا را به گوش خودم شنیدم فرمود عبدالعلی مادرت تو را می‌خواهد، بلافاصله کتاب را روی هم گذاشتم، از حرم بیرون رفتم وارد مسافرخانه شدم، مادرم ابریقی را در دست داست آمد صدای کفش مرا که شنید به همان لهجه اصفهانی گفت عبدالعلی آمدی، گفتم بله مادر، گفت بنشین، نشستم، سرش را روی دامنم گذاشت و گفت قربان آن امامی بشوم که تا تورا خواستم فرستاد، نفس آخرش بود و از دنیا رفت» « لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ » [۲] انسان‌‌‌‌ها برای این کار خلق شده اند، ما دنبال چه هستیم؟ حال از شما که خبر ندارم، ولی خیلی شرمندگی دارد، برای چه خلق شده ایم و چه کاری می‌کنیم؟ و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، صلوات بفرستید.

[۱] سوره مبارکه بقره/۱۸

[۲] سوره مبارکه صافات/۶۱

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *