خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۳/۲ / جلسه پنجم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۳/۲ / جلسه پنجم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۳/۲ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما عزیزان

تبریک و تهنیت پیروزی فلسطین مظلوم بر ایادی کفر و شرک و ظلم

البته این پیروزی مقدماتی است،بعد از آن همه ادعاهای ارتش سوم یا چهارم جهان که چند کشور عربی را در شش روز شکست داد امروز پیداست کمر آنها شکست.

امید در ملت های مظلوم الحمدلله ایجاد شد، حتی بعضی از خود صهیونیست ها گفتند که ما دیگر نمیتوانیم اینجا باشیم و باید اینجا را ترک کنیم.

در تظاهراتی هم که در این ایام در کشورهای مختلف شرق و غرب حاصل شد، چه در روزهای اول بر مظلومیت مردم فلسطین و چه در افتخار پیروزی فلسطین مظلوم حاصل شد.

پیام این تظاهرات شرق و غرب عالم همین بود که فلسطین را رها کنید و فلسطین را دست صاحبانش بگذارید و دست اهلش و ما در انتظاریم ان شاءالله حرکت های قوی تر به این طومار ننگین رژیم صهیونیستی خاتمه دهند و آن را در هم پیچند، ان شاءالله

)الأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَالسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ، وَ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ، وَالنَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ: سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ، وَمُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ)[۱]

خب در این جهان یک حقایقی است که واقعیات عالم است و ظواهری است که در چشم ظاهربین می آید، این همان تعبیری است که از آن به عنوان حق و باطل یاد می شود.

حق واقعیت هستی است و باطل نمای کاذب است، تمام پیامبرانی که مبعوث شدند بشر را دعوت کردند به واقع شناسی یا همان حق پرستی، مکتب انبیاء مکتب حق پرستی است که در جهان امروز به آن می گویید رئالیسم، میگویید مکتب این همانی

بله دیگرانی رئالیسم را در یک معنی دیگر هم به کار می برند و آن این است که یک سری اباطیلی یک سری ظلم هایی یک سری مفاسدی در دنیا هست بنا علیه آن ها را نمی شود نادیده گرفت، اگرکمونیستی هست،اگر لیبرالی هست پس بنا علیه این تعبیر را می کنند.

ما آنچه که باطل است اصلا تحقق ندارد تا اینکه بگوییم بله هست و رفتنی است، (إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا)[۲] اصلا ذاتا باطل رفتنی است نه اینکه هست و می رود، نخیر، ذاتش رفتنی است، اصلا وجود ندارد.

مثلا وقتی فرعون ادعای خدایی می کند، بله، اما آیا چنین چیزی در عالم هستی است؟ هرگزنیست، پس این ذاتا نیست، این که ادعای پیغمبری می کند مسیلمه کذاب خوب چنین چیزی تحقق خارجی ندارد، آنچه که هست غیر از این ادعاست، پس نیست.

آن هم که ادعای خلافت و امامت می کند عینا همینطور است، باقی دروغ ها هم همینطوراست، فرق نمی کند.

بنا علیه، حق پرستی اصل دین است یعنی در ظرفیت انسانی واقعیات هستی را شناختن و به لوازم آن پابند بودن، حالا بعضی از آن در آیینه فطرت کسب می شود، بعضی در دلایل عقلی به دست می آید، برخی هم از طریق وحی حاصل می شود، برخی از طریق تزکیه و کشف حاصل می شود، بعضی از طریق علم حاصل می شود اما به هر حال انسان درست آن انسانی است که حق پرست باشد ولاغیر.

از باب تمثیلی که اهل منطق می آورند شما آیینه را در نظر بگیرید البته امروز صنعت آبگینه پیشرفت کرده و از این جهت آیینه معیوب نداریم یا کم داریم، سابقا اینگونه نبود،صنعت آبگینه ضعیف بود که در زمان خود ما هم آیینه های دستی هم که می ساختند موج داشت، شکل آن یک چیزی بود اما یک چیز دیگر نشان می داد، در مردم هم مشهور بود به آینه دروغگو، چهره شما یک واقعیتی است اما وقتی در آیینه که معیوب است و موج دارد می بینید یک چیز دیگر نشان می دهد اما آیینه صحیح، آیینه سنگ نه کم نه زیاد چهره را نشان می دهد.

این تمثیل را برای چه می آورند؟ برای حق و صدق، حق و صدق اینطور معنی می کنند، این چهره شما یک واقعیت و حق است آنچه که نشان داده می شود در یک آینه درست صدق است، این هم که می گویید انسان صادق، این هم که در قرآن دارد کونوا مع الصادقین همین است یعنی انسان هایی که حقیقت را آنطور که هست درک کردند و به لوازم آن پابند هستند، این معیار است، حرفی را هم که کسی می گوید که گاهی می گویید راست و حق است و گاهی می گویید کذب و دروغ  است همین است به جهت اینکه این زبانم که می چرخد مترجم قلب است، مفاهیمی که در قلب هست زبان ترجمه می کند اگر دقیقا همان مفهومی که در قلب هست ترجمه می کند این می شود راست و صدق، چرا صدق است؟ چون با حق مطابقت دارد.

همانطور که آن قلب وقتی صدق است که با هستی مطابقت داشته باشد  اماصداقت یک چیزینیست که تنها مربوط به حرف راست باشد نه، راست بودن، سخن راست بخشی از راست بودن است، بیش از آن عمل راست است.

یک انسانی که ایمان دارد به حقایق هستی آن صدق است، زبان آن را ترجمه می کند آن صدق است اما اگرچنانچه نه با حقایق دوگونه است و یا ترجمه زبان از قلبش دوگونه است این صادق نیست، صدق بیشترش در عمل است که تصدیق کند حقایق را و ملتزم باشد بخشی هم از آن مربوط به سخن است.

صدیق از القاب امیرالمومنین علی (ع) است، البته همانطور که خلافت را جا به جا کردند اسماء و القاب را هم جا به جا کردند اما طبق اسناد و مدارک صدیق اکبر امام علی(ع) است که در صحنه میدانی هم عینا اینطوری است بقیه می شود اسماء و القاب.

اسماء و القاب هیچ دردی را دوا نمی کند، خب می چسبانند کارش هم نمی شود کرد اما کار درستی نیست، نصیحت هم فایده ندارد، می گویند، چه ربطی دارد؟

ابوذر غفاری بنا به حدیث نبوی (ص)، خوب خیلی تعبیر جالبی است (ما أظَلَّتِ الخَضراءُ، ولا أَقلَّتِ الغَبراءُ عَلى رَجُلٍ أصدَقَ لهَجَةً مِن أبی ذَرٍّ)[۳]

آسمان سایه نیفکنده و زمین باری را به دوش نگرفته که صادق تر از ابوذر غفاری باشد، خب نشانی آن هم این است که او حقایقی که میدانست و ایمان داشت و به زبان جاری می کرد هیچ تعارفی با کسی نداشت و لذاست که او را بر نمی تافتند اما برنامه های سازش کاری و برنامه های معامله و فلان و اینها در دنیای آخرالزمان رایج است، همینی که می بینید.

این حقایق عالم زوایای مختلف دارد که اشاره کردم؛ بعضی از آینه فطرت، بعضی آینه عقل، بعضی آینه وحی، بعضی آینه کشف و عرفان، بعضی از آینه علم این حقایق به دست می آید و انسان مومن و مسلم واقعی کسی است که حق پرست باشد و چیزهای باطل کلی و جزئی چشمش را نگیرد ، این ها دردی را دوا نمی کند.

برخی از آن زوایا در این سه جمله آمده است، الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ ای مردم چه بدانید، چه ندانید، چه بخواهید، چه نخواهید صحبت هایی که می کنید حفظ می شود این یک واقعیت است، حالا ۱۴۰۰ سال قبل که امام علی (ع) این حرف را می فرموده نه، صدها سال بعد از او، این برای همه، بیش از همه برای درس خوانده ها و حکما قابل قبول نبود.

وقتی میخواستند بگویند چیزی ماندنی نیست می گفتند نقش بر آب، آب مایه سیال است از آب لطیف تر چیست؟ هوا است دیگر

چطور میتوانستند باور کنند که کسی روی موج هوا حرف میزند، او که روی آب است نقش بر آب تا برسد نقش بر هوا باشد، چه میماند؟ هیچ

اما امام علی (ع) فرمود الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ، حواستان جمع باشد حرف هایی که می زنید حفظ می شود ریشه آین هم در قرآن است دیگر (رَقیب و عَتید)، یک محافظ در سیستم خلقت آماده این را میگیرد حفظ میکند، الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ حواستان جمع باشد حرف هایی که می زنید این ها حفظ می شوند ریشه این هم در قرآن است دیگر (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)[۴] یک محافظ در سیستم خلقت آماده این را می گیرد حفظش می کند الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ، خدا می داند که در فردای قیامت این زبان چه بر سر ما در بیاورد وای بر زبان وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ باطن امور که خداوند ستار العیوب است باطن امور از نظرها پنهان است اما می فرماید یک روزی می آید که آن باطن امور ظاهر می شود این آقایانی که برنامه زندگی پس از زندگی را در ماه رمضان گذشته و ماه مبارک رمضان امسال ساختند بعضی از موارد در این برنامه همین بود که می گوید در آنجا تمام آن حقایق برای ما به صورت عینی دیده می شود  در آنجا دیگر بحث زبان نیست، این حقایق به صورت انتقالی از آن وسعت و ظرفیتی که روح دارد این حقایق باز می شود.

چه بخواهیم چه نخواهیم، چه بدانیم، چه ندانیم این ها نظام خلقت است، آنی که امین وحی است پیغمبر اکرم، آنی که وحی الهی است قرآن کریم، آنی که عالم به وحی الهی است امام علی(ع) می فرماید مسئله این است، حواستان را جمع بگیرید، از طرف دیگر حالا من و تو خودمان  را بی خیال گرفته ایم بعد چه می شود؟ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ خیال می کنیم ما را رها می کنند؟ شما در گرو هستید، کجا می روید؟ (وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسئولُونَ)[۵] بیا پاسخ بده، این کار را چرا کردی؟ حرف را چرا گفتی؟ مال را چرا خوردی؟ آبروی فلانی را چرا بردی؟ یکی دو تا نیست که، این حق ملت است چرا ضایع کردی؟ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ این سه زاویه از میلیون ها زوایای دیگر در کلام مولی آمده، حواستان باشد مسئله این است.

این ها حقایق عالم است آن وقت من را ببین والناس، این الناس نه یعنی مردم، این الناس یعنی مردمی، یعنی یک عده اینگونه هستند نه همه مردم اینگونه هستند.

حقایق اینطور تنظیم شده است در جهان هستی اما  النّاس منقوصون مدخولون یک عده ای هستند که یک تخته کم دارند منقوصون است دیگر، یک تخته کم دارند، آن تخته اصلی که باید بالاخره حق شناس باشد و حق پرست باشد همان تخته کم است.

مدخولون هم به آن کسی می گویند که حالا جن یا شیطان که از جن است در قلبش دخالت می کند و اراده و تصمیم را از او می گیرد و بعد القا می کند به او، حالا به تعبیر بنده و شما خُل، حالا چه شیطان جن باشد چه انس باشد، فرقی نمی کند، یعنی آدم خُل، النّاس منقوصون مدخولون در حالی که یک برنامه واقعی در سرنوشتش خدا تنظیم کرده این اصلا به او کاری ندارد حالا دلیلش، ما به چه دلیل خُل هستیم؟ به چه دلیل یک تخته عقلی کم داریم؟ این دلیلش، سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ ، ببین عوض اینکه به فکر خودمان باشیم می گوید ها از فلانی یک سوال کنم او را بپیچانم، به به  عمر خودش را، وقت خودش را، وقت دیگری را تلف می کند، عوض اینکه یک حرف حق بگوید، یک حرف توحید بزند، یک حرف اخلاق بزند، یک حرف درست بزند، می گوید فلانی را دست بندازیم، خجالتش بدهیم، این خُل نیست؟ در حالی که بزرگترین سرمایه خودش را هرز می دهد، برای خودش گناه کسب می کند، سائلهم متعند، حرف می زند، عوض اینکه حرف حق بزند اینگونه حرف می زند همین حرف های رایجی که هست حالا اسمش را بگذار سیاسی، اسمش را بگذار اقتصادی، اسمش را بگذار نمی دانم فرهنگی، فرق نمی کند، آدم وقتی که خُل شد که دیگر فرق نمی کند، هر حرفی بزند شیطانی است، آدم عاقل که آنطور حرف نمی زند، آدم عاقل بر اساس معیار حق حرف می زند، حالا آن طرف را ببین، باز او هم که پاسخ می دهد سیاسی پاسخ می دهد، دیپلماسی حرف می زند، توجیه می کند و نجیبهم متکلف، هی توجیه می کند که درستش کند، یک باطلی را می خواهد بچسباند، مریض را اول باید معاینه کرد بعد معالجه کرد اگر من یک ساعت بنشینم همین ۲۴ ساعت خودم را درست بررسی کنم که همین کار معمولی ساده حرف زدن من درست است یا نادرست

معمولا بچه ها سر دوسال، دو سال و نیم حرف زدن را بلد می شوند، باور کنید من که حرف زدن را بلد نشدم، اگر حرف زدن را بلد می شدم مردم آزاری نمی کردم، اگر حرف زدن را بلد می شدم کار باطل را توجیه نمی کردم، اگر حرف زدن را بلد می شدم حقایق را وارونه نمی کردم، هشتاد و چند سال از عمرم گذشته حرف زدن را بلد نشدم که بچه دو ساله بلد است، او درست حرف می زند و هر چه در دل او است را می گوید اما من که این کار را نمی کنم، توجیه می کند سائلهم متعنت و مجیبهم متکلف، ماشاءالله در هر علمی، در هر رشته ای، رشته های مختلف، دانشگاه، حوزه فلان تجربه ماشاءالله صاحب نظر است، در چند رشته واقعا صاحب نظر است، در مسائل اجتماعی، در مسائل روانشناسی، در مسائل اقتصادی، در مسائل جامعه شناسی و غیره هم مدرک دارد هم واقعا کارشناس است اما از این کارشناسی چقدر پیاده می کند؟ هیچی، کارشناس شده که این ساختمان که تمام شد امضا کند، به ساختمان کاری ندارد که، یک وجهی بگیرد امضا کند که مهندس ناظر امضا کرده باشد، در کشاورزی هم همین گونه است، در فلان مدیریت اداری هم همین گونه، کارشناسی است، ها، این چه کارشناسی است؟ این خُل نیست؟

به خاطر دارم آن دورانی که مجلس بودیم و طرح تقسیم خراسان بزرگ آمد و در کمیسیون بنا بود دفاع کنیم، حالا وزیر بود یا کارشناس های وزیر نسبت به تقسیم و منع تقسیم گفتند بله ما بنا بود فلان موضع را بگیریم حالا دستور آمده موضع دیگری بگیرید، به به، این کارشناس است.

کارشناس خودش می گوید که ما فلان موضع را بگوییم، دستور رسیده که فلان موضوع را بگویید، این چطور کارشناسی است؟ کارشناس باید طبق نظر کارشناسی حرف بزند، این که طبق نظر کارشناسی حرف نمی زند، می گوید ما ماموریم که این حرف را بگوییم یا آن حرف را بگوییم، این کارشناس است ي(َكادُ أفضَلُهُم رَأيا)[۶]، أفضَلُهُم رَأيا یعنی کارشناس درست موضوع را بشناسد اما به کارشناسی کاری ندارد (يَرُدُّهُ عَن فَضلِ رَأيِهِ الرِّضا و السُخطُ)[۷] این وقتی می خواهد اظهار نظر کارشناسی کند ، به کارشناسی علمی او کاری ندارد، می سنجد که اینجا به نفع او است یا به ضرر او، به نفع حزب او است یا به ضرر حزب او، اینجا برایش چیزی دارد یا ندارد؟ کارشناسی را بر اساس انگیزه های دیگر حرف می زند این خُل نیست؟ کشور چرا خراب است؟ سر همین ها

(يَكادُ أفضَلُهُم رَأيا يَرُدُّهُ عَن فَضلِ رَأيِهِ الرِّضا و السُخطُ)[۸] این انسان بی شخصیت، این سهله و پست که از اعتبارات جان مردم و کشور و این ها کارشناس شده حالا شده ابزار دست یک حزبی، یک گروهی، یک جمعی، نظر کارشناسی خود را بر اساس آن ها می گوید، حالا کوچک باشد یا بزرگ فرقی نمی کند بحث اینجاست که انسان با شخصیتی که در جهان هستی دارد آنقدر سبک می شود که بر اساس یک سری منافع زودگذر که نفعی نیست در واقع و یا بر اساس نفوذ دیگری این تازه آدمی است که صاحب رای است، کارشناس درست است و يَكادُ أصلَبُهُم عُودا آن یکی دیگر به عنوان اراده مشهور است که این صاحب اراده هست (تَنكَؤهُ اللَّحظَةُ و تَستَحيلُهُ اَلْكَلِمَةُ اَلْوَاحِدَةُ)[۹] با همه اسم و آوازه ای که در بالاخره در رای و نظر و قاطعیت دارد بس است که یک گوشه چشمی نشان داده شود، آقا نسبت به این موضوع فردا در جلسه اینطور بگویی، چشم تَستَحيلُهُ اَلْكَلِمَةُ اَلْوَاحِدَةُ یک گوشه چشمی یا یک جمله پیام برسد از آقای فلان که شما رفتید کارشناسی کنید ماشین ما با فلانی تصادف کرده نظر شما این باشد، بسیار خب، جانب فلانی را رعایت کنید، این می شود کارشناسش، این می شود صاحب اراده و صاحب نظر علمیش، خُل نیست؟ حالا این را بسنجید با واقعیاتی که بر جهان هستی حاکم است من کجا و آن کجا، گر مسلمانی همین است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی، حالا می گویند کارها چرا خراب است؟ سر همین ها است.

اینکه علی(ع) امام است این امام، شیعه امام علی(ع) کیست؟ سلام ما را هم به آن بزرگوار برسانید

به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

 

 

 

 

 

 

[۱]. حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه

[۲] . آیه ۸۱ اسراء

[۳] . المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۳۸۵ ح ۵۴۶۱

[۴] . آیه ۱۸ ق

[۵] . آیه ۲۴ صافات

[۶] . حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه

[۷] . همان

[۸] . همان

[۹] . همان

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *