خانه / متن بیانات / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۱/۰۸

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۱/۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما عزیزان

تبریک و تهنیت عرض می کنم میلاد  مقدس حضرت ولی عصر (عج) و دوازدهم فروردین روز تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران

این ایام تبرک و تیمن می جوییم به نام مقدس حضرت مهدی با هر بهانه ای، قبلا در یک موضوعی که مثل سکه دو رو دارد البته هر دو رویش خوب است ولی متفاوت است، از سویی ائمه معصومین واسطه فیض الهی هستند، بنا علیه امور کوچک باشد، بزرگ باشد، حتی نمک طعام باشد، انسان با این واسطه فیض از خدا بخواهد خوب است، اما این متفاوت با آن درخواست فرج از جهان اسلام و انسان، این دو تا است، یک وقت وَ الْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ[۱] مردم حاجت هایی دارند بر اساس اینکه معصومین واسطه فیض هستند، توسل می جویند یا اما نه وَ الْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ[۲] اصلا خود حاجتی ندارد، حاجتش این است که حکومت عدل الهی به وسیله حجت الهی فراهم بشود اما خود را فراموش دارد نیازهای روزمره خودش را فراموش دارد، این کارساز است، آن هم خوب است اما این کارساز است.

حالا هر کسی هم می تواند خودش را بسنجد، انسان در دیگران که نباید دخالت کند، غیب هم نمی داند، چه معلوم در باطن افراد چیست، هیچ کس نمی داند جز خدا اما محک اینجاست که منی که ادعا می کنم دنبال این قضیه هستم، دنبال برآوردن حاجت های خودم هستم یا نه میخواهم ببینم حاجت مولای من در پیاده کردن عدل در نظام جهانی چیست؟ من چه کار کنم، دو تا است دیگر

در این باره رویایی را نقل می کنند و به آیت الله العظمی آقا شیخ عبدالکریم حائری (قدس سره) نسبت می دهند، بنده شنیدم، مستندش را نمی دانم ولی چه مستند باشد و چه نباشد مطلبش درست است.

آن این است که گفتند مرحوم آقا شیخ عبدالکریم یک شبی رفت به جمکران موج مردم را دید که با اشک ریزان، توسل، دعا، صداقت همه چیز هست.

وقتی این را دید امور ذهنی است دیگر، در ذهن خودش به صورت طلب کار که خوب با وجود این مردم با صداقت و با دیانت و با ایمان چرا در ظهور تاخیر می شود؟ این چیزها گاهی به ذهن انسان می آیند، اختیاری هم نیست بالاخره، خوب یک ساعتی هم دل ایشان را خواب برد، در عالم خواب دید که جمعیت حرکت کردند به یک سو، چه خبر است، چه خبر است؟ گفتند که حضرت مهدی (عج) تشریف آوردند، خوب ایشان هم رفت جلو، امام دست ایشان را گرفت، این جمعیت را شکافت و شکافت و رفت و رفت و رفت و در جایی به پیرمردی رسید نگه داشت، گفت آقا شیخ عبدالکریم این جمعیت حوائجی دارند و برای حوائج خودشان آمده اند، کار خوبی است اما ربطی به فرج ندارد، این جمعیت حوائجی دارند و بالاخره غنیمت و آمدند اینجا توسل و دعا و همه اش هم خوب اما دنبال حوائج خودشان هستند، توی این جمعیت همین پیرمردی که میبینی این فقط آدمی است که از خودش حاجت ندارد بلکه آمده ببیند امام زمان (عج) دستش چه کاری دارد؟ حالا من با این یک نفر چه کار می توانم بکنم؟ تمام مسئله اینجاست.

هر وقت که خودمان را فراموش کنیم همان وقت اول فرج خواهد بود و الا بسیار بودند، بسیار هستند، بسیار خواهند بود، در یک شرایط خاصی توسل جستند، دست غیبی آمده آنها را نجات داده، حضرت مهدی آمده آنها را نجات داده، حالا دو مورد را که این دو مورد را اولا من مستقیما از اشخاص شنیدم، اینطور که بگویم کجا نوشته بود و از قول کیست نه، خودم مستقیما شنیده ام، خیلی هم مشابه هم هستند، یک موردش که خوب مرحوم آقای طباطبایی پدر آقا سید مهدی طباطبایی که آن دوره اول بود فکر می کنم نماینده مجلس از مشهد بود، در دوره هفتم هم نماینده مجلس از تهران بود، بسیار خانواده جلیلی بودند، من پدرشان، براددرانشان و خودشان را می شناختم، ایشان هم بیشتر به سمت موتلفه بود، موتلفه آن زمان نه این زمان، فرق می کند با هم، بله مرحوم طباطبایی نقل می کرد که خودم از زبان ایشان شنیدم، آن ها اصلا مردم رفسنجان بودند، گفت که این پیرمرد می گفت در فلان تاریخ که من هفت، هشت، ده سال سنم بود، با مرحوم پدرم که عالم آن زمان رفسنجان بوده است، گفت با شتر از رفسنجان کاروانی بودیم می آمدیم مشهد، به فلان نقطه که رسیدیم، آن موقع راه ها مشکل داشت، بالاخره خطراتی در پیش بود، دزدها بودند.

گفت همینطور که می آمدیم در فلان صحرا یک مرتبه آن کاروانچی نگه داشت، آمد پیش پدرم گفت آقا ما راه را گم کردیم، بیراهه می رویم، این خیلی وحشت زا بود، کجا می روند؟ نصف شب راه را گم کردند، بیراهه می روند، کاروان را متوقف کردند و بنا کردند که اطراف را بچرخند تا راه راپیدا کنند، مرحوم طباطبایی میگفت پدرم که داخل کجاوه بود به هر حال مرا پیاده کرد، گفت که هفت قدم برو و صدا بزن یا صالح یا اباصالح المهدی (عج) ارشدونا الی الطریق رحمکم الله بعد در حالی که همه سرگردان بودند و ترس غالب بود و اطراف می گشتند که راهی پیدا کنند، سمتی، علامتی، چیزی، گفت پدرم به من دستور داد من هم این کار را کردم، گفت در حالی که صدایی را می شنیدم ولی کسی را نمی دیدم، فرمود به سمت آن ستاره روشن که قرینه پیدا بود کدام ستاره است، به سمت آن ستاره روشن بروید، راه آنجا است، گفت من به پدرم گفتم و صدا زدند، همه جمع شدند، گفتم به این سمت حرکت کنید، آنجا که علامتی نبود فقط ستاره بود، گفت رفتیم، به راه رسیدیم، دقیقا این مطلب درست از کار در آمد، این را من مستقیما از مرحوم طباطبایی در مشهد شنیدم.

یک مورد دیگر مشابه این را، حالا شاید بعضی از آقایون بشناسند مرحوم آقا شیخ محمد حسین راشد، اهل این افضل آباد ماژان بودند، از علمای واقعا وارسته و شایسته بودند، پدر دکتر راشد

زمان آیت الله العظمی تهامی ایشان به هر حال مورد عنایت آیت الله تهامی بود و تدریس هم می کرد، در مشهد هم مورد عنایت آیت الله عظمای میلانی بود.

مرحوم راشد برای خودم نقل می کرد، خدا رحمتش کند چه مرد بزرگی بود، استاد بود، به همان نحوی که در این منطقه جلگه مرسوم بود در آن تاریخ که مردم کسب عمده شان کشاورزی بود بعد از آن که گندم را درو می کردند در چله تابستان و نودم نوروز که آن موقع این ابزار نبود که فوری گندم را پاک کنند، این ها را خرمن می کردند بعد از چله که باد تمام می شد گندم را می کوبیدند، بنا علیه یک فرصت برای کشاورزان بود، این فرصت را می رفتند به گرماب، شما می گویید دیگ رستم، با خر و خورجین رسم بود این مردم ما می رفتند به گرماب

مرحوم راشد هم که اهل افضل آباد ماژان بود آنجا هم همینطور، آقای راشد می فرمود که ما با یک کاروانی با هم خر و خورجین کردیم و به سمت گرماب راه افتادیم، ما که راه را بلد نبودیم، یک آقایی در این جمع بود و مدعی بود که من راه بلد هستم حالا در چله تابستان از داخل کویر با الاغ، وسیله که نبود، گفت که راه افتادیم، بالاخره در کویر به یک جایی رسیدیم و تقریبا ساعت های ۸ صبح هوا  داشت گرم می شد، همینطور که داشتیم می رفتیم گفت یک آقایی از همان اعضای کاروان آمد پیش من گفت آقای راشد این آقایی که می گوید من راه را بلدم بی خود می گوید او راه را بلد نیست، یک ساعت دیگر هوا گرم شود، کوزه آبمان تمام شود، همه باید بمیریم، می گفت من راه بلد نیستم اما قبلا یک بار رفتم، این نشانی ها اصلا توی این راه نیست، ایشان می فرماید من او را صدا زدم نصیحتش کردم گفتم که تو میگویی من راه را بلد هستم اگر مردم را ببری الان و به جایی نرسند همه هلاک می شوند اگر راه را بلد نیستی بگو بلد نیستم، ایشان گفت بله من که راه را فراموش کردم، دیدیم بله اینکه ما را آورده اینجا سرگردان کرده، بسیار وحشت زا بود.

خوب، حالا چطور راه را پیدا کنند؟ بالاخره این ها، زن ها و بچه ها ماندند و آقایان اطراف پراکنده شدند، دیدند راهی، نشانی، هیچ چیز نیست، بعد آقای راشد می فرمود که من خودم در آن حالت اضطراب، دقیقا همین عمل، چند قدم رو به قبله، یا صالح یا اباصالح المهدی (عج) ارشدونا الی الطریق رحمکم الله، گفت من این عمل را که انجام دادم یک نفری که از دور مثلا پنجاه قدم بود، هفتاد قدم بود، از دور تصور می کردند که از همین دوستان کاروان ما است و چهره اش را درست تشخیص نمی دادند، دیدند همینطور کمر خود را خم کرده می گوید از آن طرف بروید، از آن طرف بروید، راه آنجاست، خوب ما جمعیت را صدا زدیم و بالاخره به همان سمت راه افتادیم، راه زیادی نرفتیم رسیدیم به محله ای که دامدارها درآنجا خیمه داشتند و بالاخره راه بلد بودند و ما را حمایت کردند و بعد ایشان گفت که من به آن آقا گفتم که آقا تشکر می کنم که ما را از این هلاکت نجات دادید، گفت: از چه هلاکتی؟ گفتم شما نبودید که گفتید از آن طرف بروید؟ گفت عجب حرفی زدی اگر من راه بلد بودم که دنبال راه نمی گشتم از همان اول شما را می آوردم، من نبودم که

این دو قضیه را من مستقیما شنیدم اما به هر حال، ببینید بالاخره، طبق مدارک عقلی و نقلی این جهان متکی به حجت الهی است لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها[۳]

در این راستا همه آنهایی که ادعای مسلمانی می کنند یک بحث است که هر چه بلا سر مسلمانان می آید از همین مدعیان مسلمانی است، آنهایی که ادعای تشیع می کنند …. ناتمام ، هر چه دایره تنگ تر می شود عنایت دارید، مسئولیت سنگین تر می شود که این در عقاید صدوق، عقاید صدوق یادداشت هایی است که مرحوم شیخ صدوق کرده است به عنوان متبحر در بحث های کلامی و عقیدتی و آن مجموعه صاف و پاک عقیده شیعه را ذکر کرده، او این است که افراد خاص اگر ثواب کنند و کار خوب کنند، ثوابشان دو برابر کار دیگران اجر بیشتر دارد، اگر گناه کنند، گناهشان چند برابر گناه دیگران عذاب دارد چرا؟ به دلیل این که آن ها ویژه هستند، این جزو عقاید شیعه هست، دیگر فرقی نمی کند می خواهد هر کسی باشد، می خواهد زن پیغمبر باشد يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ[۴] شما با دیگران فرقی نمی کنید، می خواهد سید باشد، سید اگر گناه کند گناهش دو برابر دیگران است، ثواب هم کند ثوابش دو برابر دیگران است، هر چه نسبت بیشتر شود، عالمی که متهتک در گناه باشد گناهش از همه بدتر است الشرخلق الله علی وجه الارض، ثوابی که می کند از ثواب بقیه بیشتر است به جهت اینکه با علم کار می کند، هر نسبتی فرق نمی کند.

امروز هم من و شما در این مجموعه که حالا چه دلیلی داشته ما نمی دانیم، نه ما دنبال این بودیم، نه شما دنبال این بودید بالاخره یک چنین چیزی اتفاق افتاده و به یک نسبتی اینجا مشغول شدیمف ما از این اصل مستثنی نیستیم، جزو اصول و عقاید شیعه هست که کسانی که نسبتشان به پیامبر و ائمه بیشتر باشد اگر گناه کند، اگر خلاف کند، اگر نفاق کند بدتر از همه هست، اگر خیر داشته باشد، صلاح داشته باشد، صداقت داشته باشد ثوابش از همه بیشتر است، ما امروز در همین حلقه قرار داریم.

اینجاست که از سویی عبادات و نماز و روزه و این ها همه به جای خودش اما ما نودی بشی کما نودی بالولایه[۵] هیچ کدام در حد ارزش ولایت نیستند، خوب یعنی نماز برای چیست؟ قربه الی الله است دیگر، روزه برای چیست، قربه الی الله است، ولایت برای چیست؟ قربه الی الله است، اگر چنانچه در این راه توفیق پیدا کنیم و از خودمان فراموش کنیم و ببینیم مصلحت و خیر حیثیت نظام ولایی در چیست؟ دنال آن باشیم، اجرش از نماز هم بیشتر است، بحث نماز واجب و مستحب و این ها نیست

نماز واجب یک رکعتش را هم نمی شود ترک کرد مَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فقد کفر[۶] اما بحث قربات الی الله است، از جهت قرب به خدا (ما نودی بشی کما نودی بالولایه) نماز واجب است، روزه واجب است، همه واجبات، واجب هستند اما اوجب واجبات ولایت است، کلام امام است دیگر، به همین دلیل قربت الی الله از اینجا این بالاترین فرصتی است که خدا به ما داده است.

مرحوم آقا شیخ حسن علی تهرانی، شما خیلی از مرحوم آقا شیخ حسن علی اصفهانی کرامات شنیدید، ده ها هزار کرامت، حالا با همین نام  می خواهم عرض کنم آقا شیخ حسن علی تهرانی، جد مادری آیت الله مروارید که در مشهد از علمای بزرگ بودند، الان هم آقازاده های ایشان تشریف دارند، ایشان هم یک چنین آدمی بوده، اهل تقوا و کرامت و بالاخره آدم ویژه ای بوده است، خداوند بر درجات آنها بیفزاید.

یک مورد را نقل کنم از ایشان در موقع بیماری هایی مانند حصبه خیلی شایع بود در همه جا شایع بود، حالا در مشهد هم شایع بود، یک مریضی در آتش تب می سوخت، آقا شیخ حسن علی تهرانی به این خانه وارد شد، گفتند که این مریض در چنین حالی است، حالا ببینید همینطور که من و شما با یک آدمی حرف می زنیم ایشان آمده بالای سر مریض با تب حرف می زند و می گوید تب از بدن این آقا برو بیرون، اینها افسانه نیست، خیال نکنید افسانه است، نخیر مستند است، برو بیرون

بعد به صاحب خانه گفت که  این تب چند لحظه دیگر تا من پذیرایی شوم از بدن او بیرون می رود، خاطر جمع باشید تا ایشان چایی که برایشان آوردند خورد، مریض خوب شد و حرکت کرد، تب بی تب

از این عالم بزرگوار سوال کردند، آقا آخر این چه کاری بود شما انجام دادید، از چه طریقی به این رسیدید، گفت از چه طریقی؟ من از وقتی این لباس را پوشیدم به هیچ نحو با مولای خود امام زمان (عج) خیانت نکردم شما تعجب نکنید، کار من نیست کار مولای من است من از وقتی این لباس را پوشیدم به هیچ با مولای خودم هیچ خیانت نکردم او هم مرا تنها نمی گذارد به تب می گوید ای تب برو بیرون، می رود بیرون.

خداوند به همه شما خیر عنایت کند و چه توفیقی پیدا کردید، حالا امکاناتی که نیست اما در همان حد ممکن بالاخره حداقل اگر از دست من و شما کاری بر نمی آید همینی که نیت آن را دارید که مشکلی از مشکلات مردم را حل کنید ولو اینکه حل نشود، شما کار خود را انجام می دهید، ما موظف به وظیفه هستیم، نتیجه به ما ربطی ندارد، خدا به شما چنین توفیقی عنایت کرده است.

ان شاءالله که در آینده بیش از پیش موفق باشید وفقعکم الله و وفنا الله لما یحب و یرضی ان شاءالله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

[۱] . فرازی از دعای عهد

[۲] . همان

[۳] . غیبت نعمانی، بخش روایات درباره لزوم حجه در زمین ص ۱۵۵

[۴] . آیه ۳۲ احزاب

[۵] . کافی، ج ۲،ص ۲۱، ح ۸

[۶] . عوالى الآللى، ج ۲، ص ۲۲۴

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *