خانه / درس اخلاق مدیران دستگاه های اجرایی / متن کامل بیانات / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق مدیران دستگاه های اجرایی خراسان جنوبی ۱۴۰۴/۰۶/۲۶

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق مدیران دستگاه های اجرایی خراسان جنوبی ۱۴۰۴/۰۶/۲۶

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی‌آله‌آل‌الله والعن الدائم علی اعدائهم اعلاء الله.

با سلام به امام زمان و با درود به مقام مقدس رهبر فقید انقلاب سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران،رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما و همه خدمتگزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم،مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم،لبنان مظلوم،اسلام مظلوم و انسان مظلوم بر گرگ‌های بین‌المللی.

خوب چند دقیقه‌ای وقت عزیز شما را می‌گیرم و امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند به زبانم جاری فرماید.

انسان موجودی آرمان‌خواه است و بزرگ و کوچک،غنی و فقیر،عالم و جاهل،متناسب با شعورشان آرمان دارند،قطعاً مثل باقی حقایق،حقایق دیگر تعدد ندارد یکی است،واقعیت هر امر یکی است،بنا‌علیه یکی از آنها اگر درست باشد بقیه همه نادرست است،آرمان‌ها نادرست است.

تبرّک و تیمم جُستم به فقرات دعایی که به عنوان آرمان منتسب به حضرت مهدی سلام‌الله علیه است،«اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ»[۱]، تا آخر دعا پیداست این آرمان استاندارد است و هرکس آرمانش را با این تطبیق بدهد تضمین کرده است، بقیه مثل آرمان کودکان است دیگر فرقی نمی‌کند هر کسی باشد،بالاخره یک کودک آرمانی دارد، درخاک بازی می‌کند و بالاخره تخیّلاتی دارد،توهماتی دارد،برای همان‌ها خوشحال می‌شود، برای همان‌ها گریه می‌کند،برای همان‌ها دوست می‌شود،برای همان‌ها دشمن می‌شود،کودک است ولی خوب من با این سن خودم وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم خوش‌به‌حال کودک، من که کم می‌آورم، خیلی کم می‌آورم، اما به هر حال این تابلو تابلوی قشنگی است،بالاخره باید و نباید دارد،مجاز و ممنوع دارد،اولش همه بدانیم که آرمان یک انسان کامل این است که راه طاعت خدا برود،«اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ»،از اینکه از خدا نافرمانی کند بپرهیزد،فاصله بگیرد،به این دو روز زندگی و این تشکیلات و این تشریفات و این صحبت‌های مجازی و این اسماء و القاب مغرور نشود،این‌ها همه همان افکار کودک است که روز گذشته بخشی از این عرایض را تقدیم کردم.

خوب،«وَصِدْقَ النِّيَّةِ»،به همان دلیلی که عرض کردم واقعیات قابل تغییر نیست درعین‌حال که از یک واقعه هزارها افسانه کذب می‌شود ساخت و می‌سازند اما واقعیات تغییر نمی‌کند،حق قابل تعدّد نیست یکی است، در هر شیء حق مطلب یکی است، بقیه افسانه هستند،صدق،«وَصِدْقَ النِّيَّةِ»یعنی نیت من تطبیق پیدا کند با آن واقعیت امر هر چه هست، می گوئید رئالیسم،این همانی، واقع‌گرایی،بقیه همه مجازند،اسمش را هم هر چه می‌خواهید بگذارید،مجاز مجاز است، حق حق است، با این حرف هم تغییر نمی‌کند،پیش از من و شما هم در دنیا خیلی‌ها آمدند و خیلی هم مغرور بودند بعدها آنچه بر سرشان آمده محصولشان را در عالم دیگر درو می‌کنند،«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ»[۲]،بالاخره این هم آمده،مثل این حزب‌ها که می‌شوند دنبال یک عده‌ای می‌روند خیال می‌کند پیغمبر هم از این نوع است،آقا ما هم هستیم؛خوب باشید نباشید برای خودتان هستید،نیستید هیچ منتی ندارد که بر گردن پیغمبر بندازید، خدا بر تو منت نهاده و تو را انسان حساب کرده و راهنمایی فرموده بیایید به کمال می‌رسید،نیایید به کمال نمی‌رسید، نه پیغمبر نیاز به من دارد،نه خدا نیاز به من دارد، نه امام صادق علیه‌السلام به من نیاز دارد،من باشم یا نباشم چه فرقی می‌کند،اما این برای من مهم است که از چه کسی پیروی می‌کنم،آرمانم کجاست.

«وَأَكْرِمْنا بِالْهُدىٰ وَالاسْتِقامَةِ»[۳]، این راه  را،«وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ»[۴]،الْحُرْمَةِ احترام است،مهم است،ما یک چیزهایی را مهم داریم،ما یک چیزهایی را بی‌اهمیت می‌دانیم، این تصور من است که این مهم و آن مهم نیست،به چه دلیل این مهم است آن مهم نیست،بالاخره باید روشن باشد،به جهتی که آرمان خودم را با امر مهم و غیر مهم تنظیم می‌کنم،اولویت را به آن امر مهم می‌دهم،خوب واقعاً آن چیزی که من تصور کردم مهم است،خوش به حالم،اما اگر کار مهم را رها کردم و به دنبال یک توهمات رفتم همه‌ی عمرم را اینجا ضایع کردم،ضرر نمی‌کنم،پس شرط اول تابلو را دیدیم، طاعت خدا و معصیت خدا این تابلو، خوب شرط اولش کارشناسی است و راه‌شناسی،«عِرْفانَ الْحُرْمَةِ» است دیگر،واقعاً آنچه که من خودم را به آن متصل می‌کنم و دل به آن می‎دهم این شایستگی را دارد که من دل به آن بدهم یا ندارد، این‎‌ها شوخی‌بردار نیست،هر چه که مرا به سعادت نزدیک کند و کارشناسی شده به تعبیر آقا دانش‌بنیان باشد آن قابل قبول است اما این احساسات و این عواطف و اینکه باید در جایش مصرف بشود در غیر جابش مصرف می‌شود و به یک اوهامی متصل می‌شود،چه زمانی آن اوهام مرا بدبخت می‎کند،در نهایت تا به حال و یک عمری بود،تا به حال واقعاً یکبار چک کردم که این آرمان‌های من استاندارد است یا نیست،این یعنی معامله همه‌ی عمر، دیگر آنجا هیچی جایش را نمی‌‎گیرد،چه چیزهایی را برای خودم مهم می‌دونم،حالا بنده از دیگران که خبر ندارم ولی آنچه که خودم گرفتارم سه چیز را خیلی مهم می‌دانم،یکی مِلک و مُلک که عمدة‌المالک بشوم درست است،عمدة‌التجاربشوم،فلان بشوم، مِلک، خوب این یکی، بعداً مُلک،عنوان،ریاستً،شخصیت، در این سطح قرار بگیرد،چنین شود،فلان شود،همین‌که دنیا روی اینها حساب باز می‌کند،این جنگها برای چیست، یا برای مِلک است یا برای مُلک است، یک چیز دیگر هم هست لذّت،این جنگ‍‌ها، این ظلم‌ها،این قتل‌ها و ویرانی‌ها در دنیاست برای چست،همه به خاطر مِلک و مُلک و لذّت است،یکبار فکر کرده‌‎ام این‌ها یعنی چه، اتفاقاً چه بد سلیقه بودم که اینها را انتخاب کردم، چرا؟ به جهتی که مِلک و مُلک و لذّت واقعیت ندارد،حرف محال می‌زنم، واقعیت ندارد،قراردادی است،مِلک، این خانه مِلک من است،آن باغ مِلک من است آن شهر مِلک من است،واقعاً مِلک من است؟چطور مِلک من است؟واقعیت امر این نیست،مِلک من نیست بلکه حالا در هر سیستمی از سیستم‌های حکومتی ناچار باید چکار کرد،باید یک مسئولیت‌های قراردادی ایجاد کرد که بشود بر اساس آن مدیریت بشود، واقعیت ندارد، اما باید بر این اساس مدیریت بشود و لازم هم هست، بسیار خوب سر جای خودش خوب هم است اما باور من نشود که من مالک این مِلک هستم،این مِلک یک مخلوق مستقلی است هیچ ربطی به من ندارد،من هم یک مسئول مستقیم یکی ازموجودات مستقل هستم،خلقت من ربطی به آن ندارد،آن چطور مِلک من می‌شود، مِلک من نیست،حالا فردا من فوت کردم می‌گویند که آقا را در همین مِلک خودش دفن کنید،چطور می‌شود،حالا سر قبر من بیائید ببینید من مالک زمین هستم یا زمین زمین مالک من است،زمین من را می‌خورد،استخوان‌های ما را خرد می‌کند، این مِلک من است، باورت آمده که این مِلک توست، این جنگ‌ها،دعواها،دروغ‌ها،این دادگاه‌ها که این همه پرونده در دادگاه برای همین‌هاست،همه آنها هم منتظر هستند که مثلاً در فلان تاریخ نوبتش بشود و برود آنجا نظر قاضی محترم را بگیرد، انصاف بدهد پیش از آنکه قاضی حکم کند،چه کسی بهتر از قاضی می‌داند که حق با چه کسی است و چه کسی تصرف عدوانی کرده است،خود دزد و دروغگو و شاهد کذب؛ببینید آرمان مِلک می‌شود، کاش هیچی می‌بود اگر هیچی می‌بود خیلی خوب بود،اما این معامله‌ای که من کردم،این آرمان کثیفی که من دارم،اینکه خیلی افتضاح به بار آورده است، به جهتی که من دروغ گفتم،غصب کردم، زدم، کشتم، ویران کردم، تهمت زدم، بعد چه دست من ماند،هیچ، اگر هیچی می‌بود که خیلی خوب بود اما معامله من از مفت خیلی ارزان‌تر است به جهتی که وزر و وبالش را چه کار می‌کنم، با وزر و وبال چه کار کنم،کاش مُفت می‌‎بود،اینها هم که حالا چهار تا مِلک است و به اسمش ثبت شده است، بالاخره یک قیافه‌ای می‌گیرد و غیره‌ذلک،اینها اشتباه می‌کنند،اینها غرور توخالی است،هیچی در آن نیست،اول تابلو، فرمود«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»[۵]،آن تابلوی طاعت خدا ارزش دارد اینها ارزشی ندارد، فاصله گرفتن از گناه افتخار است نه که حالا چند روز که دستش به جایی رسیده هر جنایتی را دارد می‌کند،اینها سعادت است؟!،اینها خیر است؟ اینها آرمان است؟ کاش این آرمان کودک می‌بود،من از کودک خیلی کمتر هستم،خیلی کمترهستم،همین‌طوری که گفتم می‌روم هیچ تجدید‌نظر نمی‌کنم،دیوانگی است،«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»[۶]،این بعد از ما می‌پرسند چه کارش کرده‌اید،عقل نداشتی،فطرت نداشتی،وجدان نداشتی،علم نداشتی،این چه راهی بود که تو انتخاب کردی؟من که پاسخ ندارم،پیش از اینکه به آنجا برسم خودم حکم محکومیت خودم را امضا می‌‎کنم؛ خب مُلک هم که بدتر از این است،مُلک اسمش را پادشاه بگذارید،اسمش را نمی‌دانم فلان بگذارید،اسم دردی را دوا نمی‌کند،این عمارت و این سلطنت و این عناوین و غیره‌ذالک که مسئولیت پذیرفتن و حق صغیر و کبیر را پاسخ نمی‌دهد بلا سر آدم در می‌آورد؛هارون‌الرشید یک کار فوری برایش پیش آمد،از روی تختش حرکت کرد پنج دقیقه رفت کاری داشت،تا برگردد بهلول آن فقیه،آن عالم،آن شاگرد امام موسی‌بن‌جعفرعلیه‌السلام بلافاصله همانجایی که هارون نشسته بود رفت نشست،آن مأمور آمد یک سیلی آبدار به او زد و گفت برو سرجایت بنشین،هارون هم آمد و سرجایش نشست،بعد بهلول خیلی گریه می‌کرد از حد یک سیلی ده برابر بیشتر،هارون  گفت بالاخره او بد کرده به شما سیلی زده ولی این همه داد و فریاد و گریه ندارد،یک سیلی که این همه گریه ندارد،گفت من برای سیلی نمی‌گریم،پس برای چه گریه می‌کنی،گفت برای تو می‌گرییم،برای من،چرا برای من؟ گفت پیش از اینکه من روی این تخت یک لحظه نشستم یک چنین سیلی خوردم تو که یک عمر اینجا نشستی و در سرنوشت مردم کار داری با تو چه خواهند کرد،من برای تو می‌گریم نه برای خودم؛باور کنید این گریه دارد،خیال می‌کنید،«وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ»[۷]،فرصتی گیرت کرده این امانتی است که صغیر و کبیر را، یتیم و فقیر اینها همه در آن حق دارند،بابا مُلک واقعیت ندارد،همان‌طوری که مُلک واقعیت ندارد،آن شیء مستقلی است،به من ربطی ندارد،ملک هم اینطوری است،می‌گوید آقای رئیس،آقای مرئوس،هیچ‌کدام به عنوان رئیس خلق نشدند،هیچ کس هم به عنوان مرئوس خلق نشده،اینها جزو لوازم مدیریت‌های جامعه بشری است و باید هم باشد،سلسله مراتب است،باید دقیق هم رعایت شود اما نه بر اساس بادهوا و آرمان‌های کودکانه،بر اساس مدیریت امر و فردا مشخص خواهد شد که چه کسی رئیس و چه کسی مرؤس است، ببینید،اینها واقعیت ندارد اما آرمان‌های بزرگی است که این همه ظلمی که در دنیا می‌شود مربوط به همین مِلک و مُلک است،اینها آرمان است،آرمان انسان است،گرگ‌ها از آن ننگ دارند،بشر که کارش به کجا کشیده باز یک عده‌ای هم ارادت دارند به آن سمت می‌خوابند ونعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا،اینها آن وقت می‌شود لذّت،خوب با لذّت چه می‌گوئید،با لذّت،این‌هایی که شما تعبیر به لذّت می‌کنید اصلاً لذّت نیست،لذّت در جای دیگراست،در موقعیتی هم شرح خواهند داد اما اینها لذّت نیست،خوب لذّت نیست پس چیست؟اهل فن می‌گویند اینها رفع ألم است،ألم با حمزه با الف یعنی درد،اینها رفع ألم است،شما می‌گوئید لذّت، یعنی چه، یعنی اینکه با شکم گرسنه بالا آمده سر غذا نشسته و می‌خورد و کیف می‌کند،این درد گرسنگی است،رفع می‌شود؟نه، لذّت است،گرسنگی یک درد است،تشنگی یک درد است،باقی لذّات همچنین رفع درد است،و لذاست که وقتی سیر است به این سفره نگاه می‌کند اصلاً خوشش نمی‌‎آید و صورتش را به آن طرف می‌چرخاند،آدم تشنه دو لیوان آب خورده یک لیوان دیگر بخورد بیرون می‌ریزد،بدش می‌آید، لذّت نیست،اینها رفع ألم است وانگهی واقعیتش هرچه هست آنقدر گذراست و نمی‌ماند که شما نمی‌توانید فرق بگذارید،بینید اینکه مثلاً دیشب خواب دیده‌اید سر یک سفره با گرسنگی غذا نوش‌‎جان کرده‌اید یا در میهمانی، فرقی نمی‌کند،عیناً مثل خواب می‌ماند، تمام این آرمان من است،در حد یک خواب دیگر چه عرض کنم که برای این لقمه به اصطلاح لذیذ حرام حق صغیر و کبیر و بیوه زن و کودک و همسایه و پدر و مادر و همه را ضایع می‌کنم که می‌خواهم سر سفره یک لقمه حرام بخورم کیف کنم،آدمی از چنین چیزی کیف نمی‌کند،لذّتی اگر هست در مقام قرب است و او از طاعت به دست می‌آید،آنقدرآن لذّت، لذّت است،آنقدر آن زیباست که حتی مصائب بزرگ دنیا را انسان مؤمن در خودش هضم می‌کند و همانطوری که در لذّت ما اینطور تعبیر می‌کنیم در رنج آنطور، امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا هر چه به ساعت‌های ظهر نزدیک می‌شود بعد از آن همه داغ و مشکلات و تشنگی می‌گویند رنگ دل‌آرای حسین علیه‌السلام برافروخته‌تر می‌شد کیف می‌کرد،این تعبیرش همان تعبیر خواهر بزرگوارشان حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها است که فرمود«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»، لذّت آنجاست، لذّت آنجاست که وقتی قرب به خدا و وصول به حق پیدا می‌کند آنجا دیگر نه رنج می‌برد،نه از دنیا لذّت می‌برد،چرا؟چون لذّت آنجاست،آن لذّتی که امام علی علیه‌السلام در دعای کمیل می‌خوانند«يَا إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلاَيَ وَرَبِّي، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذَابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِرَاقِكَ»،از این طرف در بُعد نفی اگر آتش دوزخ او را می‌سوزد می‌گوید این آتش چیزی نیست اما ترک آن لذّت، کدام لذّت؟لذّت قرب، او را دیگر نمی‌شود تحمل کرد، بزرگترین عذاب فاصله با خداست،«صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذَابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِرَاقِكَ»،لذّت آن است و الحمدلله شما که در مکتب اهل بیت علیهم‌السلام بزرگ شده‌اید،از شیر مادر با ایمان و ولایت شیر خورده‌اید،در دامن پدرهای با ایمان بزرگ شده‌اید،امروز هم به عنوان امین در مسئولیت‌های نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران هستید،عبادتی بالاتر از این نیست،اما خیلی سعی کنید که آن فرهنگ نظام اسلامی را که آرمان‌های الهی است،استاندارد است، در سطح آرمان‌های امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است،اینها را به مردم خودتان و مردم دنیا منعکس کنید، مهم آن پیام این مکتب است که نمونه تمدنش را ملاحظه می‌کنید،حالا یک تمدن لیبرال دموکراسی نفرین شده غرب است که همه‌ی دنیا متأسفانه متأثر از ظلم‌های این تفکر شیطانی است،حالا نمونه‌اش حساب کنید غزه و لبنان و فلسطین است اما آن تمدن اسلامی را که حالا خیلی کمرنگ مختصر،مثل کاسبی که یک مشت می‌آورد این مستوره،نمونه،جنسش و کالایش، این کالای من است؛این اربعین حسینی علیه‌السلام این مکتب است،مردم از همه دنیا جمع می‌شوند،آنهایی که نمی‎توانند یا استعداد و ظرفیت نیست می‌مانند در شهر خودشان،در روستای خودشان،درکشور خودشان در هر کشوری که زندگی می‌کنند،اما آرمانش چیست؟ آرمانش این است که مقام دارد،موقعیت دارد،مال دارد، اما می‌خواهد خودش را برساند و آنجا کفش یک زائر را واکس بزند، این مهم است،یک لیوان آب دست یک تشنه بدهد،خدمت کند،خدمت به بندگان خدا کند،خدمت به انسان کند که ان‌شاءالله با وجود پُر برکت شما مسئولین ارزشمند، باید پیام کار شما،عمل شما،اخلاق و برخورد شما اینها باشد،یعنی آرمان‌های امام زمان علیه‌السلام باشد،چرا؟ به جهت اینکه صاحب اصلی این حکومت امام زمان علیه‌السلام است آقا نایب عام‌اند که مبتنی بر مبانی هم کلامی و عقیدتی و هم بحث‌های فقهی از هر دو جهت بالاخره این مطلب استوار است،اما صاحب اصلی بر حکومتی که شما ماموریت دارید در هر بخشی مربوط به امام زمان علیه السلام است،هر لحظه حساب کنید که امام زمان علیه السلام علم او احاطه دارد، شما را تحت نظر دارد، به شما عنایت دارد، این پرونده‌های ما هفته‌ای دو روز هم به صورت خاص از دید امام زمان علیه السلام می‌گذرد که عنایت دارید ما بخشی از مفاهیم را درست نمی‌توانستیم درک کنیم،این برنامه زندگی پس از زندگی که آمد مسئله اینکه چگونه می‌شود اطلاع پیدا کرد در سیستم کلاسیک و در سیستم عرفی ما نیست، از آن نوع است یعنی احاطه،احاطه علمی برای انسان کامل اینطوری است که به هر جا توجه کند آن قضیه را با تمام ابعادش می‌بیند؛ امام زمان علیه السلام ما را می‌بیند که گفتم این مسائل امروز حل شده است،در تجربه‌های نزدیک به  مرگ انسان  از عالم ورود به عالم برزخ این حالت را پیدا می‌‎کند.

وقت شما را گرفتم،اما دعاگوی همه شما هستم،ان‌شاءالله که در دنیا و آخرت سرفراز باشید،صلوات بفرستید.

[۱] – کفعمی در کتاب «مصباح» فرموده است: این دعای حضرت مهدی (عج) است.

[۲] -سوره حجرات،آیه ۱۷٫

[۳] – دعای حضرت مهدی (عج).

[۴] -همان.

[۵] -سوره منافقون،آیه ۸٫

[۶] -سوره تکاثر،آیه ۸٫

[۷] – نامه ۵ نهج البلاغه.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *