خانه / متن بیانات / متن بیانات امام جمعه بیرجند در دیدار علمای اهل سنت و تشیع

متن بیانات امام جمعه بیرجند در دیدار علمای اهل سنت و تشیع

بسم الله الرحمن الرحیم.

 اللهم وَفِّقْنا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرضی.

با عرض تبریک ایام میلاد مقدس عقل کل و هادی سبل و خاتم الرسول،حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم، مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم، لبنان مظلوم، اسلام مظلوم و انسان مظلوم بر گرگ‌های بین‌المللی.

خیلی خوش آمدید. هم از دیدار شما بهره گرفتم، هم از فرمایشات شما.

چند لحظه‌ای مصدع وقت شما می‌شوم، امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند به زبانم جاری فرماید.

مسئله وحدت،یکی از مهم‌ترین واجبات است. در دو مرحله تعریف می‌شود،که مراد از وحدت میدانی و عملی بنابر عرایضی که داشته‌ باشم در بخش دوم، بخش اول آن است که با یک دید تحقیقی و شناخت کافی، در میان اجناس موجودات، یک نوع هم «انسان» است و ملاحظه می‌فرمایید که وقتی جنسی تعریف شد،لوازم آن همراه است،بخواهیم یا نخواهیم. حالا می‌خواهد جماد باشد،می‌خواهد نبات باشد،می‌خواهد حیوان باشد.

مثلاً وقتی کسی می‌خواهد زنبور عسل پرورش دهد، بالاخره با آن‌هایی که تخصصی کار کرده‌اند، شناخت پیدا کرده‌اند، بایدها و نبایدها را در زندگی آن می‌دانند، آنچه که مفیدش و آنچه که مضرش است کاملاً شناخت دارند و به همه امور زندگی‌اش واقف هستند بعد او طرح عملی‌اش را می‌دهد. زنبوردار بر اساس آن عمل می‌کند. اگر صد زنبوردار دیگر هم باشند، نسخه همین است. در کشاورزی نیز همین‌طور است. بالاخره آن مهندس با تخصصش ، با فوق تخصصش، نسبت به هر نوع گیاه، نیازهایش،آفاتش،آب،آفتاب، کودش و غیره را وقتی مشخص کرد، اگر مثلاً بخواهد گل رز یا گل سرخ پرورش دهد می‌داند از چه ابزاری باید استفاده کند، چه چیزهایی باید باشد، چه چیزهایی نباید باشد،چه چیزهای مفید است و چه چیزهای مضر است، اگر صد پروژه کشاورزی دیگر هم بریزند نسخه همین است، چون بر اساس شناخت است.

بقیۀ مسائل نیز همین‌طور است. بناعلیه انسان در میان اجناس موجودات یک نوع است. این را در آیات کریمه‍‌ای که ابتدا با«يَا أَيُّهَا النَّاسُ » و یا « بنی آدم» آغاز می‌شود، ملاحظه می‌فرمایید. آن چه را که باید، آن چه را که نباید، آن چه که مفید است، آن چه که مضراست، آن چه که خیر و آن چه که شر است. دیگر آن انسان هر کس می‌خواهد باشد،اهل هر قبیله‌ای، با هر زبانی، با هر رنگی، با هر جغرافیایی، فرقی نمی‌کند. «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ»[۱]. انسان‌ها یک نوع مشخص از موجودات هستند که خیر و شر، تعریف ضرر و فایده،سعادت و شقاوت این‌ها برای همه یکی است. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»[۲]،اما آنچه که سعادت را تعیین می‌کند«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[۳]،هر رنگی می‌خواهد باشد،هر نوعی می‌خواهد باشد از جهات زندگی، اهل هر کجا می‌خواهد باشد، فرق نمی‌کند؛و خداوند پیامبران را در واقع برای حفظ این مسئله‌ای که ریشه در تکوین دارد و احکام تشریعی دقیقاً مطابق با احکام تکوینی است. انسان اگر بخواهد به کمال برسد،به مقام قرب خدا برسد،اینها احکامش همه مشخص است. دیگر قبیله فلان، رنگ فلان، زمان فلان، کشور فلان در آن نیست. پیغمبران را فرستاده است، این«كَانَ»[۴] در اینجا به معنی فعل ماضی نیست،«کان»،«یکون» و «کائن»، انسان این است. و چون این قضیه از نظر علمی و فلسفی کاملاً تأیید می‌شود و بیش از همه از منبع وحی،در همین آیه ذکر می‌شود، این اصولی که در وحدت انسانی است، از انواع کارهایی که بخواهد انجام دهد، تفکری که بخواهد بکند، روشی که بخواهد داشته باشد، اقتصادش، سیاستش، مسائل اجتماعی‌اش، فرق نمی‌کند،همه یکی است. آن قدر دلایلش روشن است که در دنباله آیه عنایت دارید می‌فرماید آنهایی که در این جهات اختلاف می‌کنند، این‌ها به عنوان بغی این کار را می کنند. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ»[۵]، اگر ما قانون خدا را شکستیم، به خدا ضرر رساندیم؟ نه. به چه ضرر رساندیم؟ به خودمان. بناعلیه وصول به نتایج این امر تشریعی یا تکوینی، آن چرا که به آن «حق» گفته می‌شود. پیغمبران هم با کتاب برای«حق» آمدند. حق یعنی چه؟ یعنی واقعیت امر. صدق یعنی درست مطابق آن واقعیت قرار گرفتن. اینجاست که می‌گویند حق و صدق، مثل آینه و هر شیئی که در جلویش قرار بگیرد. یعنی یک آینه راستگو هر شیئی که در مقابلش قرار می‌گیرد دقیقاً نه کم و نه زیاد، آن را نشان می‌دهد. صدق در مقابل حق است، یعنی انعکاس حق، نه کم و نه زیاد.

خوب، این بر اساس اصل شناخت ماهیتی در جهت تکوین انسان است. یک مسئله علمی است که به هیچ نحو هم نمی‌شود انکارش کرد. اما یک مسئله دیگر هست. آن مسئله چیست؟ این است که این نوع که انسان است، با باقی موجودات متفاوت است. چه تفاوتی دارد؟ تفاوتش این است که این آزاد است، این مختار است. بقیه اینطور نیستند. جمادات خیلی کارهای فوق تخصصی را انجام می‌دهند. این خورشید خیلی منافع دارد اما خود خورشید نه می‌داند و نه هم می‌تواند غیر از آن انجام دهد. این بوته گیاه میلیون‌ها رمز و راز در آن هست، هر فوق تخصصی در آن به حیرت می‌افتد،اما خود این گیاه نمی‌داند چه می‌کند و نمی‌تواند هم غیر از این انجام دهد. حیوانات شعور دارند، به کارشان توجه دارند، اما آنچه که بر آنها حاکم است غریزه است. بخواهد یا نخواهد، تابع غریزه‌ای است که بر اساس آن آفریده شده است. پس آنجا طبیعت، آنها را مجبور می‌کند،غریزه آنها را مجبور می‌کند.انسان اینطوری نیست. انسان دارای اراده است. اراده یعنی چه؟ اراده یعنی در اختیارات خودش، کاملاً می‌تواند مسائل را عکس آن چه طبیعتش یا غریزش است انجام دهد. شما یک مریض، نسخه پزشکی می‌گیرد دارو تلخ است، می‌گوید فلان غذای خوشمزه را نخور این داروی تلخ را بخور، فلان ساعت نخواب، فلان ساعت بیدار شو، این کار را بکن و آن کار را نکن. اینها با طبیعتش نمی‌سازد، اما عمل می‌کند. با چه؟ با اراده عمل می‌کند. حالا این یک تمثیل است که شامل همه امور زندگی ما می‌شود.

بناعلیه انسان از آن نوعیت که در بحث قبلی تعریف شد، وارد یک مرحله جدید در صحنه میدانی می‌شود. آن چیز دیگر چیست؟ آنچه که اراده کند انجام می‌دهد. هم توجه دارد چه می‌کند، هم مسئول کارش خودش است. و بعد بر این جهت، آنچه را که برای انسان، که کار خیر را انتخاب کند پیش می‌آید این است که نمره می‌گیرد. آن درختی که آن همه میوه‌های شیرین می‌دهد کار بسیار مهمی می‌کند اما کسی به این درخت نمره نمی‌دهد،چرا؟ چون اصلاً از خود اختیاری ندارد. ولی انسان در هر امری اراده دارد ولذاست که از روی موانع می‌پرد، موانع را پشت سر می‌گذارد و آنچه را که بخواهد عمل می‌کند. اینجاست که اهل دقت می‌گویند با اینکه ما انسان را در آنجا یک نوع معرفی می‌کنیم اینجا چه می‌گوییم؟ می‌گوئیم هر انسان یک نوعی است،چرا؟ مشترکات را نگاه کنید،هر انسانی یک نوعی است و حال آنکه باقی موجودات در باقی مشترکات همه مثل هم عمل می‌کنند اما اینجا اینطور نیست، هر انسان یک جور عمل می‌کند، برچه اساسی؟ بر اساس تشخیصش و اراده‌اش.

 اصلاً آزادی که گفته می‌شود و از آن سوء استفاده می‌شود، آزادی معنی علمی‌اش اینجاست. یعنی انسان به دلیل این که دارای اراده است، می‌تواند انتخاب کند. آزادی بسیار چیز با ارزشی است. این که فردا این کنم یا آن کنم این دلیل اختیارست ای صنم؛ بنابراین انسان به دلیل مسئله اراده، دارای اختیار است و به دلیل اینکه دارای اختیار است از او سؤال می‌شود و این مسئله آن قدر ریشه دار است که در خلقت تکوینی خود انسان هم این تعبیه شده است، وجدان. وجدان عملی که خود من، کاری که انجام می‌دهم من را زیر سؤال می‌برد. در یک جمعی این گفتم و آن کردم و فلان.بسیارخوب، اما در یک نیمه شب خلوت می‌گوید فلانی! شما چرا این کار را کردی؟ بسیارند کسانی که جنایت می‌کنند، هیچ کس هم ندیده، اما خودشان، خودشان را معرفی می‌کنند،چرا؟ چون وجدان او را زیر سؤال می‌برد،می‌گوید چرا این کار را کردی؟ این یعنی چه؟ یعنی اختیار.

خوب، هر انسان یک نوعی است بر حسب آن چیزی که خودش انتخاب می‌کند. بعضی‌ها که دقیق‌تر بودند گفتند نه، بالاتر از این است،یعنی چه؟ یعنی خود همین انسان ممکن است امروز یک نوع باشد و فردا نوع دیگری. بناعلیه لازمۀ این کار همین است که بالاخره در جهان،این صحنه‌ها پیش می‌آید. خوب این صحنه‌هایی است که، وقتی خدای متعال آدم را خواست خلق کند فرشته‌ها که به دلایلی این قضیه را می‌دانستند،از خود پروردگار پرسیدند که یک موجود این چنینی، حالا این چه فلسفه خلقت دارد؟«أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»[۶]، تنها یک پاسخ دارد و آن پاسخ داد، همان چیزی است که خدا داد،«إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».[۷] شما ظاهر قضیه را می‌بینید، باطن قضیه را خواهید دید. ظاهر قضیه همین است که مشاهده می‌کنید،اما این صحنه‌های آزمایش هست که او نمره‌های بالا را می‌دهد تا جایی که وقتی غرق در ایمان به خدا و رضای به رضای خدا شد،«الهي رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ»[۸]، و آنچه را که خدا خواست در راه آن همه چیز را فدا کرد، به جز یک قالب لفظی، نمی‌تواند نرخ این خون را معین کند. باید به صورت کنایه و استعاری حرف بزنیم. می‌گوئیم«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ»،هیچ کس در دنیا زنده نمی‌ماند همه باید بروند،اما این آزمایش‌هاست که به انسان نمره می‌دهد،«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ»،مگر خدا خون دارد؟ مگر ما مشرکیم؟ مگر خدا خدایی نکرده؟ کسی اعتقاد به این نیست. معنایش این است که خون‌بهای او کمتر از خدا، ولو بهشت باشد کم است،چرا؟ چون او برای بهشت نیامده جلو، برای عبودیت و بندگی جلو آمده و تنها خون به خود خدا.

از فتنه‌های آخر الزمان نترسید. در بعضی از روایات، در ذهن من دارد که از فتنه‌های آخرالزمان، نترسید. در لابه‌لای همین جریانات که اخبارش هم در روایات آمده، و فریقین گفته‌اند در همین صحنه‌ها، تحول‌ها حاصل خواهد شد و اسلام حقیقی بر اساس تعریف اول که حقیقت نفع،حقیقت ضرر،حقیقت خیر،حقیقت شر، حاکم خواهد شد و تمدن اسلامی به آن معنی با ظهور وافر سرور منجی عالم، حضرت مهدی علیه السلام، تحقق خواهد یافت.

صلوات بفرستید.

[۱] -سوره بقره،آیه ۲۱۳٫

[۲] -سوره حجرات،آیه ۱۳٫

[۳] -همان.

[۴] – سوره بقره،آیه ۲۱۳٫

[۵] -سوره یونس،آیه ۲۳٫

[۶] -سوره بقره، آیه ۳۰٫

[۷] – همان.

[۸] -عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص ۲۶۸، زبان به شكايت نگشودن ….. ص ۲۶۶٫

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *