بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان،و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان، و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم،لبنان مظلوم،اسلام مظلوم بر گرگهای بینالمللی.
عرض تسلیت ایامِ مصائب اهل بیت علیهم السلام و در آستانه اربعین اباعبدالله الحسین سلام الله علیه؛ چند لحظهای وقت عزیز شما را میگیرم،امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند به زبانم جاری فرماید.
«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»[۱]،این عالمی که در آن زندگی میکنیم عالم تزاحم است،عالم اضداد است، و به همین دلیل هم چه بخواهیم چه نخواهیم،چه بدانیم چه ندانیم، دنیای اصطحکاک است، طبیعتاً دشمنی حاصل میشود، البته این فلسفه دارد،فلسفهاش این است که در این صحنههاست که حقپرستی از باطلپرستی جدا میشود، تعریف میشود، اما مقدماتی هست که توجه به آن مقدمات لازم است،یکی از چیزهایی که باید به آن توجه بشود معانی واژههاست،همانطوری که در کسانی که اهل زبان دیگری هستند،حالا یکی فارس است،یکی ترک است،یکی کرد است،یکی عرب است،آنوقت اینها وقتی با هم حرف میزنند ترجمه لازم است،اگر درست ترجمه نشود و مفهوم کلام را نفهمد سرش کلاه گذاشته میشود،حالا این هم نظیر همان است،یعنی در زبان سیاست،در زبان دوستی،در زبان دشمنی، ممکن است واژه همان واژه باشد اما معنی مراد چیست، بسیاری از جاهایی که این واژهها گفته میشود یک معانی اصطلاحی خاصی از آن مراد است و مخاطب متوجه نمیشود،خود مخاطب دشمن را در تسلط بر او کمک میکند و ما از این چیزها زیاد داریم،ما اجمالاً با دنیایی روبرو هستیم که اساس آن بر باطل و ظلم است،بر تعدّی است، بر قانونشکنی است،اما ظاهر صحبتش اگر واژهها معنی نشود خوب گول میزند،شما با تفکر لیبرال دموکراسی غرب روبرو هستید،خوب این واژه را چطور معنی میکنند،این واژه را معنی میکنند که حکومت مردم بر مردم،این برای یک انسان عامه بیسواد یا برای نوجوان عزیز کمتجربه این چقدر جاذبه دارد،اما معنیش چیست، لفظ یک چیز است، معنیش چیست، البته در این باب مسائل مختلفی مطرح است که حکومت مردم بر مردم یعنی باید قانون را و باید حاکم را مردم تعیین کنند که آب به دهن میافتد،اما از نظر عقلی،از نظر علمی،از نظر فلسفی،آیا انسان میتواند قانون رشد بشر را از ناحیههای خودش تعبیه کند،میتوانند؟،خوب این لوازمی دارد،لوازمش این است که انسان را به تمام معنی شناخته باشد و همه راههای پیشروی انسان را دانسته باشد،وانگهی به آنچه که خیر انسان است واقف باشد و بر اساس آن قانون تعبیه کنند، حالا در صحنه واقعی چنین چیزی هست،انسان یک موجود به تمام معنی شناخته شده است یا انسان موجود ناشناخته است، آنکه در تفکرش انسان را یک حیوان اقتصادی تعریف میکند آیا معنی واقعی انسان همین است و بعد متناسب با آن قانون میتراشد،خوب اگر او را نمیشناسد انسان او را نمیشناسد،آیا میشود برای آنچه را که نمیشناسد قانون تعبیه کنند، برای مثلاً نیروگاه برق من و شمایی که هیچ آشنایی نداریم برویم قانون تعبیه کنیم،میشود؟ همچین چیزی امکان ندارد و این درست است،بنابراین اینها بحثهای اصولی دارد که در آنجا به صورت مدلل ثابت است که کسی میتواند برای سعادت انسان قانون وضع کند که شرط اولیهاش این است انسان را بشناسد و از نظر مصداق در وجود خالق خلاصه میشود،«أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ»[۲]،آنکه به همه زوایای انسان آشنا هست یکی این است، دیگر اینکه قانونی که میخواهد وضع کند خودش شریک در نفع و ضرر قانون نباشد یعنی بی نیاز باشد، والا همینطوری که ملاحظه میکنید به اسم قانون که وضع میکنند منافع خودشان و گروهشان را، حزبشان را، نمیدانم از نظر قومیتشان و از نظر مذهبشان و از نظر اول آنها را در نظر میگیرند،آیا در چنین شرایطی میشود به تعبیه آن قانون قانون گفت، یا قانون برای سلطه ابزار است،کدام است، گذشتهی از اینها جهان مالک دارد، صاحب دارد،این عالم ملک اوست، کسی میتواند در ملک تصرف کند که ملک و مالک آن باشد و او در ذات مقدس ربوبی خلاصه میشود،خود قانونگذاری یک حقی است که آن حق را چه کسی میتواند انجام بدهد،کسی که مالک است یا ملک است،آن وقت این که به صورت اصولی دهها اشکال عمده بر این الفاظ،این لفاظیها وارد است که جایش مدرسه است،در بحثهای کلامی و در بحثهای فلسفی و در بحثهای دینی،بعد آخرش ملاحظه میکند میبیند تمامش یک فریب است،اینها به جای خودش،اما مراد از آن چیست،اینکه هر یک در جای خودش موضوع را تخطئه میکنند به جای خودش،اما با همه ارقام مراد آن متکلم چیست که مخاطب متوجه شود، معنی واژه را متوجه شود یعنی چه، و خودش به دست خودش فریب نخورد چون می پذیرد،اگر نپذیرد متوقف میشود و توقف خطاست،بناعلیه باز هم از راه میماند بعد نتیجهاش این میشود که این حکومت مردم بر مردم غیر از اشکالات مبانی یک ابزار فریب است برای سلطه بر دیگران، بعد در کنارش چه کار میکند،یک عناوینی را، یک ذیلی را، یک تکملهای را میگذارد و بعد ببینید از حکومت مردم بر مردم چه در میآید،خوب از دو صورت جدا نیست،یا آنچه را که او تعبیه میکند میپذیرید که مراد او سلطه بر شماست یا اینکه نه هوشیاری به خرج بدهید، میگوید به این دلیل یا صد دلیل، این قابل پذیرفتن نیست چه میکند،اینجا با یک شرطی همراه میشود،بازی با الفاظ همین است، در آن سماجت به خرج نمیدهد،میگوید بله این هست با یک تکملهای که مثلاً حق وتو باشد، یعنی چه، یعنی اگر با او همراه شدی در آنچه که او قانون تبیین میکند و تسلط خود را بر تو قانوناً ثابت میکند،اگر همراه شدی که بهتر اما اگه همراه نشدی در یک قالب دیگری به عنوان یک حق میشود حق وتو، که بله در این گونه مسائل یک حق حاکمی قرار میگیرد که منافع او را در یک قالب دیگری بر تو تحمیل میکند،اینجاست که ما خیلی چیزهایی که متأسفانه به عناوین دیگری تحمیل میشود و میپذیریم و اسمش را قانون میگذاریم،چیزهایی است که دست خود ماست اما ما در نوع امور حتی باغچه خانهیمان را که میخواهیم بکاریم میبینید که با یک مهندس کشاورزی مشورت میکنیم یا آن را میآوریم کمک میکند؛اما در مسائل سرنوشت سازی که برای نسلهای امروز و آینده بشر هست یا در انتخاب راهها ما مشورت نداریم، کارشناس داریم کارشناس در میان ما منزویست، ما به او کاری نداریم، یک کارهای سلیقگی انجام میدهیم،حالا چه در نوع الفاظش باشد،در نوع به اسم قانونش باشد، چه در موارد مصادیقش باشد،حالا نمونه عرض میکنم در نظام مقدس جمهوری اسلامی در چهل و هفت سال،خوب ما نسبت به دولت محترم جدید هیچ اظهار نظری نمیکنیم،دعا میکنیم،همکاری میکنیم که انشاءالله با موفقیت کار قانونیشان را انجام بدهند، چون وقت کارشان است،وقت در نتیجه کار نیست که اظهار نظر کنیم،اما سیزده دولت دیگر آمدند و رفتند اینها با دست چه کسانی صورت گرفته است، با دست من و شما،یعنی یک امتیاز بزرگ،اینها به افسانه شبیهتر است، در خواب کسی نمیدید که چنین اختیاری که سلطهگران بینالمللی،استعمارگرها به دست آوردن بشود از دستشان خارج کرد و به دست مردم سپرد، این به رویا شبیهتر است،همه امور کشور دست آنها بود،همانطوری که همه امور دنیا به دست اینهاست،هر جا بخواهند بچرخانند و در آن شرایط ایران تقریباً بدتر از همه جا بود،معجزه است، که قانون به هر حال آمد این اختیارات را از دست استعمارگرها گرفت داد به تک تک شهروندهای این کشور که واجد شرایط هستند،خوب قاعدتاً باید چه میبود،باید با بهرهبرداری صحیح و کارشناسی درست آن سیزده دولتی که گذشتند باید ایدهآل میبود،یعنی به ده بار باید ما برای وصول به اهداف انقلاب موفق میبودیم و حال اینکه ما هنوز با آرمانهای انقلاب خیلی فاصله داریم چرا؟عاملش چیست؟عاملش خود ما هستیم، یعنی یک چنین مسائل عظیم حیاتی را بصورت رها و بیتوجه عمل میکنیم بعد انواع گروهها و حزبها و غیره پیش آمدند و به لوازم آن چه فتنههایی، چه خونهایی،چه درگیریهایی، چه اختلافاتی که اصلاً نباید میبود،آن صدای دوم را در کشور چه کسانی درآورند واینکه این مردم عزیز بیش از نود و هشت درصدشان ] به جمهوری اسلامی رأی دادند و خواستار عدالت اسلامی بودند[آن روز اینطور بود،الان هم خواسته مردم عدالت اسلامی است،یعنی این همان حرف دوران اول انقلاب مردم است،اینجاست که در پنج مرحلهای که فرمودند نسبت به آرمان انقلاب که اول به صورت معجزه آسا یک نهضتی در دنیای دو قطبی شرق و غربی که اسلام را مقراض میکردند و در این جهت هر دو موافق بودند،بعد نهضتی پیروز بشود،بهبه این به افسانه شبیه بود،به رویا شبیه بود،چطور شد این کار شد، خوب با همه خصومت و کارشکنی و بالاخره دشمنی آنها نظامی سراپا شد بر اساس قانونی که بهترین قانون زیر آسمان کبود است و زیر نظر کارشناسهای نمونه از جمله مطهریها از این بهتر، بعد دولت اسلامی،یعنی چه؟ یعنی میخواهد حالا این به اصطلاح حلقه را به گردن شیر بیندازد،میخواهد دولت اسلامی که نیروی اجرایی است باید قانون اسلامی را پیاده کند،چرا پیاده نکردید؟ مشکل چه کسانی بودند، مشکل خود ما بودیم،الان هم مشکل خود ما هستیم،در مسائلی که باید تمام دقت روی آنها انجام بشود خیلی به صورت ساده و سهلانگاری عبور میکنیم،حالا شانسی در طول این مدت گفته میشود که دو دولت تراز جمهوری اسلامی بود، یکی چند روز بود دولت شهیدرجایی رحمتاللهعلیه یکی هم دوران شهیدآیت الله رئیسی که چهار سال اولش هم تمام نشد،چه مشکل داشتیم،دولت اسلامی که در سایه آن پرورش جامعه اسلامی به سمت اهداف و آرمانهای انقلاب بتواند حاصل بشود در این چهل و پنج سال در آن ماندیم و حال آنکه از نظر قانونی همه اختیار دست جامعه ما بوده و هست آنوقت ملاحظه میکنید که خود ما به دست خودمان مشکل ایجاد میکنیم،این دولت است که باید قانون را اجرا کند تا جامعه اسلامی بر اساس جاذبههای ویژهای که دارد بتواند چه در داخل و چه نسبت به خارج بتواند انسانهای آزاده را به میدان بیاورد و این کاملاً بالقوه آماده است تا به سمت تمدن اسلامی برود،جامعه اسلامی تمدن اسلامی،و چون در این جهت سرمایهگذاری نشده میبینید که ما هنوز به سادگی گول الفاظ را میخوریم،این واژههایی که میگویم همین است،اسمش را مذاکره میگذارد، بسیاری از افراد حتی ممکن است درس خوانده هم باشد میگوید مذاکره، بهبه مذاکره کنیم، بسیار خوب مذاکره کنیم، اما مذاکره یعنی چه؟ اول معنی آن را بفهمیم که در اینجا گوینده میگوید مذاکره،یعنی چه؟آزادی،بهبه از آزادی چه بهتر، استقلال آزادی جمهوری اسلامی،آرمان انقلاب است،اما آیا این واژه را ما تجزیه کردیم که در اینجا مراد از آزادی چیست؟ازادی یعنی چه؟ دقیقاً اسم موانع پیشرفت را آزادی میگذارد،اصلاً آزادی از نظر عقل و نقل کجا میگوئید؟ببینید هر شی در این عالم به وجود میآید بالاخره یک قوه و استعدادی دارد که از مبدأ تا مقصد میرود،آن نتایج لازم بر آن بار میشود،حالا میخواهد منظومه شمسی را حساب کنید،در جمادات است،بالاخره یک سیری دارد، یک گیاهی را حساب کنید که در مدت معین از مبدأی شروع میکند که این بذر بالاخره جوانه میزند تا وقتی که محصول میدهد،میخواهد یک حیوانی را حساب کنید فرق نمیکند تا برسد به استعدادهای نامتناهی انسان، یک سیری که باید بکند،حقیقت آزادی یعنی چه؟حقیقت آزادی یعنی شمای انسان یک موجود انتخاب گر هستید و ارزش کار شما هم به این است که شما با انتخاب خودتان بتوانید راه کمال خودتان را از مبدأ تا مقصد تا منتها طی کنید،یعنی در حرکت از مبدأ تا مقصد چیزی مانع شما نشود،مانع از بین راه بردارید،چیزی مانع شما نشود،آنجایی که در راه خودش از مبدأ تا مقصد چیزی مانعش نشود، یک گیاه میروید شما روی گیاه یک مانعی میگذارید خوب نمیتواند رشد کند،خوب پس آزادی آنجایی است که در سیری که باید بکند شما مانع ایجاد نکنید میشود آزادی، اما آنچه را که در این واژه به عنوان آزادی بر ما تحمیل می کنند چیست؟ ایجاد موانع در جهت رشد انسانی،اسمش را آزادی میگذارد، با کدام کارشناس صحبت کردیم که برای ما آزادی را معین کند، آزادی یعنی چه؟ آنوقت نوجوانی که میتواند علامه مطهری شود بعد در شرایطی که برایش ایجاد میکنند از انواع و اقسام گمراهیها که هر یک به جز خود یک مانع بزرگ است اسم اینها را میگذارند آزادی، اسم مانع رشد را میگذارد آزادی، چه کسی تشخیص میدهد؟هر کس با این واژهها و ترجمه اینها آگاه باشد که اگر بخواهد صدها شاید هزارها واژه را درست ترجمه کنیم یک دایرةالمعارفی میشود که برای جامعهای که علاقهمند به سعادتش این است که باید به همه آنها آگاه باشد والا کلاه سرش میگذارند،همین که میبینید،واژهها را با معانی خاصی جدا میکنند و از آن سوء استفاده میکنند و ما وقتی متوجه میشویم که کلاه سر ما گذاشته شده است، و حالا کسانی ممکن است که اینها به نحوی با دشمن معامله کرده باشند،عناصر نامطلوب باشند و در واقع تبلیغاتی باشد که مقاصد دشمن را داشته باشند که کار برخورد با آنها کار نیروهای امنیتی است،اما صد و نود و نُه درصد افرادی که گول میخورند، اینها که عناد ندارند، به دلیل اینکه برای این مقصد اقدامات لازم،مقدمات لازم،آگاهیهای لازم در نظر گرفته نشده است،اینها گول میخورند و خودشان دشمن را با همین واژهها کمک میکنند، کاربرد این واژهها برای دشمن از کاربرد سلاح اتمی برای او مؤثرتر است.
در یک روزی یک دیوانهای که آمریکا وحشی بود در کاربرد سلاح اتمی در دو شهر هیروشیما و ناکازاکی ژاپن به هر حال تأثیر نظامی گذاشت اما الان که آن نیست،الان عوض اینکه یک دیوانهای باشد ده دیوانه اینطوری هست،یکی اگر کاری کند جهان را به آتش میکشند، دیگر کسی نمیماند که بگویند پیروز شد یا نشد، بناعلیه این سلاح امروز کاربرد ندارد،اما این واژهها کاربرد دارند،حالا بفرمایید این مسئله اولیه است دیگر یعنی در مسائل مثلاً غرب آسیا،در مسائل شرق آسیا،در مسائل قاره سیاه، فرق نمیکند در جابهجایی کره زمین بفرمایید که آمریکا چکاره است؟اروپا چکاره است؟اینها چکار میکنند،اصلاً برای چه کار آمدند،غیر از دزدی، بعد او میآید با همین سرگرمیهایی که میکند بر اقتصاد جهان که سرمایه به اصطلاح خود مسلمانهاست این چاههای نفت و گاز،اینها یک جزء است، تا باقی ثروتهایی که آنها بر ما مسلط شدند،برای چه میآیند،برای دزدی میآیند،آنوقت ما با الفاظ دزد آنقدر سرگرم میشویم که اقتصاد جهان را از ثروت ما او به دست میگیرد، به کمک ما دنیا را غارت میکند و بعد او ما را تحریم میکند،خیلی جالب است! ، خوب دقت کنید، آنها ما را از چه تحریم میکنند؟ از ملک خودمان، بالاخره اینها هم مال مسلمانهاست، بعد آنها ما را تحریم میکنند،به وسیله چه کسانی قدرت پیدا کردند؟ به وسیله خودمان، و حالا آنکه اینها اموال مسلمانهاست و این مسئله نفت و گاز قطرهای است از سرمایه ثروتهای عظیمی که اینها از دنیا بردند و هنوز هم گول میزنند؛بنابراین روی واژهها،روی معانی و مفاهیم اینها مدتهاست این پیشنهاد بر اینکه از این دایره المعارفی باشد تا در خدمت و اختیار مردم باشد، مردم هر لفظی که از دشمن میگیرند واقعاً آگاهانه برخورد کنند،بسیاری از اختلافاتی که در جامعه میدانند که یکی از ابزار استعمار ایجاد اختلاف در کشورهاست خوب سر همین واژههاست و شما ملاحظه میکنید و حال آنکه هر مصوبهای که قانون نیست،قانون باید ریشه در فطرت داشته باشد، در عقل داشته باشد، در وحی داشته باشد، طبق اصولی که قبلاً در عرایضم اشاره کردم قانون اصلاً جنبه قانونی پیدا کند،اما آنکه آنها برای ما میسازنند و بر ما تحمیل میکنند و ما میپذیریم نه تنها چنین ریشهای ندارد صد و هشتاد درجه با این مخالف است و اینها به عنوان قانون بر ما تحمیل میشود،از آن سو باز آنچه که حقیقت قانون است عجیب است آنچه را که حقیقت قانون است تحت عنوان آزادی زیر سوال میبرند که این با آزادی مردم دوتاست، ببینید چقدر ما را گول میزنند و چقدر ما آمادهایم برای گول خوردن، بعد از قانون به استبداد تعبیر میکنند،چرا؟ چون همواره سعی میکنند به صورت سطحی َروی واژهها سر ما را گرم کنند و بعد این موارد را به ما تحمیل میکنند،دیگر شما ممکن است بالاخره یک انسان مسلمان حداقل انسان آزاده، انسان قانوندان، بعد افراد را به قانونشکنی وا میدارند و از آن به اسم آزادی تعبیر میکنند و بعد آنچه را که قانون است از آن به عنوان استبداد یاد میکنند،چون خیلی جاها غلط انداز نیست،مثلاً نمونهاش را عرض میکنم مثلاً بیمار است،خوب بیمار را بردند بیمارستان پزشک است،امین،کارشناس،حزب اللهی،مؤمن، بیماری را تشخیص داده و برای بیمار طبق قانون طب و بهداشت تکلیفی را تعیین میکند،حالا شما بروید آنجا پیش پزشک یا پیش مهندس ساختمان،یا پیش مهندس برق فرق نمیکند، مهندس کشاورزی، بگوئید تقاضا میکنم درخواست میکنم عوض اینکه شما این نسخه را برای بیمار نوشتید این دستور را برایش یادداشت کنید و این را به صورت دیگری تغییر بدهید، تغییر میدهد؟ خیر،چرا تغییر نمیدهد؟این استبداد است یا علم است،آنجا کاملاً متوجه میشوید که قانون را نمیشود تغییر داد، اما اینجا متوجه نمیشویم،فرقش اینجاست، بعد میگوید قانون اجرا بشود،میگوید قانون اجباری،خوب بفرمایید کدام قانون اجباری نیست،پشت فرمان ماشین بنشینید و بگوئید به هر راهی و به هر کیفیتی آزاد است،میپذیرند؟همان استعمارگرها که جامعه ما را میفریبند همانها در کشور خودشان اگر افرادی قوانین رانندگی را رعایت نکنند با تیر مستقیم در خیابان میزنند و میکشند،چطور شد برای خودشان آن کار را میکنند بعد برای ما این چنین توجیح میکنند،اینکه ما شریک در سرنوشتمان هستیم،این مسائلی که پیش میآید به گردن دیگران نیندازیم به گردن خودمان است، فرافکنی نکنیم ما مقصریم، ما نسبت به این امانت الهی که این انقلاب و این همه خون شهدا بیتفاوت عبور میکنیم،ما باید بعد از شش ماه به آرمانهای انقلابمان میرسیدیم،چه کسی به دشمن فرصت داد؟چه کسی در کشور ما دو صدایی ایجاد کرد؟ چه کسی با فریب به جای قانون برای ما آزادی را معنی کرد؟کدام گروه و کدام حزب چندصدایی ایجاد کرد و نتیجه آنها این شد که پشت خط ماندیم و ما در این جهت باید استغفار کنیم،با این سرمایه عظیم،این مکتب غنی که داریم در مسائل اولیهاش همسو نشدیم، اینکه آقا میفرمایند مسئله تبیین یک واجب فوری و همگانی است خوب تمام مسائل در مسئله تبیین مطرح میشود،«الاسلام يَعلو وَ لا يُعلي عَليهِ»[۳]،به دست من و شما که افتاد چرا دیگران مسلط شدند؟ به جهتی که ما آن را جدی نگرفتیم الان هم جدی نمیگیریم،واژهها را طور دیگر معنی و بر ما تحمیل میکنند،بعد یک عده هم که گروهی میشوند،سیاسی میشوند، بعضی عمدی، بعضی روی جهل، بعضی روی احساسات، بعضی روی نفسانیت، و نتیجهاش این میشود که با آرمانهای انقلاب ما فاصله داریم و تمام همت دشمن بر این است که ما به آرمانها انقلاب نرسیم، بله خیلی کارهای مهمی شده است، این کارها هر یک در جای خودش به رویا یا به معجزه شبیهتر است که انجام شده اما نسبت به وصول به آن مسئله هدف اصلی ما کم آوردیم و باید توبه کنیم،ما مقصریم آنچه را که حقیقت اسلام است در این جهت کوتاهی کردیم که بخش عظیم آنها به واژهشناسیها مطرح است،خیلی ساده ما گول میخوریم و واژهها را به نفع دشمن معنی میکنیم در حالی که دشمن اهداف دیگرش را با همین واژهها که گفتم این سلاح کاربردش از سلاح اتمی برای تسلط استعمار مفیدتر و مؤثرتر است.
و نعوذبالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا؛ امیدواریم که با کار کارشناسی که در این موارد بشود بتوانیم بهترین خدمتها را به جامعه عزیزمان مخصوصاً سطح عمومی یا بالاخره نیروهای کم تجربه یا دانش کم کمکشان کنیم و از شر فراگیر دشمن اینها را نجات بدهیم به حرمت محمد و آل محمد.
[۱] -سوره فاطر،آیه ۶٫
[۲] -سوره ملک،آیه ۱۴ .
[۳] -پیامبر اسلام، نهج الفصاحه، ص ۲۱۴ ح ۱۰۵۶٫