بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلیآلهآلالله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله.
با سلام به امام زمان،و با درود به روانِ مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبرِ معظم جمهوری اسلامی ایران،رهبر مسلمین جهان؛و سلام مجدد به محضر شما و همۀ سنگرنشینان علم و ایمان؛ با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم مخصوصاً فلسطینِمظلوم،غزهیمظلوم،لبنانِمظلوم،اسلامِ مظلوم بر گرگهای بینالمللی.
عرض خیرمقدم محضر شما؛و بزرگداشت پنجم مرداد ماه انجام و تأسیس اوّلین نمازجمعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در راستای حرکت همهی انبیاء(علیهمصلواتاللهعلیه)،«لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»[۱]، در پیاده کردنعدالت،«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۲]،خوب،نمازجمعه تابلوی این حرکت انبیاء است و ائمه محترم جمعه پرچمداران این حرکت مقدّس بهسوی تمدن اسلامی است؛ اما پیداست وصولِ به این هدف، ساز و کارِخودش را میطلبد،اقامۀ اول نماز درحکومت نماینده و ولایت عامه وحکومت ولایت فقیه که بهوسیله ابوذر زمان آیتاللهطالقانی (قدسسره) انجام شد نویدِعدالت را که جهان از آن مأیوس شده بود از نو بهعنوانِ الهام بهبشر ارزانی داشت؛ خوب در زمانِ حضور امام واجبِ تعیینی است و در حکومتِ نیابتِ عامه واجبِ تخییریست،چرا؟چون مسئله عدالت برای بشر یک مسئله جدی است، بناءعلیه وقتی امام معصوم است این واجب به تعیین نیست، اما در این راستا و غیبت امام واجبِ تخییری است، چون به هر حال سازوکار پیاده کردنِ عدالت باید جدی باشد و بر اساس اسباب و مصوّبات و علّت و معلول باید حساب شده باشد،به تعبیری حکمتِ عملی باید تابع حکمتِ نظری باشد،دقیقاً مثل یک پزشک که مریضی را مطالعه میکند، شما جهانِ امروز را مطالعه کنید،جهانِ دیروز را هم مطالعه کنید و بعد از این معاینه، نسخه را بنویسید،نسخهاش چیست؟ آن مابه نزاعی که امروز بشر را به این رسوایی کشانده است، یعنی به رسوایی که دیگر حتی یک حیوان نه،حیوان قانون دارد، یک حیوانِ سادیسم و سگ یا گرگ هار قانون ندارد،چون مریض است ولی محدودیت دارد، اما این حیوانِ دو پای مریض که محدودیت ندارد، این یک کارهایی میکند که هیچ گرگی نمیتواند انجام بدهد،امروز دیگر ننگ را بهجایی کشاندهاند که واژهای نیست در قالب آن واژه بگویند که کار بشر به کجا کشیده شده است!،خوب، شما پزشکِ برای درمان این بیماری هستید، آن مابه نزاع چیست؟ حکمتِ عملی را از حکمتِ نظری باید خواست، انسان یک موجود ترکیبی است، روحِ آزاد انسانی در قالب یک حیوان خطرناک قرار گرفته و نتیجهاش همین میشود، جهتش این است که آنچه را که موجب تزاحم در عالم مادی میشود بهجای هدفِ انسانی در عالم معنوی، که نه تنها تزاحم ندارد بلکه معین است، کمک کار است، گرفته، تفکّر کثیفِ سرمایهداری که بهعنوان تعریف از انسان]بهعنوان[ حیوان اقتصادی میکند،خوب وقتی انسان اینطور شناخته شد لوازم دارد،حکم بشی حکم به لوازم شی است، انسان اینطوری شناخته شده است، حیوانِ اقتصادی یعنی چه؟ یعنی گرگِ گرسنه،سگِ گرسنه، بالای یک مردار]ایستادهاند و گوشت آن را میخوردند[، دیگر آنجا نباید امنیّت یا ارزش یا قداست توقع داشت،این تفکّر لازمهاش همین بیماری است که الان جهان را گرفته،علاجش خوب پیداست؟ آن این است که ارزشهای والای الهی و انسانی در آن تزاحم نیست،یعنی انسان که کمالطلب است، یک وقت کمال را از نظر تفکّرخودش در این مال میبیند، در این استراحت میبیند،دراین شهرت میبیند،دراین ریاست میبیند،خوب غیر از این توقع دارید،قانون جنگل،امّا وقتی انسان از نظر تفکّرش بالاتر از این سطح است کمال را میطلبد،امّا کمال را در قُرب بهخدا میطلبد، در ارزشهای الهی و انسانی میطلبد،در«وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ»[۳]، اینجا که جنگی نیست،جنگ سر چه باشد،«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۴]، این نفی ابد است، به این نمیشود دسترسی داشت،مگر از نظر حکمتِعملی و خودسازی بشر از شیوۀ تفکّرش به اینجا برسد که از آنچهکه از نفسانیّات میخواست جدا شود،«تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۵]، از این نفسش را جدا کند از آنچه را که دوست دارد و کمال را در آن احراز کند، همۀ مردم جهان سلمان فارسی بشوند،«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[۶]، آیا مزاحمتی ایجاد میشود، نه تنها مزاحمت ایجاد نمیشود بلکه اسباب مادی خودش وسیله میشود،از بهترین قربات الیالله برای وصول بهکمال آنجا سراین پول، یا این مال، یا این ریاست، یا این عنوان، یا این شُهرت با هم میجنگند، اینجا نه تنها با هم نمیجنگند اصلاً مصرف مال را بعد از نیازهای ضروریِ خودش مصرف مال را، یا انواع و اقسام ابزار دیگر را، برای قربالیالله ایثار میکند و بهکمال میرسد،بناعلیه دراین ادای نماز جمعه جایگزینیِ تفکّری که در انسان کامل است،بهجای تفکّر، تزاحمی که در تفکّرِ لیبرال دموکراسی و سرمایهداری است که بهجای خدا مال را میپرستد و همۀ عناوینی که متعّلق به آن میشود برایش یک کمال توهمی میشود و در آن راه از هیچ فسادی]دریغ نمیکنند[،خوب این یک بیماری است، حالا در اوجش میبینید در سرمایهداری غربی است، اما این رنگ مادی در جابهجا وجود دارد؛
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد***موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی ***موسی و فرعون دارند آشتی[۷]
آنچه که میتواند در اینجا بشر را نجات دهد این است که اصالت را به روحِ الهی و ارزشهای انسانی قرار دهد و برای وصولِ بهکمال آن راه را انتخاب کند که آنجا،«وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ»[۸] و هرچند خودش نیاز دارد، اما کمال را در این میبیند آنکه ایثار کند آن را به دیگری بدهد، تمامش محبّت است، تمامش عشق است،آن هم نه عشقِ مجازی، عشقِ بهخدا، راه هم یک راهِ طی شده است،این همه بزرگانی که در طول تاریخ آمدند و خودسازیها کردند و این آثار خیر را بهعنوان یک راه طی شده باقی گذاشتند این درس برای همۀ ماست، که خوب نمونههای بزرگش وجودِ مقدسِ خود معصومین(علیهم السلام) هستند،«إِنَّالْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»[۹]، بالاخره یک بیماری جهان را گرفته،دارو دارد، نسخه دارد،متخصّص دارد،پزشک دارد، و اینهمکه نمازجمعه در زمان امام معصوم واجب است چون این مسئله پشتوانۀ اجرایی تا آخرین حدّش را دارد و جایگزینش در نیّابت عامه این واجبِتخییری است که قابل عمل است برکاتی در این جهت است، امّا آنجاییکه حکومت ظلمه است دیگر خواندن نمازجمعه توجیه ندارد، بهجهت اینکه دعوت بهتقوا و راه الهی جزء نماز است، بعد در آنجا ظلمه حاکمان دعوت به چه کند، لذاست که اینها با هم کاملاً نسبت دارد، شما که استاد هستید، امیدوارم که وجود مبارک شما و امثال شما در جای جای ایران و جهان بتواند برای براندازی ظلم و این همه ستم و این همه ننگی که به تاریخ و به بشر بستند، انشاءالله این نسخۀعملی اجرای عدالت را که تابلویش در نماز جمعه است و درمانش در اجرای منویّات آن است به ثمر بنشیند.
از محضر همۀ شما التماس دعا دارم، والسلامعلیکم؛ صلوات بفرستید.
[۱] -سوره بقره،آیۀ ۲۸۵٫
[۲] -سورخ حدید،آیۀ ۲۵٫
[۳] -سوره حشر،آیۀ ۹ .
[۴] -سوره آلعمران،آیۀ ۹۲ .
[۵] – همان.
[۶] -سوره حجرات،آیۀ ۱۳ .
[۷] -مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول،بخش ۱۲۱٫
[۸] -سوره حشر،آیۀ ۹٫
[۹] -الكافی: ۱ / ۳۲ / ۲ ، بصائر الدرجات : ۱۰ / ۱ كلاهما عن أبي البختريّ.