خانه / متن بیانات / فرهنگ / مشروح بیانات/نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در دیدار با فرماندهان مرزبانی و راهور استان

مشروح بیانات/نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در دیدار با فرماندهان مرزبانی و راهور استان

متن بیانات حجت الاسلام سید علیرضا عبادی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در دیدار با فرماندهان مرزبانی و راهور استان ۲۵/۹/۱۳۹۶

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ .

با سلام به امام زمان (عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما عزیزان و همه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران.

خیلی خوش آمدید. مچکرم. چند دقیقه‌ی وقت عزیز شما را می‌گیرم امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند به زبان جاری کند. در تعقیبات نماز صبح و مغرب این دعا را می‌خوانید« اَللَّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و جعَلَ فی النُّورَ بَصَری وَالْبَصیرَةَ فی دینی وَ الْیَقینَ فی قَلْبی، وَ الاْخْلاصَ فی عَمَلی وَالسَّلامَةَ فی نَفْسی، وَ السَّعَةَ فی رِزْقی، وَ الشُّکْرَ لَکَ اَبَداً مااَبْقَیْتَنی». آن سرفصل هایی که اگر درست شود همه چیز درست می‌شود. اگر هم خراب باشد، همه چیز خراب می‌ماند در این دعا است. پیداست چشم نورانی که هر کسی راه را از چاه تمیز دهد، دنبال کارش برود، نور و ظلمت را ببیند، سرش به درخت و دیوار نخورد، این‌ها خاصیت چشم است. راه تنها در امور فیزیکی نیست، که مثلاً این کوچه به کجا می‌رود، این خیابان سر از کجا در می‌آورد، این جاده به کجا متصل می‌شود، خوب این هست باید هم باشد. و انسان از نظر انواع نیازهای جسمانی که بخواهد دنبالش برود یک دستگاهی که راه را تمیز بدهد(که چشم سر باشد) در چاه و چاله نیافتد، پرت نشود، خدای عنایت کرده است. چه نعمت خوبی است. به چه زیبایی خدا این را خلق کرده است. چگونه برایش حفاظ گذاشته در یک طاق استخوانی قرار دارد. چگونه وقتی انسان می ایستد اشراف دارد.

اما این تمام قضایا نیست. این در بُعد حیوانی ما است. در بُعد انسانی خدا بصیرت داده به این می‌گویم بَصر، به این می‌گویم بصیرت. «وجعَلَ فی النُّورَ بَصَری» بصر چشم است و بصیرت آن درک است. با بصیرت است که انسان راه انسانی خودش را می‌فهمد، می‌بیند.  و حق را از باطل تمیز می‌دهد.  و این هم خداوند آنقدر نظام خلقت را حساب شده و زیبا قرار داده و کارآمد قرار داده که تشخیص بین حق و باطل جزو مسائل اولیه است. اما شرطش این است که بصیرت سالم باشد، دچار خطا نشویم.

دچار خطا می شود، همانطور که چشم دچار خطا می‌شود. شما خطاهای باصره چقدر زیاد دارید. یک چیزی را به نحوه دیگری می‌بینید. وسط صحرا می ایستید بعد به اطراف نگاه می‌کنید، می‌بینید آسمان به زمین رسیده است. به اطرافتان که نگاه می‌کنید پندارید که آسمان به زمین رسیده است. این خطای باصره است در واقع چنین چیزی نیست. کرویت زمین موجب می‌شود که اینطور دیده می‌شود، اما واقع آن این نیست. و انواع و اقسام خطاهای باصره.

خطای در بصیرت هم است. یعنی در عین حالی که تشخیص حق و باطل از مسائل  اولیه است و خداوند انسان را هدایت فرموده« إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیل»۱،« بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»۲، ببین چقدر عالی. «هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ»۳، ظلمت و نور مثل هم هستند؟ خوب مسلم (استفهام انکاری است) مثل هم نیستند. این‌ها کجا گفته می‌شود؟ وقتی بحث بصیرت درمیان می‌آید. بنابراین جاهایی که خطای در بصیرت ایجاد می‌شود یک عارضه‌ی واقع شده است، مسائل اولیه نیست. مثلاً «حُـبّ ٌ الشَّـیءِ یُعـمـی و یُـصِـمّ»۴ یعنی اگر آدمی به یک مسئله‌ی خارج از ملاکهای عقلی تمایل افراطی پیدا کرد نسبت به ماسوای آن کور می‌شود. آن کورش می‌کند، نمی‌بیند. می‌بیند، نمی‌بیند. می‌شنود، نمی‌شنود. «یُعمی» یعنی کور می‌کند.« یُصِمّ» یعنی کر می‌کند. هر چه به او بگوید، به گوشش فرو نمی‌رود.

آگر آدم مثلاً پول‌پرست شد(بجای حق‌پرست، پول‌پرست شد) هیچ وقت حق را نمی‌بیند. اگر دنیاپرست شد، اگر شهوت‌پرست شد، اگر خودپرست شد، هیچی را قبول نمی‌کند. دیگر بصیرتی در کار نیست. عارضه‌ی آمده چشمش را آسیب زده(چشم دل را آسیب زده)، حق را نمی‌بیند. و از این‌ها دنیا پُر است. دنیا که پُر است نصیب من هم می‌شود طبعاً. یعنی من گرفتار مشکلات درونی خودم هستم. « الم، ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ »۵، الف لام میم رمز است. آن یعنی همان کتابی که، بله قرآن است، اما اشاره به دور دارد به جهت اینکه حقایق قرآن با ما خیلی فاصله دارد. «لَا رَيْبَ فِيهِ» در آن هیچ جای تردید نیست. پس چطور این مردم دنیا اکثریتشان نسبت به قرآن ریب و تردید دارند و حال آنکه قرآن می‌فرماید « لَا رَيْبَ فِيهِ». این چطور می‌شود؟ این چیه، اون چیه؟ ما طلب ها یک اصطلاحی داریم می‌گویم «لو خلی و طبعه» یعنی اقتضای آن به خودی خود این است. اما ده‌ها عارضه و مانع ممکن است بیاید. آن ریب هست اما مربوط به کتاب و قرآن نیست مربوط به جاهای دیگر است. شما مثلاً خورشید را در نظر بگیرید، در اینکه خورشید وسط آسمان قابل تردید نیست؛ خوب بله قابل تردید نیست، اما این به آن معنی نیست که در همه شرایط همه انسان‌ها آن را دقیقاً درک کنند. خورشید وسط آسمان است اما فرد نابینا و کور است. در طبع خورشید این است که این قابل تردید نیست، آنچه را کور نمی‌بیند مربوط به خورشید نیست، مربوط به کور است. چون کور است نمی‌بیند، نه اینکه چون خورشید قابل تردید است، شک دارد. کور است نمی‌بیند، می‌پرسد چه ساعت روز است؟ یا شب است؟ می گوید نه روز است، ساعت ۱۰ صبح است. خوب نمی‌بیند. یا مثلاً خورشید وسط آسمان است اما یک سرخ باد یا سیاه باد عظیم لایه‌های خاک را حرکت داده آمده با یک ابری بالای را گرفته «  ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا ۗ وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»۶ چشم‌هایش سالم است، خورشید هم وسط آسمان است اما اگر همین کف دست خودش را بخواهد ببیند، نمی‌تواند چون فضا خراب است. این مربوط به خورشید نیست. مربوط به فضا است. این‌ها خیلی تمثیل‌های جالب است.

ما در دنیا هرکاری که می‌کنیم، هر شغلی که داریم، هر مأموریتی که داریم به هر حال یک کاری است هم باید انجام دهیم و هم مقدس و خوب است اما بین راهی است. راه اصلی ما این است که بار را به منزل برسانیم. آن منزل را با چشم باز و بصیرت می‌شود رفت، وگرنه انسان گمراه می‌شود.

اینکه در قرآن کریم اشاره به این که در روز قیامت عده ای کور محشور می‌شوند. بعد سوال می‌کند که خدایا ما چرا کور هستیم و حال آنکه ما چشم داشتیم. خطاب می‌رسد که شما آنچه را می‌خواستید ببینید، ندیدید. این همه دنیا پُر از آیات الهی بود، این همه نشانه حق بود. شما چطور در جاده که می‌روید بیش از هر چیز آقای راننده چشمتان به تابلوها است که این کجا می‌رود، چند کیلومتر است، به چپ می‌رود، به راست می‌رود، شیب دارد، فراز دارد، چطور شد در دنیا این همه تابلو بود، هیچی ندیدید. «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا»۷،« قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا»۸ این همه آیات الهی آمد و شما به آن توجه نکردید، حالا هم به شما توجه نمی‌شود. این کاری است که خودتان سرتان در آوردید. والا حق کاملاً شناختنی است. اگر حق قابل شناسایی نمی‌بود، اگر تشخیص آن کار مشکلی بود چطور خدا مردم و بندگان خودش را به یک چیزی مکلف کرده که نمی‌شود. خود این تکلیف حاکی از آن است که همواره حق از باطل شناخته می‌شود. به شرطی که شخص نشانه‌های حق را فراموش نکند و چشمش از تابلوها برداشته نشود. یک عده هم که فضا را آلوده می‌کنند با حزب، گروه، طیف، تبلیغات دروغ، وعده‌های دروغ و از این حرف‌ها. همین که می‌بینید. همیشه هم بوده است.

مسلمان‌ها از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حدیث نقل می‌کنند که عمار با حق است و هرجا حق باشد عمار همان جا است. این بصیرت. چرا؟ به جهتی که او نه غیرخدا چیزی دیگری را دوست دارد که وقتی پول بیاورند خدا را فراموش کند. چنین چیزی نیست. وقتی می‌گویند آقا شما را مسئول فلان جا می کنیم مثل عمرسعد. شما حاکم مثلاً شهر ری باشید، دیگر همه چیز را فراموش می‌کند. آن دیگری شرگرم شهوتش می‌کنند. آن دیگری را سرگرم مسائل دیگرش می‌کنند، زینتش می‌کنند. اما حدیث داریم مسلمانان نقل کردند دیگر شیعه و سنی فرق نمی‌کند.  نقل کردند که عمار یاسر یک بصیرتی دارد که هرجا حق باشد عمار با حق است. دنبال هیچ کسی و هیچ چیزی و این حرفا نیست. نه پول او را، نه تهدید اورا، نه تطمیع او را و نه مال او را تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد. این روایت است که همه نقل کردند. یعنی عمار را به عنوان تابلو نقل کردند، خیلی عجیب است.

جالب اینجاست که باز خود مسلمان‌ها، شیعه و سنی از پیغمبر اگر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردند که گویا در جنگ خندق بود. یک شرایطی بود که بعضی‌ها عمار را تهدید کرده بودند. وقتی به پیغمبر(ص) عرض کرد، رسول خدا فرمود که نه این‌ها به شما آسیبی نخواهند رساند « تَقتُلَکَ ألفِئَة ألبَاغِیَّة»۹ مرگ تو خواهد بود در یک گروه وجمعیتی که در دین سرکش هستند و حق را زیر پا می‌گذارند، آن‌ها تو را خواهند کشت. جالب اینجا است که هر دو روایت مسلمانان نقل کردند و عمار را به  عنوان یک تابلو قرار دادند. بعدها که انواع و اقسام اختلافات بین مسلمانان پیش آمد و بعضی‌ها را با پول بردند، بعضی ها را وعده کردند، بعضی‌ها را ترساندند، بعضی‌ها را جنگ کردند و کشتند اما آن کسی که هیچ نلرزید عمار بود. تابلو بود. پیداست در هر صفی که قراربگیرد، صف حق است که پیغمبر(ص) خبر داده و همه قبولش دارند. در جنگ صفین عمار یاسر که در رکاب امیرالمومنان علی علیه السلام بود به وسیله لشکر معاویه شهید شد. جالب است این در تاریخ به عنوان یک نقطه عطف ذکر می‌شود. تا خبر رسید که عمار شهید شده، همه دستشان افتاد زمین، ای وای ما چه کردیم. آنوقت در یک چنین شرایطی برای اینکه روحیه بدهند به آنها که عمار را شهید کردند، یک جلسه مشورتی قرار دادند، در آن جلسه معاویه و عمروعاص بود، در بعضی نقل‌ها دارد پسر عمروعاص بود و بعضی دیگر از خواص بودند. گفتند: لشکر روحیه‌اش را از دست داده و به بن بست رسیده، چه کار کنیم؟ عمروعاص گفت: این که کار ساده ای است چرا نگران هستید. پرسیدند طرح شما چیست. گفت: شما بروید بین این‌ها یک سخنرانی کنید و در سخنرانی از این‌ها سوال کنید اگر علی علیه السلام عمار را به صف جنگ فرمان نمی‌داد، کشته می‌شد؟ نخیر، پس کسی که عمار را به کشتن داده علی ابن ابی طالب علیه السلام است. به جهتی که او فرمان داده اگر فرمان نمی‌داد و عمار در خانه‌اش می‌خوابید که دیگر کشته نمی‌شد، درسته؟ همین کار را کردند.  آما در خیمه در بعضی از نقل‌ها دارد که پسر عمروعاص گفت: عجب حرفی. اگر حمزه سیدالشهدا علیه السلام را پیغمبر(ص) فرمان  نمی‌داد در جنگ اُحد، می‌آمد؟ نخیر. پس چرا می‌گوید حمزه سیدالشهدا علیه السلام را وحشی غلام ابوسفیان شهید کرده است. بگوید حمزه سیدالشهدا علیه السلام را پیغمبر(ص) شهید کرده است. عمروعاص که در صحبت پسر خودش درماند چند تا فحش رکیک به بچه خودش داد او را از خیمه بیرون کرد. این برنامه‌های عمروعاص در طول تاریخ است، یعنی این سیاس‌های که به هرحال این هنر منفی است، ریسمان را به آسمان می‌بندند.

همین شبهاتی که هر روز در فضا‌های مجازی وارد می‌شود. آن کسانی که این شبهات را وارد می‌کنند آن‌ها خودشان بهتر می‌دانند که دروغ می‌گویند. یعنی اگر بخواهد راه حلش را بپرسید از همان کسانی که  طراحی می‌کنند، بپرسید آن‌ها می دانند. اما اکنون در صحنه آخرالزمان قرار گرفتیم که دنیا پُر از عمروعاص است. نه، عمروعاص که نه، ابلیس. بگوید ابلیس که کاری ندارد بازنشست می‌شود راحت. آنقدر شاگردان ابلیس از ابلیس بالاتر رفته‌اند، آنقدر به گوش مردم خوانده‌اند، آنقدر برای مردم صحنه ایجاد کردند، آنقدر برای مردم دروغ گفتند که وقتی مشاهده می‌کنید، اصلاً مردم را بی‌تفاوت کردند. این خودش یک هنر است، منتهی هنر منفی. یک هنر جهنمی است. اما چشم و گوش مردم را کور و کر کردند. ولی خوب هرکسی هم خودش مقصر است به جهتی که وقتی چیزی باطل شد، خوب من چه تضمین دارم که دنبال باطل بروم، که حرف باطل اصلاً گوش کنم. چه تضمین دارم. «مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»۱۰ کسی که به یک سخن‌گو گوش می‌کند، سخن‌گو را عبادت می‌کند، اگر سخن سخن‌گو برخواسته از کلام خدا، وحی خدا و دین خدا است آن گوش دادن عیناً عبادت خدا است و اگر سخن او منشاء ابلیسی و گمراهی دارد، شنیدن سخن اهل باطل عیناً عبادت ابلیس است.

هشداری که  رهبر معظم انقلاب از دهه ۷۰ پیش از آن که کشورهای دیگر اصلاً این مسئله را به میان بیاورند، که بعد از شش سال دیگران داد کشیدند که از تهاجم فرهنگی آقا خبر داد. بعدها هشدار داد به عنوان شبیخون فرهنگی. بعدها از این قدرت خطرناک به عنوان ناتوی فرهنگی و سپس غارت فرهنگی، غارت این نیست که بیایند فرش و زندگی خانه را جمع کنند و ببرند، این خانه غارت شده، شخص غارت نشده است. دوباره فرش تهیه می‌کند. اما غارت آن است که فکر انسان، این دیگر فرش نیست که بروید ببافید، عقیده انسان، فرهنگ انسان را دشمن ببرد. این غارت است. غارت انسانی این است. چه زیبا امام علی علیه السلام در توصیف نیروهای مسلح اسلام و دین بیان فرموده«حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ»۱۱ نیروهای مسلح دینی، خدایی این‌ها درست است در یک جنگ فیزیکی است، اما هدف آن نیست، بلکه سلاح وسیله است که بصیرت‌های دینی را، بصیرت‌های الهی را، بصیرت‌های انسانی را بتواند با سرجا نشاندن پیشوایان کفر، بتواند این بصیرت دینی را، بصیرت حق‌پرستی را توسعه دهد. این توصیفی است که از شما شده« حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ» یعنی بر سلاحشان بصیرت‌ها را به جامعه می‌رسانند. ظاهرش یک کار فیزیکی است، اما باطنش یک مسئله دیگر است. که الحمدالله شما برخوردارید. خداوند شما را تایید کند.

برای شادی ارواح طیبه شهدا، روح پاک امام امت و سلامتی همه خدمتگزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران مخصوصاً نیروهای مسلح و برای شادی روح امام امت و  طول عمر و عزت رهبر فرزانه انقلاب اجماعاً صلوات بفرستید.

 

 

 

۱- سوره انسان، آیه ۳٫

۲- سوره قیامت، آیه ۱۴٫

۳- سوره رعد، آیه ۱۶٫

۴- من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ج۴، ص ۳۸۰، حدیث۵۸۱۲٫

۵- سوره بقره، آیات ۱ و ۲٫

۶- سوره نور، آیه ۴۰٫

۷- سوره طه، آیه ۱۲۵٫

۸- سوره طه، آیه ۱۲۶٫

۹- الغدیر علامه امینی، ج۹، ص۲۲ – تاریخ طبری، ج۳، جزء۶، ص ۲۱ – الکامل فی التاریخ ابن ألاثیر، ج‏۳، ص ۱۵۷٫

۱۰- تحف العقول، ص ۴۵۶٫

۱۱- نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه ۱۵۰٫

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *