به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما عزیزان
اعوذبالله من الشیطان رجیم
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ[۱]
ما یک وقت راجع به حقیقت این عالم میخواهیم فکرکنیم یا حرف بزنیم، این عالم سراپا نعمتهای الهی است، آیات الهی است، متجر اولیاء است و مزرعه آخرت است، متجر آخرت است، قنطره آخرت است، این مربوط به این عالم است، تمامش قانون است، تمامش آیات است، تمامش هدفمند است، هیچ چیز بیمعنی نیست، ما معنیش را نمیفهمیم، سراپا معنی است، مثل یک کتاب لغت بزرگ می ماند، خب این یه بحث است بخش دیگه این ور سکه آن نیست، مربوط به ما است که ما این فرصت چند ساله ای که خداوند به ما داده در این عالم با این عظمت ما از آن چه بهرهبرداری کرده ایم مربوط به زندگی ما است نه به این عالم، غالباً متوجه نیستیم، غالباً اینطوری است، اگر مثل بنده باشید متوجه نیستیم که اصلاً ما چیکار میکنیم، وقتی خبر می شویم که دیگر فرصت تمام شده، حالا خدای متعال اطلاعیه صادر فرموده اعْلَمُوا اعلامیه است دیگر اعلامیه توجه توجه، اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[۲]، این بخشهایی که شما در این زندگی لوحش را پرکردید خارج از این ها نیست، حالا نسبت به بعضی از بزرگان بودند که خیلی هم با ذوق مرحوم شیخ بهاءالدین جبل عاملی (رحمت الله علیه) که این حالات را تنظیم کرده بر دوران زندگی از دوران شیرخوارگی، کودکی و بالاخره شش هفت سالگی، بعد نوجوانی، بعد جوانی و همینطور تا پیری و مرگ البته این منافات هم ندارد که بالاخره یک انسان نود ساله هم باز در سطح یک کودک شیرخوار مشغول لعب باشد اما تقسیم کرده، اولش لَعِب است، فرق بین لَعِب و لهو این است که خب ترجمه میکنند به بازیچه و سرگرمی با هم چه تفاوت دارند؟ شما مثلا یک توپ تخممرغی را می اندازید برای یک بچهی مثلا دو ساله او با آن ور میرود، بازی میکند اما طرح و برنامهای برای آن ندارد که از کجا شروع بشود و به کجا ختم شود و غرض چیست، به این بیتوجه است فقط دنبال آن است و با آن ور میرود اما وقتی چهار پنج ساله میشود، نه صرفا با آن ور نمی رود، در عالم تصور که همان سرگرمی انجام می شود به هر حال یه نوع شکلک درمیاره مثلاً اگر پدرش کشاورز است و میبیند او هم می آید در یک جایی بالاخره، یه خاکی را چند تا سیخ مینشاند، آب می دهد و شکلک همان را در می آورد، اولی هم بی نتیجه است این هم بی نتیجه است ولیکن با هم فرق دارد، اگر پدرش صنعتگر است با این انواع ابزار به صورت یک صنعتگر برخورد میکند کأنه دارد خانه می سازد، خب زندگی از اینجا شروع می شود که بالاخره با امور ور می رود گفتم این ها ممکن است در سنین دیگر هم به خاطر عقب ماندگی من همینطور باقی بماند یعنی بیهدف بیهدف، بیتفاوت با امور بازی میکند نمیفهمد هم مال چی هست یا حداکثرش می خواهد قیافهی مثلاً فرض کنید که فلان شخصیت را بگیرد.
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ[۳] یه کم سنش بالاتر می رود، بالاخره در آستانه نوجوانی قرار میگیرد، می بیند که یک چیزی هم بهش اضافه می شود و آن این است که میخواهد یک پرستیژ بهش بدهد، یک رنگ و لعاب بهش بدهد، از رنگها، از به هر حال شکل ها، از نظمها که حالت زینت پیدا میکند با این ها خودش را سرگرم میکند، باز سنش بالاتر میاد بله یک سطحی که در مقایسه با دیگران خودش را میبیند، تنها این که حالا بازیچه باشد یا سرگرمی باشد یا دنبال آرایش و زینت قیافه باشد نیست، خودش را با دیگران قیاس میکند، مثلاً پدر من چه کسی هست؟ طایفهی ما چه هست؟ حالت تفاخر پیدا میکند، میخواهد از این جهت بر دیگران تفوق پیدا کند که به هر حال ما یک آدم معمولی نیستیم، توی این خواب و خیالات، یه کم سنش بالاتر می روی میبیند که حالا از اینکه خودش را اضافه میکند به دیگران مشکلی حل نمیشود که مثلا پسر شیخ الرییس ابوعلی سیناست یا پسر قارون ثروتمند است، باید به خودش متکی باشه بنابراین آن ثروت را، آن خانه را، آن ماشین را، آن نمیدانم اموال را و اینها را باید خودش کسب کند، خودش بشود یک قارون نه اینکه پسر آقای قارون است بنابراین یک فصل جدیدی در زندگی باز می شود، می رود دنبال جمع مال، حلال باشد، حرام باشد، دزدی باشد، تقلب باشد، به هر حال راه حلالش باشد، راه حرامش باشد، دنبال ثروت که بخشی از زندگی را این ها پر میکند، آی از این حسابهای بانک خوشش میاد، از این اعداد و ارقام خوشش می آید، رضاخان ملعون چهل و چهار هزار سند ملکی از دست مردم درآورد، قارون هم چنین کاری نکرده که حالا بعضی از آن ها یک روستای کل بود، بعضی هم بخشی بود که در مجموع حدود هفت هزار روستا می شود تا به مستغلات دیگر مثل هتلها و بقیه، به چه مالی جمع کردند، تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ، أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ[۴]، خب باشد، بعد مشخص خواهد شد که این جمع آوریها برای شما چه خواهد شد، سَوْفَ تَعْلَمُونَ، بعد خواهید دانست خب اموال حلال و حرام را که جمع کرده و از این همه غروری که نسبت به این ها داشته و اینا دیگه پا به پیری می رسد بچهها بزرگ میشوند و فامیلاها و از این حرفا، وارد یک مرحلهی جدیدی میشود به عنوان یک شخصیت بزرگ قبیله، پدر مثلاً شخصیت های مختلف، ۱۰ پسر دارد هر پسر جایی هست، آن مال هایی که با خون دل جمع کرده و با حلال و حرام جمع کرده، وجوهات شرعیش را هم نداده حالا دیگر در این مرحله همانها را میبخشد، اون ملک مال فلان باشد، آن ملک مال پسر فلان باشد، همان هایی که جمع کرده دارد میبخشد چرا؟ چون تکاثر در اولاد آن مرحلهی نهایی است، خب اول هم عرض کردم که یک وقت یه عالم را نگاه میکنیم خیلی پر معنی است، خیلی پر ارزش است، حتی سلمان فارسی و عیسی مسیح میخواهند برگردند به این عالم و از فرصت این عالم استفاده کنند یک چنین چیزی است خب هنیئاً لهم، بحث آن نیست بحث زندگی ماست که این عالم را به بازی گرفته ایم یعنی خودمان را به بازی گرفته ایم، زندگیمان را به بازی گرفته ایم، این دیگر حد نهایتش همین است، این جا دیگر بن بست است و به جایی نمی رسد، از آنن اموال زیادی که جمع کردیم فردا که بمیریم به شما عرض کنم که کفن یک واجبات دارد یکی دوتا مستحبات هم دارد، از آن اموال شرعاً، طبق قانون شرع فقط واجباتش را حق مرده است از ثروتش اگر از مستحبات بخواهیم مثلاً یک متر پارچهی دیگر مثلا فرض کن عمامه لفافه کنید، روسری ببندید و از این حرفها که واجب نیست مشروط به اذن وارث است یعنی از همه آن ثروت قارونی فقط کفن واجب را می شود از آن برداشت، بیشتر نمی شود مگر وارث اجازه بدهد.
كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ[۵]، مثلاً اویل اردیبهشت شما ملاحظه بفرمایید باران ها آمده، زمین ها سبز شده، محصولاتی که کشاورز ها کاشتند به آن اوج رشدش رسیده، حالا غیر از رشدش یک طراوتی دارد که وقتی بالا سرش میری نگاه میکنی اصلا زندگی اینطوریست از ضعف شروع می شود بعد می آید قوی می شود، مثل همان گیاه، دویست و پنجاه کیلو را بالا میزند خب اما این عقبگرد دارد یعنی بعد از قوت، ضعف باز به سراغ می آید، از نو می شود یک کودک با وزن بیشتر، پیر می شود، كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ[۶]، آن مزرعهی سرسبز اول اردیبهشت هر کسی را به شگفت درمی آورد اما چند روز دیگر می آید می بیند عه این که زرد شده، ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا [۷] کجا شد آن رنگ و آب و آن طراوت؟ این ها از بین رفت، این هم همانطور است بعد در آن هم که خلاصه نمی شود، تبدیل به کاه می شود، کاه کیلو چند؟ آن چی بود این چی بود؟ آدمی هم حالا دیگر مرده سر دست بلند بگو لا إله إلّا اللّه دیگر همین دیگر، آن هم همین طور است، وَ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ[۸] خب این عالم که تمام شد وارد آن عالم می شود وارد آن عالم که می شود دیگر فرق میکند، این زندگی دنیا را چطور گرفته از این نوع عَذَابٌ شَدِيدٌ همهی این نعمت هستی، این همه ابر، باد و ماه و خورشید همه را ضایع کردم، همه را ضایع کردم، خب یک بخشش می شود عَذَابٌ شَدِيدٌ، یک بخشش قابل عفو است وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ می شود، آدمها همه مثل هم نیستند، یک بخش هم هم که خوشبحالشان و رضوان من الله، از زندگی استفاده درست کرده و رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[۹] شده، وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[۱۰] غرور همان گول خوردن است، آدم از روی نادانی این کار را میکند دیگر، مثلاً یک بچهی نادان ممکن است یک سکه بهار آزادی را به دو تا خرما بدهد که دهنش شیرین بشود دیگر همین آن هم که گرفته در رفته الدُّنيا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ [۱۱] دنیا اول گول می زند بعد ضرر وارد میکند بعد هم سر جایش نمیماند، یک وقت آدم معامله میکنه با یک آدرس مشخصی تجارتخانه آقای فلان بعد میبیند جنسش ناجور است، برمیگردد جنسش را پس می دهد و پولش را کمی گیرد، خب دنیا که اینطوری نیست دنیا مثل کلاهبردارها سر گذر معامله می کند و وقتی برمی گردی می بینید اصلا نیست کجا رفته معلوم نیست؟ حالا بنده که دیروز را باختم حالا بروم دیروز را پیدا کنم؟ دیروز را به لهو لعب گذروندم حالا چطور پیداش میکنم؟ دیگه دیروزی نیست رفت، الدُّنيا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ، به هر حال هر تاجری که بخواهد ورشکست نکند یک محاسبه ای داره غیر از من و امثال من که بی حساب و کتاب هستیم و ورشکستگی هم توی همین بیحسابی و بی کتابی هاست.
با خرد دوش در سخن بودم کشف شد بر دلم مثالی چند کن
گفتمش چیست زندگانی گفت خواب و خُر و خیالی چند
غیر از این است؟ غیراز ارباب حقیقت که راهشون مجزاست بقیه به هر اسمی باشه همین است.
گفتم اهل زمانه خود چه کس اند گفت دیو و دَدُ و شغالی چند
همین هایی که مردم را می درند، همین هایی که اموال مردم را میخورند، همین هایی که مردم را فریب میدهند این غیر از دیو است؟ غیر از ابلیس است؟ خدا کند که هنوز فرصت باقی باشد خداوند من و امثال مرا از این خواب بیتفاوتی بیدار کند، اللهم نبهنا عن نومة الغافلين[۱۲]
[۱] -سوره حدید، آیه ۲۰
[۲] . آیه ۲۰ سوره حدید
[۳] . همان
[۴] . آیات ۱ تا ۳ سوره تکاثر
[۵] . آیه ۲۰ سوره حدید
[۶] . همان
[۷] – سوره زمر ، آیه ۲۱
[۸] – سوره حدید، ایه ۲۰
[۹] -سوره تویه، آیه ۱۰۰
[۱۰] -سوره حدید، آیه ۲۰
[۱۱] -نهج البلاغه، حکمت ۴۱۵
[۱۲] – شرح كلمات أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع) – عبد الوهاب – صفحه ۶