بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله والصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله. با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و عرض تسلیت ایام شهادت حضرت ابوالحسن علی بن محمد الهادی سلام الله علیه و با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم، مخصوصاً فلسطین مظلوم غزه مظلوم لبنان مظلوم بر گرگ‌های بین المللی.

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»[۱] از واژه هایی که در زندگی فرد فرد جامعه مطرح است روی پیروزی و شکست است می گوید در رشته تحصیلی خودم حالا در دانشگاه یا در حوزه شکست خوردم. می گوید در یک طرح اقتصادی که داشتم مواجه با شکست شدم. می گوید در ازدواج خودم مواجه با شکست شدم. به هر حال این واژه «شکست» در تک تک مسائل و مقاصد زندگی پیش می آید. سوال؛ آیا می‌شود یک کاری کرد که در هیچ جا شکست نباشد؟ آیا این کار شدنی است یا نه؟ بله؛ اصلا باید چنین باشد باید چنین باشد که واژه شکست را از قاموس زندگی حذف کرد و آن وقتی صورت می گیرد که اصل پیروزی و شکست به طور کارشناسی شناخته شود. پیروزی یعنی چه؟ شکست یعنی چه؟ و در پای آن ایستادگی کنیم اینجا دیگر واژه شکست معنی ندارد. اصلا پیغمبر هم مبعوث شده که شما هرگز شکست نخورید آن وقتی است که دیدگاه، دیدگاه رسول خدا باشد « أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ » یعنی چه؟ اگر راه ضلالت نروی و اگر حقیقت دین خدا را بی کم و کاست بپذیری واژه شکست دیگر بی معنی می شود و باید حذف شود « لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ » شکست معنی ندارد، شکست یعنی چه؟ اما گفتم کارشناسی درست می خواهد. وقتی متاسفانه متأثر از اندیشه های بیگانه در تفسیر زندگی، به معیارهای حیوانی خودش را وصل می کند که این زبان اروپایی هاست دیگر، وقتی می گوید انسان حیوان اقتصادی است برو در جنگل ببین چه کسی پیروز است و چه کسی شکست می خورد وقتی می گوید انسان گرگ انسان است، این زبان اروپایی هاست. وقتی می گوید که با ابزار چماق و هویچ، این زبان حیوانات است زبان انسان نیست؛ زبان انسان چیست؟ «هدایت به حق» زبان انسانی انسان. آنگاه که در این همه طرقی که سر از ناکجا آباد درمی آورد تو هدایت شدی «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»[۲] هدایت شدی؛ کجای هدایت شکست است؟ خب جبهه جبهه حق و باطل است وقتی تو به حق رسیدی کجایش شکست است؟ عوارض و لوازمی که متاسفانه به خاطر تاثیر پذیری از فرهنگ بیگانه رسوخ کرده بعد این انسان مؤمن و مسلمان هم با آن زبان حرف می زند. بنابراین مسئله «شکست» باید از قاموس حیات ایمانی حذف کرد جایی ندارد.

خب این دین خداست، دین خدا این است و خدای متعال، هم نسبت به دینش هم نسبت به سند دین که قرآن است خدا این خط و نشان را کشیده، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »[۳] می گوید دینت این است سند دین هم آن است مسئول حفظ این پایگاه هم خداست، آیا خدا شکست می خورد! بنابراین با تمام تلاش و با تمام بصیرت باید در راه، حق از باطل و هدایت از ضلالت شناخته شود. تمام وقتتان و فکرتان و ذکرتان را در این جا به کار ببرید که در مقابل ضلالت به هدایت الهی دست بیابید که نماز ستون دین است و این مسئله «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»[۴] را باید هر روز از خدا بخواهید. الحمدالله خدا هم عنایت فرموده.

مسائل دیگر کلاً حالت ابزاری دارد و بس ابزار است این ابزار را تا جایی که کار می کند باید به کار گرفت وقتی هم در «وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ » [۵]و وقتی هم که این مسائل هر روز می آید آزمایش است دیگر اصلاً باید این باشد اگر نباشد که آزمایش نیست اگر نباشد بهشت می شود تنبل خانه، به درد نمی خورد. آن بهشتی ارزش دارد که بر اساس ارزش ها ابتیاع شود.  «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ»[۶] شما این زندگی را این طور تفسیر کردید؟ چنین تصور کردید که بدون اینکه آزمایش های سخت پیش بیاید بعد بشوید اهل بهشت؟ آن بهشت اصلا به درد نمی خورد آن بهشت می شود تنبل خانه. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ» آشنا بشوید با گذشتگان آنها، این راه را اینطوری طی کرده‌اند. «وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ»[۷] فشارها آن قدر زیاد بود که خود رسل و کسانی که با آنها بودند و در راه حق جهاد می کردند و تلاش می کردند به هر حال « زُلْزِلُوا» پاهایشان سست می شد. « مَتَى نَصْرُ اللَّهِ »[۸] خدایا این پیروزی کی هست؟ البته دم از شکست نمی زنند اما زمان پیروزی را می خواستند، خسته کننده بود سخت بود « زُلْزِلُوا»  متزلزل می شدند پایشان سست می شد. بعد خدا  – بنده که نه مترجم هستم نه مفسّر، این ها را هم به حساب ترجمه و تفسیر نگذارید، به حساب برداشت های شخصی بگذارید – خدا هم با خون سردی پاسخشان را می دهد؛ «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»[۹] نصرت خدا؟! نصرت خدا که خیلی قریب است، نزدیک است، نصرت خدا کجاست؟ با خودت است. آیا دنبالش می گردی؟! «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . پیروز میدان هستی، آیا بیش از این که خود قرآن تصریح فرموده به «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»[۱۰] یعنی چه؟ یعنی هر دو طرفش پیروزی است؛ خدا روح حاج قاسم و حاج قاسم ها را – شاد بفرماید-  که – البته- شما حاج قاسم ها هستید، الحمدلله، بالاخره یا برای ترویج حق ظفر یافت و توسعه داد و می دهید الحمدالله، و یا هم با آرزویی که داشت به مقام «عندالله» رسید نه بهشتی که آن بهشت فقط خورد و خوراک باشد، این چه بهشتی است! مقام «عند ربهم» «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ». اینجاست که واژه «شکست» دیگر بی معنی است، هر دو طرفش آرزوی بزرگی است؛ اجرای حق یا در پای حق و این آرمان مقدس، شهید شدن؛ یعنی بالاترین مقام را کسب کردن. این راه است و بقیه‌اش بیراهه است.

آنها با حیوانات حرف می زنند که می گویند چماق و هویچ، این ها زبان انسان نیست، زبان انسان زبان «عمار یاسر» است زبان انسان زبان «ابوذر غفاری» است. ابوذر غفاری (رضی الله عنه) این صحابی سرفراز پیام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، که حقیقت دین را در این تابلو باید ببینیم؛ حقیقت دین چیست؟ صدق و امانت، این حقیقت دین است.  «لاَ تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ اَلرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ »[۱۱]  نماز عمود دین است اما می تواند خالی از حقیقت هم باشد؛ شکلک باشد. اما صدق و امانت، حقیقت دین است. این ستون دین است و آن حقیقت دین است.

در حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله و سلم « ما أقلّت الغبراء »[۱۲] زمین بر پشت خودش بر دوش خودش شيئي را نگرفته، « و لا أظلّت الخضراء » از آسمان بر کسی سایه نیفکند « على ذي لهجة » بر کسی که این طوری حرف می زند و این طوری فکر می کند، حرف زدن ترجمه فکر است. که چه؟ « أصدق من أبي ذرّ » هیچ انسانی اصدق –  و راستگو‌تر- از ابوذر نیست! این حدیث پیغمبر است؛ باطل را نمی پذیرد حالا هر کارش که بکنی، اینجا چماق و هویچ معنا نمی دهد. خب معمولاً اهل دنیا با چماق و هویج صحبت می کنند اروپایی های وحشی هم کارشان همین است، چرا؟ چون فرهنگشان فرهنگ حیوانی است. اما ابوذر می بیند که یک کسی در می زند درب را باز می کند، می‌بیند دو تا غلام هستند؛ چه بار دارند؟ طلا دارند دو کیسه گونی طلا بار دارند. آقای ابوذر اینها متعلق به شماست. – می بینید با یک سکه؛ در دوره آخرالزمان با یک سکه همه چیز را معامله می کنند، دین و انصاف و غیره را؛ این دانشمندان هسته ای ما را این سرمایه های بزرگ این ملت را چه کسی ترور می کند؟ می‌رود در اسرائیل دوره می بیند این مقدار هم سکه و دلار می‌گیرد. این غلط‌ها یکی دو تا ده تا صد تا انجام می‌دهد. آن جا که بحث یک سکه نبود، دو کیسه پر! آقای ابوذر این‌ها مال شماست. آیا دست و پایش را گم کرد؟ چهره‌اش تغییر پیدا کرد؟ یک سوال کرد، یک سوال عدل و حق. گفت: به در خانه هر مسلمانی این ها را برده اید، تقسیم کرده اید و این سهمیه من شده است؟ گفتند: نه این ویژه شماست. هر کسی که شما نیستید. گفت: من که نیاز ندارم که اینها را آورده‌اید. گفتند: شما چطور نیاز ندارید! کل خانه شما همین است، این خانه هم که فرش ندارد، آن جا هم که حصیر افتاده، یک کاسه چوبی داری و یک نان جبین هم روی طاق است؛ آیا شما نیاز ندارید! گفت: بله؛ ولی من به خاطر – اعتقاد به- ولایت به علی بن ابیطالب بی نیاز هستم. گفت من نیازی ندارم، بالاخره یک شکم دارم، این نان را دو تکه می کنم یکی را امروز می‌خورم و یکی را فردا، نیازی ندارم.

دیدند آدرس را عوضی آمده‌اند، گفتند: خب؛ شما نیاز ندارید، اما ما یک عرضی داریم. خب بفرمایید؛ آنهایی که این پول ها را برای شما ارسال کردند روحیه شما را می دانستند، اما ما غلام و برده هستیم، به ما وعده دادند که اگر این ها را به ابوذر بقبولانید شما را آزاد می کنیم. حالا شما در راه خدا این ها را بپذیر بعد هم به کسی خواهی داد اما ما آزاد بشویم. فرمود: بله شما که آزاد می شوید اما اگر من پول ها را بپذیرم خودم برده می شوم، با این چه کار کنم؟!

این قسمت هویچ‌اش بود. قسمت چماق چطور؟ گفتند این آدم را تبعید کنیم، به کجا باید تبعیدش کنیم؟ گفتند: نقطه مقابل این آدم دستگاه بنی امیه است و معاویه در شامات نصب شده و آنجا حکومتی برای خودش راه انداخته، استاندار است اما برای خودش یک حکومت مستقل راه انداخته. این -ابوذر- را بفرستید شامات تا معاویه با روش های خودش عرصه را بر او تنگ کند او را تبعید کردند به شامات. این مدتی که آن جا بود معاویه که نتوانست عرصه را بر او تنگ کند چون انسان با ایمان هیچ گاه عرصه بر او تنگ نمی شود. این بیماری های روانی و این افسردگی ها و این غصه خوردن ها این ها مال همین فرهنگ بیگانه است که وارداتی است، اما در مسئله ایمان این حرف‌ها نیست. معاویه نتوانست عرصه را بر او تنگ کند اما او عرصه را بر معاویه تنگ کرد؛ چطور؟ به جهت اینکه زبان گویا داشتنه بیّنه و برهان داشت با مردم صحبت می کرد و اگر آدرسش را بخواهید، این شیعه‌های لبنان را  که می بینید گویی اینها آثار ابوذر غفاری هستند در دوران تبعیدش به آن جا، می بینید چه سنخی هستند! معاویه به مدینه نامه ای نوشت و به آنها اطلاع داد که این – ابوذر- حوصله ما را سر آورد هیچ کارش نمی شود کرد. چکارش کنیم گفتند او را بازگردانید اما چطور بازگردانید؟ از سوریه تا مدینه بر یک شتر ناهموار بدون ملافه ابوذر را برگرداندند به مدینه در حالی که پاهایش پوست و گوشتش روی این شتر رفته بود، از این جا هم چکارش کنیم؟ تبعیدش کنید به بدترین جا؛ بدترین جا کجاست؟ گفتند از خودش بپرسید! ببینید صداقتش تا چه حد است! پیغمبر فرموده بود: «اصدق – و راستگوتر- از ابوذر نیست». حالا می خواهند ببینند که از همه جا بدتر کجاست برایش، از چه کسی سوال کنند؟ از خودش سوال کنید. آقای ابوذر شما زیر این آسمان کبود کجا بیشتر از همه جا بدت می آید؟ فرمود: «ربذه»[۱۳]، چون در آن جا مشرک بودم و کلاً از سرزمینش بدم می آید. گفتند خب پس مشخص شد، او را بفرستید به ربذه، هیچ کس هم به او احترام نگذارد هیچ کس هم به بدرقه اش نیاید اما امام علی علیه اسلام و حسنین سلام الله علیهما تشریف آوردند سر راه ابوذر، امام علی علیه السلام فرمود «یا أَبَاذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ»[۱۴] تو که کار شخصی نداشتی درخواست شخصی نداشتی نیاز شخصی نداشتی این برای حق بوده «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»[۱۵] «فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ»[۱۶] آن امامی که علی باشد و مأموم که ابوذر باشد؛ باور کنید دنیا این حرف ها را می داند و انکار می کند. این را می گویند «جَحد»، جحد یعنی چه؟ یعنی حق را می داند ولی آن کار را می کند! شما می گویید نمی دانند؟ خوب می دانند. شما آمار و ارقام نظرات بیگانه ها را چه در طول تاریخ چه در زمان معاصر نسبت به پیغمبر اسلام بخوانید؛ نظراتشان را بخوانید، حق را قبول دارند اما نمی پذیرند. شما آمار و ارقام نظرات صاحب نظران طول تاریخ و معاصر را نسبت به امام علی و نسبت به باقی ائمه بخوانید؛ می دانند!

این صهیونیست های لعنت الله علیهم، این سگ ها و گرگ‌های هار، این ها آمده اند دوازده تا گروه قرار دادند با سرگروه های متخصص در مورد ائمه دوازده گانه که این ها یک گوشه نقدی پیدا کنند و بهانه ای به دست بیاورند و بکوبند. هر کدام یک سرگروه متخصص دارند. من یک موقع در این خبرنامه دیدم آن سرگروهی که متصدی گروه شناسایی امام محمد باقر علیه السلام بود اظهار کرده بود و گفته بود:  ما که دشمن هستیم، اما بنا بر تحقیقاتی که من انجام دادم، انسانی به این فضیلت امام باقر در تاریخ یا نبوده یا کم بوده. چه کسی می گوید؟ صهیونیسم؛ آن هم صهیونیسمی که به کار گرفته شده در جهت تضعیف اهل بیت. نسبت به باقی ائمه، نسبت به امام حسین علیه‌السلام … ،  چه در گذشته تاریخ چه امروز در هر قومی که بخواهی بروی، مسلمان باشد شیعه باشد سنی باشد خارج از اسلام باشد مسیحی باشد زرتشتی باشد هندو باشد، خیلی بیش از بنده و شمام نسبت به امام حسین علیه السلام ارادت دارند. این منحصر به یکی دو تا که نیست. جایگاه امام صادق علیه السلام، امام موسی بن جعفر علیه السلام، فرقی نمی کند؛ امام رضا علیه السلام، که ارمنی های مسیحی مشکلی که دارند به امام رضا متوسل می شوند و نتیجه‌اش را می گیرند. امام هادی علیه السلام … ، در تاریخ دارد که – البته شما بهتر از بنده می دانید- یک آقای مسیحی بود یا به نام یوسف بن یعقوب – یا یعقوب بن یوسف- چنین آدمی بود در زمان متوکل عباسی – که متوکل عباسی یک آدمی بوده مثل صدام – آن آقای محترم که از یکی از روستاهای کنار سامرا زندگی می کرده، چه خبری رسیده بود به متوکل عباسی که او را احضار کرده بود و او خیلی ترسیده بود، باید برود خودش را معرفی کند، ممکن است از سر تنش جدا کند! او مسیحی بود – در این تنگناها همه خداشناس می شوند- خب می توانست به حضرت مسیح سلام الله علیه متوسل شود اما این کار را نکرد، مثل آقای جورج جرداق که می توانست در بهترین کتابش، «صوت العدالة الإنسانیة»، حضرت مسیح را معرفی کند، اما این کار را نکرد و علی علیه السلام را معرفی کرد. خُب، آقای یعقوب بن یوسف هم می توانست به حضرت مسیح متوسل شود اما این کار را نکرد، به چه کسی متوسل شد؟ به خدا عرض کرد: خدایا اگر مرا از شر متوکل عباسی نجات بدهی صد اشرفی نذر امام هادی علیه السلام می‌کنم. قبول دارند! و بالاخره مرکبش را سوار شد آمد وارد سامرا شد، به ذهنش رسید که این – نذری که کرده است- دیگر رد ندارد – و حتما برآورده می‌شود- بنابراین با خدا معامله را با اطمینان انجام می دهد، بروم و صد اشرفی را به امام هادی تحویل بدهم و بعد بروم پیش متوکل، خدا مرا حفظ می کند. اما جرات نمی کرد آدرس امام هادی علیه السلام را در کوچه های سامرا از کسی بپرسد، می ترسید که خبر را ببرند و مشکلش دوچندان شود چون جاسوس داشتند. و لذاست که جرأت نمی کرد از کسی بپرسد خانه امام هادی کجاست. همان مرکبش را رها گذاشت مرکب از این کوچه به آن کوچه از این بازار به آن بازار رفت و رفت و جلوی درب خانه‌ای ایستاد. در آن جا یک پسربچه ای بود، باز هم جرأت نکرد که آدرس را از او بپرسد ولی از آن بچه سوال کرد: این خانه مال چه کسی است؟ گفت: این خانه‌ی علی بن محمد امام هادی علیه السلام است. با خودش گفت: عجب! این مرکب درست آمده است.

در زد؛ یک غلام در را باز کرد و گفت: – سلام علیکم جناب- یعقوب بن یوسف. یعقوب بن یوسف تعجب کرد که از کجا اسم من را می داند!  غلام گفت: شما صد اشرفی نذر امام هادی علیه السلام کرده اید. با خودش گفت این از کجا خبر دارد! گفت می خواهم وارد شوم؛ امام فرمود وارد شود. -سپس امام فرمود:- یعقوب بن یوسف آیا کافی نبود و کافی نیست حقانیت ما و امامت ما برای شما؟ آیا این کافی نیست؟ گفت کاملاً کافی است. فرمود: اما شما مسلمان نخواهی شد؛ حقانیت ما را می دانی اما مسلمان نخواهی شد، ولی پسری داری که آن پسر از شیعیان ما خواهد بود. اینها این هستند!

شما در مورد «منصور دوانیقی» بپرسید، قاتل امام صادق علیه السلام است اما جزو مداحان امام صادق علیه السلام است. به امام صادق علیه السلام عقیده دارد به امام محمد باقر علیه السلام عقیده دارد. هارون الرشید به موسی بن جعفر علیه السلام عقیده دارد، خیلی بیش از آن چیزی که من و شما عقیده داریم. حتی مأمون می گوید: من تشیع را از پدرم یاد گرفتم. عقیده دارد اما برخلاف عقیده اش عمل می کند! چرا؟ به خاطر دنیا. متوکل عباسی خیلی از بنده و شما بهتر امام هادی علیه السلام را می شناسد، خیلی بهتر؛ اما در عین حال دستور می دهد که خانه امام را جمع کنید، یک خبرهایی رسیده که علیه ما توطئه می کنند و امام هادی علیه السلام را هم پیاده می آورد و برای اهانت به امام سفره شراب پهن می کند، اما امام با یکی دو جمله از آن شعری که إنشاد یا إنشاء فرمود، اشک ها ریخت سفره را جمع کردند و عیششان مُنَغّض[۱۷] شد. در وسایلی که همراه امام بود دقت کردند که یکی دو تا هَمیان طلا[۱۸] هست و مهر خود متوکل عباسی هم روی این همیان‌ها هست، و متوجه شدند که اینها از همیان‌های خانه متوکل عباسی است. -گفتند- اینها دست امام هادی علیه السلام چی کار می کند؟! از پشت پرده مادر متوکل عباسی صدا زد و گفت: نمی دانی اینها مال چه کسی است؟ گفت: هفته قبل به خاطر داری شکم درد شدی و می خواستی بمیری که دیگر از پزشکان هم کاری ساخته نبود؟ سپس گفت: در آن حالتی که تو در حالت مرگ بودی و هیچ کسی نمی توانست تو را علاج کند این را نذر کردم و برای امام هادی علیه السلام فرستادم الان شما رفتی آورده ای.

این یعنی چه؟ بله؛ اگر اهلش بشویم شکست معنی ندارد، این راهی نیست که شکست پیدا کند، هر گاه خدا شکست خورد مؤمن هم شکست خواهد خورد. اما خدا می فرماید «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»[۱۹] شما این هستید قدر خودتان را «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ »[۲۰] هر جا نفوذ کلام دارید این حق را تبلیغ کنید؛ هیچ ثوابی بالاتر از هدایت انسان ها و تبلیغ حق، همانی که آقا می فرمایند: « تبیین حق » نیست.

بنده هم دعاگوی شما هستم ثبتکم الله بالقول الثابت في‌الحیاة الدنیا و في الآخرة صلوات بفرستید.

۱۴۰۳/۱۰/۱۶

 

[۱] سوره مبارکه توبه/ آیه۳۳

[۲] سوره مبارکه اعراف/ آیه ۴۳

[۳] سوره کبارکه حجر/ آیه ۹

[۴] سوره مبارکه حمد/ آیه ۶

[۵] سوره مبارکه آل عمران ۱۴۰

[۶] سوره مبارکه بقره/ آیه۲۱۴

[۷] همان

[۸] همان

[۹] همان

[۱۰] سوره مبارکه توبه/ آیه۵۲

[۱۱] «لاَ تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ اَلرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْءٌ اِعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ اُنْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ»/ امام صادق عليه السّلام فرموند: بطول دادن ركوع و سجود مرد ننگريد، زيرا بآن عادت گرفته و اگر ترك كند، وحشتش گيرد، ولى براستى گفتار و اداء امانتش بنگريد./  الکافي  ,  ج۲ , ص۱۰۵

[۱۲] قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم : ما أقلّت الغبراء و لا أظلّت الخضراء على ذي لهجة أصدق من أبي ذرّ غير رجل واحد. قال: فأقبل عليّ بن أبي طالب فقال رسول اللّه : [هو] هذا الجائي. / مناقب الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام  ,  جلد۱  ,  صفحه۳۵۰

[۱۳] یکی از روستاهای نزدیک به مدینه

[۱۴] نهج البلاغه/ خطبه۱۳۰

[۱۵] سوره مبارکه توبه/ آیه ۳۳

[۱۶] نهج البلاغه/ خطبه۱۳۰

[۱۷] نا خوش کردن، نا گوار ساختن، مکدر کردن

[۱۸] کیسه طلا

[۱۹] سوره مبارکه توبه/ آیه۳۳

[۲۰] سوره مبارکه تحریم/ آیه۶

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *