بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله والصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: « قولوا لا اله الا الله تفلحوا».
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما و همه اهل ایمان و عرض تسلیت ایام مخصوصاً رحلت نبی اکرم و شهادت امام مجتبی سلام الله علیهما و شهادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی علیه آلاف التحیة و الثنا. و با آرزوی نجات و پیروزی مظلومین عالم مخصوصاً فلسطین مظلوم غزه مظلوم بر گرگ های بین المللی.
همه آنچه را که از نیکی و بدی، خوبی ها و زشتی ها در جامعه بشری و نتیجتاً در عالم می بینید همه این ها یک سرمنشأ دارد در قالب های مختلف اما منشأ آن یکی است آن هم رمزش در همین حدیث متواترِ دعوتِ به توحیدی است که پیغمبر اکرم و همه انبیا قبل از آنجا شروع کردند « قُولوا لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا »[۱] همه مسائل اینجا مشخص میشود آن لوازمش است تمامش دو کلمه است توحید و شرک. این کارش هم باید از باطن شروع بشود از دل خود افراد شروع بشود، «تفلحوا» یعنی اینکه شما به کمال شایسته یعنی آن کمالی که شما برایش خلق شده اید در این دنیا آن کمال یک جلوه هایی دارد و در عوالم بعد بر زخم قیامت و بهشت و دوزخ جلوه های خاص خودش را دارد اما همه مرهونه این قضایا است این ظلم هایی را هم که می بینید در دنیا می شود این بدی هایی که می شود در مقابل، آن همه خوبی هایی که در طول تاریخ یا امروز به وسیله نیکان انجام می شود این ها همه از این جا سرمنشأ میگیرد. پس بنابراین اگر قرار است درست بشود باید از این جا درست بشود و اگر هم خراب شده است از این جا خراب شده است.
خب؛ انسان مثل باقی موجودات باید بر اساس هدایت پروردگار، هدایت پروردگار شامل همه موجودات هستی می شود. فرعون از حضرت موسی پرسید که خدا چه کسی است؟ «قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يَا مُوسَى»[۲] یک جواب جامع دیگر که دیگه صور قضیه «کل» است که دیگر بالاتر از آن نمی شود جامعیتی فرض کرد. حضرت موسی فرمود« قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ»[۳] «کل» صور قضیه است یعنی همه موجودات. این آیه را کسی می تواند بفهمد که همه موجودات را شناخته باشد و جمال جماد و نبات و حیوان و غیره و از هسته درون اتم و تا کیهان و کهکشان. «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ» همه موجودات را، چکار کرده خدا؟ « أعطی خلقه » به همه ابزار لازم را داده « ثُمَّ هَدَى»[۴] هم ابزار داده هم هدایت فرموده که این ابزار را چگونه به کار بگیرد. این عالم تمامش شگفتی هاست، این عالم تمامش قانون است، بنابراین بر اساس هدایت خدا می شود هر چیزی به کمال شایسته اش برسد.
خب، جمادات نباتات حیوانات که بر اساس جبر، هدایت می شوند آنها مشکلی هم ندارند« وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ »[۵] یعنی آن راه هایی که خدا داده طی کنید این منحصر به آن که نیست درخت هم همین کار را می کند آن بوته گیاه هم این کار را می کند یعنی از مبدا تا مقصدش هدایت می شود. این منظومه شمسی چطور حرکت می کند، چقدر دقیق و حساب شده کیهان همین طور است کهکشان هم همین طور است داخل اتم هم همین طور است فرقی نمی کند. تا می رسد به عالم حیوانات «أعطی کل شیء خلقه ثم هدی» به همه موجودات خدا ابزار لازم را داده و هدایت کرده راه کمالشان را به مقصد طی می کنند. همه چیز را می دانند دیگر درس و کلاس و معلم هم لازم نیست چون معلم آنها خالق آنهاست. انسانی که اشرف مخلوقات است و از طرفی یک موجود نامتناهی است، خب خدا همه را هدایت کرده این موجود را هم هدایت کرده منتها این یک موجود بالغ است آنها همه در عالم تکوین خدا دستشان را می گیرد و همراه می برد راه دیگر ندارد اما انسان این طوری نیست، انسان فرزند بالغ جهان خلقت است بنابراین اصل این دفترچه راهنما را خدا به او می دهد و در بقیه راه رهایش می کند چون او باید راه را پیدا کند و برود و نمره بگیرد حیوانات دیگر که نمره نمی گیرند. این باید مسائل چند مجهولی را حل کند آنها که مجهولی ندارند یعنی همون زمان عسلی که ممکن است یک هفته زنده باشد هم شیمیدان است هم فیزیکدان است هم دشمن را می شناسد هم لانه سازی را بلد است هم پرورش فرزند را بلد است هم اینکه برود چگونه شیره گیاهان را بگیرد چگونه تبدیلش کند چقدرش را موم کند چقدرش را تبدیل به عسل کند، اما انسان خودش باید این کارها را انجام بدهد. یک موجود نامتناهی بنابراین هدایت شده اشرف مخلوقات است و هدایت شده، آن دفترچه راهنما را هم خدا زیر بغلش داده، خب حالا خودت برو.
« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ »[۶] این دفترچه راهنما، فطرتش است.
به شرط اینکه خط خطی نکند و خرابش نکند دفترچه راهنما می گوید این درست است و آن نادرست است این خوب است و آن خوب نیست. اما خودش باید این کار را بکند در پایان هم به آن نمره بدهد. باید دنبال علم برود دنبال کار برود دنبال فعالیت برود به خودش طرح بدهد و تطبیق بدهد با آن دفترچه راهنمایش، سرلوحه او هم توحید است راه اصلی است « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا » ـ أی فَطَرَهُم عَلیَ التُوحید ـ خداوند انسان را بر توحید آفریده است. اما شرطش این است که خودش با خودش همکاری کند دین یک چیزی نیست که خدا از آن بهره ببرد؛ « گر جمله کائنات کافر گردند بر دامنه کبریاش ننشیند گَرد». خدا که از آن سودی نمی برد این برنامه به نفع ماست نه به نفع خدا راه توحید، آن بیراهه اینجاست « أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ »[۷] من اگر بخواهم ببینم که به عوض خدا هوای نفس را گرفتم، ببینم، در آینه نگاه کنم بعد میفهمم. « أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ » این مشکلات برای چه است برای انحراف از فطرت و پیروی از هوای نفس است. پیغمبر آمده که « إنَّ للّه ِعَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ»[۸] به عنوان حجت ظاهر آمده مردم را هدایت کند که راه توحید را بروید راه فطرت را بروید راه خدا را بروید و راه هوا را نروید. اما راه هوا که شد این دیگر می شود شرک، بحث توحید و شرک است می شود شرک. اینی که شما شرک را اطلاق می کنید بر بت پرستی و بتخانه سومنات و بتهای مکه و… آنها محصول بت بزرگ هستند آنها که بت نیستند چیزی نیستند. بت بزرگ نفس است بعد نفس از همه چیز بت می سازد بت خانه سومنات را هم او ساخته است، انواع و اقسام بتخانهها را هم را او ساخته. بحث نفس است، خدا و نفس «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا»[۹] بر آدمی که هوای نفس می پرستد تو می توانی دلالت کنی او اصلا به حرف گوش نمی کند که بخواهی دلالت کنی یا نکنی. از هرجا که درست کنی از جای دیگر کار خودش را می کند اما ضررش به خودش برمی گردد «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ»[۱۰] سرکشی می کنید می دانید چه کار می کنید خاک بر سر خودتان می کنید؛ خودت را ضایع می کنی سرمایه که خدا به شما داده را نابود می کنید.
آن وقت شرک دو نوع است شرک «جلیّ» و شرک «خفیّ». شرک جلیّ یک مسئله حقوقی است و برای این است که مجازات حکومتی دارد قضایی دارد حقوقی دارد چون خودش از مسائل حقوقی است. چطور مسائل حقوقی است از این جهت که انسان هایی که می خواهند هدایت شوند به سمت خدا بر اساس فطرت، بعد تابلوی شرک میزند، در کعبه معظمه بت می گذارد، در مقابل بت سجده می کند و از این قبیل. خب مسئله حقوقی آن چه می شود؟ مسئله حقوقی آن این می شود که با اظهارات این تابلوی کفر به اندیشه سالم نسل های بعد و افراد دیگر آسیب می زند پس می شود مسئله حقوقی. اینجاست که این برخورد فیزیکی و قضایی دارد حکم دارد. چرا؟ چون حق دیگران را ضایع می کند برای شرک تبلیغ می کند برای کفر تبلیغ می کند همان که در دنیا می بینید جامعه را گمراه می کند. پس این یک مسئله حقوقی است شرک جلیّ یک مسئله حقوقی است. اما شرک خفیّ مسئله حقوقی نیست مجازات دنیوی ندارد کسی هم به او کاری ندارد ضرر آن هم فقط به خود او می رسد. و لذاست که می بینید در اطراف خود پیغمبران از این نوع زیاد بوده اند. در قرآن تقسیم می فرماید که؛ بهترین تقسیم همان تقسیمی است که در قرآن شده است اول سوره بقره که اهل ایمان را اهل کفر را اهل نفاق را معرفی کرده تقسیم بشر به این هاست نه به تاریخ که بگوییم از تاریخ فلان این هستند و از تاریخ فلان آن هستند از تاریخ بعثت پیغمبر به این طرف اسلام است و قبلش از تاریخ قبل از انقلاب این است و بعدش فلان خیر تقسیم همان تقسیمی است که در همه زمان ها در همه مکان ها بنابراین قرآن کریم که آن همه آیات در مسئله نفاق آورده است حتی یک سوره را کلا به عنوان سوره منافقون آورده است و حتی نسبت به آن هایی که در داخل مدینه نبی به هر حال «مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ»[۱۱] تصریحات قرآن است نه یکجا، پر است منافق هستند یعنی چه؟ یعنی مشرک هستند از شرک خفی اما به ظاهر ابوسفیان در ظاهر می گوید لا اله الاالله اینجاست که در احکام ظاهریه در احکام حقوقی ابوسفیان می گوید لا اله الاالله او جان و مال و ناموسش همه محفوظ است امنیت دارد چرا چون می گوید لا اله الاالله کسی به باطنش کاری ندارد مسئول باطنش خودش است برای خودش اما همینی که می گوید لا اله الاالله همان کافی است، چرا چون شرک جلی را ترک کرده قبلا بت پرست بوده آن را ترک کرده و شده است منافق. خب اطراف پیغمبران را منافقین پر کرده اند خوب باشد چون پیغمبر که نیامده مردم را مجبور « لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ »[۱۲] کارش آن که نیست « إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ »[۱۳] « لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ » فقط آمده است صحنه را آماده کند که آن هایی که می خواهند سالم دنبال راه انسانیت و کمال بروند مزاحم نداشته باشند مزاحم به معنی همان تبلیغات در اندیشه او از جهت تابلوی شرک جلیّ و کفر، بقیه اش مربوط به باطنش است خودش می داند و لذاست که گویندهی «لااله الاالله» از نظر حقوقی موحّد است یک بحث لفظی است. حتی در بسیاری از روایات داریم که وارد شده در جنگ در حین شمشیر را بالا کرد سرباز مسلمان سرباز مسلمان با کافر می جنگیده او گفته لااله الاالله این هم که برایش یقین بوده که از ترس این حرف را می زند از روی ایمان که زده او را کشته است و بعد مورد ملامت قرار گرفته که چرا این کار را کرده ای؟ شما چرا این کار را کرده اید؟ وقتی گفت لا اله الاالله دیگر شما نباید با او کاری داشته باشید، چون محیط محیط توحید است بعد افراد خودشان در یک محیط سالم دینشان را انتخاب می کنند اما با تابلو و ترویج و تبلیغ کفر و شرک جلی، حق دیگران ضایع می شود « قولوا لا اله الا الله تفلحوا » راهی که ائمه هدی رفته اند ترویج همین مسئله است یعنی پیامبر اکرم این تابلوی توحید را نصب کرده بعد به صورت مصداقی و به صورت میدانی ائمه این را بازش می کنند که افراد در یک سطح اولیه نمانند بله از جهت امور ظاهریه مسئله اینجاست، اما این شروع کار است این ختم کار که نیست.
و لذاست که امام صادق علیه السلام میفرماید که «مَن قالَ لا إلهَ إلّا اللّه دَخَلَ الجَنّةَ »[۱۴] این همان قولول لا اله الا الله طفلحو است که پیغمبر فرمود بعد اضافه میکند «مَن قالَ لا إلهَ إلّا اللّه ُ مُخْلِصا دَخَلَ الجَنّةَ ». اینجا مصداق را باز میکند که این گفتن سازنده باشد، این گفتن همراه با ایمان باشد، این گفتن همراه با خلوص باشد، اینجا دارد راه را به جلو میبرد، همان کلمه پیامبر را امام صادق علیه السلام با راهنمایی میگوید؛ که «مَن قالَ لا إلهَ إلّا اللّه ُ مُخْلِصا دَخَلَ الجَنّةَ » ، بعد سوال پیش میآید که این نشانی مخلص و خالص بودنش چیست که آیا این جدی میگوید یا نه «و إخْلاصُهُ أنْ يَحْجِزَهُ لا إلهَ إلّا اللّه ُ عَمّا حَرّمَ اللّه ُ»[۱۵] شما میخواهید شکوفا شوید یعنی به کمال لایق رسیدن میخواهی برسی فرمول دارد، این عمل میخواهد بحث فقط ظاهر نیست که این فرد در ظاهر یا مسلمان است یا کافر، بحث سر این نیست بحث سر سیر و سلوک الی الله است، این سیر و سلوک الی الله دلیل بر اینکه این را به صورت جدی میگوید یعنی فرمول توحید را انجام میدهد و عمل میکند، این است که حالا که به دنبال هدایت الهی است هرجا که خدا تابلوی ممنوع زده است وارد نشود، چون میخواهد فرمول را عمل کند شما در یک فرمول شیمی یک موادی را مخلوط میکند و یک مواد را حتماً جلوگیری میکند و جدا میکند چرا چون میخواهد فلان محصول را بسازد این هم همانطور است. وقتی میخواهد اسلام و ایمان جنبه عملی پیدا کند و آن جمله حدیث پیغمبر اکرم صحنه میدانی پیدا کند «وَ إِخْلاَصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» به نسخه هم عمل کند و الا بهترین پزشک یک نسخه نوشته بهترین پزشک است و حزب اللهی است فوق تخصص هم بوده، حالا این خواندن نسخه به تنهایی کفایت نمیکند فرمول را باید عمل کنید که شفا پیدا کنید بنابراین آن نسخه پیغمبر (ص) را امام صادق علیه السلام میفرماید که باید اینطوری عمل شود و الا میشود همان شرک خفی هیچ انسانی حق ندارد که وارد شرک خفی شود و نسبت به خدا… ، یکی از برنامههایی که استعمار از نادانی مردم استفاده کرده و عدهای را وا داشته به عنوان تکفیریها اشتباه بزرگ آنها در این مسئله است به جهت اینکه اگر به این شیوههای اعتقادی یا عملی اگر اینها مثلاً شرک شمرده شد باید اینها تکفیر بشوند یا کشته بشوند یا با آنها جنگیده شود، خوب پیغمبران هم باید با اصحابشان میجنگیدند چون در داخل آنها هم منافق بوده است اینها از پیغمبران بهتر میفهمند؟! قرآن هم پر است از این مدارک. اینجا جاهایی است که استعمار سوء استفاده کرده از کج فهمی یک عدهای و برای ایجاد اختلاف بین مسلمانها، آن وحدت اسلامی که روی کلمه توحید و رسالت است. همه به هم خوشبین همه یکی، اما در باطن چه میکنند نیّتش چه است؟ فلان کارش عملش چه است؟ به من و تو ربطی ندارد، خدا قیامت را قرار داده برای محاسبه او؛ این خودش یک بدعت است که وارد شود به یک کاری که نباید وارد شود و پیغمبر هم خودش به آن عمل کرده که خلاف این یکی است، یعنی به ظواهر اسلامی همه آنها در یک صف بودند، ببینید الان استعمارش برنامههایی را پیاده کرده.
خوب، بیایید به زمان حضرت ابوالحسن الرضا عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، باز هم برگشت به همان دعوت پیغمبر است «قولوا لا اله الا الله» حدیث سلسلة الذهب حدیثی که سندهایش همه معصوم هستند تا خود خدا، از امام رضا علیه السلام بگیر و آباء معصومینشان لوح، قلم و بالاخره خود خدا. خدا میفرماید: « کلمة لا اله الا الله حصنی»[۱۶] این همان « قولوا لا اله الا الله» است، « فمن دخل حصنی أمن من عذابی»[۱۷]. بعد امام رضا هم توضیح داد: «بشروطها» گفتم نسخه عملی غیر از اصل نقشه راه است نقشه مهندسی یا نسخه پزشکی را میگیرید و حالا میخواهید عمل کنید خود آن نسخه که کاری نمیکند در مقام عمل این مسئلهی لا اله الا الله، شروط دارد نه یکی دوتا نه ده تا صد تا. منتها همانطور که در یک روایت دیگر دارد که «بُنِيَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ»[۱۸]، به پنج چیز اینها بنیان هستند که اسلام بر آنها متکی است «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ»[۱۹] اینجا هم در حدیث سلسلة الذهب میفرماید: «بشروطها و أنا من شروطها». أنا من شروطها یعنی چه؟ یعنی ولایت الله و الا اگر میگوید لا اله الا الله اگر همه چیز را از روی قرآن، اینها میگوید اما رفته است پشت سر یزید بن معاویه یا ولید بن یزید بن عبدالملک مروان، لا اله الا الله میگوید، آیا این درست است؟! یعنی کلمه توحید را اما با تبعیت از شیطان میگوید، کلمه کلمه توحید است اما با تبعیت از شیطان میگوید. آیا این درست است؟ و میشود؟ خوب دنیا پر است از این تناقضات. اما خطاست و این قابل قبول نیست بلکه کسی که توحید الهی را میپذیرد هم باید در حدیث امام صادق علیه السلام که در عمل خالص باشد و لله باشد هم باید راهش راه ولایت الله باشد. آنکه خدا از او تبعیت را واجب کرده نه اینکه روی هواهای نفسانی و روی حزب و گروه و همه چیزهایی که در دنیا همه چیز را خراب کرده و میکند، اینکه دین نیست این عین بیدینی است هرگز هم به نتیجه نمیرسد. همونهایی که قبل هم در طول تاریخ هر راهی را رفتهاند غیر از راه خدا « كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ »[۲۰]. اما هرگز هم به آب نرسیده، « كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً »[۲۱] مثل سرابیست که کسی تصور میکند آن آب است در صحرا از شعاع آفتاب یک چنین نشانهای دیده میشود، اما آب نیست بلکه سراب است. هیچ وقت عناصر منحرف به نتیجه نمیرسند، مگر توبه کنند و « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ »[۲۲] ، انسان یک چنین بار امانتی که امانت ولایت است را بر دوش دارد و دیگر یا علی مدد – دو صد من استخوان خواهد که صد من بار بر دارد، پنج سیر استخوانش را هم ما نداریم که به آن توحید حقیقی برسیم – ، ما چه میگوییم ابوذر چه میگوید ما چه میگوییم مقداد چه میگوید ما چه میگوییم امام چه میگوید. به هر حال خیلی فاصله است و اینجا باید از خدا مدد کرد و آن هم درب خانه اهل بیت است. در توسل درخواست کنید که خدا خودش مدد کند و الا که ما ضعیف هستیم، « وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا »[۲۳] . خداوند به شما خیر دهد.
۱۱/۰۶/۱۴۰۳
[۱] الطبقات الكبرى : ۲۱۶/۱
[۲] سوره مبارکه طه/ آیه۴۹
[۳] همان/ آیه۵۰
[۴] همان
[۵] سوره مبارکه نحل/ آیات۶۸و۶۹
[۶] سوره مبارکه روم/ آیه۳۰
[۷] سوره مبارکه فرقان/ آیه ۴۳
[۸] الكافي/ ۱۲/۱۶/۱
[۹] سوره مبارکه فرقان/ آیه۴۳
[۱۰] سوره مبارکه یونس/ آیه۲۳
[۱۱] سوره مبارکه توبه/ آیه۱۰۱
[۱۲] سوره مبارکه غاشیه/ آیه ۲۲
[۱۳] سوره مبارکه غاشیه/ آیه۲۱
[۱۴] بحار الأنوار : ۲۴/۳۵۹/۸
[۱۵] همان
[۱۶] اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۱۸
[۱۷] همان
[۱۸] کافی/ ج۲/ ص۱۸
[۱۹] همان
[۲۰] سوره مبارکه رعد/ آیه۱۴
[۲۱] سوره مبارکه نور/ آیه۳۹
[۲۲] سوره مبارکه احزاب/ آیه۷۲
[۲۳] همان