بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعن دائم علی اعدائهم اعداء الله.
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما و همه سنگرنشینان علم و ایمان و آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم و بالاخص فلسطین مظلوم، غزه مظلوم بر گرگهای بینالمللی، تسلیت ایام مصائب اهل بیت علیهم السلام و رسیدن به ایام اربعین حسینی سلام الله علیه.
« غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ »[۱]، دیروز هم اشاره شد که حرکت عالم، همه موجودات، هر کس در چارچوبه خودش، هر یک در چارچوبه خودش مبدأ و مقصدی دارد و راهی دارد. در عالم جمادات و نباتات، حیوانات به دلیل اینکه یک مسیر غیراختیاری را میگذرانند، کام مشهود گیاه چگونه حرکت میکند، یک حیوان چگونه حرکت میکند، منظومه شمسی چگونه حرکت میکند، و حرکت همه عالم به سوی خداست « وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ»[۲]، و انسان راه دارد، یکی از جاهایی که محل اصلی بحث با منحرفین است همین جاست که انسان راه دارد، همانطوری که همه موجودات راه دارند منتها به دلیل اینکه انسان ویژگیهای خودش را دارد و از اختیار و علم برخوردار است این راه را باید کشف کند، یکی از آزمایشات همین است که راه را کشف کند، راه هست باید کشف کند، هیچ کس حق اختراع ندارد، دلیلش هم روشن است، دلیلش خیلی روشن است، اینهایی که هر روز یک مکتب ایست و ایسم را اختراع میکنند از خودشان بپرسید که از انسان چه میدانند، هیچی، جز یک حیوان به قول خودشان اقتصادی چیزی نمیدانند.
خوب مقصود از مسئله راه یعنی چه؟ یعنی احکام، یعنی شیوه کار، یعنی حکمت عملی بعد از حکمت نظری، به کمال رسیدن، به مقصد رسیدن، خوب، از هر عاقلی بپرسید آن که در هر موضوعی نمیداند حالا میخواهد مهندسی باشد، میخواهد پزشکی باشد؛ میخواهد مدیریت نیروگاه برق باشد، فرقی نمیکند، منی که سرم از هیچجا در نمیآید میتوانم برای آن راه کار بنویسم، راه بهره برداری بنویسیم، میتوانم؟ نه، چرا؟ چون نمیدانم، خوب راه اختراع کردن یعنی چه؟ همین که مرسوم است، هر کس در اروپا صبح زودتر از خواب بیدار بشود مکتبی را اختراع میکند، یعنی چه؟ یعنی نسبت به آنچه که اصلاً سرش درنمیآید میخواهد احکام بنویسد در حالی که « صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ »[۳]، یک راهی است که در تکوین مشخص است و در تشریع مورد تأئید است و از نظر فلسفه و عقل معاضدت میشود، از نظر صحنه میدانی و تجربه کاری کاملاً خودش را نشان میدهد که کمال چیست؟ نقش چیست، بنابراین این راه وجود دارد و انسان مکلف است که آن راه را پیدا کند « أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ»[۴] هم نظام خلقت از اوست هم احکام از اوست « أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ »[۵]، آنی که آفریده نمیداند که باید چگونه دستور بدهد و شیوه کار را چگونه ارائه دهد، « أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ »[۶]، خوب این دیگر در تعبیرات یا در مصادیق یا در تعریف آنهایی که میآیند همه به یک اصل برمیگردد، یعنی یک جا مثلاً گفته شود که مراد از این صراط وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است، معالم درست است، چون بهترین الگوی برای صراط که خدا قراره امام علی علیه السلام است، تعبیری که در خود قرآن است، « اعوذبالله من الشیطان رجیم، وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»[۷]،خیلی روشن است، صراط مستقیم یعنی عبودیت که در آیه دیگر هم به زبان آن آیه،«وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ»[۸]، خدا بشر را برای این صراط مستقیم آفریده است، یعنی برای عبودیت، عبودیت یعنی چه؟ یعنی تسلیم فرمان خدا بودن از لغزشگاههای این طرف و آن طرف پرهیز کردن، اینکه همه جا دلیلش همراهش است اما در عین حال بشر را میبینید دیگر، بشر چه موجودی است و چون بعد از مسئله جهانبینی و حکمت نظری و آنچه که بر مکتب حق این عالم در نظام تکوین زیبا آفریده شده است و بنابراین آنی که در حکمت نظری به شناخت عالم و آدم دست پیدا کند همهاش را زیبا میبیند، نتیجهاش چه میشود؟ نتیجهاش میشود که در حکمت عملی به سمت زیبا شدن برود، خوب اتفاقاً در بحث حکمت عملی که در اینجا « الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»[۹] ذکر شده و «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»[۱۰] ذکر شده «وَلَا الضَّالِّينَ»[۱۱]، ذکر شده در بحثهای حکمت عملی تمامش روی همین سه نقطه است، تمامش در جهت زیبا شدن، خوب این را از هر جا شروع کنید بله الفبای قضیه که میخواهد شروع بشود در حکمت عملی و در واقع به سمت زیبایی رفتن و دقیقاً در سه مرحله، آن مرحله واقعبینی را مد نظر قرار دادند، از ابتدایترین درک انسان، ابتدای ترک انسان از خودش است، من، نسبت به کلمه من که اشاره هر کس به خودش است این را با همه وضوح میبینید که چه نظراتی است، چه اظهاراتی است، حتی گاه خود را انکار میکند، سوفسطایی ببینید سر از جنون درمیارد، خوب وقتی این من را میگویید در موجودی که از حیات ابتداییترین خواستههای حیاتی را دارد، یک کرمی که از زمین در میآید خود را درک میکند، مسلم لازم است، خود درک کردن چیست؟ این است که آنچه که شما از آن تعبیر میکنید جلب منفعت و دفع ضرر این است که هم با ابتداییترین مقام حیاتی که دارد آنچه که سودش جذب میکنم، آنچه که ضررش دفع میکند، این حداقلی است که او دارد و اگر من انسانی که به عنوان اشرف مخلوقات مطرح، اندازه همان کرم که از زیر خاک در میآید به خودش توجه میداشت، نفع خودش و ضرر خودش را در نظر میگرفت کار بشر به اینجا کشیده نمیشد، اما متأسفانه بشر کم میآورد، آنوقت این از ۳ صورت خارج نیست، یک صورتش این است که در مسئله درک خویشتن حقبین باشد، این، من، حقبین باشد و تسلیم حق باشد این یک موضع برای من هست، تمام آنچه را که انبیاء دعوت کردند که صراط مستقیم که همان است، به چه دعوت کردند؟« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ»[۱۲]، که چه؟ « لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۱۳]، عدل، خوب این عدل یعنی چه؟ یعنی واقعگرایی، یعنی چه؟ یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد، یعنی چه؟ یعنی انسان در جایگاه خودش قرار بگیرد این مصائبی که در جهان بشر میبینید از کجا حاصل میشود؟ از اینکه انسان جابجا میشود دو لغزشگاه وجود دارد که البته این دو لغزشگاه باز از جهت تفاوتها ممکن است صدها درجه مختلف داشته باشد، اما اجمالش یا به این طرف میرود یا به آن طرف میرود، افراط، تفریط و عدل، خوب، مفاسد ببینید از کجا سرچشمه میگیرد؟ بالاخره این نسبت به خود، نسبت به من، نسبت به هستی، نسبت به خویشتن چه نظر دارد، گاه هست که خود کمبین است و خود بدبین است و به همه چیز هم بدبین است، به خودش هم کمبین است، بنابراین برای خودش هیچ ارزشی قائل نیست، این یک بیماری است به جهتی که خدا او را اشرف مخلوقات،« وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ»[۱۴]، این كَثِيرٍ در بعضی از تفاسیر میگویند یعنی همه، غیر از انسان، خدا او را اینطور آفریده است، این برای خودش هیچ ارزشی قائل نیست، خوب، وقتی برای خودش هیچ ارزشی قائل نیست، یعنی در جهت جسمانی میگویند اگر چنانچه سیستم دفاعی بدن از بین برود به معنی چیست؟ به معنای همه مریضیهاست، این هم اینطوری است، سیستم دفاعی روحی شخص از خویشتن، یعنی پذیرفتن هر پَستی، هر پَلَشتی، ابزار شدن، طبعاً اینطوری است دیگر، خیلی این تعبیر میآید با ظالین، این تعبیر میآید با ظالین، یعنی آنهایی که خودشان رو گم کردن، راهشان را گم کردن، مقصدشان را گم کردن، در مقابلش حالت افراطی است، یعنی چه؟ یعنی خود بزرگبینی، حالا تعبیرها فرق میکند، یکی از تعبیرات که در لسان اسلام و دین هم هست که همان استکبار یعنی همین خودش را در واقع میپرستد و هرگز لازم نیست که حقی را بپذیرد، چرا؟ چون خودش را از همه چیز بالاتر میبیند، او میشود مستضعف این میشود مستکبر، آن صراط مستقیم میشود، متواضع، متواضع یعنی چه؟ متواضع یعنی آن کسی که نه خود کمبین است که خودش را هیچ بیانگارد، نه مستکبر است که خودش را بپرستد، بلکه حالتی دارد میخواهد حق را بشناسد و حق را بپذیرد و بپرستد، عیناً همان « صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»[۱۵]است، خوب، « تَواضَع لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ»[۱۶]، عاقلترین مردم چه کسی است، همین انسانی است که واقعگرا باشد، حالا به تعبیر میگوئیم رئالیسم، واقعگرا باشد، حالا در صحنه میدانی عنایت بفرمایید در صحنه میدانی این دو حالت انحراف به هم میپیوندند، این حالت افراط و تفریط به هم بپیوندند یک جبهه تشکیل میدهند، یعنی چه؟ یعنی همواره آدمهای خودپرست و متکبر و مستکبر میروند به سراغ انسانهای بیشخصیت و از آنها یک جبههای تشکیل میدهند علیه آن مرکز انسانیت، تاریخ را نگاه کنید، تاریخ پُر از اینهاست، « إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً »[۱۷]، و لذاست که استضعاف چیز بدی است، این که گاهی در آیات قرآن یا جایی عنایت میشود که خدا میفرماید برای نجات مستضعفان ما این کار را کردهایم به معنی امضای که مستضعف خوب باشد نیست، این برای نجات مستضعف از استضعاف است، یعنی دست الهی آمده اینها را کمک کرده که از این ننگ بروند بیرون، و لذاست که در قرآن هم که دارد که وقتی ملائکه روحشان را میگیرند بعد از اینها میپرسند«قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ»[۱۸]، شما کجا بودید؟ شما دنبال حق نبودید؟ کجا بودید؟ «قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ»[۱۹]، این عذر است، بعد ملائکه میفرمایند که« قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا»[۲۰]، این همه امکانات خداوند در زمین در اختیار شما قرار داده است، خوب، یک راهی را انتخاب میکردید در مبارزه با مستکبرین، چرا این کار را نکردید؟ استضعاف ننگ است، الان هم که شما نگاه کنید فرقی نمیکند تاریخ، اینجا هم بخشی از تاریخ است، الان هم که نگاه کنید در جامعه کوچک، بزرگ، بینالملل فرق نمیکند همواره مستکبرین از وجود آدمهای بیشخصیت یا مکتبهای بیشخصیت، یا مسلکهایی بیشخصیت جبهه میسازند و با حق میجنگند، الان نمونه بارزش است، همیشه هم در دنیا همین بوده است، جهتش هم این است که بشر خود را پیدا نکرده است خود را گم کرده است، و نتیجتاً خودش، راه خودش را بد کرده است، در قانون اساسیتان که پیشرفتهترین قانون اساسی است، یک نسخه نجات بشراست، از روی قرآن نوشته شده است، یک اصلی به عنوان « لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ »[۲۱]یعنی نه شما باید مستکبر باشید که حق دیگران را ضایع کنید و نه هم باید اجازه بدهید حق شما ضایع بشود، حالا گفتیم این بحث از اینجا شروع میشود، خوب، بحث حکمت عملی است دیگر، زیباییها، فضیلتها، چگونه بدست میآید، این عدل، یعنی انسان در جایگاه خودش قرار گرفتن، این عدل ببینید چه فرمولی دارد، خیلی عجیب است، فرمول همین است که شما از زهر عقرب، روتیل، مار، در یک ترکیبات شیمیایی خاصی چیکار میکنید بهترین دارو را میسازید هست دیگر، حالا انسانی که شدیداً گرفتار شهوت است، انسانی که شدیداً در حد جنون دچار غضب است، در عین حال عقل دارد، در عین حال نیروی واهمه دارد، در عین حال عواطف دارد، احساسات دارد و غیره، ببینید اینها یکی به یکی بیاید کنار هم بذارید او « صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ »[۲۲]را از داخل اینها پیدا کنید، یک چیزی نیست که حالا ما ادعا کنیم بزرگان متخصص در بحث انسانشناسی و انسانسازی و خودسازی که بهترین آثار قلمی آنها علمی نوشته شده است، از اول کتابش تا آخر کتابش، ملاک بر همین سه مورد است، گفتم ممکن است درجاتش فرق کند اما این سه مورد است یا افراط، یا تفریط، یا عدل است.
جایگاه انسان جایگاه عدل است، جایگاه دین خدا جایگاه عدل است، همه پیغمبران برای این مشکلاتی که دیروز گفتم ما حاضریم اثبات کنیم همه این مشکلات که به بسیاری از مسائل روزمره نمیدانم مالی، اقتصادی و اجتماعی و اینها همه برگشت میکند به مشکلات جهانبینی انسان، اندیشه انسان، آنها همه از اینجا سرچشمه میگیرند اگر این درست شد همه درست میشود ولذاست که این مسئله تقسیم کار، که راه عدل، راه علی، راه عبودیت و بندگی که همه تعبیرات فرق میکند همه یکی است، همان «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»[۲۳]، است آنوقت افراط و تفریط با درجات مختلفی که هست بعد انسانهای زشت، انسانهای ستمگر، انسانهای دزد، انسانهای خائن، انسانهای فریبکار میسازند، همه زشتیها در آن هست اما در فرمول ترکیبی که این مکتب میکند و برای همه کس خیلی هم روشن است بعد از ترکیب مثل غضب، با عقل، با وهم، با احساسات، با عواطف چه میسازد، زیباتر از حضرت ابوالفضل علیه السلام پیدا میکنید، انسان شجاع میسازد، در زمان معاصر ما زیباتر از امام رحمة الله علیه، زیباتر از سردار دلها حاج قاسم سلیمانی، این زیبایی را از کجا می توان پیدا کرد؟ از همان دقیقاً «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»[۲۴]، که جایگاه عدل است. در ترکیب اینها والا اگر کسی فاقد غضب باشد ناقص الخلقه است، اصلاً، ذاتاً در وجودش شهوت است، این ناقص الخلقه است، اما هنر آن است که از شهوت عفت میسازد، هنر آن است، یعنی زیباترین اوصاف را در شیوه عمل از بدترین زهرهای خطرناک میسازد ولذاست که شما دنبال کتاب معراج السعاده نوشته علامه احمد نراقی رحمة الله علیهم، خوب این زیباسازی را بر انسان، انسان زیبا، این زیباسازی را از الفبا شروع میکند تا آخر کتابش همهاش بحث افراط و تفریط و عدل است، که حالا بنده به دلیلی که اهلیتش را ندارم پراکندهگویی میکنم ولی شما ببینید اگر با مبانی مخالفت ندارد به عنوان حداقل شناخت مصادیق و این است که این تقسیم زیبا در این آیه کریمه آمده و در میدان عمل، در حکمت عملی که زیباسازی انسان است و صحنه میدانی و تجربهاش پُر است از انسانهای کامل یا متکامل؛ این زیباییها محصول این مکتب است، همانطور که این زشتیهایی را که میبینید، افراطیها و آن تفریطیها ،آن نوکرمآبها، این خود درستها چقدر زشتند، تمام جهان را زشت کردهاند، اما در این مکتب و پیروی از کتاب الهی و معجزه باقیه بگویم برای آخرالزمان علیه السلام این زیبایی سازی را چقدر به صورت علمی میشود تبیین کرد، در عین حال یک کارگاه برای تربیت انسان هست یعنی تنها تئوری نیست، شما به هر جا نگاه کنید، هر کس به هر نسبت خوبی دارد، ببینید در اینجا قابل تحلیل است کاملاً تحلیل میشود دیگر و از این نقدتر شما چه چیز دارید که البته وقتی ورود پیدا کنید باز آن مطالب آن کتاب هم همه مطالب نیست بخشی هست و لذا شما از خارج میتوانید بسیاری از مسائل به آن اضافه کنید و تکمیلش کنید، این کار شدنی است، که خوب آنچه که تا حالا آمدهایم بالاخره بحثش تا همین جاست اما اگر بخواهد ورود به بحث حکمت عملی بشود و بحثهای اخلاقی و فضائل و کمالات و کرامات پیش بیاید این خودش یک مبحث جداگانهای است که البته در یک فصل جداگانه به آن میشود ورود پیدا کرد، در اینجا به عنوان به اصطلاح استشهاد اینها را آوردم منتها خوب ما که اهلیت این را نداریم اینها را فقط به عنوان سرفصل که روی آن کار بشود، شاید درست باشد، شاید نادرست باشد، اما آنچه که از « الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»[۲۵]، آنهایی که تعمداً لجاجت میکنند، انکار میکنند، مبارزه میکنند، و لذاست که آنها مستحق غضباند، « الضَّالِّينَ»[۲۶] گمراهانی که سرگردانند و البته غالباً خودشان هم مقصر هستند، گاهی هم قاصرند، که«عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ »[۲۷]،آن یک درجه با این فرق میکند، مسائل مبتلابه میدانی و اجتماعی و بینالمللی و کشوری و اداری هم از همینهاست، اینها تنها تئوری نیست، اینها مسائل روز است که اسلام قبلاً حل کرده است، خیلی هم خوب حل کرده است، منتها مشکل ما این است که ما اسلام گزینشی داشتیم و داریم و معنی تواضع این است که گزینشی نباشد هر جا حقی را دیدید بپذیرید واقع گرایی.
خوب وقت شما را گرفتم، انشاءالله که هم اصلاحش میکنید، هم تکمیلش میکنید، هم دیگران را برخوردار میکنید، اگر هم بخواهید در این بحث اخلاقی هم ادامه بدهید کار خودتان است.
ثبتکم الله بالقول ثابت فی الحیات دنیا و فی الاخره.
صلوات بفرستید.
[۱] – سوره حمد، ایه ۷
[۲] – سوره نور، آیه ۴۲
[۳] – سوره حمد، آیه ۷
[۴] سوره اعراف، آیه ۵۴
[۵] سوره ملک، آیه ۱۴
[۶] همان
[۷] – سوره یس،آیه ۶۱
[۸] سوره ذاریات، آیه ۵۶
[۹] – سوره حمد، آیه ۶
[۱۰] – سوره حمد، آیه ۷
[۱۱] – همان
[۱۲] – سوره حدید، آیه ۲۵
[۱۳] – همان
[۱۴] – سوره اسراء، آیه ۷۰
[۱۵] – سوره حمد، ایه ۷
[۱۶] – الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : تَواضَع لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ ، وإنَّ الكَيِّسَ لَدَى الحَقِّ يَسيرٌ .
امام كاظم :لقمان به پسرش گفت: «در برابر حق، فروتن باش تا عاقل ترينِ مردم باشى . زيرك و با هوش ، در برابر حق ، آرام است» . [الكافي : ج ۱ ص ۱۶ ح ۱۲ ، بحار الأنوار : ج ۷۸ ص ۲۹۹ ح ۱ .]
[۱۷] – سوره قصص ، آیه ۴
[۱۸] -سوره نساء، آیه ۹۷
[۱۹] – همان
[۲۰] همان
[۲۱] – سوره بقره، آیه ۲۷۹
[۲۲] – سوره حمد، آیه ۷
[۲۳] – همان
[۲۴] – همان
[۲۵] – سوره حمد، آیه ۷
[۲۶] – سوره حمد، آیه ۷
[۲۷] – سوره نساء ، آیه ۹۹