خانه / درس اخلاق / طلاب / متن بیانات / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در سلسله جلسات انس با قرآن کریم/ جلسه سی و هشتم/ تفسیر سور ه حمد

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در سلسله جلسات انس با قرآن کریم/ جلسه سی و هشتم/ تفسیر سور ه حمد

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعن دائم علی اعدائهم اعداء الله

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان، درود به ارواح طیبه همه شهدا راه حق و بالاخص شهدای خدمت شایسته آیت الله رئیسی و همراهانشان و شهید مقاومت آقای دکتر اسماعیل هنیه رحمة الله، با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، بر گرگ‌های بین‌المللی.

آنچه را که در جامعه بشری اتفاق می‌افتد و بعد به همه هستی سرایت می‌کند اینها اتفاق نیست، شما سراسر تاریخ را هم ببینید و اوضاع امروز جهان را هم ملاحظه می‌فرمایید، اینها اتفاق نیست، اینها محصول است، سبب‌ها و علت‌هایی هست که آن‌ها موجب این محصول می‌شود،آنچه که شما تعریف می‌کنید حکمت نظری و حکمت عملی یعنی چه؟ در حکمت نظری، بودن‌ها و نبودن‌ها، بود‌ها و نبود‌ها، بالاخره بشر به آن می‌رسد، چه هست یا نیست، از آدم تا عالم، از ذره تا کُره، هست یا نیست، بود یا نبود، این حکمت نظری است، حکمت عملی، بایدها و نبایدها را نشان می‌دهد، بایدها و نبایدها را بر چه اساس نشان بدهد؟ بر اساس بودها و نبودها، اینطوری است، این اجتناب ناپذیر دیگر، حالا بخواهد یا نخواهد محصولش را تحویل می‌دهد، این که شما الان در دنیا از محصولات می‌بینید، قتل و غارت و جنگ و ویرانی و بی‌رحمی و این‌ها باید و نبایدهایی است که محصول آن دیدگاه‌هاست، به میل من و شما نیست، چه وقتی علاج می‌شود، وقتی حکمت نظری درست تعریف می‌شود یعنی در حکمت نظری با دید عقل، با دید فطرت، با راهنمایی وحی، با علم و دانش، این هستی را از عالم تا آدم و از ذره تا کُره حساب شده، ببینید، و هر چیزی سر جایش، ببینید و همه چیز را هدفمند ببینید، و در یک سیری به سمت کمال لا اله الا الله مسیر را در حکمت نظری به دست بیاورد یعنی چه؟ یعنی همه چیز را زیبا دیدن نظام اَحسَن است، همه چیز را زیبا دیدن، بر اساس عقل و استدلال و برهان، همه چیز را زیبا دیدن، خوب اگر به این دست پیدا کند در باید و نبایدها به کجا حرکت می‌کند، به تمام معنی زیبا شدن، چون همه چیز هدفمند است و بیش از همه وجود انسان هدفمند است، خوب این خیلی فرق می‌کند با او آدم سرگردان که یا از حکمت نظری هیچ نمی‌داند یا به صورت انحرافی همه چیز را زشت می‌بیند، خوب همه چیز را زشت می‌بیند، زشت‌تر از همه انسان را می‌بیند، زشت‌تر از همه خودش را می‌بیند، شما غیر از شَر توقع دارید اینکه نمی‌شود، « مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ»[۱]، آن انسانی که دیدگاهش این است که به خودش سبک نگاه می‌کند، بی‌ارزش نگاه می‌کند، « فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ»[۲]، از شَرش در امان نخواهی بود، لازمه این کار است، خوب در هدفمند دیدن عالم اینکه عالم به مقصد حکیمانه حرکت می‌کند و او کمال است و همه چیز در این عالم، طبقات موجودات، این‌ها مبدأی دارند، مقصدی دارند و راهی دارند کاملاً هم پیداست، یعنی یک هسته خرما را ملاحظه کنید این چیست؟ یک جماد دیده می‌شود، اما برای این که یک نخل بارور بشود و کام‌ها را شیرین کند راه دارد، راهش همان است که کشاورز او را در زمین مناسب، در هوای مناسب، در آفتاب مناسب، با آب مناسب قرار بدهد این راه دارد، راه خودش را طی می‌کند و همه موجودات از مبدأ تا مقصدشان راه دارند، فرعون یک سوالی کرد از حضرت موسی علیه السلام و هارون که خدا را برای من تعریف کنید چه کسی است؟ « قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يَا مُوسَى»[۳]، حضرت موسی علیه السلام یک جوابی داد که کسی به آن دست پیدا می‌کند که همه هستی را بشناسد، خیلی جواب عجیب و غریب است، چون با کلمه کل که صور قضیه است، فرمود «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»[۴]، خدایی که به هر موجودی ابزار لازمش را داده، این نصف قضیه است، بعد«ثُمَّ هَدَى»، بعد آنها را هدایت فرمود و « وَأَوحَى رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعرِشُونَ؛ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَتِ فَٱسلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ»[۵]، این حشرهای که شاید یک هفته هم بیشتر زنده نیست این همه راه‌ها را، یعنی یک شیمی‌دان خوب است، یک فیزیک‌دان خوب، یک کارگر خوب، یک پرستار خوب، ببینید، همه چیز را، راه به او نشان داده شده است، اینکه منحصر به او نیست، زیباتر از این، شیرین‌تر از این، آن وقت می‌آید انسان را می‌آفرید، آیا انسان سرگردان آفریده شده است؟ خداوند پشه را  هدایت کرده است، انسان را رها کرده است یا راه روشن به او نشان داده است،« الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»[۶]، همه نعمت‌ها در این صراط هست اما شرطش این است که بخواهد دنبالش برود،«وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا»[۷]، که بخواهد آن کلید رمز که همه مشکلات اینجاست و راه حل همه مشکلات هم اینجاست این را باید باور کنیم، آنچکه شما در دنیای گذشته و در دنیای معاصر ملاحظه می‌کنید این‌ها جنگ با معلول است، بله باید باشد، اما اینها جنگ با معلول است حتی مسائلی که شاید مردم معمولی هم بعید است بدانند که اصلاً اینها به هم ربط دارد اینطوری است دیگر، ولی چه بدانند چه ندانند، چه بخواهند چه نخواهند، این‌ها با هم مرتبط است، بحث تنها به اصطلاح مسائل عقلانی و مسائل سیاسی و مسائل اجتماعی نیست، نخیر، اینکه مریض می‌شویم، هر چند بیمارستان می‌سازند، تکاپو نمی‌کنند، هرگز هم تکاپو نخواهد کرد، این بیماری چه ربطی دارد با مسئله جهان بینی؟ چه ربطی دارد، همه مسائل ربط دارد این، خیلی هم ربط دارد، اگر مسئله جهان بینی درست بشود، مسئله بیماری هم درست می‌شود، حل می‌شود، فساد اجتماعی هم حل می‌شود، مشکلات خانوادگی هم حل می‌شود، جنگ‌های بین‌المللی هم حل می‌شود، اینها همه با هم مرتبط است، حتی بنده حاضرم به صورت سرانگشتی در بحث‌های ضایعات و تلفاتی که بر بشر وارد می‌شود در جهات مختلف، از جمله بیماری‌ها، کاملاً ربط بدهم، به هم ربط دارد، چطور ربط ندارد، بنابراین تمام مشکلات و حل مشکلات را باید در اینجا سراغ گرفت و در اینجا حلش کرد و الا حل نمی‌شود در عین حالی که هر چیز به جای خودش خوب است، آن‌ها را نفی نمی‌کنیم، اما آنها علاج نیستند، مُسَکن‌هایی است که بشر را سرگرم می‌کنند، حالا می‌خواهد فیزیکش باشد، می‌خواهد شیمی‌اش باشد، می‌خواهد ریاضی‌اش باشد، اینکه می‌گوئیم حکمت نظری، حکمت عملی، حکمت به چه گفته می‌شود؟ حالا گاهی نظر است گاهی سخن است، گاهی عمل است، سخن حکمت و «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ »[۸]،عمل حکمت به آنی گفته می‌شود که زیرساخت دارد، شاخصه اول خلقت انسان که فرشته‌ها گفتند این چیست که  آفریدی؟ « وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ»[۹] این است، بنابراین حکمت عملی، حکمت نظری، حکمت در گفتار، حکمت گفتاری، آن سخنی حکیمانه است که این سخن مبنا دارد، زیرساخت دارد، من که حرف زدن بلد نیستم و حرف می‌زنم از صبح تا شب حرف می‌زنم مبنا ندارد، گاهی به مذاق این حرف می‌زنید نمی‌فهمد که چه می‌گوید و لوازمش چیست، گاهی به مذاق او حرف می‌زنید نمی‌داند، این لوازمش چیست؟ اعوذبالله من الشیطان الرجیم « مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ؛ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا »[۱۰]، سخنی که مبنا دارد، مبنایش نظر است،  نظری که آن نظر مبنا دارد متکی به عقل است، به استدلال است، به برهان است، به وحی است، به علم است، دانش بنیان است، مگر حالا، آن وقت تابعیت آن هم در حکمت عملی است، حکمت عملی هم یعنی آن کاری که انجام می‌دهد منتسب باشد به از نوع سنخ خودش، ولی انسان وقتی شخصیتش، حکمتش، عقلش، وقتی دینش گرفته شد در این مجلس می‌افتد اینطور صحبت می‌کنند، آنجا آنطور دیگر صحبت می‌کند، اینجا اینطور عمل می‌کند، آنجا چاپلوسی جای دیگر طور دیگر می‌کند، چرا؟ چون حکمت ندارد، بنابراین اینها همه به هم مرتبط است، انسان اعجوبه خلقت است که یکی از شاخص‌ترین به اصطلاح حکمت‎ها اینکه انسان راه دارد، معنی « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ »[۱۱]، یعنی راه دارد باید راه را کشف کنید راه خودت را،  نه که راه خلق کنید، آن راهی که خلق کنید به درد خودت می‌خورد ، به درد خودت هم نمی‌خورد به درد هیچ انسانی هم نمی‌خورد، آنی که بشر از سلیقه خودش بخواهد یک طرحی بدهد اسمش را می‌گذارد مکتب، مکتب‌های مسخره‌ای که ایست و اِیسم هایی که درست کردند هیچی در آن نیست، جالب اینجاست که الان خوب اسناد گویاست، که الان کارشان به جایی رسیده که رسماً این را می‌گویند، خودشان هم حتی دین را می‌گویند بسازیم، کار تحمیل به کجا کشیده شده است، خدایش کیست، جبرئیل‌اش کیست، وحی‌اش چیست، محتوایش چیست، همین لاطلئعات که مردم را به این روز نشانده است تمام مفاسد مربوط به این قضایاست، انسان راه دارد، او مدعی است انسان بیراه است، اینکه خوب همواره گفته می‌شود و خودشان هم می‌گویند و شما هم بهتر از بنده می‌دانید که مکتب‌های شرقی یا غربی، یک نتیجه دارد، نتیجه‌اش چیست؟ نتیجه‌اش پوچی، هیچی، پوکی، هم خودشان می‌گویند و هم دیگران، هیچی در آن نیست، یعنی الان خود آنها هم، این سرمایه‌داران بزرگ، این حُکام بین‌المللی به اصطلاح خودشان این پُر ادعاها، خودشان هم الان تقریباً تصریح می‌کنند که آنچه ما به نتایج کار می‌نگریم نتیجه نهایی‌اش هیچی است، خوب وقتی نظر نهایی‌اش این است که هیچ چیز انسان را اشباع نمی‌کند و در واقع به همان لا اله می‌رسد، بعد شما برای سخنش یا نظرش، برای عملش مرز می‌توانید قائل بشوید، اینکه نمی‌شود، یک  اندیشه بی ریشه، « وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ»[۱۲]، او اصلاً نمی‌تواند، این پوکی یعنی این، «مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ»[۱۳]، این پوچی یعنی این، مگر حالا من، بله، همه جهان را می‌چاپد و سرمایه، سرمایه‌داری است دیگر، یعنی ثروت‌های کل دست یک درصد جمعیت است،  ببینید چه ثروتهایی انباشته است، به چه دردش می‌خورد، خودش هم می‌گوید به هیچی، تا آن حاکمش، تا آن پادشاهش، تا آن رئیس جمهورش، اینطوری است دیگر، به چه دردش می‌خورد، هیچی، حالا انسانی که بدو و عرض باشد که نهایت کارش از هیچی به هیچی است، شما برای او حدود قائل می‌شوید، نه مرز دارد، نه حد دارد، نه عشق، هیچی ندارد، آنچه که بشر را امروز به این روز نشانده این تفکر است، این در حالی است که در آنچه که شما زحمت کشیدید و بالاخره خواسته‌های انسانی را تنظیم فرمودید، آنقدر همین مسائل ساده، آنقدر قوی است، آنقدر قوی است، حالا اگر مثلاً پنجاه خواسته ذکر کردید شاید فردا پنجاه تای دیگر هم کشف کنید صد تا بشود، حالا نه پنجاه تا لازم نیست، یکی، اما نه یکی، با همه مصادیقش یکی ممکن است که ده‌ها هزار مصادیق داشته باشد، یک کرامت، یک کشف، یک رؤیای صادقه، این چقدر مصداق دارد، نه، فقط یکی و از آن هم فقط یک مصداق، یعنی یک رؤیای صادقه، چه می‌خواهم بگویم؟ می‌گویم یا یک کشف، یا یک کرامت، می‌گویند فقط یکی از این میلیون‌ها، یکی از این‌ها، تمام، سحر تفکر شرق و غرب را باطلِ باطل می‌کند، هیچ کارش نمی‌توانند بکنند، چرا؟ به جهت اینکه نقیض سالبه کلیه موجبه جزئیه است، درست است دیگر، آن وقتی که همه این حقایق را انکار می‌کند شما نمی‌خواهید به سراغ  همه بروید به سراغ یکی از هزارتا، آن هم از پنجاه مورد یک مورد، آن هم یکی از هزار یکی از میلیون، فرقی نمی‌کند، این موجبه جزئیه، آن سالبه کلیه را به کلی باطل می‌کند، چرا؟ به دلیل خُلف، وقتی این ثابت شد همین موجبه جزئیه ثابت شد دیگر آن نفی کلی از پا درآمد دیگر، نمی‌شود علاجش کرد، با ادعا که نمی‌شود، بُرهان این را می‌گوید یا این درست است یا آن درست است، پس این درست است پس آن باطل است، اینکه نمی‌شود غیر از این گفت، بله، البته بعضی از این پُرادعاهای بیسواد، گاهی یک حرفهایی می‌زنند که در چنته هیچ نیست.

آن دوران نشو و نمای کمونیست که ادعای علمی هم می‌کردند، جالب اینجاست ادعای علمی می‌کردند، لاطلئعات را ادعای علمی می‌کردند بعد هم انکار می‌کردند،آن مسائل منطقی که بالاخره از نظر عقل و فلسفه و منطق حالا به هر حال ثابت شده است بعد می‌گویند یکی از آن سرانش خدمت آیت الله العظمی خویی رسیده بود، گفت دیگر آن زمان گذشت امروز علم چه کرده، اجتماع ضد محال است، نمی‌دونم ارتفاع ضد محال است، این حرف‌ها چیست؟ آیت الله العظمی خویی چه فرموده بود، خیلی با خونسردی فرموده بودند خوب اینکه اشکالی ندارد حرف ما هم درست، حرف شما هم درست، گفت اینکه نمی‌شود، فرمودند برای چه نمی‌شود، اجتماع ضدین مخالف با این جهت، با لفظ که نمی‌شود این‌ها را انکار کرد، عقل می‌خواهد، اصلاً خودش هم نفهمید که یک فنی آیت الله خویی بازی کرد که همانی که او می‌گوید این خودش چکار کند، قول خودش را رد کند و نفهمد، ببینید، لذاست که در یک تدبیری برای کمک به بشر امروز باید به صورتی این‌ها تنظیم بشود که بالاخره در سطح درک مخصوصاً جوان‌های عزیز، نوجوان‌های عزیز، قرار بگیرد و روی آنها تأثیر بگذارد و آنها را از دام این جادوگرهای سیاسی بین‌المللی نجات بدهد و سحر آنها را باطل کنند این کار شدنی است، منتها تدبیر لازم خودش را می‌خواهد، تبیین لازم خودش را بخواهد، تبلیغ لازم خودش را  می‌خواهد، اما آن وقت انسان اگر دقیقاً راه حکمت نظری را برود که نتیجه آن زیبا دیدن عالم است که عالم زیباست و سیر به سوی کمال، اگر در دیدگاه حکمت نظری این مسیر را بروند خودبخود در میدان حکمت عملی از آن زیبا دیدن به زیبا شدن دست پیدا می‌کند، همانی که شما در اولیاء‌الله می‌بینید.

 فکر می‌کنم امروز متعلق به سلمان فارسی هم هست، سلمان فارسی یک انسان اینطوری است، چه زیبایش کرده است؟ اینجاست که حالا این گفته‌ها ناقص و متفرقه است ولی می‌خواهم عرض کنم وارد این مرحله که شدید در اینجا حکمت عملی زیبا شدن که حل همه مسائل در اینهاست، عرض می‌کنم آنجا دیگر خود اسلام معجزه است، شما برای اسلام می‌گوید مثلاً  قرآن معجزه اسلام است، بسیار خوب، برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌گویند قرآن معجزه پیغمبر آخرالزمان است، بسیار خوب، اما این مسیر که می‌روید به یک مطلب دیگر می‌رسید و آن مطلب این است که خود پیغمبر معجزه است، بحث این که پیغمبر معجزه دارد نیست، خود آن معجزه است، خود اسلام معجزه است، نه اینکه اسلام معجزه دارد خوب اون هست اسلام معجزه دارد، پیغمبر معجزات دارد، اما او یک بحث کلامی است و ضرورت اجتماعی است برای عموم مردم از عالم و عامی، اما این مطلبی که ما در اینجا می‌گوییم این است که وقتی به این نتیجه رسد، یعنی به چه نتیجه‎‌ای رسیده؟ یعنی به این نتیجه رسیده که این همه پُرادعاها از صدر دنیا تا حالا، که پیش از همه در زمان معاصر ما تا آن مصلحینی که قدم برداشتند جامعه بشری را اصلاح بکنند هیچ کدام نسخه درستی نیاوردند، حالا از فیلسوفش بگیر و از دانشمندش بگیره و نمی‌دونم انواع و اقسام ریاضت‌کش‌ها، نسخه نیاوردند خوب، معجزه بیش از اینکه

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

حل این مسائل را وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انجام داده است، « حکم الامثال فیما یجوز وفیما لایجوز واحد»[۱۴]،یعنی این یک نسخه‌ای است، حالا شرط بگذارید، فرق نمی‌کند بیست و چهار ساعت، یا یک ماه، یا ده سال، فرق نمی‌کند قرارداد بگذارد خودت را مطابق با نسخه‌ای که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده کنید مشکلی برایت می‌ماند، نه، حل می‌شود، در خانواده چطور مشکلات حل می‌شود، در بازار چطور، در اداره چطور، در مسائل سیاسی چطور، در مسئله نظامی چطور، همه‌اش حل می‌شود، چطور حل می‌شود؟ چه کسی حلش می‌کند؟ اینجاست می‌گویم خود اسلام، یعنی الان شما، همین کار خود ما را در این انقلاب چک کنید، مشکلات از کجاست؟ مشکلات هر جایی است که قانون اسلام را می‌شکنیم، خوب اینکه معلوم است این خودش دلیل بر این است که مضاعف برآن، از هر دو طرف آزمایش می‌کنیم، هر آنچه که عمل کنیم به اسلام مشکل ما حل می‌شود، می‌خواهد شخصی باشد، خانوادگی باشد، فرهنگی باشد، مال کشور باشد، مال بین‌الملل باشد، فرقی نمی‌کند این  اسلام در حکمت عملی‌اش این راه را حل کرده است و از همان زمان که در کوتاه‌ترین فرصت اشخاصی که پرورش داده است، حالا سلمان باشد، ابوذر باشد، مقداد باشد،مالک اشتر باشد و غیره، این محصولش را نشان داده است، هر جا هم عیب و  اشکالی وارد شده درست همانجایی بوده که نقض شده است آن حکم اسلام، حکم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، چه می‌فهمم؟ می‌فهمم این خودش معجزه است، یعنی هیچ کدام نتوانسته، اینجا شده این کار، بحث که فرضیه نیست تئوری نیست، این کار شده، امروز هم بعد از هزار و چهارصد سال در هر جا بخواهید بروید در همین لباس روحانی، خودتان بروید در بازارش، بروید در  نیروی نظامی و انتظامی، بروید در نیروهای مختلف دیگر، در کارگری، در کشاورزیش بروید، هر کس پایبند به مسائل دینی است می‌بینید به‌به، تمامش کمال است، تمامش لذت است، تمامش موفقیت است، تمامش رضای پروردگار و تسلیم است، ببینید مسئله حل شده است، کجا حل نشده است؟ هر جا قانون شکنی کرده است، خوب، اینکه خودش با دلیل مضاعف است برای اینکه هرجا قانون‌شکنی شد، فاسد شد، معنیش چیست؟ همان مسئله است، بنابراین این سرمایه عظیمی که خدای متعال بوسیله قرآن و اسلام به شما داده است اگر این خالصاً لوجهه‌الله برداشته بشود و بیاد در میدان و درست تبیین بشود، « لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا»[۱۵]، همه تسلیم می‌شوند و همانطور که ادعا کردم این حل همه مشکلات می‌کند حتی بالاخره بیماری‌های مختلف را، حالا که بیماری‌ها که یا بیماری تن است یا بیماری روان، بیماری روان‌تنی است، بیماری روانی است، بیماری روحی است، بیماری فکری، همه اینها قابل حل است، بنابراین این ادعای است که دلیلش همراهش است، و خدا شماها را تأئید کند به عنوان نجات غریق، از یک فرد هم نگذرید، یک نفر هم به وسیله شما هدایت شود مثل این است که از همه آنچه که آفتاب بر آن می‌تابد ارزشش بیشتر است، تا به صورت‌های جمعی، به صورت‌های مردمی، به صورت‌های بین‌المللی، فرق نمی‌کند، اما یک نفر هم که هدایت شود ارزشش بالاتر از این حرفاست، که خوب این حدیث مفصل است که به مجملش اشاره کردم شما اصلاحش بفرمایید، باشد که شما تکمیلش بفرمایید، یک چیزی در بیاد که به نفع انسان‌های تشنه باشد، خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید .

وفقنا الله و ایاکم لما یحب و یرضی، صلوات بفرستید.

[۱]امام هادی (علیه السلام)، شناسه حدیث :  ۳۰۴۳۷۵   |   نشانی :  تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام  ,  جلد۱  ,  صفحه۴۸۳  

[۲] – همان.

[۳] – سوره طه، آیه ۴۹

[۴] -همان، آیه ۵۰

[۵] – سوره نحل، آیات ۶۸ و ۶۹

[۶] – سوره حمد، آیه ۶

[۷] – سوره عنکبوت، آیه ۶۹

[۸] – سوره لقمان، آیه ۱۲

[۹] – سوره بقره، آیه ۳۱

[۱۰] – سوره ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵

[۱۱] – سوره حمد، آیات ۶ و ۷

[۱۲] – سوره ابراهیم، آیه ۲۶

[۱۳]-همان

[۱۴] – این قاعده از جمله قواعدی است که در بسیاری از موارد به آن استناد شده و زیربنای بسیاری از مسائل قرار گرفته است.

[۱۵] – قائل : امام رضا (علیه السلام)، منبع : میزان الحکمه، ج ۸، ح ۱۳۷۹۷ موضوع : احیاء و نشر علوم اهل بیت علیهم السلام

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *