خانه / متن بیانات / فرهنگ / مشروح بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در مراسم عزاداری شهادت امام سجاد(ع)، و گرامیداشت سالگرد ارتحال حضرت آیت الله سید احمد عبادی

مشروح بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در مراسم عزاداری شهادت امام سجاد(ع)، و گرامیداشت سالگرد ارتحال حضرت آیت الله سید احمد عبادی

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان.

عرض تسلیت ایام و بالأخص سالگشت شهادت حضرت ابوالحسن علی بن الحسین امام زین العابدین

آرزوی قبولی طاعات و عبادات و عزاداری‌های شما، أیدکم الله و ثبتکم الله بالقول الثابت في الحیاة الدنیا و في الآخرة، و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم و بالأخص فلسطین مظلوم و غزه مظلوم بر گرگ های بین المللی.

خداوند را شکر می کنم که توفیق عنایت کرد و امشب به زیارت شما نائل شدم امیدوارم آنچه که خیر باشد به زبانم جاری بفرماید.

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ»[۱] بالاخره ما به این دنیا آمده ایم و از این دنیا هم می رویم ،سود و زیان ما در چیست؟ اصلا برای چه کاری آمده ایم؟ از سرمایه عمر به چه بهره ای می توانیم دست پیدا کنیم؟ به حق گرایی، به حق شناسی، به حق مداری، آزمایش ما در این دنیا ، در جبهه حق و باطل است ما برای آزمایش آمده ایم و نمره را بر آن اساس می گیریم.

کربلای معلّی یک نقطه جغرافیایی نیست، یک جریان است؛ عاشورا یک نقطه تاریخی نیست ، یک جریان است؛ و حضرت حسین بن علی (علیه السلام)، یک شخص نیست؛ یک شخصیت جریان ساز است. «کل أرض کربلا  و کل یوم عاشورا و کل شهر محرم» و همچنان که می دانید بعد از هزار و چهارصد سال امروز جریان کربلا در سطح بین الملل مطرح است، یک بیداری جهانی حاصل شده و گذر زمان پیروزی حق را بر باطل رقم خواهد زد و شما چقدر باید خدا را شکر کنید. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»[۲] خداوند هم در این آیه کریمه که در صدر عرائض من تقدیم شد، مَثَل حق و باطل را خیلی زیبا؛ قرآن همان طور که در همه امور لازم پیشوا است، در ادبیات و ظرافت هم در حد اعجاز است.

بارانی که می آید و سیلی که راه می افتد از انواع آلودگی هایی که بر این آب حاصل می شود مخصوصاً کفْ رودی که بر بالای این آب قرار می گیرد. اصلا این حرکت برای آب است اما آب دیده نمی شود چرا؟ چون تحت این انواع آلودگی ها و کف ها رودها، آب دیده نمی‌شود و آن که بر ساحل نگاه می کند آب را نمی بیند. و مشابه آن برای آن هایی که صنایع دارند و فلز را ذوب می کنند طلای گران بها را ذوب می کنند، آن کفی که بالای آن قرار می گیرد آن دیده نمی‌شود، دیده نشود اما آنچه که ثابت می ماند آن آب است«كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً»[۳] آن آلودگی ها کنار می رود دور می افتد و آب زلال باقی می ماند. در کوره صنایع هم دقیق همین طور است آنچه که مفید است باقی می ماند در گذر زمان حق باقی می ماند هر انسانی در مسئله حق شناسی یا حق شناس هست، یا می تواند حق شناس باشد، اگر غیر از این باشد که خداوند تکلیف نمی کرد، خدا وقتی که ما را تکلیف کرده و وظیفه داده که حق را بشناسیم و از حق پیروی کنیم این معنی اش این است که ما این قدرت را داریم« لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها»[۴] اگر قدرتش را نمی داشتیم ، معنی این جمله چیست ؟ معنی جمله این است که حجت خدا بر همه تمام است حالا ما هرچند که توجیه کنیم ، کار خدا توجیه بردار نیست، این ها حرف هایی است که ما در مبادلات روزمره با هم می گذرانیم اما آنجا حجت می خواهد ؛ این لوازمی دارد؛ پس این جمعیت های کثیر و غالبا در دنیا در تاریخ، اکثری که حق را انکار می کنند، گفتم این ها یا می شناسند یا می توانند بشناسند، پس اینها چه می گویند؟ وانگهی اسمش را چه می گذارید؟ حق را می‌داند اما انکار می کند! این اسمش چیست؟ اسمش «جَحْد» است سوره مبارکه «قل یا ایها الکافرون» یک اسم دیگر هم دارد به نام سوره «جحد». انسان می داند و انکار می کند می تواند بداند اما انکار می کند این موجود خیلی موجود پیچیده ایست.

قرآن مجید حالا در جای جایش از جمله در قوم موسی، حالا فرعون که دیگر « أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى »[۵] است از خودش باور دارد که خدا است. «قارون» با ثروت اندوزی با موسی مبارزه می کند، «سامری» با کلک و تزویر و «هامان» با توجیه گری و دیگران به هر نحوی سر موسی بهانه می آورند. یک وقت می گوید که خدا را به ما نشان بده! یک وقت می گوید که موسی شما مثل بقیه که بت می‌سازند برای ما بت ساز! به پیغمبر این حرف را می زنند. حالا واقعا این ها نمی فهمند بشر این طوری است؟ نه ! خیلی خوب می توانند بفهمند و خوب می فهمند اما انکار می کنند چون با هوای نفسشان نمی سازد. حالا این آیه کریمه را دقت می فرمایید « وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا »[۶] «جحدوا بها» یعنی چه یعنی این ها هم می دانند که موسی بر حق است و هم انکار می کنند. انکار می کنند اما در دل قبول دارند ، در عین حال انکار می کنند، برای چه؟ برای اینکه یک اهداف نفسانی و حیوانی دارند به آنها برسند ، خودشان را به ندانی می زنند.

حضرت موسی هم کاملا توجه داشت که این ها می دانند چون با نه(۹) معجزه آنچنانی حجت بر آنان تمام است، پس چطور انکار می کنند؟ چطور مبارزه می کنند؟ فرمود:« لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ »[۷] چرا من را اذیت می کنید در حالی که می دانید من پیغمبر خدا هستم؟!

ببینید این ها یک نوع تعریف از انسان یعنی انسان را که می خواهد تعریف کند همان طور که انسان شایستگی هایی دارد کمالاتی دارد و از فرشته بالاتر می رود این ها هم در تعریف انسان این طرف آن هم یک موجودی است که وقتی راه انحرافی را برود از هر حیوانی بدتر می شود. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ »[۸] بدترین جنبنده روی زمین است، آخر این هم حرف شد که بگویند ندانستند!

بفرمایید از غدیر خم که در هجدهم ذی الحجه بود تا رحلت رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم)  که در بیست و هشت صفر بود تمامش چند روز فاصله شد؟ خیلی عجیب است،  نمی دانند؟ نه کمتر از این، حضرت موسی که «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً »[۹] موسی سی روزه رفت ، خدا برای آزمایش ده روز دیگر هم موسی را نگه داشت، با ده روز فاصله حداکثر آن می شود چهل روز ،حضرت هارون را گذاشت، اما بنا کردند به انواع خیانت ها به گونه ای که هارون که جانشین حضرت موسی بود که موسی رفته بود به کوه طور تا برگردد وقتی موسی برگشت دید که همه چیز را به باد داده اند با ده روز فاصله؛ این یعنی چه؟ یعنی نمی دانند؟! می دانند اما دنبال فرصت است. حالا آن چطور آدمی باشد که نداند و نفهمد که جانشینی أنبیا باید از سنخ خودشان باشد و همه انبیا وصیّ داشتند آیا می شود جانشین پیغمبر را گذاشت دشمن پیغمبر و دشمن مکتب پیغمبر، و گفت شما اسلام را پیاده کن. اسلام را مثل به یزید بده که اسلام به حق و عدالت را پیاده کند! این جز به سُخره گرفتن خود هست؟ چطور آدم چنین چیزی را  میتواند باور بکند؟

بنابراین، این برای من هم هشدار است که هر مسئله که به میل من نباشد من توجیه کنم حالا می خواهد مسئله شخصی باشد می خواهد خانوادگی باشد فرقی نمی کند کوچک و بزرگ دارد، بله؛ اما ما هر روز آزمایش می شویم می خواهد خانوادگی باشد می خواهد از نوع کار و سرمایه گذاری باشد می خواهد از نوع سیاسی باشد. خودمان را چرا به آن در می‌زنیم؟ یعنی این قدر این مسئله مشکل است که مردم ندانستند که حق با پیغمبر است یا با ابو جهل! واقعا مشکل است؟ عجب! ندانند که حق با حضرت امیرالمومنین وصی رسول الله است یا با معاویه بن ابوسفیان که تا آخرین تیر ترکشش با پیغمبر جنگید بعد از پیروزی مکه، باسم ناچار شد بگوید من مسلمانم. حالا بگویید حق با علی است یا با معاویه؟  آیا این حرف گفتنی است « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا »[۱۰] . اما آنان که در راه حق شناسی در راه خدا در راه شناخت انسان شناخت دین خدا خالصانه وارد می شوند و جهاد می کنند با نفسشان، خداوند آن را هدایت می کند، هیچ وقت چنین فکرهای اشتباهی نمی کنند. آن وقتی که می خواهد بفهمد؛ ببینید خداوند چطور اتمام حجت می کند.

یزید لعنت الله علیه، یک پسری دارد اسم پسرش را گذاشته معاویه و اسم پدرش هم که معاویه بود. پسر یزید شد معاویه صغیر.  یزید وقتی از دنیا رفت مردم شام آمدند با معاویه پسر یزید بیعت کردند، یعنی چه؟ گفتند شما خلیفه پیغمبر هستید. او چه کار کرد او تا چهل روز از خانه اش بیرون نیامد – این چه خلیفه ای است که از مردم جدا است- بعد از چهل روز آمد به مسجد رفت با مردم صحبت کرد. گفت: مردم جدم معاویه دزد بوده! و حق اهل بیت پیغمبر را دزدیده غاصب بوده، پدرم یزید دزد بوده ! و آن همه جنایت کرده اهل بیت پیغمبر را قتل عام کرده آخر خانواده ما و فرزندان ابوسفیان چه ربطی دارند به جانشینی پیغمبر!  -این حرف را چه کسی می گوید پسر یزید-  ببینید پس می شود فهمید اگر پا روی نفس بگذارید همه چیز را می توانید بفهمید اما اگر نفس حاکم باشد علامه هم که باشی هیچ چیز نمی فهمی. یک کسی گفت که از انسان تا خدا چند قدم است؟ یک عارف بود گفت دو قدم گفتند چطور ؟گفت قدم اول پا روی نفس بگذار قدم دوم خداست، یک عارف تر از او در جلسه بود و گفت اشتباه کردی تا خدا دو قدم نیست بلکه یک قدم است پا روی نفس که گذاشتی همان جا خداظاهر است و حق ظاهر است.

معاویه چه راهی را رفت ؟ یزید چه راهی را رفت ؟ پسر معاویه همین الان هم قبر او با سنگ مرمری با سنگ زینت داده شده ای روی آن هم نوشته شده که در مسجدی در دمشق است روی آن نوشته شده قبر معاویه صغیر محب اهل بیت، می شود یا نمی شود؟ می شود ، چرا؟ چون خواسته است که بفهمد و پا روی نفس گذاشته است و هیچ ابهامی برایش پیش نیامده است، شک دارد که حق با امام است یا با صدام! به به ! گواهینامه تحصیلاتش هم در جیبش است حالا چه مال حوزه باشد چه مال دانشگاه ، این شک دارد؟ مشکل کجا است؟ شک دارد که آیا جو بایدن درست می گوید، ترامپ درست می گوید، بوش کثیف درست می گوید یا مظلومین عالم درست می گویند! کدام درست است؟  لیبرال دموکراسی که هنوز که هنوز است در ایران ما به جای اینکه رو به قبله بخوابد رو به آقای جوبایدن می خوابد رو به انگلیس می خوابد! چرا؟ چون نمی داند(حق با کیست و می‌گوید) حق با جو بایدن است حق با بوش است حق با ترامپ است؛ نمی فهمیم؟! در بقیه مسائل هم همین طور است چطور شده است که نمی فهمیم؟ هرجا که بر نفس‌مان مسلط بشویم یقین بدانید که اشتباه نمی کنیم، چرا؟ چون هادی خدا است « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا »[۱۱] «لـ »، لام تاکید است و آن «نـ» نون تاکید ثقیله است « لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ »[۱۲]  «إنّ» حرف تاکید است و آن «لـ » در آن جا هم که حرف تاکید است اشتباه پیش نمی آید؛ اشتباه، نفس ما بر ماست.

این منحصر به این هم نیست در تاریخ آن قدر از این افراد… ، آزاده یعنی این نه آزادی در جهت قتل و کشتار و ویران کردن شهرها و از بین بردن نسل، آزادی که لیبرال دموکراسی تعریف می کند. آزادی هر غلطی که می خواهی بکن از هر حیوانی بدتر می شود آزاد. آزاده گی… ، انسان آزاده مثل معاویة بن یزید منحصر به ایشان است؟ نه منحصر به ایشان نیست.

عرض شود که حجاج بن یوسف که در حکومت بنی مروان ، از کثیف ترین این انسان هاست از کثیف ترین انسان ها او در مدتی که در عراق و حجاز بود، از خون مظلومین هر روز زمین رنگین بود به وسیله حجاج. حالا حجاج با این کیفیت یک نواده دارد مشهور است به ابن الحجاج در واقع پسر حجاج نیست ولی از نوادگان حجاج است. حالا آن جدش حجاج بن یوسف است این چه کسی است یک انسان عالمِ ادیبِ شاعر حق بین و آن قدر در عشق به اهل بیت (علیهم السلام)، اصلا جد او قاتل دوستان اهل بیت بوده. اما این آدم به گونه ای است که -همین نقطه تاریخ را نقل کنم بیان خواهد کرد-  امام علی علیه السلام روح پاک امام علی علیه السلام این مرد بزرگ را دلداری می دهد ، نمی شود ؟ می شود حق پرست بشویم معنایش این است.

در زمان عضدالدولة دیلمی بوده، دیلمیان پادشاه شیعه؛ و زعامت سید مرتضی علم الهدی. عضدالدولة وارد نجف شده بود و می‌خواست به حرم امام علی علیه السلام برود، علما همراهش بودند و مرحوم علم الهدی سید مرتضی هم همراه بود ابن الحجاج هم همراه بود؛ یک آدم ادیب و شاعر قوی هر قدمی که به سمت حرم امام علی علیه السلام  برمی داشت یک شعر جانانه در مدح علی و اهل بیت می گفت. چه کسی ابن الحجاج! یک مقدار جلوتر رفت و احساساتش گرم تر شد از مدح اهل بیت یک مقدار بالاتر زد در قدح مسالب دشمنان اهل بیت.

سید مرتضی (اعلی الله مقامه) احساس کرد که اگر یک وقتی تندتر صحبت نکند، نگرانی ایجاد بشود برای عده ای، از باب دلسوزی، فرمود: بس کن؛ به ابن الحجاج فرمود: بس کن؛ خاموش شو. اما شاعر است و طبع ظریف دارد یک مقدار برایش ناراحتی داشت. سکوت کرد و رفت در خانه اش. یک مقدار ناراحت بود. آن چیزی که می‌گویم در اینجاست، شب خوابید حالا ابن الحجاج! در عالم خواب دید امام علی (علیه السلام) به او می‌گوید: ابن الحجاج ناراحت هستی، عرض کرد که آقا همین فرمایش سید علم الهدی یک مقداری ذوق مرا کور کرد، امام علی(علیه السلام)  فرمود: ابن الحجاج شما صبح از خانه بیرون نرو ، من به فرزندم علم الهدی خواهم گفت بیاید از تو عذر بخواهد؛ این‌ها افسانه نیست، این‌ها مستند است، صبح به سر کارش نرفت و در خانه ماند از آنسو امام علی (علیه السلام) در عالم خواب  به علم الهدی سید مرتضی فرمود برو از ابن الحجاج عذر بخواه علم الهدی آمد در خانه ابن الحجاج را زد فرمود بیا وارد شو آن کسی که تو را فرستاده به خانه من بیایی به من هم فرموده و از خانه بیرون نرو که تو می‌آیی، او آمد و عذرخواهی کرد؛ ببینید حق پرست را خدا چطور هدایت می‌کند، با روح امام علی (علیه السلام) تماس می‌گیرد و حرف می‌زند، چه کسی؟ ابن‌الحجاج!

بنابراین این شبهات و این تردیدها و این دو پشمه بازی‌ها این ها همه فساد نفس است در درون، که «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[۱۳]، بدترین دشمن ما نفس ماست و دنیا از این آزاد مردها زیاد دارد.

هارون الرشید را که شنیده اید، هارون الرشید مثل صدام بود، خیلی هم خطرناک، خیلی هم با عیش و نوش، خیلی هم سوء استفاده چی، اما دقیقاً تاریخ تعیین می‌کند که این آدم مطالب را کاملاً می‌توانست بفهمد بر اساس انکار بود، نه نفهمی که در این باره حتی اسناد برادران غیر شیعه هم دقیقاً از او این مطلب را نقل می‌کنند، حالا، پسرهای مشهورش یکی مأمون است که خلیفه عباسی شد، یکی هم قبل از او امین است که با هم در افتادند و همدیگر را لت و پار کردند، یک پسر دیگر هم دارد به نام مؤتمن، مؤتمن پسر هارون الرشید است اما دید این دستگاه ظلم است، اینها حق دیگران  را گرفتند و این کارها را  می‌کنند، حق پرستی، حق گرایی، در یک ساعتی که هیچ کس نفهمید به صورت ناشناس از کاخ پادشاهی هارون بیرون آمد رفت به بصره ،مدت ها آنجا کارگری می‌کرد، دست کارگرهای عزیز درد نکند، کارگری می‌کرد، نان حلال درمی آورد، کدّ‌ یمین و عرق جبین، پسر هارون الرشید کاخ پادشاهی را رها کرده و در بصره کارگری می‌کند، اما درست کار می‌کرد، واقعاً کار می‌کرد، نان حلال به دست می‌آورد، عبادتش را هم انجام می‌داد و مدت‌ها در بصره بود، بالاخره هر کسی ممکن است یک وقتی مریض بشود، ممکن است یک وقتی عجلش(مرگش) فرا برسد این آقا هم که خداوند بر درجاتش بیافزاید یک روزی مریض شده بود، و مرضش سخت شده بود و دیگر امیدی نداشت که از این بیماری خوب بشود، آن  کارفرما، صاحب کاری که ایشان را به کار می‌برد آمده بود به عیادتش،حالا برایش غذایی بیاورد، همکاری کند و از این حرفها، ایشان هم که دیگر آماده برای مهمانی خدا، چون حق پرست است و با ظلمه کاری ندارد، با منحرفین کاری ندارد،  آمده در بین مردم و با مردم کار می‌کند، نان حلال می‌خورد و بندگی خدا می‌کند، نه بندگی نفس،آن کارفرما که به گردن همدیگر حقی داشتند دید یک مرتبه انگشترش را درآورد و به او داد و گفت من از دنیا می‌روم، شما این انگشتر را بگیر برو به پدرم بده و به پدرم پیام من را برسان، مگر پدر شما کیست؟ پیام شما چیست؟ پیام من «لا تموتن علی غفلتک» این است شما در غفلتی و از خود، و از معاد بی‌خبری، از خدا بی‌خبری، از حق بی خبری، این بد است برای انسان، این انگشتر من را به پدرم بده و این پیامم را به او  برسان«لا تموتن علی غفلتک»  در حالت  بی خبری نمیری،از خواب گران غفلت بیدار شو، آدم شو، گفت پدر شما کیست؟ گفت پدرم هارون الرشید خلیفه است، می‌گوید آن مرد مثل بید لرزید این پسر خلیفه بود- بله- اما حلال خور بود و حرام خور نبود .

عشق در این راه‌ها است ، نه برای استعمارگر ها، برای استثمارجوها، برای سلطه‌گران بر جهان، استعمارگرانی که کارشان غارت است مردم کشی است، زن و بچه را می‌کُشند و هیچ قانونی ندارند، شهرها را ویران می‌کنند و این مایه‌ی شرمندگی است، که یک انسانی، اسمش را انسان بگذارد و بعد دنبال این جورثومه‌های کثیف که حتی بدتر از هر حیوان وحشی هستند راه بیفتد این چه فکری است، «إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً »[۱۴]،  خدایا عزت من در این است و این عزت برای من بس است که من بنده تو باشم، هر که هست در هر شأنی که هست ،عزّت در بندگی خداست نه در حیوانیت، نه در کمک ظلمه، نه در جنگ علیه مظلوم، شما ملاحظه کنید، خوابی که استعمارگرها دیده بودند برای سلطه بر کل جهان، بحث تنها فلسطین نیست که هفتاد و پنج سال زیر چکمه آنهاست ،نوع این کشورهای وابسته به غرب این ها همه همان فلسطین هستند منتهی ناشناخته،  تا بلوک شرق که اساسش فروپاشید، از این نوع بود اما به تعبیر زیبای امام (قدس سره) فرمود شوروی را هم غرب بازی داده است و قاعدتاً فروپاشی شوروی که به ظاهر تصور می‌کردند که ضد سرمایه‌داری غربی است، خودش یک بچه یهودی است ، کالرمارس، این‌ها بازی سر مردم در می‌آورند خودش یک بچه یهودی است، این یک کلک بود که امام(ره) فرمود شوروی را بازی داده است غرب، و برنامه بر این بود که بعد از فروپاشی شوروی سلطه آمریکا و اروپای وحشی بر جهان تمام است، چه چیزی مانع شد؟ روح امام (ره) شاد، این امام بود که به تأیید الهی و با الهامات الهی برای اینکه نوع بشر نجات پیدا کند جلوی سلطه غرب را انقلاب گرفت ، اینکه می‌بینید این همه دشمنی می‌کنند از بهترین شخصیت‌های شما مردم عزیز، از علامه مطهری حساب کنید تا شهید حاج قاسم، دویست و پنجاه هزار، عزیزان شما را این‌ها به بهانه‌های مختلف کشتند و شهید کردند، با شما چه دشمنی دارند؟ او دشمن‌شناس است که این انقلاب جلوی سلطه و استعمار اروپا و آمریکا را گرفت و الا همه جهان غزه می‌شد، اما خوشدل باشید، جریان جهانی امروز حرکتش درست است اخبار تلخ و شیرین دارد، خیلی هم تلخ، مثل مظلومیت مردم غزه و از قبیل غزه اما بیداری جهانی حاصل شده و جریان جهانی به نفع حق است، به نفع انسان است، به نفع آزادی بشر است، به نفع اسلام است، تمدنی که ان‌شاءالله رهبری آن تمدن با صاحب اصلی حضرت مهدی (علیه السلام) باشد و بشر از این غول بیابانی غرب خلاص بشود«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ قَرِيبًا»[۱۵].

امیدواریم که عمل ما که در این جهت نقش دارد،«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[۱۶]، رضایت بخش باشد که ان‌شاءالله ظهور آن حضرت ،بشر را نجات بدهد.

خداوند شما را حفظ کند، دعاگوی همه شما هستم ،توفیقی حاصل شد از زیارت تان،

ثبتکم الله بالقول ثابت فی الحیات دنیا و فی الاخره.

صلوات بفرستید.

 

[۱] سوره مبارکه رعد/ آیه۱۷

[۲] سوره مبارکه اعراف/ آیه ۴۳

[۳] سوره مبارکه رعد/ آیه ۱۷

[۴] سوره مبارکه بقره /آیه ۲۸۶

[۵] سوره مبارکه نازعات/ آیه ۲۴

[۶] سوره مبارکه نمل/ آیه ۱۴

[۷] سوره مبارکه صف/ آیه ۵

[۸] سوره مبارکه انفال/ آیه ۲۲

[۹] سوره مبارکه اعراف/ آیه ۱۴۲

[۱۰] سوره مبارکه عنکبوت/ آیه۶۹

[۱۱]  سوره مبارکه عنکبوت/ آیه ۶۹

[۱۲] همان

[۱۳] عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۳۱۴٫

[۱۴] – شیخ صدوق، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ۲، ص ۴۲۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.

[۱۵] -سوره معارج، آیه ۶ تا ۷

[۱۶] – سوره رعد،آِیه ۱۱

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *