خانه / تاپ خبر / مشروح بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در دیدار فرمانده و کادر ناحیه مقاومت بسیج

مشروح بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در دیدار فرمانده و کادر ناحیه مقاومت بسیج

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین علیهم صلوات الله.

 با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و با عرض سلام مجدد و عرض تسلیت ایام به محضر شما عزیزان، عظم الله اجرکم.

« رحم الله امرءا سمع حكما فوعى ودعي إلى رشاد فدنى، وأخذ بحجزة هاد فنجا، راقب ربه، وخاف ذنبه، قدم خالصا، وعمل صالحا، اكتسب مذخورا، واجتنب محذورا، رمى غرضا، وأحرز عوضا، كابر هواه، وكذب مناه، جعل الصبر مطية نجاته، والتقوى عدة وفاته، ركب الطريقة الغراء، ولزم المحجة البيضاء، اغتنم المهل، وبادر الاجل، وتزود من العمل »[۱]؛ انسان این طوری خلق شده است که ، به خاطر گستره طرق و راه ها که هر کدام سر از یک جایی در می آورد و در همه این‌ها هم حکمت است، همان طور که خدا قرار داده و پیغمبران و اوصیای آنها را خداوند مامور و مبعوث کرده، جامعه بشری با راهنما به مقصد می رسد از مبدا تا مقصد ،این کلام حکمت آمیز هم دعاست که انشاء است و درعین حال خبر است، یعنی تبیینی می فرماید که بالاخره راه این است ، رحمت خدا واسعه هست اما در عین حال شامل همه که نمی شود چرا ؟ چون مانع دارد ، مانع برای خود اوست نه مال رحمت ، آن حجاب دارد ،حجاب نفسانیات است آنچه که غیر خداست آرزوهای واهی و خام است طغیا ن و سرکشی است در مقابل حق بنابراین این هم انشاء دعا است و هم خبر است که مشمول رحمت خدا کسی قرار می گیرد « سمع حكما فوعى » یعنی وقتی آن بیان محکم مستدل عقل و نقل را شنید، گوشش آن را حفظ می کند و آنگاه که به سمت رشاد و راه صحیح دعوت شد برود جلو و بپذیرد « ودعى إلى رشاد فدنا » همه ادعا دارند ، اما باید با رهبر راه شناس همراه شد « وأخذ بحجزة هاد فنجا » دامن یک رهبر و راهنمای صحیح را بگیرد نه اینکه دنبال حزب باد باشد هر جا رسید برود ، اینکه به جایی نمی رسد .

ما این معنی را در زندگی روزمره خودمان می فهمیم اما در زندگی در مسائل انسانی و دینی نمی فهمیم ، علت آن چیست بروید جستجو کنید ببینید علتش چیست؟ مثلا شما یا بنده یا هر کسی ، برویم وارد ترمینال بشوید حالا از یک کنار هر جا شد در یک ماشینی سوارش بشویم آیا این کار را می کنیم؟ این کار را نمی کنیم ؛ چرا؟ چون ما وقتی به آن جا رفتیم می خواهیم به جایی برویم ،  نباید بپرسم که این ماشین کجا می رود؟ این راننده من که سرنشین ام با سی و پنج نفر دیگر اما راننده کجا می رود ؟آیا نمی پرسم و همین طور سوار می شوم؟ ببینید چقدر نادانیم.

« وأخذ بحجزة هاد فنجا » آن کسی نجات پیدا می کند که پشت سر رهبری که هدایتگر است،  هدایت گر به حق است، هدایت گر به خداست، هدایتگر به دین است به انسانیت است به شرف است ، دیگران دنبال کار خودشان هستند، کجا می روند؟ هر جا که نفسشان بخواهد می روند حالا ما هم همراه آن برویم درسته ؟ می پذیرید؟ در این راه از مبدا تا به مقصد که بشر می خواهد برود چون آزمایش است ، خدا که نیاز به دین ما که ندارد دین داشته باشیم یا نداشته باشیم برای خدا چه فرقی می کند ؟ ما را آورده است این جا آزمایش می کند بر اساس آزمایش نمره می گیریم، با این کارهای آبکی که نمی شود پیش خدا نمره گرفت .

بنابراین « وأخذ بحجزة هاد فنجا ،جعل الصبر مطية نجاته » باید با شرح صدر با حوصله با هضم همه مشکلات به حول و قوه الهی، باید پایمردی کرد مقاومت از خود نشان داد ، « جعل الصبر مطية نجاته والتقوى » بی دینی نکند بی تقوایی نکند ،دنبال هر کسی راه نیفتد، همراه هر کسی نباشد ،آن هایی که دنبال شکم و شهوت دنبال این ها نرود دنبال خدا باشد خدا راهنما فرستاده.

 این نیاز هم تکوینی ماست و هم تشریعی، اگر از راهنما پرت بیفتد در بیغوله ها می رود معلوم نیست کجا می رود به ناکجاآباد می رود ، سعدی خدا رحمتش کند یک شعر جالبی دارد که شما بهتر از من می دانید من کم حافظه هستم می گوید «همی یادم آید ز عهد صغر» می گوید من کوچک بودم بچه بودم «که عیدی برون آمدم با پدر » روز عیدی با پدرم از خانه بیرون آمدم« به بازیچه مشغول مردم شدم    در آشوب خلق از پدر گم شدم»  من اطراف و جوانب را نگاه می کردم حواسم نبود، پدرم که داشت می رفت، مردم فاصله شدند یک مرتبه دیدم من تنها مانده ام در جمعیت ناشناس، این ها چه کسانی هستند ؟ نمی دانم « برآوردم از هول و دهشت خروش » گریه را سر دادم که واقعا جای گریه هم دارد واقعا جای گریه دارد شما برای کربلا چرا می گریید به همین جهت،  به همین جهت که مردم رهبر الهی را از دست دادند بعد به قربانگاه رفتند ، دیگر کسی نیست غصه مردم را بخورد چه کسی غصه مردم را می خورد ؟ هیچ کس جز پیغمبران و اوصیا آن،  بقیه به فکر خودشان هستند هیچ وقت به فکر مردم نیستند « برآوردم از هول و دهشت خروش» واقعا ، واقعا جای گریه دارد، این غزه مظلوم این فلسطین مظلوم  اینکه برای الان نیست هفتاد و پنج سال است که این کار را می کنند، چرا دل مردم برای این ها نسوخت؟ بله ! مردم مشغول زندگی هستند و به این حرف ها کاری ندارند که، این طوریست دیگر، فقط آن کسی و کسانی کار دارند که آنها پای بند به دین خدا اسلام و انسانیت خود هستند ، آن کسی که انسان نیست و درنده است اون دلسوز است؟

 به هر حال کودک می گوید که من« برآوردم از هول و دهشت خروش      پدر ناگهانم بمالید گوش»  پدر وقتی دید که بچه همراهش نیست برگشت و آمد گوش مرا گرفت و کشید مالش داد « که ای شوخ چشم آخرت چند بار » گفت: عجب بچه بی توجه و حواس پرتی هستی من چند بار به تو گفته ام باز هم نپذیرفتی « که ای شوخ چشم آخرت چند بار      بگفتم که دستم ز دامن مدار » که دامن من را رها نکن گم می شوی چند بار گفتم ؟ « تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر »  بعد سعدی این بیان و این تمثیل زیبا را که می آورد بعد رو می کند به همه، به بنده و شما و دیگران هر کس، تو هشت میلیارد جمعیت را شامل می شود؛ «تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر ، اگر خودت می خواهی راه را پیدا کنی نمی توانی، تو طفلی ،در این هیاهوهای کذب دنیا هر کسی با یک شیطنتی ،مکری ، فریبی ، راه خودش را می خواهد به مقاصد نفسانی اش برساند تو را هم همراه خودش می کند و از تو باج می گیرد و تو نمی توانی تشخیص دهی «تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر » پس باید چه کار کنم « برو دامن راه دانی بگیر »آن کسی که خداشناس است، آن کسی که انسان شناس است ،آن کسی که راه شناس است ،آن کسی که حق شناس است و الا تو را می بلعند هر کسی که هستی خیلی تمثیلش زیباست ،خدا رحمتش کند ، عجب تمثیلی آورده.

آنچه که در کربلا اتفاق افتاد همین بود، جریان مبارزه با اسلام، با پیغمبر آخرالزمان در انواع شکنجه ها و قتل و اذیت های توی مکه ،که مسلمان ها نتوانستند بمانند و به حبشه هجرت کردند ، بعد هم اعلام کردند که با مسلمان ها هیچ کس معامله نکند ، سه سال در چنین شرایط سختی اینها زندگی می کردند ، ممکن است در شبانه روز یک خرما گیرش می کرد که بخورد ،تازه بعد از اینکه حضرت به مدینه هجرت فرمودند دشمن که دست برنداشت ،تمام مدت مدینه ده سال که بیشتر نبود! هشتاد جنگ و سریه بر پیغمبر تحمیل کردند ، بعد از اینکه رسول خدا از دنیا رفت و رحلت فرمود « إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ »[۲] با اینکه همه گفتنی ها را پیغمبر گفت همه راهنمایی هایی را که همه انبیا داشتند همه انبیاء ، اوصیا داشتند وصی پیغمبر آخرالزمان که بوده است؟ اما در عین حال اولین کاری که صورت گرفت این بود که مردم را از رهبر جدا کنند، جریان سقیفه بنی ساعده یعنی این ! یعنی مردم بدون رهبر مردم بدون رهبر را می شود قربانی کرد، می شود هر جا برد ، می شود بر شانه آن سوار شد ، این قضیه اتفاق افتاد ، بعدها ملاحظه کنید که ، الان زیارت عاشورا خواندید زیارت عاشورا یعنی چه؟ دعای ندبه می خوانید دعای ندبه یعنی چه؟ بعدها صحنه های جنگ، با ناکسین ، چه جنگ عجیبی و سختی در بصره انجام شد ،خیلی سخت بود!  بعد جنگ صفین، بعد جنگ نهروان ، همه این ها برای چه بود؟ مردم را از رهبر جدا کنید بعد بر مردم سوار شوید ،کارشان همین است.

 پیامبر توصیه فرموده بود ،حالا غیر از آیات و احادیث خاص امیرالمومنین ، در میان مردم هم توصیه فرموده بود که آن آدم با بصیرتی که راه را اشتباه نمی کند، عمار یاسر است، همه هم می دانستند، عمار شهرت داشت به این ، بعد در جنگ صفین، این طور در ذهنم هست که ، عمار برای ایجاد بصیرت در جمع به آن گفت آن پرچم را می بینید ؟ پرچم معاویه بود دیگه ! گفت آن پرچم را می بینید ؟ گفت ما چند بار در زمان پیغمبر با همین پرچم جنگیده ایم منتها آن موقع به اسم کفر بود ابوسفیان بود، حالا پسرش است به اسم اسلام ، اما پرچم همین پرچم است ، هدف همین هدف است ، راه همین راه است ، ما چند بار با این در زمان پیغمبر جنگیده ایم ، به جنگ خود پیغمبر آمده ، جالب اینجاست که وقتی عمار شهید شد ، در لشکر معاویه شمشیرها را به زمین گذاشتند، چرا ؟ چون همه می دانستند می گفتند که وای بر ما که پیامبر خبر داده و به عمار فرموده « تقتلک الفئه الباغیه » [۳]شما جناب عمار شما به وسیله آدم های سرکش و بی دین شهید خواهی شد،  لشکر معاویه شمشیرها را به زمین گذاشت که ای وای آنچه که پیغمبر گفته،  اینکه ما هستیم ! اینکه شناسنامه ما درآمد! خوب دیپلماسی که وَر نیفتاده است! توجیه که بیل به کمرش نخورده است ، فوری اتاق فکر تشکیل دادند،  عمروعاص و معاویه و این ها، گفتند مشکلی نیست، حل شد، چطور ؟ گفتند بروید داخل مردم و داد بزنید و بگویید : مردم یک سؤال ،  اگر علی به عمار اذن جهاد نمی داد، امر به مقاتله با ما نمی کرد و می رفت در خانه خود می خوابید آیا به دست ما کشته می شد؟ گفتند نه! گفت : پس آن کسی که علت کشته شدن عمار شده است علی بوده است که او را به جنگ ما فرستاده ، نه ما ، این ها می شود توجیه های سیاسی که همیشه بوده و هست ، اتاق های فکر غرب ، معاویه هم سخت وابسته به قیصر روم بود، سخت ! در جایی دیدم روزی که معاویه به جنگ امیرالمومنین علی از دروازه دمشق لشکر می فرستاد از دروازه دیگر شترهای بار تحف و هدایا برای قیصر روم می فرستاد، زهری که امام حسن مجتبی(علیه السلام) با آن شهید شد به وسیله قیصر روم به دست معاویه و بعد با نفوذ در خانه امام حسن مجتبی،  ببینید وابسته بودند.

 بزرگترین مشاور معاویه سر جون،  رومی بود به نام غلامی بود اما کارش چیز دیگری بود ماموریت او مشاوره بود و این مشاور معاویه حتی نقشه بعد که کربلا بود به وسیله سرجون صورت گرفت، دست خط معاویه را نگه داشت و یزید را کاملاً توجیه کرد که چگونه می شود با حسین جنگید ، عیناً همین جریاناتی که امروز در دنیا هست، مردم هم دیگه بی خیال شده بودند  یکی می گفت به ما چه ! اون یکی می گفت به ما چه!  دیگری می گفت ما هم دنبال این ها می رویم تا به نوایی برسیم و پولی بگیریم و معامله ای بکنیم اما یک مسئله ای را نمی سنجیدند،  این کارهایی که آرام آرام در مدینه انجام می شد، این ها می آید وقتی به هم وصل می شود بعد به یک نتیجه ای می رسد مثلاً درجه حرارت در آب وقتی به این حد شد بعد بخار می شود، به آن آهن رسید ،آهن جماد ، بعد قطره قطره باز می شود،  این ها هست دیگر، آن نتایج را هم باید در نظر گرفت،  امیرالمومنین علی (علیه السلام) تنها ماند امام مجتبی تنها ماند مسموم شد و امام حسین(علیه السلام) هم وقتی خواست از مدینه حرکت کند، تنها حرکت کرد ، فقط با اهل بیت خودش بود،  مردم از دور نگاه می کردند که آی به ما چه ربطی دارد ، آدم وقتی در نعمت است متوجه نمی شود که یعنی چه ، بعد هم دیگر علاجی ندارد ، بنابراین امام حسین (علیه السلام) تنها تشریف بردند،  آنها توطئه داشتند که در وقت حج امام حسین را در حرم ترور کنند داعشی ها [آن زمان]، امام هم توجه داشتند که در این جا هم حرمت حرم کاسته می شود و هم به هدف نمی رسند ،  امام در ایام حج حرکت کرد به سمت کربلا ،  یک وقتی مردم خبرش را شنیدند که امام اباعبدالله (علیه السلام)  را شهید کرده اند ، باز هم بی تفاوت گذشتند ، درست است؟ غافل از اینکه این ها یک آثاری دارد ، با آن چه می کنند ؟ این است که این آدم های بی دین و بی دانش و مستبد و خودپرست که همه چیز را برای شکم و شهوت خود می خواهند،  افراد را معامله می کنند و می خرند که فدای خودش کنند،  آنها که نمی خواهند به مردم خدمت کنند ، بنابراین مردم مدینه بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)  و لشکر یزید،  مکه را هم  کعبه را هم محاصره کرد و با منجنیق بیت الله را خراب کرد، همه توجیه کردند،  خیلی عجیب است کعبه قبله را با منجنیق ویران کردند و همه توجیه کردند ، باب توجیه باز است ، خیلی خوب توجیه کنید، بعد چه شد؟ تمام شد ؟ نخیر تازه شروع شد ، چرا ؟ چون موانع از بین راه برداشته شد،  حالا دیگر مردم پناهی ندارند،  هر چیزی می شود سر این مردم آورد، یک مرتبه خبر رسید به مدینه که ای مردم مدینه می دانید چه شده ؟ چی شده ؟ شما که بی تفاوت گذشتید که راحت پا را روی پا بیندازید و استراحت کنید اما مسئله این نیست،  لشکر یزید به سمت مدینه پیغمبر می آید! لشکر یزید آمد،  قضیه حرّه ،  مدینه را محاصره کرد از سمت حره ، محاصره شکسته شد ، وارد شدند؛ وارد شدند توی مدینه الرسول ، بعد چه کردند ؟ خیلی موجب شرمندگی است جان مردم ، مال مردم ، نوامیس مردم را ، کلا ً بر لشکر یزید، می گویی اباحی گری دیگر،  الان نمی گویید اباحه گری ؟چون قانونی نیست،  شرعی نیست،  هر کس هر کاری کرد ، آزاد آزاد، دیگر من نمی گویم چه شد،  شرم آور است ، این در مدینه بوده است!  چه خون های ریخته شد ، چه نوامیس هتک شد،  چه اهانت هایی شد،  اسب هایشان را در حرم پیغمبر بستند، هنوز هم نامش هست امیرالمومنین یزید ، توجیه دارد؟  کار که توجیه می شود ، کاری ندارد که! یزید شعر هم می گفت : « لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلک فَلا      خَبرٌ جأ وَ لا وَحی نَزَل»

اصلاً اسلام را انکار کرد ، باز هم،  نه جُهّال ! بلکه عالم توجیه گر و سوء  و درباری،  باز اسلامش را توجیه می کرد ، خیلی عجیب است ! دنیا جای عجیبی است ، خودش اقرار به کفر می کند و آن عالم می گوید نه این را حمل بر صحت کنید ، به به عجب عالمی است ، آن هم عالم مشهور نه عالم معمولی ؛ خوب ، یک عده زنده ماندند چطور زنده ماندند ؟در مدینه یک عده زنده ماندند،  از مجموعه مردم، آنها را می آوردند پیش جلاد ، شمشیر دست جلاد بود،  به یکی یکی از آنها می گفتند که شما مال یزید هستید ، همان حرف فرعون دیگر،  اون فرعون در سینه من هم هست در سینه شما هم هست!  اگر رهایش کنی آن فرعون هست،  دیگران هم همین طور ، می گفتند شما مال یزید هستید،  اگر اگر یزید شما را بکشد حق با چه کسی است؟  بایزید،  اگر شما را ببخشد حق با چه کسی است؟  بایزید،  اگر شما را بفروشد حق با چه کسی است؟  بایزید ، حق را معنایش را فهمیدید یعنی چه ؟ یعنی این ، کسانی که تردید به خود راه می دادند شمشیر می زد و کله اش می پرید ، آن کسی که به عنوان برده برای یزید معامله می کرد او را زنده می گذاشتند؛ این است.

 کار از کجا به کجا کشید؟  از آنجایی که وجود مقدس پیغمبر اکرم ، که آن قدر به این مردم،  پیامبر رحمت و محبت [کرد] « حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ»[۴] بر پیغمبر خیلی سخت است که یک آدمی سختی ببیند،  پیامبر خیلی تلاش دارد که وسائل سعادت یک انسان را فراهم کند ،  امام علی هم کارش همین بود،  حتی جذامی که مردم از او پرهیز می کردند امام علی (علیه السلام) از او پرستاری می کرد ، خیلی فرق است، چون فرستادگان الهی مردم را برای خدا می خواهند،  اما گروه های سیاسی،  مردم را برای خودشان می خواهند،  خیلی فرق می کند آن ابزار است، اما این بنده خداست ، بنده خدا است یعنی،  ارزش الهی دارد،  این همیشه جریانات در دنیا بوده است و هست و خواهد بود .

حالا تا چه کسی درک صحیح کند ، اما دشمن سعی می کند که درک مردم را بگیرد ، تا بتواند در افکار مردم ، در عقاید مردم ، در منش مردم ، در فطرت مردم ، دست کاری می کند تا حق برای مردم پنهان شود ، آن دیگری را مشغول اعتیاد می کند ، عوامل غربی هستند دیگر هر جا می روند همین کار را می کنند ، خوب ها را هم که چیز فهم هستند را می کشند و از بین می برند،  اصلا کارشان همین است.

 این دویست و پنجاه هزار نفر که از بهترین های جامعه شما را غرب  به شهادت رسانده ، شاید همه به آن به دید نظامی نگاه می کنند ، در حالی که تمام این ها و این جریانات ، این ها همه لعاب فرهنگی دارد،  وقتی مطهری ها را از میان بردارند، اندیشه ها زمین گیر می شود ، وقتی نمونه های حاج قاسم سلیمانی را از میان بردارند، به هر حال آن شور و شوق ولایی زمین گیر می شود، تمام کارهای این ها حساب شده است، دویست و پنجاه هزار، هر جا آدم چیز فهمی یا مدیری یا دانشمندی یا نابغه ای هست از بین می برند، تا بقیه ره به جایی نبرند و آنها را تصرف بشوند ، استعمار اصلا برای همین است،  پیش از استعمار جهانی هم ، طواغیت هر منطقه ای همین کار را می کردند و تنها پادزهر آن ،  نسخه همین روایت است: « رحم الله امرءا سمع حكما فوعى ودعي إلى رشاد فدنى، وأخذ بحجزة هاد فنجا، راقب ربه، وخاف ذنبه، قدم خالصا، وعمل صالحا، اكتسب مذخورا، واجتنب محذورا، رمى غرضا، وأحرز عوضا، كابر هواه، وكذب مناه، جعل الصبر مطية نجاته، والتقوى عدة وفاته، ركب الطريقة الغراء، ولزم المحجة البيضاء »[۵] راه درست، راه حق ،راه فطرت، راه عقل، راه علم، راه تقوا ، چطور شده که این ها فراموش می شود ، سر از دزدی و خیانت و گران فروشی و کم فروشی و مال مردم تصرف شدن ، فکر مردم را خراب کردن،  چطور سر از این راه ها در می آورد؟ این ها به کجا می رود ؟جز راه ابلیس است !

وخدای متعال بر شماها چه منتی نهاده ،سر به سجده بگذارید، بسیج لشکر مخلص خدا ،همه معادلات را بسیج عوض می کند ،تنها معادلات نظامی نیست، چون وقتی اندیشه الهی شد و بعد حرکت ولایی صورت گرفت و پیروی از آنچه که حجت دارد برای ما در نزد خدا ، این هرگز شکست نمی خورد ، شکست چه کسی می خورد؟ شکست آن کسی می خورد که حق را رها کند و دنبال باطل برود ، چون پیروزی و شکست انسان در این است که به هر حال به حق رسید یا به باطل رفت ، راه خدا گرفت یا راه ابلیس گرفت ، یا راه هوا ، در این سنجیده می شود ، خیلی خدا را شکر کنید « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا»[۶] ،  الهی شکر،  تفکر بسیجی که به تمدن اسلامی و ظهور حضرت مهدی( سلام الله علیه ) منجر می شود .

ثبتکم الله بالقول ثابت فی الحیات دنیا و فی الآخره

صلوات بفرستید

[۱] نهج البلاغة : الخطبة ۷۶

[۲] سوره مبارکه زمر آیه ۳۰

[۳] الغدیر (ج‏۹، صص‏۲۲- ۲۱)

[۴] سوره مبارکه توبه آیه ۱۲۸

[۵] نهج البلاغة : الخطبة ۷۶

[۶] سوره مبارکه اعراف ایه ۴۳

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *