خانه / درس اخلاق / طلاب / متن بیانات / متن بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در درس اخلاق مکارم خوبان / جلسه هشتم

متن بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در درس اخلاق مکارم خوبان / جلسه هشتم

مکارم خوبان جلسه هشتم ۲۱/۰۲/۱۴۰۲

بسم اله الرحمن الرحیم

الحمد لله والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله آل الله واللعن الدائم علی اعدائه اعداء الله

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان.

در آستانه ۲۵ شوال المکرم شهادت حضرت امام صادق علیه السلام رئیس مذهب هستیم، تیمّن و تبرّک می‌جوییم به نام مقدس آن حضرت امیدواریم که آنچه در این باره خیر باشد خداوند به زبانم جاری بفرماید.

وقتی بحث مذهب به میان می‌آید براساس تفاوت‌های نظری در دین شناسی، حال بخشی مربوط به اصول است، برخی دیگر مربوط به فقه و فروع است و برخی دیگر مربوط به انواع اعتقادات ویژه هست اما این تفاوت‌ها هست.

البته در عرف، گاهی اینطور تعبیر می‌شود که اصول دین سه مورد است و دو مورد هم اصول مذهب که باهم اصول دین و مذهب پنج مورد می‌شوند گرچه در باب تعلیم و تعلم بزرگان هم از جهت فنی که به ذهن بنشیند این تعبیرات را دارند اما تعبیرشان تسامحی است ولی دقیقاً این تعبیر اشتباه است زیرا مذهب از خود چیزی ندارد، مذهب یعنی راه و مراد در اینجا راه کارشناسی دین است، راه کارشناسی اسلام، بنابراین مذهب چیزی ندارد که بشود بدان اضافه یا کم کنیم به جای اصول دین و مذهب تشیع، تعبیر صحیحش این است که اصول دین بر مذهب تشیع پنج مورد هستند، نه اصول دین و مذهب تشیع، حال آنچه در مباحث اصولی که هم عقلی و هم نقلی است، تفاوت بین مذاهب هست اما آنقدر دلائل قوی است که از نظر آن کسی که واقعاً کارشناس است.

 آیت الله حسن‌زاده آملی علامه ذو فنون قدس سره تعبیری دارند می‌فرمایند: «اگر همه اسناد شیعه را بشویند و آنها  را محو کنند حقیقت اسلام در مکتب تشیع از مدارک غیر شیعه کاملاً روشن است و هیچ نیازی نیست که مدارک شیعه را بدانها اضافه کنیم» این یک واقعیتی است، ولذاست که از بزرگان از علماء برادران اهل سنت ما تعبیر می‌کنند به «اهل تسنن دوازده امامی» حال فرقی نمی‌کند نسبت به اسناد و مدارک از آیات قرآن و احادیث و نسبت به نظرات اجتهادی نیز عیناً فرقی نمی‌کند که حتی این مساله در اینها هم خلاصه نمی‌شود، در نقطه‌های مقابل اهل بیت علیهم السلام که خلفاء مختلف بنی‌امیه و بی مروان و بنی‌عباس هستند آنها هم این مطلب را قبول دارند چه اسنادش را که خودشان ذکر می‌کنند و چه به عنوان صاحب نظرها متکلم است یا مفسر بالأخره این نظرها را می‌دهند و چه در انواع مسائلی که پیش می‌آید و به صورت اعتقاد از ناحیه مخالفین صد درصد، حدیث شریفی که «إِنَّ اَلْأَئِمَّةَ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ» یا «الخلفاء بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ »[۱] که خودشان نیز نقل می‌کنند که پیغمبر اینطور فرموده است که بخواهند مصداقش را پیدا کنند این دیگر لجبازی است، در آن هم یک طریق واحدی نمی‌روند بلکه هرکدام یک حرفی گفته و آسمان را به ریسمان می‌بافند.

در این خلاصه نمی‌شود حتی خودشان حدیث نقل می‌کنند، غیر از عنوان «اثنی عشر» و عدد اسباط بنی‌اسرائیل، خودشان نقل می‌کنند که «نعثل یهودی که از علماء یهود بود و از نشانی‌های پیغمبر آخرالزمان چیزهایی می‌دانست خدمت رسول اکرم صل الله علیه وآله وسلم و عرض کرد اگر شما آن پیغمبر هستید جانشینان شما چند نفر هستند؟» اینها را شیخ سلیمان قندزی در «ینابیع الموده» آورده است، پیغمبر فرمود: «دوازده نفر» پرسید: «چه کسانی هستند؟» فمرمودند: «اولشان علی سپس حسن سپس حسین و سپس نه نفر از فرزندان حسین علیهم السلام هستند» قال: «سمهم آن نه نفر را هم نام ببر» پیامبر همه آنها را تک تک نمام برد، این در اسناد خودشان است.

مساله در این ختم نمی‌شود، اینها به عنوان نقل و به عنوان نظر است، مرحوم «میرخوند» مورخ محترم از برادران اهل تسنن است صاحب روضه الصفا که کتاب بسیار جالبی است، در آنجا تاریخ مختصر هر دوازده امام علیهم السلام را آورده است، از همه هم به «امیرالمؤمنین» تعبیر کرده است، نوبت که به حضرت مهدی علیه السلام که می‌رسد، قبل از آنکه وارد تاریخ شود بیان می‌کند: «ایشان را شیعه به عنوان مهدی موعود می‌داند» سپس خودشان به عنوان صاحب نظر بیان می‌کند: «وفی الواقع خوب و حق می‌گویند» از این نوع بسیار داریم آنچه در باب اسناد و نظر است.

این قضایا که الحمدلله خودتان متخص هستید، بنده یک اشاره می‌کنم در هر بابش چه بسا می‌شود کتاب نوشته شود، حال به عنوان اشاره به برخی از فهرست‌ها، در اینها خلاصه نمی‌شود بلکه آن نکته‌های ویژه مدعیان خلافت از بنی‌امیه یا بنی مروان یا بنی‌عباس باشند به طور کلی مدعیان خودشان هم همین حرف را می‌گویند یعنی وقتی پسر یزید که وقتی مردم با او بیعت می‌کنند، چهل روز به مسجد نیامد برای مردم سوال پیش آمد که خلیفه چرا به مسجد نیامد و چرا نماز نمی‌خواند؟ بعد از چهل روز به مسجد آمد و بالای منبر رفت و گفت: «ای مردم جدم معاویه دزد بوده است، پدرم یزید هم دزد بوده است ما را به خلافت پیغمبر چه نسبتی است؟ لذا دنبال کارتان بروید من هرگز این کار را نمی‌کنم» به خانه‌اش رفت و درب را بست، ماردش هم آمد پشت درب خانه او و هرچه بد و ناسزا یاد داشت به او گفت، او هم با کمال احترام: «همه فرمایشات شما درست اما من با این ننگ که پسر یزید هستم چه کنم؟»

 منحصر به آن هم که نیست، همچنین بنی مروان، از بنی مروان که دشمن‌تر نداریم، بعد از سال‌ها در بدعتی که گذاشتند و به امیرالمونین علیه السلام بد می‌گفتند و تصرفاتی که در فدک و… کردند و عمربن عبدالعزیز نوه یزید و از بنی مروان هست، همه اینها را باطل دانست، در این خلاصه می‌شود؟ چنین نیست، منصور دوانیقی که قاتل امام صادق علیه السلام است به امامت امام باقر و صادق علیهما السلام معتقد بود و پیش از اینکه مساله سیاسی طمع در خلافت پیش بیاید و حتی بعد از آن وقتی درباره مساله اعتقادی از او سوال می‌شد می‌گفت: «من خودم این را از امام باقر علیه السلام شنیدم و بدان معتقد هستم!».

هارون الرشید قاتل حضرت موسی بن جعفر که همه مدارک اینها را برادران اهل سنت نقل می‌کنند، هارون از امام موسی بن جعفر علیه السلام در جریان ولیعهدی او که امین و مأمون دو جوان بودند و درس ادبیات می‌خواندند و استادشان آمد نزد هارون آمد و هارون دستور داد آن دو بیایند و آمدند به استاد دستور داد بپرسد و هرچه پرسید آن دو پاسخ درست دادند، هارون به آندو گفت: «بروید» وقتی رفتند شروع کرد به گریه کردن، استاد گفت: «ای خلیفه فرزندانتان به این خوبی پاسخ دادند و این جای خوشحالی دارد شما گریه می‌کنید؟!» پاسخ داد: «بله اما چطور خواهد بود وقتی شما ببینید اینها به جان هم بیفتند و یکدیگر را بکشند؟» استاد پرسید: «آیا این حرف را از منجم پرسیدید؟» پاسخ داد: «خیر کاش از منجم باشد» پرسید: «آیا از کاهن شنیده‌اید؟» پاسخ داد: «خیر کاش کاهن می‌گفت» استاد پرسید: «پس این حرف را از کجا می‌گویید؟» گفت: «وصیی از اوصیاء انبیاء این حرف را گفته است که اینها به دست یکدیگر کشته می‌شوند»، استاد به خاطر هیبت خلیفه جزئیات آن را سوال نکرد، اینها در اسناد اهل سنت وجود دارد.

بعد هم که فرزندان او بزرگ شدند برای اینکه از آن پیشگویی پیشگیری کند داخل کعبه رفت و امین با دست خودش نوشت «جانشین خلیفه بعد از هارون امین است و بعد از امین مأمون است و قسمت شرق کشور هم در حین خلافت امین در دست مأمون خواهد بود» و آن را مهر و امضاء کردند و به همه بلاد ارسال کردند که قضیه از این قرار است، بعد چه شد؟ عین آن قضیه پیشگویی واقع شد وقتی که امین کشته شده بود یک روزی استاد آمد به دیدن مأمون و گفت: «من با شما سخنی دارم و آن اینکه در آن روز به خاطر دارید که سوالاتی کردیم و پدرتان بعد از شما بسیار گریه کرد و از این قضیه خبر داد و من پرسیدم چرا گریه می‌کنید گفت اینها یکدیگر را می‌کشند، گفتم از کجا می‌دانید، گفت وصیی از اوصیاء انبیاء این سخن را گفته است، من جرات نکردم بپرسم او چه کسی بوده است، مراد از وصیی از اوصیاء انبیاء که اینچنین خبری داده است و متأسفانه واقع شد چه کسی بوده است؟» مأمون پاسخ داد: «موسی بن جعفر»، بسیاری از من و شما به امامت موسی بن جعفر علیه السلام معتقدتر است، علاوه بر این مأمون می‌گوید: «من تشیع را از پدرم هارون فرا گرفته‌ام» هم هارون امام معصوم را می‌کشد و هم مأمون امام معصوم می‌کشد.

قبل از آنها منصور دوانیقی این کار را کرده است، او به این جریان معتقد بود و بعد فکری کرد که ما هریک از خلیفه با اهل بیت روبرو هستیم و باید به درگیری بگذرانیم بهترین کار چیست؟ لذا گفت: «تیشه را به ریشه بزنیم» بنابراین بعد از آنکه امام صادق علیه السلام را مسموم کرد و خبر شهادت امام صادق علیه السلام به بغداد رسید به کاتب گفت: «بنویس که وصیتنامه امام صادق را از خانواده‌اش بگیرند ودر آنجا هر کس وصی اوست گردنش را بزنند» ببینید تا کجا؟! کاتب هم نوشت و به والی مدینه فرستادند، وصیتنامه امام صادق علیه السلام را از خانواده گرفتند دیدند به جای اینکه به یک نفر وصیت شود به پنج نفر وصیت شده است، اول ابو جعفر منصور دوانیقی، دوم والی مدینه، سوم پسر امام صادق علیه السلام که مشکل جسمانی داشت و دیگر فرزند کوچکشان که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود و پنجم هم ام حمیده زوجه ایشان، بعد والی نامه نوشت به منصور دوانیقی که «شما بفرمایید کدام یک را بکشیم؟».

 ببینید این درحالی بود که شیعیانی که با مبنا شیعه بودند نه تقلیدی تا این وصیتناه را دیدند الحمد لله که خداوند ما را هدایت کند فهمیدند که از این پنج نفر کدام یک جانشین حضرت هست چون مبنای تشیع با ستمگر در اینجا نمی‌شود و نمی‌تواند ستمگر وصی باشد و این پوشش بنابراین منصور دوانیقی و والی مدینه پوشش است، پسر امام هم مشکل جسمانی دارد نمی‌تواند امام باشد امام باید به صورت خلقی نه عارضی نباید مشکل جسمانی داشته باشد، ام حمیده هم زن است که نیم تواند امام واقع شود، درواقع امام به یک وصیت کرده است و او حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است.

مساله یکی و دوتا و چند تا و ده تا نیست و قس علیه فعلله و تفعلله، بنابراین خداوند بر همه اتمام حجت کرده است که ایشان حجت خدا هستند و آنها یی که خداوند آنها را به این حقیقت هدایت کرده است باید بسیار شاکر باشند از این هدایت الهی و پدران و گذشتگان و اجداد و آنها یی که مارا بر حب اهل بیت دعوت و تربیت کرده‌اند دعا کنیم.

سال‌های قبل در مشهد مقدس آیت اللهی به نام فقیه سبزواری بود از شاگردان شیخ حسن اصفهانی و بسیار انسان باسوادی بود، سال‌های گرسنگی بود، به هر قیمتی که شده ولو با آبرویش از سحر که از خواب بیدار می‌شد به سمت فقرا در حاشیه مشهد می‌رفت و از هر طریقی شده برای امرار معاش آنها چیزی را تهیه می‌کرد، نان حوزه را هم ایشان می‌پخت برای خودش هیچ شخصیتی قائل نبود و انسان ویژه‌ای بود در نوع خود؛ فقیه سبزواری، به هیچکس هم باج نمی‌داد، بعد از رحلت آیت الله بروجردی اشخاص گفتند: «اگر شما فلان مقدار به ما بدهید ما مرجعیت شما را تبلیغ می‌کنیم» او پاسخ داد: «اگر به عقیده شما من مرجع هستم بر شما واجب است و اگر مرجع نیستم حرام است» با همان لهجه سبزواری سخن می‌گفت، معمولاً یک پیشوند یا پسوندی به جدش می‌گفت: «به جدم قسم»، ایشان در آن تاریخ مریض شد او را به بیمارستان که بردند در بین مردم هر روز شایعه‌ای می‌شد که ایشان خوب نمی‌شوند، مرده می‌میرد و… و خبرها را برای خودشان هم نقل می‌کردند، در خانه هم درس باحالی داشت و منظومه سبزواری را تدریس می‌کرد، به هرحال ایشان خوب که شد و درس را شروع کرد سپس گفت: «مردم گفتند سبزواری مرده، می‌میرد، به جدم قسم من می‌دانستم که حالا وقت مرگم نیست و من نمی‌میرم من فقیه فقه امام صادق علیه السلام هستم من باید بیست و پنج شوال بمیرم» و ماند و ماند ماه شوال که رسید بعد مرد، خداوند رحمتش کند.

شما ملاحظه می‌کنید، بحث‌هایی که نفسانی و سیاسی می‌شود به این معنا نه به معنای لغوی آن یعنی سوء استفاده‌ای سیاسی در انواع و اقسام که ملاحظه می‌کنید که با همه شعارها و ادعاها و تحیلیل‌ها می‌بینید که متأسفانه با همه تحصیل‌ها حال می‌خواهد در حوزه باشد یا در دانشگاه می‌گوید: «من نمی‌دانم حق با امام است یا کارتر، امام درست می‌فرمود یا صدام» ببینید شاگرد برجسته امام رفت به صدام پناهنده شد، این تحلیل گرها و فلان حزب و گروه و تشکیلات و… نمی‌داند که حق با آقاست یا حق با ترامپ است، « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۲] چطور می‌شود که آن از تاریخ و این هم از وضع معاصر، چطور می‌شود که انسان به این مرض گرفتار می‌شود؟! آن هم مرض فراگیر و سرنوشت ساز که نه تنها گناه گمراهی‌اش به گردن خودش است بلکه گمراهی دیگران و خون‌هایی که ریخته می‌شود واین اختلافاتی که ایجاد می‌شود و مسلمان‌هایی که کافر می‌شوند همه به گردن او می‌شود، مساله این است.

چَشمْ باز و گوشْ باز و این ذُکا                خیره‌اَم در چَشم‌بَندیِّ خدا

به هرحال تیمّن و تبرّکی بود که نام مقدس حضرت امام صادق علیه السلام داشتیم امیدواریم که مشمول شفاعت آن حضرت و اجداد و اولاد معصومینش قرار بگیریم و وضع ما، فکر ما، اخلاق ما، رفتار ما مرضی رضای فرزندشان حضرت مهدی سلام الله علیه باشد، والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته.

مکارم خوبان جلسه هشتم ۲۱/۰۲/۱۴۰۲

[۱] مسند احمد بن حنبل، دارالفکر، ج۵، ص۹۰،. صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب ۱، حدیث ۷، سنن الترمذی، کتاب فتن، باب ۴۶، حدیث ۱، تاریخ الخلفاء، سیوطی، انتشارات رضی، ص۱۰، تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیة، ج۱۴، ص۳۵۳

[۲] سوره مبارکه اعراف آِه ۱۷۹

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *