جسله درس اخلاق یکشنبههای علوی ۰۴/۱۰/۱۴۰۱
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان.
اعظم الله اجرکم؛ عرض تسلیت ایام شهادت بی بی دو عالم صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها.
یکی از آرمانهای مهم ما تجمیع مسلمین علیه استعمارگرهاست. جهت حفظ منافع اسلام و همه مسلمین در این قضیه نفوذ دشمن از سویی و جهل و نادانی یک عده از سوی دیگر به عنوا مانع بزرگ از وحدت مسلمین است. آنچه که بارها شنیدهای، سنی آمریکایی و شیعه انگلیسی. یعنی آنهای که با مزد یا بی مزد تلاش میکنند که تفرقه را بین مسلمین دامن بزنند و هنجارهای زشتی را از خودشان. اما آمچه که از نظر فقهی و اسناد فقهی به عنوان وظیفه شناسی که همراه با عقل و سیاست صحیح دینی است، تقریب است؛ تقریب یعنی چه؟ یعنی مسلمین همه با هم یک صف باشند. این باید معنی بشود؛ یک صف باشند یعنی چه؟ خلاصهاش این است که یعنی منافع کل مسلمین در مقابل استعمارگرها صف واحد باشند. اما آیا لازمه چنین اندیشهای که هم ریشه فقهی دارد هم ریشه عقلی دارد هم در دینشناسی مطرح است، آیا این است که حقایق تاریخی گفته نشود؟ نه به ایم معنی نیست. حقایق تاریخ باید گفته شود. آیا به این معنی است که استدلالهای عقلی و نقلی و برهان بر حقانیت گفته نشود؟ نه به این معنی نیست. « قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»[۱] هر کس حرف درستی دارد بگوید. اما جدا کردن آن مسائل ویژه که دیگران قاطی کردند حالا آنهایی که دشمنان دانا و زرنگ هستند بر اساس شیطنت خودشان تنظیم کردند و نادانها هم تحت تاثیر آنها قرار گرفتند. و آن این است که آنچرا که مربوط به خدای عالم است؛ همه میمیریم و همه بعد از مرگ سؤال میشویم. اینکه چه کسی مؤمن واقعی است چه کسی مؤمن واقعی نیست، چه کسی مسلم است چه کسی مسلم نیست، چه کسی منافق است چه کسی منافق نیست … این مربوط به ما نیست، این مربوط به خداست. و خدا سؤال خواهد کرد. اما تفتیش عقیده و قضاوت روی عقیده دیگران وظیفه ما نیست. گوینده شهادتین مسلمان است، باطنش هم به ما ربطی ندارد و ما باید در صدد اصلاح خودمان باشیم، دخالت در کار دیگران هم نباید بکنیم؛ چه دینی دارد، چه مذهبی دارد، خودش میداند.
البته بهترین سند این است که در زمان خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که پیامبر از علوم باطن هم که برخوردار بوده ولی مسئله در آن خلاصه نمیشده. شما از آیاتی که درباره منافقین «و من اهل المدینة مرضوا علی النفاق» از آنهایی که مسجد ضرار ساختند، از آنهایی که در جایجای نفاقشان را ظاهر کردند. خُب معناییش این است که در باطن ایمان ندارد، از همه هم بهتر پیغمبر (ص) میداند، پیغمبر آنها را مؤاخذه کرد؟ خیر. چون این کار مربوط به عالم بعد (آخرت) است و اینجا بحث نظام اجتماعی است. وقتی گوینده شهادتین است، مسلمان است. حتی در بعضی از احادیث و تاریخ وارد شده است که در جنگ، شمشیر را بالا آورده و طرف مقابل «لا اله الا الله» گفته، و متأسفانه پایین آورده؛ بعد ملامت میشود که چرا این کار را کردی.
بنابراین کل آنچه که به صورت، که البته آنها نه اهلیتش را دارند و نه سوادش را، و طرح آن هم مال انگلیس است. بحث شرک و … اصلا اینها اهل آن نیستند که بفهمند شرک یعنی چه … اصلا سوادش را ندارند. طرح انگلیسی است تکفیر میکند … اصلا تو چکاره هستی، اصلا تو از اسلام چه میفهمی؟!
بنابراین تفتیش عقیده ممنوع است، هرکس عقیدهای دارد در باطن خودش باید پاسخ خدا را بگوید، بنده و شما چکارهایم؟ اینکه از عقیده مردم تفتیش کنیم بعد او را متحم کنیم به شرک و کفر و … ما چکارهایم؟ آن حق الله است؛ حق الناس این است که جامعه نظامی داشته باشد که هرکسی به حقش برسد. آن کسی که ظواهر را رعایت نکند و علیه دین علیه پیغمبر علیه اسلام علیه مسلمین بغی و سرکشی کند، او ار باید پاسخی مناسب خودش داد. پس تقریب به این معنی است.
زیر این چتر همه جا میشوند(برای همه جا هست). به شرطی که از کفار تبعیت نکنند و هر چه آنها القاء میکنند اینها بازگو نکنند. یک جوّ آزاد خوشبینی، هر کس هم حرفش را بگوید، مشکلی ندارد که ما هم در تاریخ داریم هم در زمان معاصر داریم. در تاریخ دارد(به نظرم) جناب ابوبصیر شاکرد امام صادق علیه السلام استاد فن کلام و علم عقیده؛ ایشان در تجارتخانهای شریک بود با یک اباضی مذهبی که افراطی هم هست. اباضیها افراطی هستند و کمی سمت تکفیریها میروند. اما بهرحال او هم استاد فن کلام بود. در تجارتخانه این یکی میرفت بحثهای عقیدتی مذهب خودش را برای شاگردانش میگفت؛ باز آن یکی میآمد پشت پاچال و ابوبصیر میرفت آنجا درس عقاید شیعه را (برای شاگران خودش) میگفت و (این دو استاد و شاگردان)،هیچ اصطکاکی با هم نداشتند.
یا هشام بن حکم با اینکه سنش کم بود وارد بر عمرو بن عبید بصری عالم پیرمرد اهل سنت و گفت اجازه میدهی سؤالی بپرسم، و سؤالش را پرسید و آن استاد درس دید که این مطلب را بهتر فهمیده؛ از جا بلند شد و او را جای خودش نشاند. ببین چه برخورد خوبی! این صف شاگردان که بعضی متعصب بودند به عمرو بن عبید اعتراض کردند که این چه کاری بود شما انجام دادید و یک رافضی را آوردید … . عمرو بن عبید به آنها گفت ببینید این آقا از من سؤالی پرسید و من نتوانستم پاسخش را بدهم پس در این جهت از من عالمتر است. بنابراین من او را آنجا نشاندم. شما اگر مطلب او را پاسخ میدهید، شما را مینشانم؛ هیچ کدام نتوانستند حرفی بزنند. این چقدر زیباست.
در زمان معاصر ما هم همینطوری است. نقل میکنند که در پیشاور پاکستان مسجدی است که بعضی ساعاتش عالم شیعه میرود(همان جایی که مرحوم سلطان الواعظین بوده است و کتاب شبهای پیشاور را نوشته، رحمت خدا بر او باد) دلائل شیعه را میگوید بعد عالم سنی میرود همین کار را میکند و با هم اصطکاکی ندارند. منافقین هم چند قبل آنجا یک انفجاری را انجام دادند.
در خاک روسیه هم چنین جایی هست. یکی از دوستان خیلی نزدیک گفت من آنجا رفتم، خیلی برخوردشان جالب بود؛ گفت من رفتم داخل مسجد سنیها، آنها دیدند که من مسجد را اشتباه آمدم با یک لطف خیلی خوبی گفتند: این مسجد ماست، مسجد شما آن کنار است. آمد من را رساند و گفت این مسجد شماست. دو مسجد کنار هم بود، یک زمینی را وقف کرده بودند نفص مال سنیها و نصف مال شیعه.
بالاتر از همه اینها به اصطلاح، مرجع کل همه آنها آقای دکتر «احمد طیّب» عالم برجسته سنی مذهب و رئیس جامعه الأزهر مصر؛ در آن مصاحبهای که ایشان بود که واقعا آن مصاحبه خواندنی است، آقای دکتر شجاعی میگوید که من ساعتهای۲ بعد از نصف شب، شبکه نیل مصر را میگرفتم، مصاحبه یک خبرنگار بود با آقای دکتر «محمد طیب» رئیس جامعه الأزهر مصر، خبرنگار از ایشان پرسید که ما با این شیعهها چه کنیم؟ گفت چرا؟ گفت چون اینها آدمهای عجیبی هستند، بچههای ما را شیعه میکنند، وظیفهی ما چیست؟ ایشان فرمود: وظیفهی شما را شیخ محمود شلتوت (مثلا) در شصت سال قبل مشخص کرده. آن چیست؟ گفته است که: فرقی بین شیعه و سنی نیست. -اگر بچه شما حنفی است، مالکی بشود، مالکی است شافعی بشود، مشکل دارد؟ گفت نه! اما اینها (شیعیان) با دیگران فرق میکنند. – چه فرقی میکنند؟ – فرقش این است که اینها اصلا ابوبکر و عمر را قبول ندارند. ایشان(دکتر) فرمودند: ابوبکر و عمر نه جزو اصول دین هستند و نه جزو فروع دین. یک کسی متواند قبول داشته باشد و یک کسی میتواند قبول نداشته باشد. این که دلیل نشد. خبرنگار گفت: نه! یک حرفهای دیگر هم هست. – گفت مثلا چه حرفی؟ ـ- اینها میگویند بچه هفت ساله شده امام!
ایشان فرمود: چطور وقتی که قرآن میفرماید عیسی(ع) در گهواره میشود پیامبر، آیا کسی عقیده داشته باشد که امام در هفت سالگی میشود امام، محکوم میشود؟ در قرآن راجع به عیسی دارد که در گهواره بود، راجع به یحیی دارد که «آتیناه الحکم صبیّا».
بعد آقای دکتر(شجاعی) میگوید که به هر زحمتی بود من همان شب راه پیدا کردم با خود آقای دکتر احمد طیب رئیس جامعه الأزهر مصر تماس گرفتم و گفتم ما مصاحبه شما را شنیدیم و این مصاحبه را به هر شیعهای هم که بدهند بیشتر از این نمیگوید. گفت: کجای کار هستید، این برنامه هفت-هشت قسمت است که شما فقط یک قسمت آن را دیدهاید.
ملاحظه میکنید؛ اگر کسی مریض نباشد آن هم مرضش را به عنوان مذهبش، خلیلی عجیب است؛ هر مرضی که دارد به عنوان مذهب دلش را خالی میکند و الا این آدمهایی که هیچ بهرهای از تخصص دین ندارند، این تعصبات جز بیماری چیز دیگری است؟
این در حالی است که سرفصلهایی که هر یک از آنها یک کتاب است! که خوب اهل پژوهش کاملاً میتوانند در آن کار کنند. بزرگان از اهل سنت، (این سند است به قلم خودشان) معتقد به دوازده امام هستند. و این مسئلهی دوازده امام یا دوازده خلیفه که به تعبیرات مختلف پیغمر(ص) فرموده و شیعه و سنی نقل کرده و بسیاری معتقد به آن هستند از بزرگان اهل سنت نه از اینهایی که جوجههای انگلسیند.
این از آن جاهایی است که هر وقت مطرح میشود حالا چه در تاریخ و چه الآن که خوب پیغمبر فرموده جانشینانش دوازده نفر هستند، خوب خصوصیاتشان را هم گفته، قبلا در تورات هم ذکر شده. حالا بفرمایید که این دوازده نفر که هستند؟ با هیچ مذهبی جز مذهب اثنا عشر نمیسازد. و لذاست که به اینجا که میرسند هم قلمشان میلرزد و هم زبانشان؛ ندارند مطلبی. این موضوع از نظر پژوهشی و اسنادش و اشخاصش و تاریخش، یک کتاب است، یک جمله نیست، این جمله سرفصل آن است.
یا در این که در این مکتب و مذهب حق، ائمهای که پیامبر آنها را مشخص فرموده، معصومند. حالا عالمترین آقایان مثلا «فخر رازی» دانشمند مشهور، در ذهنم اینطور است که ایشان میفرماید: اقتضای آیه کریمه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم»، عصمت است. حالا تو برو یزید جنایتکار را امام کن؛ ایشان میفرماید اقتضای آیه این است، چرا؟ به دلیلی که به همان وضع اطلاقی که در اطاعت از خدا و اطاعت از رسول ذکر شده، در اطاعت از «اولی الأمر» هم ذکر شده؛ و این جز معصوم نمیتواند باشد. و از این قبیل…
و اصولا در قرآن کریم به عنوان یک سند اعجاز نسبت به خود قرآن که معجزه است، یکی از وجوه اعجاز قرآن این است: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلاف کثیرا»، اگر این کتاب از ناحیه غیر خدا میبود، تفاوت و تخالف و تضاد در آن زیاد بود. این که مصونیت دارد، این معجزه است. خُب؛ این نسبت به قرآن صامت است. قرآن ناطق هم همینطور است یعنی قاعده که از اولین پیغمبر جهان انسان، حضرت آدم ابوالبشر، از اولین پیغمبر تا خاتم الأنبیاء صلواة الله علیهم اجمعین همه اینها طبق یک قاعدهای شناخته میشوند که آن قاعده این است که اولاً، باید از ناحیه خدا باشد، هیچگاه پیغمبر یا وصی پیغمبر را مردم تعیین نمیکنند؛ چراکه این کار خداست. پیغمبر که نمیشود تولید کرد، جهت هم این است که باطن افراد را فقط خدا میداند. «الله أعلم حیث یجعل رسالته». این یک قاعده است که باید از طرف خدا تعیین شود. دوم، مسئله اعجاز است که نشان سند اینکه این از طرف خدا است این است که کار خدایی انجام دهد؛ «إنی اخلق من الطین کهیئت الطیر فأنفخ فیه فیکون طیراً بإذن الله»، این کار خدایی است منتهی به اذن الله بنده خدا انجام میدهد. این سند است، نه اینکه فقط در حکومت و در ریاست آقا مدعی است اما در جهات دیگر زیر صفر است. اینکه نمیشود.
مگر اینکه او باید اعلم از همه انسانها باشد، چطور میشود یک جاهل پیشوای جامعه باشد؟ اینها سرفصل است. حالا اصولی که مربوطبه شناخت حجت خداست از آدم ابوالبشر تا خاتم الاوصیاء حضرت مهدی علیه السلام بر همه تطبیق میکند، هیچ جا تخلف نمیکند. یکی این…؛ دیگر اینکه آنچه را که نها از جهت دستورات دین و شناخت دین، با هم هیچ گونه اختلافی ندارند. یعنی اگر امام علی زمان امام حسین میبود، اگر امام حسین زمان امام صادق میبود، اگر امام رضا زمان امام حسن میبود، دقیقا همان را عمل میکرد. یا حضرت مسیح یا حضرت داوود، فرقی نمیکند. اما شما این قضیه را انطباق بدهید با دیگران، یکی مسئله تعیین من عند الله که نشانش معجزه است و یکی هم علم و نشانش عصمت است، میشود چهار تا. حالا اینها را در طول مدت رسالت و اوصیاء بر همه قابل انطباق است و سر مویی را نمیزند. اما در جاهای دیگر چه میود؟ خوب دلیلی که خلیفه اول تعیین شد چه بود؟ ابتدا میگویند مردم؛ ولی واقعش این است که این نبود. کسانی که آشنا هستند با تاریخ … . یک مسئلهای است که از یک جایی شروع شد بعد هم بالاخره با خشونت و با سلطه و … نه مردمی در کار بود و نه خدایی در کار بود و نه هیچی. تعیین گروهی بود نظری حزبهایی که الآن هستند؛ گروهی برای خودشان تصمیم گیری کردند.
خُب؛ همین هرچه هست قبول، همین آیا خلیفه دوم هم طبق همین قاعده تعیین شد؟ نه. طبق چه قاعدهای؟ خلیفه اول در حالی که در حال جاندادن بود به عثمان گفت بنویس، بعد از من… و غش کرد. بعد به هوش آمد گفت چه نوشتی؟ گفت نوشتم خلیفه دوم عمر است. گفت خدا خیر بدهد به تو. چطور تعیین شد؟ اینطوری تعیین شد. این با اولی خیلی فرق میکند. اما اگر این درست است چرا وقتی که پیغمبر اکرم (ص) فرمود که قلم و کاغذ بیاورید من بنویسم تا بعد ازمن گمراه نشوید چه؟ چرا آنجا گفتند :«إن الرجل لیحجر»؟ تعیین اوصیا و اولیاء تفاوت ندارد؟
خُب. سومی هم تعیین شد، از نوع دوم بود یا ازنوع اول بود. تازه چیزی بود که خودشان هم تخطئه میکردند. روایت داریم که برادران اهل سنت نقل میکنند که خلیفه دوم گفت: آنچه که در زمان ابوبکر تعیین شد، «فلتة» آن یک کار اشتباهی بود اگر دوباره کسی آن را تکرار کند اعدامش میکنم. یعنی خودشان هم به آن ایراد دارند. این دیگر تاریخ و روایت و حدیث است. این که چیزی نیست که کسی بچسباند (کسی بی حساب و کتاب این حرف را بزند). سومی هم تعیین شد، از کجا ؟ از شورای شش نفره.باز این دیگر چه صیغهای است؟
چهارمی که امام علی (ع) بود چگونه تعیین شد؟ خوب میدانید که امام علی در این سیستمی که آنها میگویند، حضور مردم. اما جایگاهی که شیعه میگوید تعیین من عند الله است.
خُب، پنجمی چگونه تعیین شد؟ معاویة بن ابو سفیان، با کودتا. کودتا رسمیت دارد؟ قانون است؟ منافات ندارد؟ ششمی که یزید بن معاویه باشد چگونه تعیین شد؟ وراثت. مال پدر چطور به ارث میرسد؟ این هم به ارث رسیده است.
حالا وارث این تشکیلات چه کرد؟ اول امام حسین(ع) فرزند پیغمبر را شهید کرد در حالی که دستورات را از «روم» میگرفت هم پدرش معاویه و هم خودش مشاورشان رومی بودند. سربازانی که حفاظت میکردند رومی بودند نه مسلمان. مادرشان هم مسیحی بود.
اول امام حسین را به شهادت رساند، مسلمانان هم از دور نگاه کردند. بعداً شهر مدینه را در قضیه حرّه (که نامش هم شرم آور است) قتل عام کردند کنار حرم پیغمبر را. تک تک مردم را میگرفتند و در حالیکه جلاد با شمشیر بالا سرشان بود به آنها میگفتند با یزید بیعت کن که برده یزید هستی، شما را بکشد یا ببخشد یا بفروشد، حق با اوست. اگر میگفت آری، رها میکردند ولی اگر تردید میکرد سرش را جدا میکردند. مثل همین آقایان وهابی که اینها از اربابشان یاد گرفتند. این شد دین شما میدانید که بعد از قضیه حرّه وقتی ازدواج مطرح بود میگفتند دیگر باکرت شرط نیست چون لشگر یزید، جای سالمی را نگزاشته. اینها ننگ نیست؟ اینها دین است؟ مردم دوران جاهلیت خیلی از اینها بهتر بودند. هیچی که نداشت غیرت داشت، مردم جاهلیت مردانگی داشتند این نامردها هیچی نداشتند. بعدش کعبه معظمه را به منجنیق بست و ویران کرد. دین یعنی همین؟ مثل بن سلمان میماند، دیدید که اینها مکه را نا امن کردند و مردم را کشتند، آنجا وادی امن بود… دیدید که وسط مسجد الحرام در ایام حج، جرثقیل را از بالای بام انداختند روی زوار و کشتند بعد گفتند باد انداخته است!. این دین است؟ حالا در «مِنی» چه گذشت و چگونه راه را تغییر داندند و چه چیز به استمام آنها رساندند و بیهوششان کردند و آن جمعیت عظیم را در محل امن … این دین است؟ و انواع کارهای رذالت در جنگ آب را به روی دیگران میبستند. پیغمبر این را گفته؟ خیلی عجیب است! در تاریخ دارد که پیامبر وقتی بحث جهاد بود میفرمود بروید با نام خدا با یاد خدا و برای خدا جهاد کنید و مردم را نجات بدهید از جهل و از باربری این غولهای بیابانی مستکبرین. سعی کنید به کودکی به زنی آسیب نرسانید، سعی کنید به آنهایی که در معبد هستند کاری نگیرید.کسی که فرار کرد تعقیب نکنید. آب به روی دشمن نبندید. آب را مسموم نکنید… . ببینید اینها سفارشاتی است که پیغمبر فرموده و در تاریخ هست. معاویه آب را به روی لشگر حضرت علی بست. دقیقا مثل کربلا. و امام علی وقتی دستور داد و راه را باز کردند، معاویه و عمرو عاص در خیمه گفتند: اگر الآن علی عکس العمل نشان بدهد با آن قدرتی که دارد و ما را از آب منع کند چکار کنیم؟ عمرو عاص گفت: امام علی(ع) همچین کاری نمیکند. چرا؟چون شیوه او شیوه انبیاست نه رذالت. تا آنچه که در کربلا پسر نانجیبش انجام داد و فرزندان پیغمبر را در آن تشنگی، بچه شیرخوار را با تیر جواب دادند.
یکی از آن سرفصلهای سؤال که برادران ما پاسخ ندارند، مسئله دفن حضرت فاطمه (س) است. فاطمه زهراء کجا دفن است؟ مشخص نیست، چرا مشخص نیست؟ بیایید پاسخش را بدهید. در تاریخ هم بزرگان اهل بحث و جدل و … به اینجا که رسیده کم آوردند. دستشان روی دست مانده، چه بگویند؟ حالا ببینید صدیقه کبری (س) چه سیاستی را به خرج داده. این چه وصیتی بوده که از آن روز تا امروز حجت است؟! آیا میشود شخصی مثل حضرت زهرا(س) از دنیا برود و مردم تشییع کنند بعد بگویند نمیدانیم! همچین چیزی میشود! نه نمیشود. چه شده ؟ وصیت کرده؟ چرا وصیت کرده؟ چرا؟
يا مَنْ يُسائِلُ دائِباً عَنْ كُلِّ مُعْضَلَةٍ سَخِيفَةٍ لا تَكْشِفَنَّ مُغَطَّئاً فَلَرُبَّما كُشِفْتَ جِيغَة
وَ لَرُبَّ مُسْتُورٍ بَدا كَلطَّبْلِ مِنْ تَحْتِ الْقَطِيفَة اِنَّ الْجَوابَ لَحاضِرٌ لكِنَّنِّى اُخْفِيهُ خِيفَة
لَوْلا اعْتِداءُ رَعِيَّةٍ اَلْقى سِياسَتَها الْخَلِيقَةُ وَ سُيُوفُ اَعْداءٍ بِها هاماتنا اَبَداً نَفقِيفَة[۲]
این شعار سروده یکی از بزرگان اهل سنت است؛ آقای ابوبکر بغدادی از بزرگان اهل سنت. میگوید از آن پشت پرده نپرسید، جوابش روشن است ولی میترسیم از سیاستی که خلیفه انداخته که زور و شمشیرهایی که سرِ ما را میکوبد. میگوید اگه ما پنهان میکنید به این خاطر است اما حقیقت چیز دیگریست. «وَ اَرَيْتُكُم اَنَّ الْحُسَيْنَ اُصِيبَ فِى يَومِ السَّقِيفَةِ»[۳] .
اگر این موانع نبود من به شما نشان میدادم مستند که حسین علیه السلام در سال ۶۱ هجری از تحریفی که در دین ایجاد شد در روز سقیفه بنی ساعده قتل حسین علیه السلام امضا شد. شیخ ابوبکر بغدادی میگوید. « وَ لِاَىُّ حالٍ لَحَّدَتْ بِاللَّيْلِ فاطِمَةَ الشَّرِيفَة »[۴] و چه دلیل داشت که فطمه سلام الله علیها را شبانه دفن کردند؟ « اَوّهْ لِبِنْتِ مُحَمَّدٍ ماتَتْ بِغُصَّتِها اَسيفَة»[۵] دختر پیغمبر دغ کرد. چرا دغ کرد؟ به هر حال همه این مطالب از تاریخ از دلائل همه به جای خودش، اما این منافات با حفظ منافع مسلمین در مقالب استکبار و استعمارگران ندارد، بلکه کاملا هماهنگ است و هیچ کس هم حق تفتیش عقیده و ملامت دیگری را ندارد مگر کسی که دنبال حق برود و دنبالش را بگیرد.
اما بقیه مطالب مربوط به آخرت است نه دنیا و ما باید حامی همه مسلمین در مقابل کفر جهانی باشیم. موفق باشید.
صلوات.
جسله درس اخلاق یکشنبههای علوی ۰۴/۱۰/۱۴۰۱
[۱] سوره مبارکه بقره- آیه۱۱۱
[۲] كشف الغمّه فى معرفة الائمه- ج۲- ص۶۹
[۳] همان
[۴] همان
[۵] همان