خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۱/۰۸/۲۲ / جلسه پنجاه و سوم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۱/۰۸/۲۲ / جلسه پنجاه و سوم

یکشنبه‌های علوی جلسه ۵۳-  ۲۲/۰۸/۱۴۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم(فضیلت های فراموش شده)

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب، و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمن جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان.

« يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ  إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[۱] در آن عالم، هیچ چیزی به درد نمی‌خورد مگر دل سالم، آنچه که در این جلسات با برداشت ناقص که آن هم شما مسلم کاملش را می‌دانید، تیمنا و تبرکا از جزوه ولاء و ولایت های آیت الله شهید مرتضی مطهری (قدس سره) استفاده شد، در واقع در جهت تحقق همین هدف است: انسان سالم.

این یک سفر است«  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[۲] همانطور که در این نوشته ارزشمند ذکر شده است اولین قدمش قطع رابطه محبت نه قطع رابطه مطلق، مربوط به دل هست، دل خانه خداست و زباله دان نیست، در عین حالیکه ممکن است بسیاری موارد ایجاد کند  ایجاب کند که که ارتباطاتی از نوع خودش باشد به صورت حساب شده که که منافاتی با این نداشته باشد، اولین قدم این سفر آزاد شدن دل از هرگونه محبت به آن چیزی هست که خداوند دوست ندارد، « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ  وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»[۳] طاغوت نباید در دل انسان مومن به هیچ نحو راه داشته باشد، اولین قدم قطع این نوع اتصالات دست و پاگیر هست.

دل، فرمانده کل در حکومت داخلی هست ضمن اینکه اینکه از هرچیزی که ماسوی الله هست، طاغوت هست، در مقابل خداست، قطع رابطه محبت می‌کند از آن طرف در ولاء مثبت عام همه آنهایی که به نحوی با خداوندرابطه دارد را دوست دارد، اهل ایمان را دوست دارد و همواره مومنینی اولیاء همدیگر هستند.

 در انجام محبت خاصه؛ ولاء مثبت خاص، که نسبت به اولیاء الهی است نه عموم مردم مومن، ولاء خاصه هست یعنی در آنها ذوب شدن، عاشق شدن و مساله مودت تا جایی که در ذهن من هست تنها محبت نیست بلکه محبتی هست که همراه انجام و عمل، محبوب را مقدم می‌دارد و از خویش می‌گذرد، ببینید در جهت سالم سازی دل «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[۴] این برنامه بهداشتی یا درمانی را شما حساب کنید، تمام آن تکمیل هست، حال از این تک تک افراد اینچنین که انسان سالم هستند، جمعی، اجتماعی، جامعه با تمدن اسلامی و انسانی ساخته می‌شود که می‌شود که آن می‌شود ولاء حکومت، یعنی بعد از برنامه بهداشت و درمان و سیر الی الله از جهت تکت تک افراد، حال اینها می‌خواهند ترکیب شده و جامعه و تمدنی را ایجاد کنند، تمدن چگونه ایجاد می‌شود؟ بر محور ولی خدا انجام می‌شود، رسول خدا باشد، جانشینان معصوم باشند، نواب خاص یا عام باشند، آن وقت از آن تمدن ساخته می‌شود که خود آن تمدن برای جامعه دیگر خواه آن جامعه دیگر نسلی باشند که در دامن آنها پرورش پیدا کنند یا تاثیری باشد که در جامعه های در عرض آن تاثیر بگذارند همان چیزی که به صورت موجبه جزئیه در بعثت انبیاء از انسان های خود ساخته و در جامعه مسلمین از افراد ویژه ای که به هر حال از تمدن اسلامی بهره مند شدند در کنار حیواناتی که چریدند، بعد تاثیرگذاری بالاخره، جامعه همجوار را تحت تاثیر قرار می‌دهد، تمدنی از این نوع، چه در نسل آینده خودشان و چه در عرض روی جوامع دیگر تاثییر بگذارد که ما منتظر آن در جهت ظهور حضرت مهدی(عج) هستیم.

حال ببینید در این نوشته بسیار مختصر و بسیار مفید درست مانند یک فرمول نتیجه گیری می‌شود یعنی بعد از این مقدمات از ناحیه فرد و جامعه بعد ولایت تکوینی می‌شود که پنجمین ولایت، ولایت تکوینی هست، حال این یک تعبیری است که خود استاد باید آن را باز کند که روحش شاد باد، ما در حد برداشت خودمان می‌گوییم و آن اینکه معدل این سیر الی الله و درمان برای من مریض معدل گیری می‌شود، آثار این مقدمات چیست؟ یعنی فلسفه اینکه ما چرا هستیم و چرا زندگی می‌کنیم؟ فلسفه آن این است، بنابراین ولایت تکوینی یعنی چه؟

طبق تعبیر ناقص بنده، یعنی در این ولایت تکوینا این این عوض می‌شود، بله این معنی می‌گیرند که تصرف در تکوین می‌کند آن آثارش هست، حالا از باب مثال ببینید شما تکه ای از یخ را در نظر بگیرید که در فلان درجه سنگی است مانند سایر سنگ ها، حرارت به آن می‌رسد تبدیل به آب و روان می‌شود، بیشتر حرارت به آن می‌رسد تبدیل به بخار می‌شود و بعد تبدیل به هوا می‌شود فاصله بین آن سنگ یخ تا هوای لطیف چقدر است؟ گویی تغییر ماهیت دارد تکوینا آن عوض شده است، این انسان دوپای حیوان درنده گزنده خزنده که اشر مخلوقات علی الارض هست، حال او در سیری که باید بدان برسد در آن نسخه ذکر شده است که چه کند که به آن جا برسد، در آنجا ماهیت ها عوض می‌شود، یعنی چه عوض می‌شود؟ یعنی مثل خداوند می‌شود، حدیث قدسی است که می‌فرماید:« عَبْدِي أَطِعْنِي أَجْعَلْكَ مثلي»[۵] مثل خداوند می‌شویم، مظهر قدرت و علم می‌شود، مظهر رحمت میشود، صفات خداوند در او منعکس می‌شود.

 حال من که اهل آن نیستم و اگر باشم لفظی هست، می‌خواهم نماز بخوانم، می‌خواهی نماز بخوانی، « إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا»[۶] اینها یعنی چه؟ «وجهت وجهی» یعنی چه؟ یک آیینه تمام سالم را در مقابل قرص خورشید بگیرید «وجهت وجهی» یعنی این، این آینه درست نور خورشید را منعکس می‌کند یعنی آن تلالو و آن نور و حرارت و … از آیینه منعکس می‌شود، آینه خورشید می‌شود؟ خیر اما آثار خورشید در آنها هست، دقیقا خورشید است، یعنی همین، حال اگر بناء باشد که ما در عمرمان در اینکه چه کاری می‌کنیم؟ کجا می‌رویم؟ به کجا رسیدیم؟ همین الان جایگاه ما کجاست؟ عمر که تمام شد، عمر که صبر نکرد، ما چه کردیم، « إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا»[۷]  شدیم؟ « يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ  إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[۸] شدیم؟ آثار وجودی ما چیست؟ بنده از دیگران که خبر ندارم، آثار وجودی ما درندگی، خزندگی، و دروغ و تهمت و بدبینی و هیمن مفاسد دل هست.

چطور شد در مسائلی که مربوط به دامپزشکی است مانند کرونا و طاعون و وبا مشترکات حیوانی آن همه تلاش می‌شود که باید بشود اما اینجا چرا نه؟ چه کردیم؟ دستاورد ما چیست؟ این درحالی است که هم در تعلیمات قرآن کریم و هم در تعلیمات ائمه طاهرین و هم بزرگان دین که این راه را درست رفته اند، این راه را طی کرده اند، ما کجای کار هستیم؟ این راه را طی کردند،  چطور انسان رنگ خدایی پیدا می‌کند؟ « وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[۹] من رنگ رهر حیوانی را پیدا کردم اما در این هشتاد سال رنگ خدا که چه عرض کنم، کجاست رنگ خدایی؟ خدا را هم رنگ کردم، اینقدر کلک هستم؟، « وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ»[۱۰] خدا راهم رنگ کردم.

اویس قرنی یمنی، یک نوجوان عرب پابرهنه تمام این بهداشت ها را رعایت کرد، عاشق پیغمبر است، از همه چیز دل بریده است، فقط به خدا دل بسته است و عشق به اولیاء خداوند و مطیع دین نه مطیع نفس، آنقدر مطیع دین هست، عاشق پیغمبر، ذوب شده است در وجود پیغمبر اما بالاتر از آن رعایت دین پیغمبر است، بسیار عجیب است از مادرش پرسید:«که اجازه می‌دهید مدینه رفته و پیغمبر را زیارت کنم؟» مادر دید بسیار بی صبر است گفت:«برو ولی نصف روز بیشتر در مدینه نمان» حال از شانس این شخص عارف بالله گفتند:«پیغمبر خارج از مدینه هست و تا عصر هم زودتر بر نمی‌گردد» ظهر که شد حکم خداست، اطاعت از مادراست،  عاشق پیغمبر است، اما عاشق دین پیغمر بیشتر است، عاشق خداست، پیغمبر را ندیده برگشت که وسیله نقلیه آن روز را هم نداشت پیاده آمده، برگشت به یمن، «صِبْغَةَ اللَّهِ  وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[۱۱] رنگ خدایی، بوی خدایی، خدا بو دارد؟ بله، وقتی پیامبر اکرم به مدینه برگشتند، فرمودند:«  إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ اَلرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ اَلْيَمَنِ[۱۲] چه کسی آمده؟ من بوی خدایی از طرف یمن استشمام می‌کنم در این کوچه ها چه کسی بوده است؟» گفتند:«جوانی با این مشخصات»، او تا آخر هم پیغمبر را ندید.

 چقدر فاصله هست بین ما، اندیشه ما، قلب ما، دل ما، آرمان ما و این انسان؟ و در طول تاریخ چه شناخته شده و چه چیزی ناشناخته؟ از این افراد الی ما شاء الله بودند، در این حال آن می‌شود محصول بیانات قبلی، از ابتدای کتاب که دقت کنید این محصول آنها می‌شود، اگر به محصولش رسیدیم پیداست مقدمات را درست انجام دادیم، اگر به محصولش نرسیدیم راه بیهوده ای را رفتیم، خودمان را گول نزنیم، فرمول نتیجه دارد همانطور که برهان نتیجه دارد، این مقدمه، آن ذی المقدمه مساوی است با ….، یک مساله ریاضی که ماشین حساب را مثلا بر می‌دارید در موبایلتان حساب می‌کنید و می‌گویید مساوی است با این، ما که هر طور حساب می‌کنیم مساوی با این در نمی‌آید، معلوم می‌شود که مقدمات کارمان درست نیست، حرکت از نو را چگونه شروع کنم؟ عمر رفته را چه کنم؟

افسوس که عمری  پی اغیار دویدیم         از یار بماندیم و  به مقصد نرسیدیم

سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم          غیر از غم و اندوه مطاعی نخریدیم

همین چیز هایی که می‌بینید، و عجیب است.

ما تشنه لب اندر لب دریا   (تعلیمات دین را اعم از قرآن و احادیث و تاریخ زندگی معصومین و علمای دین و انسان های شایسته دریایی است)

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر               آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم[۱۳]

تمامی این مشکلاتی که می‌بینیم از خارج نیست، اینها عکس العمل کار خودمان است ولی متاسفانه همان اندازه هم نه حاضریم که روی آن فکر کنیم و نه حاضریم که بشنویم و نه حاضریم که بگوییم، تمام این هایی که می‌بینید که خودمان ناراضی هستیم، از چه کسی ناراضی هستیم؟ از همه ناراضی هستیم غیر از خودمان، اشتباه می‌کنیم از خودمان باید ناراضی باشیم، هیچکس مقصر نیست، هرکس در گرو عمل خودش هست، جامعه هم درگیر عمل خودش هست، ما هر روز آن محصولی را که درو می‌کنیم که دیروز کاشتیم اما همانقدر شعور نداریم که بفهیمی که این چنین است و حرکت را عوض کنیم ، بنده خودم و امسال خودم را عرض می‌کنم نه دیگران را، خدا به ما رحم کند، از حال بزرگانی که این نسخه را رعایت کردند در طول تاریخ زیاد بودند در زمان معاصر خودمان زیاد بودند، اکنون فتنه های آخر الزمانی آنقدر فراوان شده است که اینها کمرنگ شده حال آنکه سابقا اینطور نبود.

 بله شخصیت هایی از قبیل شیخ حسنعلی اصفهانی، و شیخ حسنعلی تهرانی که اینها دو نفر هستند، شیخ حسنعلی تهرانی جد آقای مروارید هست که اخیرا آقا در خراسان منصوب کردند، او هم اعجوبه بوده درست مانند شیخ حسنعلی نخودکی، وارد شد بر خانه یکی از دوستان که در بستر مرض بود و تب او بالا بود، بالای سر او آمد ، با تب می‌توان حرف زد؟ تب بالاخره حرارت اضافه ای هست که به وسیله گلبول ها در هنگام عفونت در بدن حاصل می‌شود، با تب می‌شود حرف زد؟ شیخ حسنعلی خطاب کرد به تب که: «برو بیرون» و بعد به اهل خانه هم گفت: «تا من پذیرایی بشوم تب بیرون می‌رود بشینید» تب خارج شد، این غیر از کار خدایی است؟ از ایشان پرسیدند که چطور شما با اعتماد این حرف را گفتید؟ گفت:«به دلیل اینکه من به مولایم هرگز خیانت نکردم».

شیخ رجبعلی خیاط (قدس سره) گفت:«از فلان نقطه تهران پیاده آمدم در زمان رضاشاه در این جمعیت فقط دوچهره انسان دیدم بقیه انسان نبودند» حال شیخ رجبعلی پیدا شود عکس مرا بگیرد بعد معلوم می‌شود چه حیوانی هستم، در این همه جمعیت دو انسان دید.

در زمان رضاشاه در مشهد استانداری بود به نام پاکروان، هرچه بگویید انسان زشتی بود، رضاشاه اربابش بود مانند خود او بود، شهر را تازه خیابان کشی می‌کردند، پاکروان دچار بیماری سختی شد، هیچ پزشکی نتوانست استاندار را را درمان کند، یک نفر از اطرافیانش به او گفت:«درمانت این است که نزد شیخ حسنعلی اصفهانی برو» گفت:«من چطور نزد او بروم؟» گفت:«راه دیگری ندارد و حتما باید خودتان بروید» بالاخره او را حرکت داد و آنجا برد، شیخ هم او را نگاهی کرد و به او نبات یا انجیری داد و او هم خورد و خوب شد و رفت، بعدها از شیخ حسنعلی به استانداری دعوت کرد، ظاهرا شیخ رجب علی زاهد با استاداری رضاشاه ارتباطی ندارد، ولی بلافاصله شیخ رجبعلی به استانداری رفت و نزد پاکروان نشست، پاکروان به او گفت:«شما ما را از مرگ نجات دادید بر گردن ما حق دارید اگر خواسته ای دارید بگویید» گفت:«بله خواسته ای داریم و خواسته من این است این خیابان کشی که می‌کنید گنبد سبز وسط خیابان از بین می‌رود شما دستور بدهید که آنجا را فلکه کنند و گنبد سبز بماند» او پاسخ داد: «چشم من این کار را می‌کنم»، در گنبد سبز مرقد مرحوم شیخ مومن است که از همین نوع انسان ها هست، شیخ رفت و استاندار هم مشغول کارهایش شد، تقریبا حدود اوائل سال یا در تابستان نامه ای از رضاشاه آمد برای پاکروان استاندار که مثلا در آبان ماه ۱۳۲۰ فرض کنید، خودم شخصا خواهم آمد به مشهد و طبق نشه ای که تعیین شده باید خیابان ها آماده باشد، این نامه که رسید به معاونش گفت:«ما با شیخ حسنعلی وعده کردیم که گنبد سبز را خراب نکنیم، نامه آمده است که همان نقشه باشد شما این نامه را نزد شیخ حسنعلی ببر و عذرخواهی کن بگو تاجایی که در اختیار ما بوده ما امر شما را رعایت کردیم اما می‌دانید که وقتی رضاشاه خودش می‌خواهد به اینجا بیاید لذا عذر ما را بپذیرند» او نزد شیخ آمد و این مطلب را بازگو کرد او گفت:«برو به او بگو که در آبان ماه مثلال ۱۳۲۰ نه رضاشاهی هست و نه پاکروانی شیخ مومن او را مریض کرد تا من این تعهد را گرفتم و گنبد سبز حفظ شد برو بگو هیچکدام از اینها نیستند» آمد تعلل می‌کرد گفت چی شده است گفت:«شیخ چنین حرفی گفت» گفت:«کسی که آنجا نبود» گفت:«خیر » گفت:«باشه ببینیم چه می‌شود» که می‌دانید شهریور ۱۳۲۰ متفقین وارد شدند و رضاشاه را به موریس فرستادند و دنباله هایش هم هرکدام جایی پراکنده شدند.

 اینها کار چه کسی هست؟ اینها همان بهداشت روان انسان است که با علم خدا حرف می‌زند، در آن حدیث دراین که هم شیعه حرف می‌زند و هم سنی که به هرحال بنده من بعد از فرائض و واجبات به نوافل به من نزدیک و نزدیک می‌شود تا آنکه من چشم او می‌شوم، من گوش او می‌شوم، من دست او می‌شوم، من دست او می‌شوم، «المومن ینظر بنور الله»

حداقل به خاطر اینکه این حرف ها فراموش نشود حال چه کنیم هرکسی خودش می‌داند اما این حرف ها لا اقل فراموش نشود، رهبر معظم انقلاب در جایی دیدم فرمودند:«ما آن سال هایی که مثلا تربت رفتیم در جلسه ای نبود که ما بنشینیم و یک نفر از کرامات شیخ عباس تربتی حرفی نزند»کرامت های عجیب و غریب، بعد پسر او که مرحوم راشد است کتابی نوشته است به نام فضیلت های فراموش شده، فضیلت ها واقعا فراموش شده است، ماشینش چیست؟ چه مدلی هست؟ منزلش مدرن هست؟ موبایلش از چه نوعی هست؟ اینها مقدماتش هست و انواع و اقسام معصیت هایی که اعم از پارتی باز یو حرام خوری و … مطرح می‌شود اینجا که نمی‌شود کرامات شیخ عباس تربتی را فرمودند:«هرجا می‌رفتیم از کرامات آن مرد بزرگ نقل می‌کردند» جاهای دیگر هم همچنین، آخر الزمان هست و فتنه ها فراگیر هست و بدتر از همه هم نفس خودمان هست و نعوذ بالله من شرور انفسنا وسیئات اعمالنا.

واژگان کلیدی:

واء ها و ولایت ها، شهید مطهری، اویس قرنی، قلب سلیم، حسنعلی تهرانی، حسنعلی اصفهانی، گنبد سبز،پاکروان، اویس قرنی

یکشنبه‌های علوی جلسه ۵۳-  ۲۲/۰۸/۱۴۰۱

[۱] سوره مبارکه شعراء آیات ۸۸-۸۹

[۲] سوره مبارکه بقره آیه ۱۵۶

[۳] سوره مبارکه بقره آیه ۲۵۷

[۴] سوره مبارکه شعراء آیات ۸۸-۸۹

[۵][۵] کلیات حدیث قدسی, جلد۱, ص۷۰۹

[۶] سوره مبارکه انعام آیه ۷۹

[۷] سوره مبارکه انعام آیه ۷۹

[۸] سوره مبارکه شعراء آیات ۸۸-۸۹

[۹] سوره مبارکه بقره آیه ۱۳۸

[۱۰] سوره مبارکه آل عمران آیه ۵۴

[۱۱] سوره مبارکه بقره آیه ۳۸

[۱۲] کشف الغمة في معرفة الأئمة , جلد۱،  ص۲۶۱

[۱۳] ميرزاي نوغاني خراساني

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *