خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۱/۰۸/۰۱ / جلسه پنجاه

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۱/۰۸/۰۱ / جلسه پنجاه

یکشنبه های علوی جلسه۵۰ ( نظر، سکوت، کلام) ۰۱/۰۸/۱۴۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب، و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان.

«جُمِعَ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلنَّظَرِ وَ اَلسُّكُوتِ وَ اَلْكَلاَمِ فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اِعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلاَمٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ»[۱]

بهترین عرض بنده در اینجا این است که هیچیک‌ اینها را‌ نمی‌دانم ولی به مخاطب عزیز که یا‌ می‌دانند یا‌ می‌توانند بدانند، در حد شرح الاسم عرایضی را تقدیم‌ می‌کنم، اول از‌ آنها خیر است، خیر چیست؟ بنده که‌ نمی‌توانم بگویم خیر چیست؟ ببینید در نظام خلقت، در مواد خام خلقت، عالم امکان، در آنجا خدای متعال نه خیر را محض آفریده است، نه شر محض را اما این وقتی در ید اختیار انسان با ابزار نرم افزار و سخت افزاری که خداوند در انسان قرار داده است‌ می‌تواند تمامش خیر محض شود، از این سرمایه زندگی‌ می‌شود به گونه‌‌ای عمل کرد که چه سرمایه تجاری است از نفع تجاری آن و چه « مَزرَعةُ الآخِرَةِ »[۲] هست، آن شجره طیبه‌ می‌شود همه زندگی دنیا و آخرت که آن هم « مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ »[۳] تمام آن خیر محض بشود، شما که‌ می‌دانستیم اما خودم نفهمیدم چه گفتم، جای تعجب هم نیست، عطف بر ماسبق‌ می‌کنم.

 حال به آن معنی که صاحب کلام فرموده است، هرچه هست به همان معنی که شما بهتر از من‌ می‌دانید،‌ اینها همه در سه امتیازی که خداوند به ما داده است خلاصه‌ می‌شود، یکی نگاه، نگاه چطور؟ بنده هم نگاه‌ می‌کنم، بزغاله هم نگاه‌ می‌کند فرق بین نگاه من و او فرقی نیست او هم از این خلقت ظاهری را‌ می‌بیند، بنده هم بیش از ظاهر‌ نمی‌بینم، اما بحث بحث من نیست بحث انسان است، نگاه انسانی؛ فرق بین نگاه او و انسانی چیست؟ این است که نگاه او متمرکز‌ می‌شود در ظاهر اما نگاه انسانی انسان ظاهر را‌ می‌شکافد واز آن عبور‌ می‌کند.

 «دلاله اللفظ علی تمام ما وضع له مطابقه و علی جزئه تضمّن و علی الخارج التزام»[۴]یعنی همه لوازم این نگاه در انسان مثل اشعه ایکس به عمق قضایا‌ می‌رود و همچنین به پس و پیش قضایا‌ می‌رود، این نگاه انسان است، اینکه‌ می‌فرماید « نَظَرُهُ عِبْرَةً »[۵] یا اینک هر روز در صحبت‌هایمان‌ می‌گوییم یک نگاه از روی عبرت، این عبرت یعنی چی از ماده‌ی عبور است دیگر عبرت، عبور‌ می‌کند،‌ می‌گذرد، عمق قضایا را، گذشته قضایا را، آینده قضایا را‌ می‌داند، چطور‌ می‌داند؟ با نظر انسانی، بحث نظر انسانی است، دیگر فرق‌ نمی‌کند اعم از اینکه این نظر علمی باشد، علم آن از کدام نوعش باشد، بنده و یک دانشمند به یک ماده‌‌ای که نگاه‌ می‌کنیم ظاهرش را همه مثل هم‌ می‌بینیم اما دانشمند در عمق ‌‌این قضیه صدها مساله‌ می‌بیند که من خوابش را هم ندیده‌ام فرق من و او این است نظر علمی باشد آن هم کدام رشته علمی درکدام تخصص؟

 یا نظر عرفانی باشد، فرق بین من با آن عارفی که در سیر و سلوک، کدام عارف در کدام منزل؟ تا‌ می‌رسد به امام معصوم « ما رأيت شيئاً إلا و رأيت الله قبله أو بعده أو معه»[۶] « رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا»[۷] ببیینید این حرف‌ها بعداً پیش‌ می‌آید، در این نظر سطحی که من‌ می‌بینم چند سانتیمتر طول آن است این که دردی را دوا‌ نمی‌کند، این همه در قرآن کریم که بحث آیات او، آیات کجاست؟‌ نمی‌فهمم چون دنبال آن نبوده‌ام، اصلا‌ نمی‌خواهم چون اگر‌ می‌خواستم دنبال آن‌ می‌رفتم و  اگر دنبال آن‌ می‌رفتم‌ می‌فهمیدم، فرق بین نظر بنده با نظر آیت الله مطهری همین است،  که ما درجا زدیم درجا زدیم، ۸۰ سال درجا زدیم او عبور کرده است، فرقش این است، آن وقت دست به قلم‌ می‌شود مرجع تقلیدی مانند امام که در هر فتوایی که‌ می‌خواهد بدهند دستشان‌ می‌لرزد که آیا فتوا بدهند یا احتیاط مستحب یا احتیاط واجب بدهند،‌ می‌فرمایند که «نوشته های مرتضی مطهری بدون استثناء… »ببینید دو برابر ما عمر کرده است؟ خیر

اگر وارد‌ اینها شویم آن وقت‌ می‌فهمیم خیر یعنی چه؟ انسان وقتی به خیر رسید دیگر برایش فرقی‌ نمی‌کند؛ چه بگویند زنده باد، چه بگویند مرده باد، چون او مقصود را در آغوش کشیده است، با خداوند معامله‌ می‌کند، او را به غذای چرب و گرم میهمان کنند یا به گلوله داغ برایش فرقی‌ نمی‌کند.

 آن شبی که آیت الله مطهری شهید بزرگوار علامه ترور شد همسایه او خواب دید که جایی رفته قبری است، بالای قبر پارچه سبزی است، راهنمایی به ایشان گفت: «اینجا را زیارت کن اینجا قبر امام حسین است» بعد دید جایی را که قبری پارچه سبزی روی آن است گفت:«اینجا را زیارت کن قبر مرتضی مطهری است» گفتم مرتضی مطهری که زنده است، آن طرف تر رفتم دیدم یک دری باز است و روی تختی آیت الله مطهری تکیه داده است راحت، گفتم شما اینجا هستید؟، گفت: «بله من از خدا مقام عالی طلب کردم خدا به من مقام متعالی داد (یعنی متوقف نیست لحظه به لحظه اوج‌ می‌کند)» از خواب پریدم به خانه آقای مطهری زنگ زدم گفتم آقای مطهری کجاست؟ گفتند:«امشب جلسه دارد هنوز نیامده» گفتم چنین خوابی دیدم و لذاست که وقتی پلیس تماس گرفت‌ آنها‌ می‌دانستند که مرتضی مطهری شهید شده است.

 در خور و خواب و خشم و شهوت و راحت و رفاه که ما مثل هم هستیم، ما مثل گوسفندان هستیم، خوب ما، اما آن کسی که مطهری‌ می‌شود اولین کار او این است که «النظر» نگاه، نگاهش، این یکی، که مثل نوارهای پلاستیکی که قشنگ حرف‌ می‌زنند ما هم مثل نوار پلاستیکی چیزهایی را نیم بلغور تحویل مخاطب دادیم، اما در اینکه خلاصه‌ نمی‌شود، کتاب‌ها حرف در این هست.

سکوت، ماده دوم آن سکوت هست، سکوت برای چیست؟ سکوت چه کسی؟ سکوت من؟ برای حماقت، نه سکوت انسان، یک ساعت سکوت با فکر، از ۷۰ سال عبادت بالاتر است، چطور؟! چطورش را وقتی‌ می‌فهمیم که فکر کنیم، حال من که از خودم خبر ندارم، از دستگاه‌هایی هم که خداوند در باطنم آفریده بی‌خبرم، نه خودشناس هستم و نه خدا شناس و نه جهان شناس، « هنیئا لأرباب النعیم نعیمُهم » خوش به حال آنهایی که…. حال من از خودم سوال‌ می‌کنم که ذهنِ متوجه چیست؟ این ذهن چیست؟ عجب جنسی هست که یک لحظه آرام‌ نمی‌گیرد، مثل یک گنجشک از این شاخه به آن شاخه همه را دنبال خودش‌ می‌کشاند و‌ می‌برد، هست یا نیست؟ شما‌ می‌توانید ذهنتان را کنترل کنید؟ وارد نماز که‌ می‌شوید از تکبیرش تا سلامش چندجا‌ می‌روید؟‌ می‌توانید آن را کنترل کنید؟ عجب مزاحمی است! بله برای من مزاحم است اما این چیست؟ کارآمدی آن چیست؟ من که‌ نمی‌دانم شما اگر‌ می‌دانید بفرمایید.

عرض شود خدمت شما که آسیاب را از نزدیک دیدید حال برخی آسیاب آبی و برقی و… بالاخره آسیاب، سنگ در آن پیوسته حرکت‌ می‌کند و‌ نمی‌ایستد  و کارش را انجام‌ می‌دهد، او‌ می‌گردد ما باید چه کنیم؟ ما باید به آسیاب بار بدهیم آن را دلو آسیاب‌ می‌گوییم جوال گندم را در دلو آسیاب خالی‌ می‌کنیم بعد براساس حرکاتی که از سنگ به او‌ می‌رسد کم کم‌ می‌ریزد و از آن طرف آرد خارج‌ می‌شود، باطن این گندم‌ها را بیرون‌ می‌آورد همانطور که انیشتین هسته اتم را‌ می‌شکافد، آسیاب هم هسته گندم‌ها را‌ می‌شکافد، همانطور که ملاصدرا (ره) هسته فلسفه را‌ می‌شکافد آسیاب هم همین کار را‌ می‌کند و هسته گندم را‌ می‌شکافد، این ذهن من و شما که همیشه مزاحم ماست و هرگز هم از آن استفاده نکردم، این یک آسیاب است کار‌ می‌کند، حضرت نوح بالاخره ۱۰۰۰ سال عمر‌ می‌کند این آسیاب مرتب کار‌ می‌کند، در عمر بنده و شما از وقتی که ممیز‌ می‌شویم تا وقتی که‌ می‌میریم این ذهن کار‌ می‌کند.

فکر یعنی چه؟ فکر یعنی به این آسیاب بار دادن، به این آسیاب بار بدهیم تا مغز آن را بشکافد ببیند داخل آن چیست، یک موضوع، ۱۰ موضوع، ۱۰۰ موضوع، ۱۰۰۰ موضوع، ۱۰۰۰۰۰موضوع و… ببینید، ۵۰ سال، ۱۰۰ سال، ۱۲۰ سال، این کار‌ می‌کند چند موضوع را ما‌ می‌توانیم در این کار مداوم وارد ذهن کنیم « الفکر حرکة الی المبادی و من المبادی الی المراد»[۸] و به مراد از جهت کشف حقائق برسیم، چند میلیارد موضوع در ۱۰۰ سال می‌توانیم در آن بریزیم و او کارش را انجام دهد‌ می‌دهد اما بنده یک مثقال هم نریختم تازه‌ نمی‌دانم اصلا این چه کاری‌ می‌کند، بعد اسمم را گذاشته‌ام انسان، کدام انسان؟! اصلا من‌ نمی‌دانم که او کارش چیست؟ عمرم تمام شده‌ نمی‌دانم کارش چیست، مهمترین مساله را او انجام‌ می‌دهد، در انواع و اقسام زمینی باشد آسمانی باشد، آخرتی باشد، دنیایی باشد، علمی باشد، عرفانی باشد فرقی‌ نمی‌کند « وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[۹] خداوند بالقوه همه اینها را به من داده اما به شرطی که من به صورت فرم وارد شوم همه هستی را‌ می‌توانم بفهمم، اما اینقدر نفهم که حتی خود آن را نفهمیدم برای چه هست.

 بله اگر چنانچه یک بار آمدیم یک آسیاب را افتتاح کردیم به خیر و سلامت و از بزرگان و رؤسا هم دعوت کردیم و مقراض آوردیم و آن را افتتاح کردیم، بعد آن مساله «علم ادم اسماء کلها»[۱۰] برای ما باز‌ می‌شود که آن یعنی چه؟ یعنی این،  راه هم که یکی دوتا نیست، آن علم است آن فلسه است، آن عرفان است، آن راه‌های مختلف دیگر است، آن میانبرهایی است که گاهی براساس اخلاص، خداوند به اشخاص‌ می‌دهد، کربلایی محمدکاظم ساروقی بی سواد روستایی‌ می‌شود استاد بزرگ ، هرجا رفت علمای بزرگ درجه یک در مقابلش کوچک شدند، در عین حالیکه قیافه و زبان و صداقتش همان قیافه روستایی بود هیچ تغییری نکرد تا آخر هم همان بود، او چطور‌ اینها را به دست آورد؟ خوب من که دنبال آن نیستم، من دنبال همین مسائلی که مشاهده‌ می‌کنیم  دنبال همین مسائل هستم.

حال که این افتتاح شد‌ می‌خواهد حرف بزند، این هزینه دارد چقدر دستگاه‌ها و تشکیلات کنار هم قرار گرفته است که انسان‌ می‌تواند حرف بزند، ما خیال‌ می‌کنیم که حرف را از زبان‌ می‌زنند، خیر حرف از آن زبان نیست آن مقام بالادستی حرف از آن اوست، زبان مترجمش است و لذاست که در عین حرف زدن فکر متوجه جای دیگری شود، یک پارازیتی چیزی، زبان هیچ چیزی‌ نمی‌تواند بگوید.

 تشبیه بسیار زیبایی در قرآن است، حتما ملاحظه فرمودید، البته قرآن تمامش زیباست ما که آنجا هم متاسفانه بضاعتی نداریم « وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»[۱۱] این خودش بحث جداگانه‌‌ای است که روزی را خداوند تنظیم‌ می‌کند و از اسباب و وسائلش به همه مخلوقات‌ می‌رساند به مار و عقرب و کژدم و من و گاو و گوسفند به همه‌ می‌رساند حال من روزی را در کم فروشی و دزدی و دغلی و دروغ جستجو‌ می‌کنم، اگر آدم درستی‌ می‌بودم و روزی را در دست خدا‌ می‌دانستم هیچ نیازی نبود که من روزی حلال خودم را که از طریقی که خدا قرار داده همان را منحرفش کنم و آن را از طریق حرام بگیرم، اما چون مشکل دارم دنبال این اقشار‌ می‌روم، حال این بحث تمثیل قرآن است، « وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» یعنی روزی شما دست ماست و از آنجا حواله‌ می‌شود، « وَمَا تُوعَدُونَ» آیه بعدی« فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ»[۱۲] خداوند در این قضیه قسم‌ می‌خورد ولی من قسم خدا را قبول‌ نمی‌کنم همانطور که باقی کلام خدا را هم باور نمی‌کنم اگر باور‌ می‌کردم که این نبودم.

 پایان آیه را نگاه کنید« وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ*فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ» که پایان آیه دارد « مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ» نظیر چه‌ می‌ماند؟ نظیر صحبتی است که شما‌ می‌کنید، همان چیزی که عرض کردم زبان کاره‌‌ای نیست، نطق از آنِ فکر هست «الانسان حیوان ناطق» از آن فکر است، زبان مترجم است، اگر اندکی حواس پرت شود زبان میخ کوب‌ می‌شود،« مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ» مثل صحبت شما‌ می‌ماند که به ظاهر صحبت از زبان است ولی در واقع از آن فکر است، روزی هم به ظاهر من از اینجا به آنجا طلب‌ می‌کنم اما واقع مطلب چیز دیگری است که گاهی از زبان بعضی عرفا بسیار حساب شده این حرف‌ها گفته‌ می‌شود که انسان کیف‌ می‌کند.

حال به هر حال وارد اصل بحثمان شویم که‌ می‌خواهم سخن بگویم ، سخن من خیر است یا شر؟ چند گناه کبیره از زبان ظاهر‌ می‌شود؟ من همه خیر را گذاشته ام، وقت، عمر، همه امکانات را صرف کردم و حرف‌ می‌زنم، اگر بوی تعفن این حرف‌ها حس شود مردم خفه شده و‌ می‌میرند، چه حرف‌ می‌زنم؟ کدام حرف؟ بدگویی‌ می‌کند، دشمن تراشی‌ می‌کند، فتنه‌ می‌کند، دروغ‌ می‌گوید، تهمت‌ می‌زند، ببینید حرف‌ می‌زند و حال آنکه خدای متعال آن را لغو نیافریده آن برای کاری آفریده شده است کارش چیست؟ کارش ذکر است؟یعنی چه؟ ذکر که از آن قلب است، بله ذکر از آن قلب است اما وقتی بخواهد ترجمه شود به فارسی‌ می‌گوییم یاد.

 حال اگر شما که توفیق دارید نه بنده روسیاه سیاه دل، شما که توفیق دارید اگر سخننتان را در سه یاد خلاصه کنید و غیر از آن حرف نزنید، یکی برای یاد گرفتن، سوال‌ می‌کند حرف‌ می‌زند تا یاد بگیرد نزد عالم بزرگی، نزد عارفی، نزد امامی، نزد پیشوایی، نزد کارشناسی درخواست‌ می‌کند برای یاد گرفتن، سخن برای یاد گرفتن، یا هم استاد‌ می‌شود یاد دادن، یاد‌ می‌دهید، یا هم واعظ‌ می‌شوید و یادآوری‌ می‌کنید باز هم یاد است «جُمِعَ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلنَّظَرِ وَ اَلسُّكُوتِ وَ اَلْكَلاَمِ فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اِعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلاَمٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ»[۱۳] این نگاهی که مانند نگاه بزغاله هست هیچ چیزی در آن نیست، کاری بیهوده است، کور‌ می‌بودم بهتر از این چشم بود، کاری بیهوده نگاه کردم که چی؟ طول و عرض و عمق بعد چه؟ هیچ چیزی، این ماشین و این خانه و فلان و… نگاه‌ می‌کنم، اندازه هیچ چیزی را هم‌ نمی‌فهمم، فایده این نگاه ها چیست؟ کیف هم‌ می‌کنم، با همه عقب ماندگی کیف هم‌ می‌کنم، « كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ » سکوت کدام سکوت؟ سکوتی که در آن فکر نباشد غفلت است، عمرش مانند سیل جاری رد‌ می‌شود او فقط سکوت کرده است، کدام سکوت؟ از این سکوت چه چیزی یاد گرفته است؟

 یکی از علمای بزرگ که گمان‌ می‌کنم آیت الله العظمی همدانی باشد که الان هم تشریف دارند، خداوند سایه ایشان را از سر من و شما کم نکند،‌ می‌فرماید:«آن زمان گاهی‌ می‌دیدیم در مدرسه فیضیه آیت الله مطهری شال و قبا پوشیده، رو به قبله نشسته نه تسبیحی دارد، نه مهری دارد، نه کتابی دارد که مطالعه کند و… شبانه روز یکبار این کار را‌ می‌کرد ما در فکر بودیم که ایشان چه‌ می‌کند ریاضت‌ می‌کشد؟ تا اینکه حوصله ما تمام شد گفتیم آقای مطهری شما چه‌ می‌کنید این چه برنامه‌‌ای است؟ گفت چه‌ می‌کنم؟ فکر‌ می‌کنم» بیهوده که مطهری‌ نمی‌شود، منی که فکر‌ نمی‌کنم زندگی مرا آب برده، دلم را هم خواب برده، هیچ توجهی ندارم که یک عمر تمام شد کاش دستم خالی‌ می‌بود، تمامش خسران و وبال است چرا فکر نکردم؟

« غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلاَمٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ» لهو و سرگرمی و خوش زبانی آخرش چه؟ من حرفی‌ می‌زنم شما را خوشتان بیاید شما حرفی‌ می‌زنید من را خوشم بیاید، نتیجه‌اش چیست؟ کجاست حرف حسابمان؟ کجاست احقاق حقمان؟ کجاست إعلای کلمه حق؟ کجاست إبطال  کلمه باطل؟ چه‌ می‌کنیم؟ هیچ کار! اینجاست که اگر برای شما عزیزان که حال و هوایی دارید توفیقی پیش آمد، برای ما که در غروب زندگی هستیم دعایی بفرمایید که خداوند ما را از شر خودمان نجات بدهد و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.

۰۱/۰۸/۱۴۰۱

[۱] الخصال  ,  جلد۱  ,  صفحه۹۸

[۲] عوالي اللآلي : ۱/۲۶۷/۶۶

[۳] الإعتقادات  ,  جلد۱  ,  صفحه۴۷

[۴] تهذیب المنطق

[۵] المحاسن،جلد ۱، صفحه ۵

[۶] الکافي  ,  جلد۲  ,  صفحه۳۵۲

[۷] سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۹۱

[۸] آشنایی با علوم اسلامی ۱ شهید مطهری ج۱ ص ۲۸

[۹] سوره مبارکه بقره آیه ۳۱

[۱۰] همان

[۱۱] سوره مبارکه ذاریات آیه۲۲

[۱۲] سوره مبارکه ذاریات آیه۲۳

[۱۳] الخصال  ,  جلد۱  ,  صفحه۹۸

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *