بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین.
با سلام به امام زمان(عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان، و عرض تبریک و تهنیت أیام.
امروز هم ۲۴ ذیالحجه سالروز مباهله رسول اکرم(ص) با نصارای نجران است، این قضیه مربوط به سال دهم هجری است، یعنی بعد از استقرار حکومت نبی اکرم و ده سال مبارزه و جهاد بعد از هجرت، اینجا یک شاخصه خوبی هست و آن این است بنابر آیه کریمه قرآن که میفرماید:« آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»[۱] بحث ایمان خود پیامبر است به آنچه که بر او نازل میشود.
بعد از ده سال مبارزه بعد از هجرت و استقرار حکومت و تثبیت امر نبوت، حالا از نظر عقلائی چه نیاز به چنین شرطی است، نیازی نیست که، بالاخره در این قضیه و امثال این قضیه چهار احتمال مورد نظر قرار میگیرد، یعنی اگر مباهله انجام شد چهار تصور دارید:
۱٫بلا به هیچکدام نازل نشود که در این صورت تمام زحمات پیغمبر در مساله مجاهدات و مبارزات و ۲۳ سال تحمل و… همه به باد میرود قبول است؟
۲٫یا اینکه به نحوی بر هر دو طرف بلایی نازل شود باز هم به نحوی همه چیز به باد میرود.
- یا اینکه طرف مقابل سالم بماند و یک بلایی به این طرف بیاید، باز هم همه اینها هدر میشود.
اینها در محاسبات و معادلات بشری هست دیگر، بنابراین اینجا چه نیازی هست که بعد از تثبیت نبوت و حکومت و ولات، مشروط بگذارند به مساله مباهله، این نیست جز تثبیت همان آیه کریمه « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»[۲]، اول مومن به رسالت رسول الله، اول مومن خود رسول الله است، خب آنها هم آدمهای معمولی نبودند، بالاخره اسقف نجران بود، عالم مسیحی بایک عده که او انتخاب کرده بود، بنابراین آنها هم این حسابها را کردند و لذاست که تسلیم شدند.
مساله هم که منحصردر این قضیه تنها که نیست، حال این یک مورد است که در این باره به اینکه «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»[۳] حدود هفتاد روایت در اینجا وارد شده است که آنهایی که پیامبر به مباهله آورد، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بود که در در قرآن از او به نفس پیغمبر تعبیر شده، حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بود و حسنین علیهماالسلام حدود هفتاد روایت در اینجا وارد شده است که بیشترش مربوط به اهل تسنن هست، یعنی حدود چهل مورد را منابع اهل سنت روایت کردند.
اما حرف من اصلا حرف دیگریست که فقط شامکل خودم میشود، بنده نه غیب میدانم و نه از کس دیگری خبری دارم، ولی سخن اینجاست که شناختن حق اولا خیلی هنر نیست، در عین حال که بسیار کار مهمی است، که معمولا در این باره کسانی عمرشان را در پژوهش میگذرانند که مویی را از ماست بکشند، اما در عین حال این هنر نیست، این پیچ و خمها کار بشر است، اشتباه هم نیست عمد است، یعنی برای یک سری انگیزهها، یا منافع خیالی، یا دنیا پرستی، یا جاه پرستی، یا شهوت پرستی و… بالاخره ظلم، بغی و سرکشی، آنقدر کلک در میآورد، در حق ابهامیکه نیست «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» [۴] اما این بشر است که آنقدر کلک در میآورد که این حق روشن را چکار میکند؟ صدتا ابهام در آن ایجاد میکند، اما در ذات خودش تشخیص حق کار مشکلی نیست اگر کار مشکلی میبود خداوند متعال عالم و عامی را مکلف فرموده است به پیروی از حق، اگر یک چیز مشکلی باشد که از دست مردم نیاید که «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[۵]پس تشخیص حق کار مشکلی نیست، تسلیم حق کار مشکلی است در مقابل نفس و الا همه این جریاناتی که از اول خلقت آدم تا حالا هرچه بوده است، شما میفرمایید مثلا ابلیس که منشا باطل است، شما فرمایید ابلیس شک دارد؟! علمش، یقینش از همه بالاتر است بالاتر نیست؟! بالاتر است دیگر معلوم است، اما تسلیم حق نیست.
قابیل تشخیص نمیداد که حق با قابیل است؟! پس چرا کشت؟ شما میفرمایید که نمرود و فرعون اینقدر آدمهای کودنی بودند که تشخیص ندهند؟! از همه بهتر خود آنها تشخیص میدادند، دلیلش هم این است که اینها چرا پسر بچه را میکشتند، به جهت اینکه از منبعی خبر داشتند که مثلا کودکی به نام ابراهیم خواهد آمد، حکومت نمرود را بهم خواهد زد، همه بچهها را میکشت تا او را بکشد، از بین ببرد، پس میدانسته، این حقانیت را میدانسته، فرعون چرا دستور داد بچهها را بکشند، به جهت اینکه به او خبر رسیده بود از یک منبعی که کودکی میآید و حکومت تو را به هم میزند، که در اینجا یقین داشت ،اگر یقین نمیداشت، اینچنین قتل عامینسبت به بچههای شیرخوار انجام نمیداد.
موسی هم میفرمود: « لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ »[۶] شما اینقدر اذیبت میکنید خودتان میدانید نمیدانید؟! ببینید، حق شناسی خیلی مهم است اما هنری نیست، حق روشن است،حق عیان است ولی طایفه ای بی بصرند.
همیشه اینطور بوده الان هم همینطور است، همین الان شما میفرمایید که این همه احزاب، گروهها و این جریانات بین المللی و.. یعنی واقعا اینها کودن هستند و نمیفهمند؟! خیلی عجیب است اینها که خودشان را از فهمیدهها میدانند چطور نمیفهمند؟ این نمیفهمد که وارد کشور دیگری شدن، کشور را ویران کردن، زن و بچه را کشتن، آواره کردن، ایجاد قحطی کردن، بد است؟ این را نمیفهمند؟! میفهمند «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ»[۷]مردم همه یک امت واحده هستند «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ»[۸]، حق را میشناسند، باطل را میشناسند، حسن و قبح ظاهری هست، فطری هست، به هرحال تشخیص میدهند این خوب است، آن بد است، منتها انگیزههای مختلف که در آیات متعدد در قرآن این ذکر شده است، «بغیا بینهم»[۹]، میخواهد سرکشی کند و ابهام در آن حق میکند، همه اش هم کلک است، میخواهد هم مسلمان باشد، هم هر روز صبح قرآن بخواند، نماز کند، هم هوای نفسش را هم که مثل جهنم سیرنشدنی است اشباع کند، چه کاری میکند؟
آیه قرآن را میخوانم«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَی»[۱۰] از این روشنتر؟ بعد با ذوی القربی چه میکنند؟ خیلی عجب است، زندگی حضرت زهرا را ببینید، بعد ببینید چه میکنند، همچنین دروغ در میآید که اینطور نبوده و آنطور بوده، خب آنطور بوده، با علی علیهالسلام چه کردید؟ باز بازی در میآورند که اینطوری است و آنطوری است، بسیار خوب، شرایط امام حسن مجتبی علیهالسلام چه شد؟ ببینید «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَی»[۱۱] حال اگر آیه ای نازل میشود که اهل بیت پیغمبر را از یک کنار قتل عام کنید، اگر چنین آیه ای نازل میشد بیشتر از این عمل میشد؟ با عبارت بازی کردن، کلک در آوردن، خب با امام حسین علیهالسلام چه کردید؟ بیایید تا امام حسن عسکری علیهالسلام ، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه که از دست شما فرار کرده، هر روز هم نماز میخوانید، هرروز هم قرآن میخوانید، چطور میشود؟
یک آقایی هست به نام ابن حجر از علمای مصر است، حدود ۱۵۰-۲۰۰ سال قبل بوده، از ایشون نوشته است درباره حضرت مهدی(عج)، که علمای مصر در برابر ایشان تقریز دارند که بسیار عالم محققی هست، آنقدر این نوشته ایشان راجع به ظهور حضرت مهدی (ع) و اینکه علامات حتمیةای که ظاهر شود بعد مهدی(عج) علامات را ذکر میکند، یکی از آنها صیحه آسمانی است، ابن حجر مصری، یکی از آنها صیحه آسمانی است، بعد خود ایشان میفرماید: «این صیحه آسمانی که پیش از ظهور بلند شده و همه مردم جهان آن را میشنوند، این صیحه یک مطلبی است آن مطلب چیست؟ آن مطلب این است که [الا(توجه توجه) ان الحق فی آل محمد]»، این هم شناخت حق بعد چه؟ هیچ چیز، این که نمیشود، شناخت حق که کافی نیست، بر خودم تاسف میخورم، تسلیم حق شدن مهم است، شناخت حق ابلیس از همه بهتر میدانست.
حمید بن قحطبه که وزیر هارون الرشید است در خراسان، این حرم امام رضا علیهالسلام باغی است از حمید بن قحطبه که قبلا هارون را آنجا دفن کرده بودند، میگوید: «روز ماه رمضان دیدم آقای حمید بن قحطبه ناهار میخورد(وزیر محترم کشو اسلامی) گفتم: امیر مریض هستند؟ گفت: نه مریض نیستم، گفتم: چطور ماه رمضان دارید روزه میخورید؟ گفت: کارهایی که ما کردیم چه روزه بگیریم چه نگیریم برای ما خبری نیست، (که البته بزرگترین گناه این است خب این چه حرفی است؟) به حمید قحطبه گفت: چه شده است مگر؟ (شما هم این را بارها شنیده اید) گفت: یک شبی آمدند دنبالم که خلیفه تو را میخوهد، من که رفتم دیدم بسیار عصبانی است، گفت: حمید با ما چقدر همکاری میکنید؟ گفتم: هرچه دارم فدای خلیفه گفت: برو گمشو، (عجب) هنوز به خانه نرسیدم دوباره آمدند که خلیفه تو را میخواهد، دیدم عصبانی سات، گفت: چقدر با ما همکاری میکنی؟ گفتم: جان من، مال من فدای خلیفه، گفت: برو گمشو، عه امشب او را چی شده؟ بعد مجدد آمدند دنبالم که خلیفه تو را میخواهد، این مرتبه هم گفت: حمید چقدر با ما همکاری میکنی؟ گفتم: جان من، مال من، دین من فدای خلیفه، دیدم چهره اش باز شد گفت: بیا بنشین این غلام را میبینی؟ جلاد است شمشیر دست اوست، برو (این قضیه مربوط به طوس است که الان هم هست، قصر هارون و زیرزمینی که الان هم هست) گفت: برو آنجا و هر چه به هرحال گفت: عمل کن، رفتم در را باز کردند و بیست سید از اولاد علی و زهرا علیهماالسلام در اتاق هستند، یک چاه هم آنجا بود اینها را آوردیم پشت سر هم گردن همه را زده و در چاه انداختیم، یک اتاق دیگر باز کردیم دیدیم بیست سید دیگر هستند (حالا هر روز صبح هم میخوانند: « أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ، قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَی»[۱۲] حالا اینها گناهشان چه بوده است؟ هیچکس نمیداند) جلاد اینها را هم کشت، یک اتاق دیگر باز کردند بیست سید آنجا بودند، آنها را هم آوردند، آخرینشان یک پیرمرد سید بود، از من پرسید: حال اگر جد من پیغمبر از شما بپرسد اینها را به چه گناهی کشتید چه جوابی میدهید؟ این حرف او به گوشم رسید متوجه شدم که ما چه کردیم؟!»
همان کارهایی که الان میکنند، داعش را چطور راه میاندازند، زن، بچه، کوچک، بزرگ و همه اینها را همه میکشید چطور میکشید؟ همینطوری، به چه دلیل؟ دلیل لازم ندارد، انگلیس چنین میخواهد، آمریکا چنین میخواهد، سعودی چنین میخواهد، لعنتی چنین میخواهد، اینها عمل میکنند، این مردم آواره میشوند، اینها مردم در دریا عرق میشوند، اینها مردم پناهنده میشوند، پناهندهها ناپدید میشوند، هیچکس نمیپرسد که چرا، این جاهلیت اخری هست، هیچکس نمیپرسد که چرا، آقا تازه هنوز شک دارد که استعمارگرهای امریکا و اروپا درست میگویند یا امام (قدسسره) این شک دارد، واقعا شک دارد؟ ببینید تسلیم حق شدن مهم است نه شناخت حق، این هم که منحصر به مسائل کلان نیست همین مسائل روزمره، این آقایی که پشت پاچال نشسته به مشتری دروغ میگوید نمیفهمد دروغ میگوید؟! و نمیفهمد دروغ بد است؟! نمیفهمد که این پول حرام است؟! در اداره همینطور، در خانه زن و بچه فرقی نمیکند؟! تسلیم حق شدن مهم است.
بنابراین حال اگر خلوتی پیدا کنیم خودمان از از خود سوال کنیم پیش از آنکه از ما سوال کنند خیلی خوب است، سخن اینجاست که همه ما سوال میکنیم که چرا عدالت اجرا نشد؟ یکبار از خودم سوال نمیکنم که چرا عدالت را اجرا نکردم؟ چرا؟ علتش همین است دیگر.
خوب در آستانه محرم هستیم، چقدر شنیدیم که امام حسین علیهالسلام در آن صحنه و در آن ورطه و تنهایی فرمود:« اگر در میان شما کسانی هستند که حق مردم بر گردنشان مانده است برای عاشورا نایستند و بروند» این که نمیشود حق را ناحق کرد و حق مردم را تضییع کرد به انواع و اقسامش فرقی نمیکند، وبعد هم حسینی شد این که نمیشود، همانجا بارها شنیده اید که امام حسین (ع) فرمود:« هرکسی حق مردم به گردنش هست پاشده و برود معطل نشود» دین خدا برای اقامه حق است، بازی با الفاظ که دین نیست.
در نوشته ای دیدم که مستند بود فکر میکنم در اصفهان بود، آقای فلان گفت:« در عالم خواب دیدم یک شهید بزرگواری بعد گفتم: که حال شما چطور است گفت: ببین یک کارتی به مادادند [برائة من النار] اما روی آن مهری زده اند، مشروط کردند، مشروط به چه کرده اند؟ مشروط کرده اند که شرطش این است که فلان شخص از تو راضی باشد و آن شخص را گفت که چه کسی هست، آدرس و تلفن هم اگر نیاز بود در همان عالم خواب به من گفت، گفت: اگر بتوانی این کار را انجام بده، من از خواب بیدار شدم با تلفن با برادر شهید تماس گرفتم و با هم نشستیم گفتیم ایشان اینطور میگویند و آن طرف هم که گفته حقش ضایع شده است یک خانمی است با این نشانی برویم و او را راضی کنیم، رفتیم و پیدایش کردیم گفت: خواب شما درست است، اما من راضی نمیشوم، من در آموزش و پرورش بودم این آقا به هر حال دنبال حزبی بوده، دنبال سلیقه خاص خودش بوده، حق ما را ضایع کرد و آبروی ما را برد، من هرگز راضی نمیشوم، حتی گفتند: نصف اموال این آقای بزرگوار را به شما واگذار میکنیم گفت: من راضی نمیشوم و راضی نشد».
خُب مساله این است چه کارش میکنید؟ هر پیروی پیشوایی دارد، این پیرو و پیشوا سنخیّت فکری و عملی میخواهند، سنخیّت اخلاقی میخواهند، نه زبان و ادعا، اگر امام علی بن ابی طالب(ع) «صوۀ العدالۀ الانسانیۀ» هست، نشانهاش این نیست که به هر حال روضه خوبی بخواند، نشانی اش این است که پیروی کند که فرمود:«طاقت شما را هم ما میدانیم» و لذاست که میفرماید« أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»[۱۳]: حداقلها را رعایت کنید.
نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا،
صلوات بفرستید
[۱] سوره بقره/۲۸۵
[۲] سوره بقره/۲۸۵
[۳] سوره آل عمران/۶۱
[۴] سوره بقره/۲۵۶
[۵] سوره بقره/۲۸۶
[۶] سوره صف/۵
[۷] سوره بقره/۲۱۳
[۸] سوره بلد/۱۰
[۹] سوره شوری/۱۴
[۱۰] سوره شوری/۲۳
[۱۱] سوره شوری/۲۳
[۱۲] سوره شوری/۲۳
[۱۳] نهج البلاغه نامه ۴۵