علت غایی چیست؟ من برای چه خلق شدم؟ تمام وظایف در علت غایی است، برای چه خلق شدم؟ برای اینکه بر مردم ریاست کنم؟ برای اینکه مثلاً پول زیادی به دست بیاورم؟ این مسخره نیست؟ برای اینکه آدم بکشم خلق شدم؟ درنده هستم؟ برای اینکه مردم را گمراه کنم؟ من شیطانم؟ برای چه خلق شدم؟ این ها را کنار هم بگذارید، آن انسانی که خودش را شناخته، آن انسانی که خدا را شناخته، آن انسانی که إِنَّا لِلَّهِ و آن انسانی که وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۵]، این برای چه خلق شده؟ برای عبودیت، اصلا عبودیت یعنی چه؟ انسان ذاتاً اینطوری خلق شده، با عشق خلق شده بنابراین حتماً باید معشوق داشته باشد چون به برده ها هم عبد گفته می شود، ما یک جاهایی که اشتباه کردیم معنی عبودیت را با بردگی اشتباه کردیم، بندگی نه بردگی، بندگی یعنی چه؟ بندگی یعنی در بند بودن، چه کسی در بند است؟ عاشق در بند است، عاشق در بند معشوق است، بحث بردگی نیست، بحث بندگی است، آن وقت این عشق هم که طرفینی است، خدا می داند که چه خلق کرده است، بله می گویند انسان ناشناخته اما خدا که می داند انسان چیست که به فرشته ها می گوید او را سجده کنید، خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک[۶]، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی[۷]، تو را برای خودم آفریدم، بابا این لیعبدون یعنی چه؟ یعنی در این جاذبه و بند عشق الهی قرار بگیرد، عشق هم طرفینی است، به قول حافظ، یک نظر کرد خدا دید ملک عشق نداشت، خیمه در مزرعه آب و گل آدم زد، حالا کسی می خواهد بفهمد یعنی چه؟ آن زمزمه های مناجات علی بن ابیطالب(علیه السلام)، امام سجاد(علیه السلام)، رسول خدا( صلی الله علیه و آله) را در نظر بگیرد بعد ببیند که عبودیت یعنی چه، ما که معنیش را نمی فهمیم، چرا؟ چون نوبرم نکردم، نوبرم نکردم دیگر که انسان یعنی چه؟ چون وسوسه های خناس قلب من به من چنین اجازه ای نمی دهد که من آزادانه بروم به دنبال مسائل، خب مقصد کجاست؟ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۸]، عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی ، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون[۹]، مقصد خداست، سیر و سفر الی الله، شناخت این، خب چهار تا شد، پنجمی چیست؟