به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۱۰/۲۶ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ
با سلام به امام زمان(علیه السلام) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و عرض تسلیت ایام و رحلت بی بی فاطمه ام البنین(سلام الله علیها) و بزرگداشت خانواده معظم شهدا، همسران شهدا، دختران شهدا و همه آن هایی که در راه حق ایثار کردند.
إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُخْرَجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ[۱]
خب ظاهر قضیه این است که انسان ها با هم خیلی شرایط متفاوت دارند، یکی مال دارد، یکی فقیر است، یکی سالم است، یکی مریض است، یکی مقامی دارد، یکی خاک نشین و زمین گیر است، یکی در خانه پیغمبران بزرگ می شود، یکی در خانه فرعون بزرگ می شود و از این قبیل تفاوت ها، از نظر قومی، از نظر نسل و نژاد، خب این ظاهر قضیه خیلی متفاوت است اما باطن قضیه نه، اصلا تفاوتی ندارد، چطور؟ از جهت اینکه هر که در هر جا هست، هر چند عمر می کند، صحیح است، سالم است، مریض است، به اصطلاح می گویند خوشبخت است، بدبخت است، هر چه از این عناوین و اصطلاحات به کار رفته می شود، همه این ها یک کار دارند، کارشان چیست؟ آزمایش، فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ[۲]، همه یک کاری را انجام می دهند، حالا او در مرض آزمایش می شود، او در فقر آزمایش می شود، چه فرقی می کند؟ او در ثروت آزمایش می شود، او در صحت و سلامت، او در خانه پیغمبر(صلی اله علیه) آزمایش می شود، آن دیگری در خانه فرعون، مگر فرق می کند؟ این یک کلاس آزمایشی است، همه آزمایش می دهند و بر اساس عدل با حفظ همه شرایطی که داشتند به این ها نمره می دهند، چه تفاوتی هست؟ پس واقع مطلب یکی است بَلَوناهُم بِالحَسَناتِ وَالسَّيِّئَاتِ، وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً[۳]، چه فرق می کند؟ کسی که بخواهد نمره بیاورد در هر جا هست نمره خودش را می آورد، کسی که دارای مقام رضا هست به عناوین این دنیا اصلا توجه ندارد، الحمدلله علی کل حال، هر چه که خدا به من داده همان خیر من بوده، هیچ وقت ناراضی نیست، وضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ آمَنُوا امرَأَتَ فِرعَونَ[۴]، در خانه فرعون است اما وقتی چهار از اول تا آخر یا پنج زن عالم را از اول دنیا تا آخر دنیا، این نمره اول را دارد، این چهار پنج زن در بین همه زن های عالم ممتاز هستند، در خانه فرعون هم بوده، زن فرعون هم بوده، حضرت آسیه(سلام الله علیها) بنابراین آن کسی که برنده است هر جا هست برنده هست، آن کسی هم که متاسفانه قدر خودش را، قدر جایگاه خودش را ندانسته هر جا هست مردود است، ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ[۵]، در خانه پیغمبر است، قدر خودش را نشناخته، از بدترین زن های عالم است، بچه هایشان هم همینطور، هر که هر جا هست، آیا من و امثال من گرد پای برای ادواردو آنیلی پسر ثروتمند ایتالیایی می شوند؟ هرگز، هرگز، و از این قبیل، حتی بسیار می شود آن هایی که در جایگاه های بسیار خوبی هستند گناهشان سنگین تر است، یعنی گناهی را که انجام می دهد دیگری هم انجام داده اما گناه او چند برابر است، چرا؟ این هست دیگر، أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ[۶]، در تمام این ها هم رمز قضیه این است که اگر اینجا مسیر است، اینجا هدف نیست، اینجا راه است، نعمت های این عالم که بهترین نعمت هستند، خدا که بخیل نیست، اگر بهتر از این ممکن می بود، بهتر می داد، بنابراین خداوند آنچه که در این دنیا عنایت فرموده از ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه این موجودات، چیزی به عنوان ابزار بهتر از این ها نبوده، خدا خلقت احسن کرده دیگر، نظام احسن است اما مشکل مال من است که وقتی این ابزار است هدف نیست، آن ها را به جای خدا گرفتم، مشکل مال من است نه مال این عالم، به جای خدا گرفتم دیگر، پول را می پرستد، مقام را می پرستند، شهرت را می پرستند، شهوت را می پرستند و در این راه همه چیز را فدا می کند، دین و ایمان و فضیلت و انسانیت و شرف و همه چیز را، درست است؟ بنابراین رمزش این است که از این بند یعنی بند دنیا أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ[۷]، دل ها را از این عالم بکند، این عالم هدف نیست، ابزار خوبیست اما هدف نیست، این هم یک مهلتی دارد، مهلتش که تمام شد که دیگر فایده ندارد و الا قرآن مجید عنایت دارید که وقتی فرعون غرق شد و نفسش تنگ شد و هیچ راهی نداشت گفت خدایا من ایمان آوردم به آنچه که بنی اسرائیل می گویند یعنی ایمان به موسی دارم، آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ[۸]، حالا که همه کارها را کردی و دیگر دستت کوتاه است حالا ایمان می آوری، حالا توبه می کنی؟ فرصت است دیگر، فرصت که از دست رفت فایده ندارد که آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ[۹] و لذاست که آن کسی که در فرصت مناسب توبه کند التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ[۱۰]، حتی گاه بالاتر از این یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[۱۱]، ببین با این خدا معامله کردن چقدر قشنگ است، چقدر داشتیم آدم های فاسد یک لحظه متوجه شده در فرصتش بعد می بینی همان شب هم فوت شده، فلان اولیاء الله حالا آن عالم بزرگوار و پیغمبر آن زمان خودش یا غیره ذلک به مردم می گوید یکی از ولی الله از دنیا رفته بروید به تشییع او، چه کسی است؟ همان آدمی که تا چند وقت پیش فاسد بوده است، چرا؟ چون به موقع برگشته است، كَمَن لا ذَنبَ لَه[۱۲]، یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[۱۳]، ببین خدا چطور معامله می کند اما عشق به این عالم که عشق مخصوص مألوه است، مخصوص الله است و لاغیر، الله و آنچه که مظاهر الله است که حُسن دارد و الا هیچ چیز حُسن ندارد منتهی ماها چون خام هستیم و خودساخته نیستیم، حالا بنده خودم و امثال خودم را عرض می کنم، به شما ربطی ندارد، یک مشکلی پیش می آید، یک تنگ دستی پیش می آید خیال می کنیم دیگر خدا ما را فراموش کرده و ما دیگر مقهوریم، فرصت های خودمان را تلف کردیم، این فقر و تحمل آن برای شخص هدیه خداست، این ربطی به مسائل اجتماعی و مسائل اقتصادی و مسائل کار و این ها ندارد، یک مسئله درونی است و آن این است که او فقر را هدیه خدا می داند برای خودش نه برای دیگران اما تلاش می کند تا دیگران حوائجشان براورده شود، مسئله شخصی است، مسئله عرفانی است، مسئله داخلی است، هیچ کس از علی(علیه السلام) و اصحابش سختی بیشتر نکشیده اما هیچکس هم بیش از آن ها به مردم خدمت نکرد، هیچکس بهتر از آن ها کار نکرده، بیست و پنج سالی که علی(علیه السلام) خانه نشین بود که در خانه ننشسته، خب علی(علیه السلام) را در هیچ جا راه ندادند، حق او را ندادند، حق جامعه را ندادند، خب امام علی(علیه السلام) چه می کرد؟ امام(علیه السلام) تولید می کرد، کشاورزی می کرد، قنات می کند منتهی تا آب قنات جاری می شد قلم و کاغذ بر می داشت و آن را وقف می کرد،قنات ها الان هم هست، آبار علی(علیه السلام) همین الان هم هست، بسیار هم آباد است، گاه بعضی از زوار بیت الله و مرقد رسول الله(صلی الله علیه و اله) از آن طریق رفتند و آن آبار علی(علیه السلام) را نقل می کنند که چقدر آب فراوان دارد اما در عین حال خود علی(علیه السلام) از فقر استقبال می کند و پیش از آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) الفقرُ فخری[۱۴] می فرماید حالا ما اگر یک روز مثلا یک چیزی کم باشد دیگر به هر حال با خدا هم قهر می کنیم که البته همیشه قهریم، حالا بنده خودم و امثال خودم را عرض می کنم چرا؟ چون خودساخته نیستیم، حقایق اشیاء را که نمی دانیم، همین ظواهر، همین ظواهر که می بینید يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ[۱۵]، یکی از شاگردان آیت الله آقا شیخ مجتبی قزوینی نقل می کرد، اینطور در ذهنم هست که نقل می کرد که در یک صحنه خاصی که ایشان یک کراماتی نشان داد عرض باشد یک فلزی را تبدیل به طلا کرد بعد این آقای محترم که اگر بگویم شما هم او را می شناسید شاگردشان بود گفت که به من فرمود این طلا را ببر داخل توالت بنداز، حالا طلا را نشان من و امثال من بدهند روح ما با آن می رود، کجا می رود؟ توی همان توالت می رود.
یکی از بزرگان نقل می کند که بله، فلانی مرد خیاطی بود، عیالمند بود، کاسبی هم خوب نبود، خیلی افسرده بود، به طوریکه به هر حال این فقر از چهره اش غم و اندوه می بارید، یک روز دیدم آنقدر خیلی خوشحال است، گفتم چه شده است؟ گفت نگو که دارم سکته می کنم از خوشحالی، خب چرا؟ گفت دیروز فقر بر من فشار آورد به حضرت علی(علیه السلام) متوسل شدم و گفتم آقا شما اسخ الاسخیا هستید، می بینید که من لباس برای بچه هایم ندارم و …، گلایه مند، با این حالت خوابیدم، در عالم خواب دیدم حالا با یک تفصیلی که در کتاب نوشته گفت که بالاخره خدمت امام علی(علیه السلام) در آن عالم رسیدم، عالم واقعه، عالم رویای صادقه، دیدم حضرت به من تند نگاه می کند، گفت بیا، مرا همراهش برد، یک سالن تاریکی بود، آنجا جایی را باز کرد، بعد فرمود برو داخل، بوی مردار شدید آنجا را گرفته بود، لاشخورها مشغول لاشخوری بودند، امام فرمود که خب، هر چه می خواهی بردار، من دست بردم، یک قورباغه مرده به دستم آمد، بیرون آمدم، آن بیرون آبی بود، در عالم امام(علیه السلام) فرمود او رابنداز داخل آب و بردار، بالا آوردم دیدم تمامش طلاست، به من فرمود که طلا را بیشتر دوست داری یا محبت ما را؟ گفتم محبت شما را، فرمود او را دور بنداز، برد داخل همان مردارخانه انداخت، گفت از خواب بیدار شدم، به هر حال از خوشحالی طوریست که بیش از این اگر باشد تحمل نمی کنم که من در آنجا محبت علی(علیه السلام) را از آن مردار، همان بوی متعفن، همان طلا، همین دلار، همین اسکناس، به عنوان دل بستن، متأسفانه گرفتاریم، آخرالزمان است دیگر، از علمای بزرگ می فرمایند که منبری بزرگ شیراز آقایی بود به نام سید شَرَفه، این بزرگترین منبری شیراز بود، بعد آن مومن می گوید که من یک ظهری خانه این منبری بزرگ شیراز دعوت بودم، شرایط آن زمانی گفت رفتم خانه شان، پیش از ظهر هم به خواب قیلوله رفتم، در عالم خواب دیدم که در این حمام های عمومی آن زمان آنجا هستم، آن استاد کیسه کش دارد میرزاعلی مجتهد کازرونی را که از علمای وارسته شیراز بود کیسه می کشد، در عالم خواب دیدم چرک زیادی از این بدن جدا می شود، تعجب کردم این همه چرک کجاست، از خواب بیدار شدم، برای این واعظ محترم شهر مرحوم سید شَرَفه که منبری بزرگ شیراز بود گفتم من الان آن بزرگوار را در خواب دیدم که در حمامیم، کیسه می کشد، چرک زیادی از او جدا می شود، این را تا گفتم ایشان متأثر شد و گفت افسوس، حیف که این در گرانبها، عالم بزرگ از میان ما می رود، گفتم چه ربطی دارد؟ حالا حدیثش را دقت کنید که داخل بحار هست، روایتی هست که امام هادی(علیه السلام) تشریف بردند به خانه مومنی که در حال احتضار بود، خیلی از مرگ می ترسید، امام(علیه السلام) او را دلداری دادند، گفتند تو چون حقیقت مرگ را نمی دانی از مرگ می ترسی، تو اگر به خاطر چرک و کثافت و تعفّن و این ها بدنت بالاخره آلوده شود، ناراحت باشی، آیا خوش نداری بروی حمام چرکت گرفته شود و لباس تمیز بپوشی؟ گفت خیلی هم مایلم، فرمود مرگ اینطوری است، عالم مرگ مثل همان که آخرین منزل این دنیاست برای مومن عالم مرگ مثل حمامی است که بروی چرک های بدن را بگیری، تمیز کنی، خوب شوی و لباس تمیز بپوشی، مرگ در این عالم اینگونه است، او خیلی خوشحال شد و آماده شد و به رحمت خدا هم رفت، حالا شما فاصله ی تاریخی این دو را با هم بسنجید، ۱۳۵۰ سال، آن موقع امام هادی(علیه السلام) فرموده این یک واقعیتی است، حالا بعد از ۱۳۵۰ سال آقای شرفه که حتما روایت دیده و گفت تا به ایشان گفتم ناراحت شد و گفت حیف آن عالم بزرگوار و در گرانبها که از میان ما می رود، گفتم این چه ربطی دارد؟ گفت نه این ربطی دارد، آن چرک، دنیاست که مومن پاک می شود بعد ایشان می گوید من که خبر نداشتم، عصری که از خانه بیرون آمدم پرسیدم دیدم بله همان لحظه ای که من خواب را می دیدم ایشان مشغول جان کندن بوده و عصری از دنیار رفته، این ها می گویید عالم واقعه یا می گویید عالم ملکوت اشیاء یعنی عالمی که حقایق اشیاء در آنجا جلوه می کند، حالا این هایی که در بیست و چهار ساعت من عمرم را مصرفش می کنم این ها چه ارزشی دارد، این ها در عالم ملکوت چه می شود؟ مار می شود، عقرب می شود، چرک می شود، غوربافه مرده می شود، فلان می شود اما آن کسی که خدا را می خواهد هر نفس کشیدنش برای او برکتش از یک عمر ما بیشتر است، ما کاری نکردیم که در عین حالی که خداوند متعال به ما یک فرصتی داده مثل فرصت خانه پیغمبران، ما الان توجه نداریم این چه فرصتی است خدا به ما داده است اما خب شرطش این است که از آن بهره برداری کنیم، شرطش این است که از این فرصت در جهت خدمت به مردم و هدایت مردم که بالاترین عبادت است ان شاء الله به توفیق الهی بتوانیم کاری کنیم، به سبزوار آمد سر درس فیلسوف الهی ملا هادی سبزواری گفت که سر قبرستان یک آدم مخصوصی بود به هر حال یک قبر خالی آنجا بود که نصف بدنش در قبر بود و نصف دیگر بدنش بیرون قبر و مشغول کار خودش بود ملا هادی سبزواری گفت که من خودم باید او را ببینم، رفت او را از نزدیک دید، دقت کرد، حکیم متأله ملاهادی سبزواری (ره) خیلی دقت کرد بعد رفت کنارش نشست، دید به ملا هادی هم اعتنایی نکرد، فرمود تو که هستی
به قیافه ات که نگاه می کنم آدم هوشیاری هستی اما به عملت که نگاه می کنم عملت عمل آدم هوشیار نیست، که هستی؟ چه هستی؟ گفت که من کسی نیستم من یک آدم بی سوادم اما در دو چیز به علم رسیدم، این دو مرا بیچاره کرده، در چه؟ در یکی اینکه به این عالم و در وجود خودم نگاه می کنم می بینم به هر حال عقل مطلقی و خدای حکیمی مرا به اینگونه ساخته، خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ[۱۶] خدایی مرا ساخته، صاحب دارم، این یک بخش قضیه است، بخش دوم هم این که می دانم من در این عالم نمی مانم و نمی دانم در عالم بعدی چه بر سرم در خواهد آمد و آیا من پاسخگوی خدای خودم خواهم بود یا نه، گفت این دو علم من را بیچاره کرده است بعد یک جمله هم انداخت برای ملا هادی سبزواری گفت، حالاما که بی سوادیم این دو نکته ای که دانستم مرا بیچاره کرده شما که عالم دین هستی چرا اینقدر بی دردی؟
ملا هادی سبزواری آدم بی دردی نبوده هم حکیم بوده هم عارف اما خدا خواسته آن پایان زندگیش از آن چه که هست بیدارتر باشد و به وسیله این آقا گفت مثل تیر سه شعبه ای بر قلب ملاهادی سبزواری چنان آمد که دیگر وقتی برگشت همه فهمیدند دیگر این ملا هادی آن ملا هادی نیست یعنی در آن شش ماهی که زنده بود کارش فقط مربوط به اصلاح امر مرگ و بعد از مرگ و آخرتش بود، بیدار بود، بیدارتر شد، حالا من از قبیل من که خوابیم آیا بیدار خواهیم شد؟
و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
صلوات بفرستید
[۱]. خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه
[۲] . همان
[۳] . همان
[۴] . آیه ۱۱ سوره تحریم
[۵] . آیه ۱۰ سوره تحریم
[۶] . خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه
[۷] . همان
[۸] . آیه ۹۱ سوره یونس
[۹] . همان
[۱۰] . عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص۷۴
[۱۱] . آیه ۷۰ سوره فرقان
[۱۲] . عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص۷۴
[۱۳] . آیه ۷۰ سوره فرقان
[۱۴] . بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۵۶
[۱۵] . آیه ۷ سوره روم
[۱۶] . آیه ۳ سوره تغابن