خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۶/۱۴ / جلسه شانزدهم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۶/۱۴ / جلسه شانزدهم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۶/۱۴ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ جمیعا و رحمه الله و برکاته

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و عرض تسلیت ایام

أصدِقاؤكَ ثلاثةٌ و أعداؤكَ ثلاثةٌ، فَأصدِقاؤكَ صَدِيقُكَ و صَدِيقُ صَدِيقِكَ و عَدُوُّ عَدُوِّكَ[۱]، این عالم، عالم تضاد است، هر چیزی ضدی دارد و هر شی ای آفتی دارد، باقی موجودات و مخصوصا ذی حیات هم راهش را بلد است هم مقصدش را می داند هم نفعش را تشخیص می دهد هم ضررش را تشخیص می دهد، أَعْطى‌ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌، دوست و دشمنش را می شناسد، بچه آهو، نه گرگ را تا به حال دیده نه در کتابی خوانده، نه هم از مادرش شنیده، با همه وجود دشمنی او را درک می کند، باقی هم همینطور اما آن کسی که در این راه بلد نیست همین اشرف مخلوقات است، نه دوستش را می شناسد و نه دشمنش را، آن پایان کار که همه چیز را باخته و از دست داده لب مرگ فقط برایش حسرت می ماند که من عمر را چطور ضایع کردم که بدترین دشمنش خودش با خودش است، سه طبقه دوستند، اول صدیقُک، خب تو هعمین هم که مانده، تو همین اولی مانده، تشخیص نمی دهد که صدیق چه کسی است، تشخیص نمی دهد دیگر، اگر تشخیص می داد که معتاد نمی شد، آدمکش نمی شد، منحرف نمی شد، بالاخره به وسیله افراد تحت تاثیر آن ها قرار گرفته، رفیقی پیدا کرده، دوستی پیدا کرده، از توی اولیش که اصلا خود صدیق چه کسی است؟ صَدیقک من صَدَقَکَ لا مَن صَدَّقَکَ، تشخیص بین این دو می گذاریم؟ یک آدم های چرب زبان، آدم هر چی می گوید تصدیق می کنند، تشویق می کنند، تعظیم می کنند، دوست است؟ این که دوست نیست که، دوست آن کسی است که قبا تو راست باشد نه تو را تصدیق کند، مثل آیینه باشد، جای عیب عیبت را بگوید، جای حُسن حُسنت را بگوید و تو را از غرور و غفلت بیرون بیاورد و به حقایق آشنا کند، اصلا معنی صدق این است، صدق روبروی حق است، حق واقعیت امر است در هر چیزی حق آن واقعیت امر است، صدق انعکاس آن است، همانطور که شما در آینه می ایستید، شما یک واقعیتی هستید، انعکاس شما در آینه صدق است، اگر آینه سالم باشد، این یک مطلب است، مطلب دیگر این است که وقتی می گوییم صدیق، وقتی می گوییم دوست، خب ذهن ما متوجه به بعد احساسی می شود، دوستش را دارد، بهش علاقه مند است، خوشش می آید، با آن احساس آرامش می کند، این چیست اسمش؟ بسیاری تصور می کنند که دوست صاحب همان احساس دوستی است که جنبه عاطفی دارد، اینطوری است؟ که هر کس از جهت عاطفی محبت دارد، گرایش دارد، عاطفه دارد، دوست است، غیر از او دوست نیست، نه، این گرایش ها، این جاذبه ها، این احساس ها هست اما این ها ملاک دوستی نیست، بسیاری هستند افراد که خیلی از این احساسات سرشار هستند، معتادها وقتی با هم می نشینند، وقتی مخصوصا به هر حال یک دودی می گیرند چنان به هم احساس محبت می کنند و درست هم هست، محبت دارند با هم اما این دوستی است و اگر دوستی نیست چه رابطه ای است بین این دوستی و محبت، این قضیه در مراحل دیگر هم هست که یک سری احساس ها درست هماهنگ با ارتباط مفید وجود دارد، مثلا یک انسان گرسنه را در نظر بگیرید، سخت گرسنه است بعد یک غذای مطبوع در اختیارش قرار می دهید، می خورد، چقدر لذت می برد؟ یک تشنه از یک لیوان اب چقدر لذت می برد، لذت حیات، چه ارتباط است بین این لذت این آب سرد برای تشنه، این غذای مطبوع برای گرسنه و واقعیت امر، واقعیت امر این است که بدن فقر دارد و نیاز به این غذا دارد و این زحمتی کشیده غذا را آورده و مشغول خورد است و یا این لیوان آب را آورده مشغول خوردن است، آنچه که اصل است نیاز بدن است، این تلاشی که کرده، زحمتی که کشیده آن لذت مانند یک آمپر است که نشان می دهد که این لازم است، هر وقت هم سیر شد بالا می زند، دیگر نه بدن لازم ندارد، این را کانهُ خدای متعال را به عنوان یک پاداش می دهد که بنده اش زحمت کشیده برای تامین غذای خودش کاری کرده، نان حلالی به دست آورده، می خورد، خدا لذتش را به او می دهد، یعنی درست یک پاداش نقد، کارهای دیگر هم همینطور اما این در عین حال ملاک نیست، چرا؟ به جهت اینکه می شود لذت کاذب ایجاد کرد، او در واقع این نقش را ندارد، او چیز دیگری است، اینجا هم همینطور است یعنی انسان را که گفته می شود از ماده اُنس است، انسان مظهر اُنس است، این مثل همان لذت غذاست، این لذت اُنس اگر صادق باشد بله مثل همان آمپر نشان دهند واقعیتی است که دوستی است اما کاذب هم می تواند باشد، دوستی کاذب، درست است؟ و چون می تواند کاذب باشد دوستی که در اینجا مطرح است احساس دوستی نیست بلکه صدیقُکَ اونی که ملاک دوستی در آن باشد، ملاک دوستی این است که تو را در هدف خلقت برای چه آفریده شده ای؟ برای تکامل، تو را در هدف خلقت کمک کند، دوستی که به تو نفعی برساند در سیر به سوی کمال، خب اینجا صدیقُکَ یعنی هم کاذب نباشد هم صرفا احساسی نباشد بلکه دوستی می کند با یک انسان حکیم، دوستی می کند با یک انسان متقی، دوستی می کند با یک انسام متدین و او عاقل است، او حکیم است، او فقیه است، او در این ارتباط و اُنس به تو کمال هدیه می کند، تو را در سیر الی الله نفع می رساند، بناعلیه اول باید که أصدِقاؤكَ ثلاثةٌ، اول صدیقُکَ را باید بشناسیم که دوست ما کیست؟ حالا این دوست می خواهد اشیاء باشند، می خواهند اشخاص باشند، در روایت دارد که دوست هر کسی صَدِيقُ كُلِّ اِمْرِئٍ عَقْلُهُ[۲]، چرا عقل؟ به جهت اینکه عقل یک واقعیت را کشف می کند، واقع گرا است و عاقبت اندیش است و آخر کار را حساب می کند، خصلت سومش این است که آنچه هست بی کم و کاست به تو ارائه می دهد، صَدِيقُ كُلِّ اِمْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ، به خلاف جهالت ها در قالب های مختلف که نه کشف حقیقت می کند، نه عاقبت را می سنجد و نه هم آن واقعیت را به من منعکس می کند، پس حالا که می خواهیم اصدقاء را بشناسیم که اول صدیق است، اول باید خود صدیق را بشناسیم که چه کسی است تا برسد به لوازمش، حالا اگر یک صدیقی که با صدق است و حقیقت شناس است و انعکاس حقیقت به تو می کند و تو را از غفلت و غرور بیرون می آورد، اگر پیدا شد که سلام ما را هم به او برسانید در آخرالزمان ملاک دارد، دوستی انسان ملاک دارد، اینطور نیست که هر کس اظهار دوستی کند دوست است یا هر کس به ما محبت کند دوست است، نه چنین نیست، بلکه ملاک دارد، حالا اگر ملاک دارد کارهای او همه اش روی قاعده و قانون است، ارتباطاتش هم روی قاعده و قانون است و او اهداف بزرگ خلقت انسانی و نظام آفرینش است، سیرش هم به سوی کمال مطلقی که خداست هست، خب حالا اگر چنین دوستی باشد این اولین موردی است که مصداق دوست است، مصداق بعدی کیست؟ صَدِيقُ صَدِيقِك، آن کسی که طبق ملاک هایی که اشاره شد با این محترم با هم داد و ستد دوستی دارند، آن ملاک، آن قانون، آن کمال، ممکن است شما دوست دوستتان را هرگز ندیده باشید اما او دوست شماست، چرا؟ چون کارهایش بر ملاک دوستی انسانی است، دوست شما است، طبقه دوم آن هایی که با دوست شما ارتباط روی ملاک دارند که همان حقیقت انسانیت انسان است، این می شود دوست دوست ما، دوست دوست ما دوست ما است، سوم از دوستان ما که هست؟ عَدُوُّ عَدُوِّكَ، شما دشمن دارید بسیار، خب  دشمن شما کیست؟ دشمن ما جهل ما است، دشمن ما انسان های جاهل هستند، انسان هایی که ملاک ندارند، انسان هایی که ستمگر هستند، انسان هایی که به هر حال معیاری در گرایش ها و اُنس و اُلفت های آن ها نیست، حالا اگر چنانچه با یک دشمنی که به خاطر جهل که خود جهل بزرگترین دشمن است برای ما شده است آفت، برای ما شده مزاحم، برای ما شده تضییع وقت، برای ما شده به هر حال ضد، حالا او دشمنی دارد که آن دشمن دست و پایش را می گیرد و از اینی که به من دشمنی برساند مانع می شود، در عین حالی که او ملاکی ندارد که با شما مرتبط باشد، او با دشمن شما دشمن است، این هم طبقه سوم که غیر مستقیم دوست شمرده می شود نه دوست احساسی، نه دوست عاطفی، نتیجه کارش به نفع شما است، این نتیجه کار او موجب کمال شما است، اللهم اشغل الظالمین بالظالمین، خب ظالمین دشمن ما هستند، بله دشمن هستند ولیکن وقتی آن ظالم با آن ظالم درگیر می شود شما جان سالم به در می برید، روح سالم در می برید، اخلاق سالم در می برید، دین سالم در می برید، بنا علیه او غیر مستقیم دوست شما است، صدیقُک و صدیقِ صدیقِک و عَدُو عَدُوِک، و أعداؤكَ ثلاثةٌ، دشمنان شما سه طبقه هستند، [۳]عَدُوُّكَ، دیگرعَدُوُّك را نمی خواهد توصیف کنیم به جهت اینکه آنچه که درباره صدیق گفتیم خلاف آن می شود عدو، آن کسی که ما را سرگرم می کند، وقت ما را ضایع می کند، افکار ما را ضایع می کند، عمل ما را تباه می کند، عمر ما را هدر می دهد، دشمن ما است ولو اینکه خاله خرسک باشد، باشد، وقتی که نتیجه کار او این است که ما از کمالات باز بمانیم و دچار غفلت و غرور شویم ولو اینکه خوشم بیاید، باشد، دشمن من است، عَدُوُّكَ، این طبقه اول که عدو هستند، عَدُوُّ صَدِيقِكَ، اگر کسی مطهری را اهانت می کند، مطهری را ترور می کند، جلوی افکار مطهری می ایستد خیلی هم به شما احترام می گذارد، او دشمن شما است، چرا؟ چون دشمن دوست شما است، دشمن آن کسی است که بر اساس ملاک زندگی می کند، بر اساس معیار زندگی می کند، به سمت کمال زندگی می کند حالا او دشمن دارد، دشمن دوستت دشمن تو است، این دشمن مکتب است، دشمن کمالات انسانی است، او نفاق است، او شرک است، او کفر است، او ظلم است، بناعلیه این که با شما در ارتباط باشد، این که خویشاوند باشد، این که خوشش بیاید، این حرف ها نیست، دشمن دوستت، دشمن تو است، بر اساس معیار، و صَدِيقُ عَدُوِّكَ، او دشمنی که دشمن مکتب است، دشمن فضیلت است، دشمن عقل است، دشمن اخلاق است، دشمن انسان های حکیم و فقیه است، او دوستانی دارد او دوستان دشمنت، دشمنت هستند.

در قرآن کریم دارد؛ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ[۴]، خیلی جالب است، شما جامعه اسلامی، جامعه انقلابی، جامعه ایرانی، اسمش را هر چی می خواهی بگذار، درست است؟ بعد توی همین جامعه خودتان که همه شهروندید، همه مسلمانید، همه نماز می خوانید امادر عین حال يَتَوَلَّهُمْ یعنی ان دشمنانت را، دشمنان تو رابطه دارد با دشمنانت، دوستی دارد با دشمنانت، به نفع آن ها کار می کند و و و … که آن ها کمر به قتل همه خوبان بستند، کمر به قتل همه مومنین بستند، کمر به قتل و اهدام اسلام بستند، خب کسی که آن ها را دوست دارد، او هم جزو آن ها است، یک وقت خیال نکنید دوستش است، باشد هر که هست، در یک خانواده هستید، باشد، عَدُوُّ صَدِيقِك، ببین دشمن است، چه دشمنی، در عین حالی که به ظاهر در یک در یک خانواده است، در یک کشور است، در یک شهر است، همکار است، فرقی نمی کند، فامیل اس، باشد، اینجاست که تولی و تبری که جزو اصول ایمان هستند، بعضی می گویند اصول دین هستند، بعضی می گویند فروع دین هستند، تولی و تبری اصول ایمان هستند، کسی که ایمان دارد که با دشمن دوست دوست نمی شود.

آمریکا که دشمن هر فضیلتی هست، این با او دوست است، به من و تو هم اظهار ارادت می کند، این مسخره نیست؟ انگلیس با این همه سوابق جنایت در سطح جهان دشمن انسانیت است، از او بدتر فرانسه است، آن دیگری آلمان است، آن دیگری صهیونیست است، فرق نمی کنند اصلا این ها، بعد این در جمع شما با شما دوست است، با آن ها هم اظهار دوستی می کند، باور نمی کنید؟ این که نمی شود همچین چیزی، معیار دارد، دیگر از کلام خدا بالاتر؟ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ[۵]، کسانی که بالاخره قبله آن ها بیگانه است او دیگر از شما نیست، تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر، مخوانش پدر، مخوانش برادر، چون عقربه به اصطلاح قلب به قبله انگلیس و آمریکا و فرانسه حرکت می کند، این دیگر به شما ربطی ندارد ولو اینکه ظاهرا اظهار ارادت کند.

و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، صلوات بفرستید

[۱] . حکمت ۲۹۵ نهج البلاغه

[۲] .  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۷۵  ,  صفحه۹۲

 

[۳] . حکمت ۲۹۵ نهج البلاغه

[۴] . آیه ۵۱ مائده

[۵] . همان

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *