به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۶/۰۷ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ جمیعا و رحمه الله و برکاته
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان و عرض تسلیت ایام و بزرگداشت هفته دولت و مقام شهیدین رجایی و باهنر رحمه الله علیه
عاشورا خیلی مرتبط است با غدیر، تعبیری دارد نقل می شود از علامه امینی قدس سره می فرماید به من بگویند، به من نشان دهند که اگر پیغمبر(ص) چه می فرمود یا چه می کرد آن وقت باور می کردند که امامت و ولایت حق علی(علیه السلام) است، هر چه بگویند من از مدارک خودشان همان را نشان می دهم، برادران عامه به من بگویند چه کار می کرد پیغمبر یا چه می فرمود پیغمبر ای باورتان می شد، همان را من درمی آورم، خیلی کلمه عجیبی است قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۱]، این دیگر بر همه اتمام حجت است، جهتش چیست؟ جهتش این است که این مسئله که تنها به برگزاری مراسم رسمی اکمامت امیرالمومنین و ۱۸ ذی الحجه نبوده، این که منحصر به این نیست که، فرصت زمانی از کی تا کی است؟ از اعلام رسالت رسول الله به امر خدا وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۲] تا بستر بیماری پیغمبر و حدیث قلم و قرطاس، درست هم زمان است، یعنی همزمان بعثت بدون هیچ کسر و کمی اعلام امامت و خلافت، این که عرض می کنم همه مال مدارک برادران عامه است، خودشان نقل می فرمایند که وقتی این آیه کریمه نازل شد حضرت به آن جمع ابلاغ رسالت فرمود و توی همان جلسه فرمود اول کسی که به من ایمان بیاورد او جانشین من است و تنها کسی که برخواست و اظهار ایمان کرد علی بن ابیطالب(علیه السلام) بود بعد این را اضافه می کنند و می گویند ابولهب که عموی پیغمبر بود به برادرش ابیطالب به صورت استهزا و تمسخر گفت دیدی این پیغمبر نوظهور چه کار کرد؟ او بر تو اطاعت فرزندت را واجب کرد، این را به عنوان نقطه ضعف بر پیامبر که علی را واجب الاطاعه پدرش قرار داده است، در مدارک خود برادران عامه هست، حالا اینجا نقطه شروعش است، نقطه ختمش هم در بستر بیماری است دیگر، باز هم همه نقل کردند که حدیث قلم و قرطاس را که بر بعضی ها اهانت کردند بعضی ها داد کشیدند و جلسه را به هم زدند و قرینه پیدا بود که بیش از این ممکن است که تخریب بیشتری شود، خب بین این دو نقفطه شروع و ختم دیگر فی کل موقف، هر جا اقتضا کرده پیامبر کم نگذاشته و آن ها هم مسائلی است که همه اش در کتب برادران عزیز ما است، اصلا منبعش است دیگر و حتی تنها نسبت به امام علی(علیه السلام)، نخیر، نسبت به ائمه دوازده گانه(علیهما السلام)، مسلم و بخاری هم این حدیث را نقل کردند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: الأئمة بعدی اثنا عشر، در بعضی دارد که احلفاء بعدی اثنا عشر، در بعضی دارد بعدد نقباء بنی اسرائیل که دوازده بوده است، جالب اینجا است که در بعضی از منابع مثل کتاب ینابیع الموده شیخ سلیمان قندوزی که از نظر مذهب هم حنفی است ظاهرا، اسم دوازده امام را هم ذکر کرده این عالم بزرگوار، خیلی جالب است، در حدیث متعددی آقای شیخ سلیمان قندوزی از زبان پیغمبر اسم هر دوازده امام را ذکر کرده است که نعثل یهودی آمد پیش پیامبر اکرم، چون دوازده سرور در خود تورات هم به ائمه اشاره شده است بعد از پیغمبر آخرالزمان به عنوان دوازده سرور حالا نعثل یهودی آمد پیش پیامبر اکرم(ص) و بر اساس اطلاعاتی که داشت از اسناد کتب عتیق از پیغمبر پرسید که شما اگر پیغمبر آخرالزمانی جانشینان شما چند نفر هستند؟ پیغمبر فرمود دوازده تا، گفت اسمشان چیست؟ گفت اول آن ها علی است بعد حسن است بعد حسین است بعد نه نفر از اولاد حسین هستند، قال سمهم، نام آن ها چیست؟ بعد پیغمبر نام همه آن ها تا حضرت مهدی را ذکر کرد، جالب اینجاست که حدیث ائمه بعدی اثنا عشر که در صحیح بخاری هست پیش از تولد امام زمان(ع) این نوشته شده است، به جهت اینکه بخاری در سال ۲۶۵ فوت شده و کتاب را مسلم چند سال قبل نوشته است، در فوت که کتاب نمی نویسند و حال آنکه آنموقع امام مهدی متولد نشده بودند، یعنی این حدیث قبل از تولد امام مهدی ثبت شده در کتاب صحیح بخاری، حالا و از این قبیل جا به جا در اسناد و مدارک کتب برادران عزیزمان مثلا حالا نمونه عرض می کنم و الا این یک بابی است که تخصص می خواهد و کار می خواهد و خیلی هم لذت بخش است، به هر ححال بحث دین شناسی است، بحث اسلام شناسی است، بحث پیغمبر شناسی است، بحث امام شناسی است، این یک موضوع دینی است، این راهش برای همه باز است، بالاخره فرق نمی کند همانطور که در بقیه رشته ها کارشناسی حرف اول را می زند، اینجا هم باید کارشناسی کرد، هیچ کس مدعی برای کس دیگری نیست، یک کاری است به عنوان کارشناسی، حالا به عنوان نمک طعام که بنده اصلا اهل این ها نیستم، اهل این ادعا نیستم، او این است که حدیث نقل کردند آقایان که پیامبر اکرم(ص) زوجات مکرمه در خدمت حضرت پیغمبر بودند، پیغمبر رو به آن ها کرد حالا به این مضمون فرمود: أيتكن صَاحِبَة الْجمل الْأَحْمَر الأديب تخرج حَتَّى تنبحها كلاب الهوأب[۳]، کدام یک از شما خروج خواهید کرد و بذر شتر با این خصوصیات بالاخره سوار خواهید بود و سگ های قبیله هواب بر او حمله خواهند کرد و اطراف آن شتر کشته های زیادی خواهد ریختُ خیلی جالب استُ بعد خود این ها نقل می کنند و می گویند که ام المومنین عایشه خندید از این کلام پیغمبر، حضرت فرمود بپا تو نباشی، تمام یا مورد دیگری دارد که زبیر در خدمت امام علی بود، پیامبر تشریف آوردند، این دو با هم بودند، فرمودند زبیر علی را دوست داری؟ عرض کرد که علی را می شود دوست نداشت؟ فرمود بپا که تو روزی با علی به ناحق از در جنگ وارد خواهی شد، تمام، بعدها چقدر گذشت که حضرت رحلت فرمودند، خلفایی آمدند سر کار بعد از آن جریانات و خروج مصر و بالاخره اعتراضات آن ها بر خلیفه وقت که به کارهای خیلی سخت کشیده شد و فتنه ای ایجاد شد، خب مردم با هجوم در خانه امیرالمومنین علی بیعت کردند، خود این آقای زبیر هم جزو اولین کسان بود که بیعت کرد اما بعد از آن که امام علی صحبت کرد و صحبت از این بود که به هر حال اسلام دین عدل است و بعضی حقوق دیگران را از بین برده اند، زورگیری کردند، اختلاس کردند، نورچشمی داشتند، از این حرف هایی که شما با آن آشنا هستید در زمان ما، این ها باید برگردد به بیت المال، دیگر نور چشم و بستگان و این ها نباید باشد، دین خد ادین عدل است، یک وقت دیدید که طلحه و زبیر کنار کشیدند و به امام علی عرض کردند که اجازه می دهید ما تا مکه برویم به هر حال یک عمره ای را انجام دهیم، بله بفرمایید، وقتی رفتند امام اظهار کرد که این ها اهداف دیگری دارند، رفتند آنجا و به هر حال یک توطئه عظیم برای مسلمین ریختند که خیلی به ضرر مسلمین و اسلام تمام شد و ام المومنین عایشه را هم با خود همراه کردند و رفتند به سمت بصره که یک جنگی علیه علی(ع) راه بندازند، داشتند می رفتند، به یک محله ای از این محلات عشایر و این ها رسیدند، سگ های محله حمله کردند به شتر ام المومنین عایشه، حمله کردند، ایاشن فرمود که اینجا کجاست، گفتند که اینجا را می گویند محله هواب، یک مرتبه یک برقی جهید در ذهن ام المومنین که عه این که پیغمبر به من فرمود بعد هم توصیه کرد که سعی کن تو نباشی ها، فریاد زد نگه دارید، نگه دارید، مرا پیاده کنید، این خطری است که پیغمبر گفته و من به گوشم شنیدم، معلوم می شود که این جریان به هر حال، بعد آن شیاطین انس جمع شدند و عده ای را جمع کردند وآنجا آوردند و گفتند نه اینجا هواب نیست، اینجا اسمش چیز دیگری است، یک چیزی را قالب کردند، خب این مطلبی است که به زور می خواهند صحیح جلوه دهند، دقت کردید؟ یعنی آدم وقتی می خواهد یک چیز را توجیه کند میلش به این طرف است می خواهد آن را توجیه کند، ها بالاخره توجیه شد، بله اینجا اسمش هواب نیست، بسیار خب، تمام نشانه ها خلاصه شده در هواب؟ ملاک های حق و باطل غیر از هواب چیز دیگری نیست؟ در قرآن نداشت که وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ[۴]، شما زوجات مکرمه پیغمبر باید در خانه هایتان بمانید، این که دیگر نمی شود مثل هواب برایش چهل نفر شاهد آورد، وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ[۵]، شما زوجات مکرمه پیغمبر باید در خانه هایتان بمانید و حق ندارید بیرون بروید، حالا سر از کجا درآورده؟ سر از بصره این ها منافات نداشت؟ همان چهل شاهد آمدند و دیگر مسئله حل شد؟ خیلی خوب، بالاخره هرچه کردند که این دو لشکر بالاخره دست به جنگ نزنند، حرف ها تاثیر گذار نشد، خب پیداست، مثل طلحه، مثل زبیر، بدتر از همه عبدالله زبیر، عبدالله زبیر از آن عناصر ناپاکی است که یک مقدار فیلمش را در جریان مختار هم دیدید، در حدیث دارد که زبیر آدم خوبی بود تا کی؟ تا وقتی که عبدالله بزرگ شد، بعد که بزرگ شد، آن وقت زبیر مثل سلمان بن عبدالعزیز که مطیع پسرش است، حالا او زنده یا مرده یا بیهوش آن ها دیگر شیطنت هایی است که استعمار دارد ولی عبدالله زبیر مثل ولیعهد سعودی بوده است، پدر هیچ کاره بوده است، وقتی هم که کاری بر او تحمیل می کرده نمی توانسته از زیر بار پسر ناخلفش در بیاید، نه اینکه قدرت نداشته، او هم نبضش طور دیگر می زده ولی به هر حال کارگردان آن بیت پسر زبیر بود، خب این ها نمی گذاشتند که کار به صلح بینجامد، دنبال جنگ می گشتند، معاویه و دیگران در جنگ جمل، آخرین تلاش را امام علی دیگر لحظه ای که حرف به گوششان نمی رفت آخرین تلاش را امام علی فرمود و آن این است که امام علی تشریف آورد بین دو صفی که آماده به هم ریختن هستند فرمود که به زبیر بگویید بیاید، کاری دارم، زبیر می خواست برود، عده ای گفتند کجا می روی؟ اگر بروی که امام علی تو را دو تکه می کند، گفت من علی را بهتر از شما می شناسم، علی که اهل مکر نیست، آمد بین دو صف آنقدر به او نزدیک شدند که این دو گردن اسب ها موازی هم قرار گرفت یعنی درست با هم می توانستند سرگوشی کنند، امام فرمود که زبیر او تاریخ زمان پیغمبر را به خاطر داری؟ گفت بله بفرمایید، فلان روز در آنجا بودیم و پیغمبر تشریف آورد و سلام کرد بر ما، به خاطر داری؟ گفت بله، بعد چه فرمود؟ فرمود علی را دوست داری؟ شما گفتی علی را می شود دوست نداشت؟ فرمود یک روزی تو به جنگ علیه علی بر می خیزی و ستمگری، به خاطر داری؟ زبیر وا رفت و رنگش عوض شد، گفت چیزی به خاطرم دادی که روزگار از خاطرم ربوده بود، من با شما نمی جنگم، برگشت تو لشکر خودش، زبیر چه خبر؟ گفت علی به من خبری داد که روزگار آن را از من گرفته بود و فراموش کرده بودم، خب چه گفت علی؟ من را به خاطر روزی داد که پیغمبر از امروز خبر داد و من با گوش خودم شنیدم و من دیگر با علی نمی جنگم، خب دیگه هوچی گری که می دانید چیست؟ بدتر از همه عبدالله زبیر گفتند جُبناً جُبنا، ترس، پدر ترس بسوزد، زبیر ترسیدی حالا توجیه می کنی؟ ترسو، بزدل، حالا به چه کسی می گویند؟ به زبیر، زبیری که در شجاعت افسانه دوران بوده، هوچیگری؟ آنقدر از این حرف ها گفتند که زبیر برای اینکه حرف آن ها را بشکند شمشیرش را از غلاف گشید و با تاخت به سمت لشکر علی حمله کرد، امام علی فرمود کسی به زبیر کار نگیرد، او عقده اش را باز می کند، به هر جا حمله کرد هیچگس جلوی او وانستاد و همه کوچه دادند، از میان لشکر علی گذشت و از انتها رفت و هر دو لشکر را گذاشت و رفت، آنجا با ابن جورموز برخورد کرد، این از او می ترسید، این از او می ترسید، امنیت نداشتند بالاخره به هم امان دادند، ابن جورموز نه اینکه برای خدا کار کند، حالا شاید گفت که تو آمدی بین دو لشکر جنگ برپا کردی و حالا خودت در می روی، اما غرضش چیز دیگر بود، نیت قربت و اخلاص نداشت، غرضش این بود که زلبیر را غافلگیر کند و بکشد، سرش را ببرد پیش خلیفه خب یک عنوانی که به دست بیاورد که من قاتل زبیرم، زبیر قهرمان، زبیر پهلوان، زبیر افسانه تاریخ و یک جایزه هم از خلیفه که امام علی است بگیرد این بود دیگر، آدم های طمع کار دنیا پرست هیچ کارشان برای خدا نیست ولو در لشکر حق باشند، به هر حال زبیر را کشت و سر زبیر را آورد پیش امام علی(ع) با شمشیر زبیر، گفت من زبیر را از پا درآوردم، دارد امام علی گریه کرد و فرمود القاتل و المقتول کلاهما فی النار[۶]، چه آنی که کشته و چه آنی که کشته شده همه در راه باطل بود اما یک جمله ای دارد که امام یک نگاهی به این شمشیر کرد و گفت این شمشیری است که غم ها را از چهره پیغمبر برطرف می کرده، خب ما حق داریم از آخر کارمان بترسیم یا نه؟ با این بازی های سیاسی و این شرک های باطنی و این دنیاپرستی هایی که می بینید، این نفاق ها، حق داریم بترسیم یا نه؟ وقتی زبیری که در جنگ احد همه در رفتند اما زبیر ماند در کنار علی، از پیغمبر دفاع کرد، بعد از رحلت پیغمبر خب به عخانه علی که حمله کردند چند نفری بیشتر نبودند، یکی زبیر بود، با شمشیر رفت جلو به مهاجمین حمله کرد، از این بهتر و بیشتر چه می باشد، وقتی هم که بحث بیعت با علی شد جلوی جمعیت بود اما آخرش شد کلاهما فی النار، از خودمان باید خیلی بترسیم، خیلی وحشت زا است، خیلی وحشت زا است، بله این ها یاران علی بودند، آن هم یاران پیغمبر، آن هم یاران علی، آن هم شمر بن ذی الجوشن، اینجاست که وقتی امام حسین به اصحاب خودش خطاب می فرماید که من بهتر از شما اصحابی سراغ ندارم که وقت امتحان که می آید در تاریخ پیدا کنید که مثل اصحاب امام حسین خالصانه ایستاده باشند، چه بودند این ها؟ و از شب عاشورا این ها انتظار فردا را می کشیدند، فردا جشن دارند، فردا عید قربان دارند، چه قربانی هایی، از آن پیرمرد مسلم بن عوسجه تا آن کودک شش ماهه، در جهان مثل اصحاب امام حسین نبوده، این ها چه بودند، خداوند ما را به شفاعت آن ها مشفع بفرماید و به زیارت آنها مشرف بفرماید، صلوات بفرستید
[۱] . آیه ۱۴۹ انعام
[۲] . آیه ۲۱۴ شعراء
[۳] . الخصائص الكبري، السيوطي، جلال الدين، جلد ۲ صفحه ۲۳۳
[۴] . آیه ۳۳ سوره احزاب
[۵] . همان
[۶] . تهذیب، شیخ طوسی، ج۶، ص۱۷۴