خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۵/۳۱ / جلسه چهاردهم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۵/۳۱ / جلسه چهاردهم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۵/۳۱ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ جَمیعا وَرَحْمَةُ ٱللَّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان اعظم الله اجورکم و با عرض تسلیت ایام

و عن علی(علیه السلام) (مِسْکِینٌ ابْنُ آدَمَ مَکْتُومُ الْأَجَلِ مَکْنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ)[۱]، این ها خودشناسی است که بنده به خودم نگاه می کنم خیلی از آن دورم

اولین قضیه مسکنت انسان است، (أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی)[۲]، اینکه آدم به این معنی برسد نه بگوید، به این معنی برسد که مسکین است، خب این شناخت لازم دارد، این فلسفه دارد، عقل و نقل در اینجا حکم می کند، آن این است که ممکن الوجود در ذات خودش عدم است، هر چه دارد از علت دارد که وجود واجب الوجود مقدس پروردگار است.

اگر انسانی به این حقیقت برسد اعتباریات در او هیچ اثری نمی گذارد، حالا بنده، شما، دیگران، خودمان را آزمایش کنیم، آیا یک حالت داریم یا حالت ما در شرایط جا به جا می شود؟ اگر به نان خوردن محتاج شده یا امول قارونی در دستش است، حالتش تفاوت می کند یا نمی کند؟

اگر یک آدم هیچکاره آسمان جل است یا حکومت فرعونی دست او است حالتش تغییر می کند یا نمی کند؟ اگر تغییر می کند پیداست هیچ نفهمیده به جهت اینکه آن فقر ذاتی که در انسان هست او که با مال جبران نمی شود، آن که با قدرت حکومتی جبران نمی شود، اگر به این برسد که مسکین است، محتاج است و محتاج باید به غنی پناه برد نه به فقیر ماسوی الله همه فقیر هستند، به کجا پناه می برد؟ از کجا کمک می خواهد؟ اگر به این برسد تغییری در حالش حاصل نمی شود، اینی که ما می بینیم با یک کشمش مزاج ما گرمی می کند، با یک عناب سردی می کند پیداست که وضع ایمانی ما خوب نیست اما آن هایی که وضع ایمانی آن ها خوب است هیچ تغییری نمی کنند، ابوذر غفاری برایش هیچ فرقی نمی کند، همه چیز را به او بدهید، همه چیز را از او بگیرید، بگیرید، طوری نمی شود، هیچ وقت حالتش تغییر نکرد، از اولی که ایمان آورد تا آخری که رحلت کرد، در هیچ شرایطی تغییر نکرد، چرا تغییر چون معنی این جمله را هم فهمیده و هم خودش به آن رسیده است، همینی که مشاهده می کنید، افراد در یک مرحله قرار می گیرند چاپلوسی می کنند، در یک مرحله تکبر می کنند، به اتکای چه؟ به اتکای ده قِران پول یا اینکه مثلا روی یک صندلی اداره نشسته در حالی که بارها گفتم این مسائل اعتباری اصلا  حقیقت ندارد، اصلا مالکیت در عین حالی که در جهت قراردادی یک مسئله لازم است برای اداره جامعه و شرع هم آن را امضا کرده اما این در حقیقت وجود خارجی ندارد، مالکیت وجود ندارد، مالکیت یکی است و آن این که عالم متعلق به خالق عالم است تا برسد به موقعیت های سیاسی و ریاستی و این ها، این ها خیالات است، می گویند فلانی خیالاتی شده، فلانی تنها نیست، همه ما خیالاتی هستیم.

با خرد دوش در سخن بودم، کشف شد بر دلم مثالی چند، گفتمش چیست زندگانی، گفت: خواب و خور و خیالی چند، ما همه خیالاتی هستسم، باور کنید، در قرآن کریم دراد که (إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‌، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)[۳] این ‌، أَنْ رَآهُ یعنی خیالاتی، چنین خیال می کند، این که فرقی نکرد، چه فرقی کرد؟

دیروز ذره ای از قطره ای آب گندیده بوده، فردا هم جیفه گندیده هست، الان هم کپسول نجاست است، این کجایش جای تکبر دارد؟ چه کاره است؟ کیست؟ ببین، تا دو جمله پرطمطراق به ما گفتند باورمان می آید، خیالانتی همین است دیگر، ما خیالاتی هستیم، فراموش نکنیم، مسکین بن آدم، هیچ چیز علاجش نمی کند، این از آن فقر و مسکنت هایی نیست که تصور کنید می شود که عوضش کرد، برای عقل و شرع واقعیت جهان هستی این است بعد می رویم در عالم خیال، خودمان را فراموش می کنیم، خدا را هم فراموش می کنیم، بعد دیگر معلوم نیست از کجا سر در می آوریم، ناکجا آباد، این هم که فرمودند که به عقل بگرایید، به دین بگرایید، به اینکه اشتباه نکنید، خیالاتی نشوید، حالا احتمالا ابن سماک بود، هارون الرشید که با آن تبختر می گفت ای ابر هر جا که بباری در کشور ما می باری، خب عجب کشوری، ابن سماک از او پرسید هارون اگر هم بولت بیاید و نایستد، برای علاج چه کار می کنی؟ گفت نصف هستی ام را می دهم، گفت اگر بولت بند بیاید چه کار می کنی؟ گفت نصف هستی ام را می دهم، گفت: تمام هستی ات با یک بول کردن تمام شد، برای همین آدم می کشی، برای همین ظلم می کنی؟ برای همین حق مردم را می گیری؟ این چه ثروتی است تو داری؟

حرام خوری ها وقتی شروع می شود که آدم خیالاتی می شود، ظلم ها وقتی است که آدم خیالاتی می شود، اگر بتواند از خیالات بیرون بیاید فکر کند، اندیشه کند، عقل بورزد هیچ وقت قرق های خدا را نمی شکند و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا

مسکین بن آدم مکتوم الاجل، خب حالا که تو خیال می کنی چیزی هستی و کسی هستی و مالک عمده المالکی و عمده الریاستی حالا بفرما که تا کی تشریف داری، یک ساعت دیگر هستی؟ معلوم نیست، خب پس به چه مینازی؟ اصلا اصل هستی تو تثبیت نیست تا مالکیتت تثبیت باشد، مالکیتی که وجود ندارد اما همانی که خیالش می کنی مسکین بن آدم مکتوم الاجل، نمی داند تا کی هست، مکنون العلل، نمی داند چه کارش است، آدمی خودش نمی داند چه کارش است، این هم علمش، حالا با همه این حرف ها آن فقره بعدی مهم است، محفوظ العمل، شما این جملات خیلی ساده به ظاهر از کلام معصوم و ریشه آن را در کلام وحی ملاحظه می فرمایید، امروز بعد از ۱۴۰۰ سال پیشرفت های گوناگون یک الفبایی بشر امروز می فهمد، اما آن روزها که از این خبری نبود، این همه تاکید انبیاء و از جمله این همه تاکید قرآن کریم و احادیث و روایات از جمله این فرمایش امام علی(علیه السلام)، او این است که عمل شما محفوظ می ماند، این ها را چطور باور می کردند؟ عمل چطور محفوظ می ماند؟ یا گفته های انسان ثبت و ضبط می شود، آن موقع چطور این را می پذیرفتند؟ خیلی کار مشکلی بود، نبود؟ می گفت شما حرف می زنید، (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)[۴]، هر حرفی که می زنید می گیرند، سریع، خب آن موقع می گفتند چطور می شود؟ اصلا صوت که وقتی به خاطر اصطکاک اشیائی حالا دو تا سنگ به هم می خورد یا زبان انسان حرکت می کند به لب و دندان و کام می خورد صوت ایجاد می شود، آن روز باور کردن اینکه این صوت می ماند کار مشکلی بود دیگر، نبود؟ تازه وقتی می خواستند بگویند یک چیزی ثبات ندارد می گفتند نقش بر آب، شما یک قلم و دوات بیاورید روی نهر آب یک جمله بنویسید، چقدر می ماند؟ خب هوا که صوت بر آن سوار می شود که از آب هم لطیف تر است، اگر روی آب چیزی ثابت نمی ماند روی هوا چطور ثابت می ماند؟ این ها سوالاتی است که ۱۴۰۰ سال قبل مطرح بوده است، این چطور می ماند؟ که باور می کرد؟  فقط بر اساس ایمان باور می کردند اما بر اساس علم باور نمی کردند، حالا شما ملاحظه کنید که از آن تاریخ تا امروز که مشخص هم هست از کجاها الفبا شروع شده و روی آن کار کردند رسیده به امروز، آنچه را که آن روز از نظر ایمان باور می شد امروز از نظر علم باور می شود نه تنها باور می شود، از کنار بازار رد می شوی مثلا اینجا بازار خوارو بار فروشی است، کالای خوار و بار، نخود و لوبیا، کنارش آن مغازه چیست؟ کالای صوت، تمام دنیا هم تحت پوشش صوت هستند، حالا می فهمیم قرآن چه می گوید؟ (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)[۵] یعنی چه؟ یعنی این، یعنی این نه خیلی بالاتر از این، این الفبایش است، یک بخشی، اشاره ای از آن مستند زندگی پس زندگی این چیزها نشان می داد که باز این هایی که بشر به آن رسیده تا آن خیلی فاصله دارد، خیلی فاصله دارد ها و مشابه آن غیر از صوت اعمال دیگر، حرکت ها که در روز قیامت این اعضای بدن خودشان شهادت می دهند، این ها هم در عالم برزخ، در زندگی پس از زندگی نمونه ها را نشان می داد که گفتن این ها الفبای قضیه هست، (وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ)[۶]، آخرت تمامش حیات است، یعنی چه؟ ملاحظه فرمودید در زندگی پس از زندگی چه می گفت، موارد مستند ها محفوف به قرائن، آزمایش شده با متخصصین با مستنداتش، همه را جامع نقل می حکرد، یک جریان بین المللی است، حالا ما (وإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ)[۷] را چه معنی می کنیم؟ ولی آن ها می گفتند که این نور، این رنگ ها زنده بودند، حرف می زندند مثل بقیه، منتها نه از این نوع حرف زدن، حرف زدن مطابق با آنجا یعنی به صورت لحظه ای مطلبشان را منتقل می کردند، خب در روایات مثلاً دارد، نمازی که شما اینجا خواندی یا قرآنی که خواندی آنجا با تو حرف می زند و (وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ)[۸]، تازه یک در جدیدی باز می شود که این حیوان یعنی چه، حالا تازه می فهمیم آنچه که بشر به آن رسیده الفبایی برای قضایایی است که در پیش داریم، این ها که دیگر افسانه نیست، این ها دیگر از مسائل علمی هم پشت سر گذاشته مسائل تکنیک درآمده اما من نابکار هنوز هم تردید دارم، ببین نفس و ابلیس چه کار می کند، دلیل تردیدش این است که خب من که تسلیم این ها نیستم، من کار خودم را می کنم و حال آنکه باید کار خدا را انجام می دادم، کار نفس را انجام دادم، پس پیداست باورم نیست، اگر باورم بود که این نبودم یک چیز دیگر بودم.

(مسکین بن آدم مَكْتُومُ الْأَجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ)[۹]، خب خیلی هم که این آدم اندکی دستش باز شد و حرفش رایج شود شما خیال نکنید که فرعون تنها رامسس دوم حاکم مصر بوده است، از همان نوع فرعون در سینه من هم هست منتها اینجا کسی به حرفم نمی کند، زمین گیرم، اما اگر قابل اجرا می بود کارهای من از کار فرعون بدتر بود ولی خب شکر خدا را که کسی تره هم خرد نمی کند اما اگر بکنند همان است دیگر، انسان متکبر، شما از انسان متکبر چه می فهمید؟ هر کس حق را نپذیرد متکبر است و آدم خلی هم هست، همین که می بینید، جنگ با تعصب، (وإنَّ الکَیِّسَ لَدَی الحَقِّ یَسیرٌ)[۱۰]، آدم عاقل کسی است که در مقابل حق تسلیم است، برایش سنگین نیست، با کمال میل حق را می پذیرد، ما حق را می پذیریم؟ شما اگر بر خلاف سلیقه من حرف بزنید شما را قبول دارم؟ نه، چرا؟ چون من منم دیگر، من، منم، نمی شود، هر کس سلیقه مرا او را به اعلی علیین می برم، هر کس قبول نکند به اسفل السافلین می فرستم، این همان فرعون است دیگر، حالا این فرعونی که با این قد و قیافه و نمی دانم لباس مخصوص و ادکلن و کراوات و فوکول و فلان و غیره ذلک و این ها حالا (تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ)[۱۱]، یک هفته گذشت نتوانست حمام برود و خودش را بشوید، چه می شود؟ از او بوی مردار می آید، هم دیگران از او فرار می کنند هم خودش گیر می کند با این عرق متعفنش چه کار کند، این تازه ظاهرش است، باطنش چه خبر است؟ همین متکبر ها، همین من، (تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ)[۱۲]، این در حالی است که حیوانات اینطوری نیستند، شما پانصد گوسفند را سر زمستان داخل لون می کنید حدود نیم متر از پشگلشان پر می شود نه ضرر بهداشتی دارد برای آن حیوان نه بوی تعفنی دارد ما هم که برویم به صحرا باران بیاید میرویم اگر لون خلی باشد می رویم داخل آن سفره خود را پهن می کنیم و غذا می خوریم و مشکلی نیست اما آدمی چطور، عجب موجود رسوایی است، عرق بدنش او را رسوا می کند تا چه رسد به درونش که چه خبر است، باز بدتر از آن افکارش چه خبر است، باز متعفن تر از همه افکارش است، نیست؟ خب این با همه اظهار وجود، قدرت نمایی، یک چیز هم هست که آب به حلقش گیر کند او را می کشد، تقتله الشرقه، حتی آب دهانش گاهی ممکن است به گلویش گیر کند و بمیرد، همه اش این است دیگر، (تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ)[۱۳]، بقه، پشه است، خلبان با قدرت رفت بمباران کرده شهری را، ناکازاکی را، هیروشیما را، حالا آمده استراحت کند پشه ها حمله کردند، چه کار می کند، این تازه پشه است که قد و قامتی دارد، همین ویروس کرونا چه کار کرده است، حالا فرق نمی کند، چه آزمایشگاهی باشد، چه طبیعی باشد، همین بشر قدرتمند را چه کارش کرده است؟ این ها خودشناسی است، بدانیم که ما این هستیم، با خدا نجنگیم، با حق نجنگیم، اگر با حق نمی جنگیدیم که مثلا دوازده میلیون پرونده توی دادگاه نمی داشتیم.

برای همه چیز که نمی شود پرونده ساخت، این کم فروشی، او غش کاری، او گران فروشی، این دزدی این خیانت، این ها که پرونده ندارد ولی پیداست شناسنامه ما تو همین ها مشخص می شود که ما چه دینی داریم، درست است؟ اما اگر به خود برگردیم، ما مسکین هستیم، همه جهان مادی هم مسکین است، غنا فقط در یک نقطه است و آن وجود واجب الوجود است جل و اعلی، بنده او بشویم، همه این حرف ها حل می شود، اندیشه که نورانی شد، فکر که نورانی شد (و اشرقت الارض بنور ربها)[۱۴] می شود، همه اش کمال است، همه اش ایمان است، همه اش علم است، همه اش یقین است، همه اش توکل است، نه نیازی به دزدی دارد، نه نیازی به خیانت دارد، نه نیازی به غش کاری دارد، نه نیازی به کلک دارد، انسان است، از فرشته هم بالاتر است، کدام راه بهتر است، خب حالا که شما موفق هستید، برای بنده رو سیاه هم دعا کنید، این جملات جملات خودشناسی است، اگر ما خود را می شناختیم پا از گلیممان درازتر نمی کردیم، اگر خود را نشناختیم هیچ وقت کارمان درست نخواهد شد، چرا؟ چون برای هر موجودی بعد از شناخت می شود کار کرد، منی که در خودم اشتباه کردم کجایش را درست می کنم؟ علم در هر امری حرف اول را می زند، در خودشناسی هم حرف اول را می زند، اگر من خودشناخته شدم بعد راه حل همه مشکلات من مطابق با شناخت درست در می آید و الا اگر اینجا اشتباه کردم بعد اشتباه در اشتباه می شود و هیچ وقت هم درست نمی شود.

خداوند ان شاء الله به حق اباعبدالله الحسین(علیه السلام) همه ما را هدایت بفرماید و عاقب ما را به برکت آن حضرت و اصحاب گرامش ختم به خیر فرماید، صلوات بفرستید

 

 

[۱] . حکمت ۴۱۹ نهج البلاغه

[۲] . آیه ۱۵ سوره فاطر

[۳] . آیه ۶ و ۷ علق

[۴] . آیه ۱۸ ق

[۵] . همان

[۶] . آیه ۶۴ عنکبوت

[۷] . همان

[۸] . همان

[۹] . حکمت ۴۱۹ نهج البلاغه

[۱۰] . الكافي : ج ۱ ص ۱۶ ح ۱۲ ، بحار الأنوار : ج ۷۸ ص ۲۹۹ ح ۱

[۱۱] . حکمت ۴۱۹ نهج البلاغه

[۱۲] . همان

[۱۳] . همان

[۱۴] . آیه ۶۹ زمر

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *