خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۲/۲۶ / جلسه چهارم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۲/۲۶ / جلسه چهارم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان،

عرض تبریک و تهنیت عید بزرگ فطر و تسلیت بر این همه ظلمی که بر مظلومین صورت می گیرد و بی تفاوتی جهان انسان و جهان اسلام.

عید ما روزی بُود که از ظلم آثاری نباشد،

إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُخْرَجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ‏(خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه)

خوب ما آمدیم تو دنیا چند روزی آزمایش می شویم بعد هم به واقعیات می پیوندیم، اما در مقایسه با خودم چون بصیرت نیست همه چیز را می بینیم، اما باورمان نیست ،حتی مرگمان باورمان نیست، اگر باورمان می بود که این نبودیم ،خوب این گفته ها هم که به من نیامده، کسی باید بگوید که هم این ها را درک کند هم اهلیتش داشته باشد.

( ولی ا لضرورات توبیه المهظورات)، خفته را خفته کی کند بیدار، آیا انسانی که خواب است می تواند دیگری را بیدار کند، معمولا نه؛ گفت که بر یک دیواری یک کسی با گچ یا با زغال نوشته بود؛ که خفته را خفته کی کند بیدار، دیگری هم جلوش نوشته بود وقتی یکی خرناس بکشد، گفته های ازقبیل بنده نظیر همان خرناس است؛ اما شاید موجب بیداری شود، این عالمی که توی ان هستیم این عالم مجازی است، و ما گرفتار خواب و خیال، گرفتارش شدیم، مسائلی که اصلا واقعیت ندارد.

مهمترین چیزی که به صورت تنازع بقاء مثل درنده به جان هم می اوفتیم یکی مالکیت است یکی ریاست، دنیا را مشاهده می کنید، این درحالی است که اینها اصلا واقعیت ندارد، ارتباط مالک با ملک یک چیز اعتباری است، واقعیت این است که اینها دو خلقت مستقل هستند و بهم ربطی ندارند، مثلا این شخص با اون طلا این شخص با اون باغ، این شخص با هر چیز دیگر، اینها دو شیء مستقل اند، تمام دعواها سر این قضیه است، هیچ وقت ما مالک چیزی نمی شویم، بله از نظر قراردادهای مادی زندگی بشری باید این اعتبار برای نظم در جامعه و برای یک فرمولی که بشر بتواند در آن زندگی کند لازم است، اما هرگز واقعیت ندارد، ارتباط دو شیء باهم هیچ ربطی ندارند، این هم یک مخلوق است، آن هم یک مخلوق؛ حال چه فرقی می‌کند تمام این جهان مال تو؛ چکارش میکنی؟ پلنگی هم که در فلان کوهسار زندگی می کند و قلمروش مال او، چکار میکند، این چه فرق می کند؟

هیچ وقت کسی به عنوان رئیس و به عنوان مرئوس خلق نشده است، یک مسئله اعتباری و یک سری تشکیلات برای تنظیم کار انجام شده است، حالا شما مشاهده کن که سر این دعواهایی است، سر چه سر هیچی است، این طلاهایی که ذخیره می کند اینها مال زمان فرعون، هامان اینهاست، دست به دست آماده این خیال می کند مالش است، این که مال آدم نمی شود، این زمین ها وراثت انسان هایی است که  داخل آن آآ زندگی میکردند، خیلی هم از شما قوی تر بودند، اگر مالشان می بود چیکار میکردند، مالشان نیست که، این همه مظلمه برای یک چیزی که اصلا واقعیت ندارد.

دوران افغان ها بعد از صفوی اون اشرف افغان می رفت شناسایی میکرد، آن موقع پول سکه طلا بود، افراد را میاورد با سمبه داغ وادار میکرد، پولاشون را میگرفت خزانه خزانه پر از طلا، بعد هم دیگری کارش را ساخت یا مرد، پول ها را دیگران بردند، آن ها مال او بود؟ چطور مال او بود؟

آن زمان شاعری بود که گفت: دیدی که چه کرد اشرف خر، او مظلمه برد و دیگری زر، او جمع کرد و حالا باید جوابشو بده ،همان گونه که لذت اینطوری است، جنگ ها هم یا برای لذت است، یا ریاست، یا ثروت؛ لذت در این عالم وجود ندارد، چطور وجود ندارد؟!

یعنی ضروریات را انکار می کنید؟ بله انکار میکنیم، چون لذت وجود ندارد، آنچه شما می گوید لذت، رفع اَلَم است، اَلَم یعنی رنج، یک رنجی عارض شده است، برای برداشتن آن رنج اسم را میگذارد لذت، آب لذت دارد؟ یک تشنه از کویر بالا اومده، یا یک روزه دار در چله تابستان تشنه شده، این آب چه لذتی دارد، حالا چهار لیوان خورده یک لیوان دیگه هم بخورد، بله آن وقت که درد تشنگی او را رنج می داد، این نوشیدن آب برایش لذت بود، لذت نبود رفع اَلَم بود، گرسنه ای که در حال خوردن غذا است لذت می برد یا درد گرسنگی را بر طرف می کند، والا وقتی سیر شد چهار لقمه دیگر بخورد بالا می آورد، چی شد لذت؟ بدش می آید.

می گویند، بالاترین لذت در همه ی لذایذ دنیا خواب است، چطور خواب؟ بدلیل اینکه اگر کسی را نگذارند بخوابد، که متاسفانه شکنجه گاه های غرب پر از این شکنجه هاست، نمی گذارند کسی بخوابد، وقتی رنج بی خوابی قالب شد ، دیگر هیچی لذت ندارد؛ چرا که وقتی رنج بی خوابی به حد نهایی خود رسید، دیگر هیچی لذت ندارد، خب این خواب لذتش کی است؟ اگر بگوییم پیش از خواب، که بیدار است، لذت ندارد، بگوییم تو خواب، که طرف نمی فهمد، اگر بگوییم بعد از خواب هم که آن فرد بیدار است، اصلا وجود ندارد، رفع اَلَم است، دنیا دار مجازی است.

زمان ما که بدترین زمان و بهترین زمان است، طبق روایات یک زمانی بیاد که بدترین زمان و بهترین زمان باشد، کسی از زاویه خوبش استفاده کند این بهترین زمان است هیچ زمانی اینگونه نبوده است، کسی هم ولنگاری کند در زاویه بدش بدترین دوران هاست، بازم روشن است، این برنامه زندگی پس از زندگی، که سال گذشته ماه مبارک رمضان ۳۰ جلسه نشون داد الحق جالب بود، امسال هم ماه مبارک رمضان از شبکه چهار سیما ساعت شش و نیم نشان داد خیلی جالب بود، الان هم ادامه دارد، اما ساعت یک ربع به دو، آن مجری محترم هم آدم هوشیاری است، خدا حفظش کند.

از خوبی های زمان ما این است که این چیزا را مستند می کند، این موارد چیزی نیست که تازه باشد، کتاب ها پر از اینها است، اما حسن زمان ما این است که لحظه ای قضیه را نشان می دهد مستنداتش را نشان می دهد و چون حالت جهانی دارد با مراکز تحقیق در باقی کشور ها تماس می گیرد و بعد کارشناس های داخلی ، علمای بسیار زبده را مثل آقای محمدی شاهرودی، مثل آقای خسروپناه قشنگ تحلیل می کند، با متخصص سایر کشورها و سایر دینها صحبت می کند که خیلی ارزشمند است.

در عین حال، به قول خود این مجری محترم می گوید ما اینها را راستی آزمایی می کنیم، اظهاراتی که می کنه در یک جاهایی کنترل می کنیم ببنیم درست می گوید یا نه، حالا راستی آزمایی آنها هم تمام شود، مسلم آنهایی که مبانی دینی، قرآنی فلسفی در دست آنها است، باید این را بررسی کنند که در آن سلیقه و سیاستی نیاید، حتما از این موضوع ایمن نیست، و اگر بتوانند در آن نفوذ پیدا خواهند کرد، خیلی چیز مهمی است، و این موضوع می تواند تمام مفاهیم غربی و شرقی را کله پا می کند، اما در خلال همین صحبت های مختلفی که افراد می آیند و می روند و اظهاراتشان نسبت به  جریان کما و ارتباط با عالم برزخ بودند و غیره و ذالک، یک سر فصل های خیلی جالبی نشان می دهد که خود گوینده شاید اطلاعی نداشته باشد، ولی شنونده اگر آگاهی داشته باشد خیلی زیباست.

وقتی آن مسئله که وارد آن عالم می شود، درست مثل کسی که از خواب بیدار شده، درست شما را می برد روی حدیث النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا

گوینده شاید اصلا متوجه به این نباشد که چه میگوید اما شنوده اگر اطلاعات معارف دینی داشته باشد، دقیقا برگشت می کند به جمله پیامبر اکرم یا امام معصوم یا وقتی می گوید آگاهی ها بعد از این عالم در آن عالم، آگاهی ها طوریست که بالا و پایین و این گونه نیست که بگویم شش جهت نخیر! به صورت کروی، تمام اطلاعات را دارید، حالا شما او این حرف را می گوید ولی شما این آیه قرآن  کریم را در نظر می گیرد که می فرماید فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ،( آیه ۲۲ سوره ق) پرده ها برداشته می شود و همه چیز با می بینید، نه تها ظاهرش را بلکه باطنش را، خیلی زیباست.

از اول عمرش روزی که متولد شده در حین تولد اینی که پدرش دم در بیمارستان چه مطلبی گفته و چی می خورده را می گوید، این بچه تو اتاق زایمان متولد شده، پدرش این لحظه را می بیند و می گوید، اینها که افسانه نیست، این ها همه مستند است، نسبت به حقیقت عمر، حالا منی که عمرم را ضایع کردم، هیچ بهره ، نه اگر ضایع می کردم که خوب بود، وزر وبال کسب کردم، می گوید وقتی رفتم به آن عالم چند نوبت از اول زندگیم از دوران کودکیم یک مرحله خود عمر، آنجا متوجه شدم این عمر چقدر ارزشمند است، این عمر دنیایی که با چند لحظه اش با چند دقیقه اش با چند لحظه اش می توانی سعادت همیشگی کسب کنی این عمری که سلمان فارسی هم آرزو می کند بیاید اینجا ، ارزش دارد اما منی که اسیر رفاه و راحتی و ریاست و پول و مال و قِران و اینها، اصلا نمی فهمم عمر یعنی چی آن وقت می گوید یک دفعه متوجه شدم این عمر چقدر ارزشمند است تمام وجودم حسرت شد ، خب از این جمله چه می فهمید؟ وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ (آیه ۳۹ سوره مریم )، اینها درست به متن دین بر میگردد، یوم الحسرة،می گوید.

اینها دیگر مستندها است، از خصوصیات آن عالم این بود واژه ای نداشت، البته منحصر به این ها تنها نبود، می گفت ما واژه ای در این عالم نداریم که معنا را بفهمانیم، اما یکی می گفت در آنجا یقین یک حالتی دارد که شما حالا آفتاب را ببین متوجه می شوی که این آفتاب است، این را میلیون ها برابر کن، یقین آن دنیا یک چیز عجیب است، میلیون ها برابر یقین دیدن این چراغ، شما از این چه می فهمید، حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (آیه ۹۹ سوره حجر)، یقین را مترجمین و مفسرین می گویند مرگ، مرگی نیست زندگی پس از زندگی، این جا جای یقین است، اینجا متوجه می شوید تعبیر آیه قرآن یعنی چه، از ویژگی های آن عالم این است که یقینی دست می دهد که اینها دیگر لفظ نیست، آن جا ارتباطات ما دیگر لفظی نیست، انتقال مطالب است به صورت احاطه، عجیب است ها.

شما مشاهده کردید، گفت نورهای اونجا با اینجا فرق میکند رنگ های آنجا در اینجا نیست، و جالب اینجاست که آن نورها و آن رنگ ها حیات دارند، رنگ ها و نورها حیات دارند، اینجا چطور تصور می کنید؟ بدون اینکه لبی داشته باشند، لبخند دارند، حالا وقتی این را می بنید و وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ (آیه ۶۴ سوره عنکبوت )، ما نهایت بخواهیم تفسیر و ترجمه کنیم، به ذهن ما این می آمد که حیات انسان در اینجا یک حیات همراه با درد رنج و مرگ است، اما در آن عالم حیات  از این چیزاها فارغ است،انکه  از آسیاب می اید خبر از آرد نرم دارد، إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ بحث انسان نیست، همه چیزش حیات است.

ببینید اینها خیلی لذت دارد، حالا وقتی اون عالم را می بینید کلمات امیرالمئومنین علی (ع) را مشاهده کنید یعنی چه، حالا بازهم من از این خواب مرگ بیدار خواهم شد یا نه؟ به چه فکر می کنم، یکی از افرادی که همین تجربه را انجام داده بود، که بعد از انتهای کار مجری محترم در یک قالبی میگوید اینجا، خیال ، خواب آنجا؛ می گوید اینها را به سلسله مراتب هرکسی برای برداشت خودش مرتب کند.

یکی از این آدم های هوشیاری که به این مرحله رسید، پایین ترین حد را همین زندگی دنیا قرار داد، پرسید این از خیال هم پایین تر است، گفت بله؛ چرا که زندگی این دنیا چه مال و ثروتش، اعتبارش به خیال است، اعتبار این آقای مالک، این آقای رئیس اعتبارش این است که خیال می کند رئیس است، خیال می کند مالک است، خیال می کند لذت میبرد، پس پایین تر حد حیات، حیات اینجاست، بعد از آن گفت خیال؛ اینی که از جنگ های روانشناسی و روانی می گوید، گاهی انسان مشکل دارد، گاهی خیال می کند مشکل دارد، جنگ های روانی همین است، همه چیز دارد اما فکر میکند چیزی ندارد، همانند جمهوری اسلامی که دشمن آنقدر تبلیغات کرده که خیال می کند هیچ چیز ندارد یا بالعکس؛ پس پایین ترین چیز دنیا است، بعد خیال، بعد خواب، چرا که  بعضی از خواب ها وصل می شود به آن عالم، اما آن چیزی که سطح بالای حیات است، آن عالم است. اگر از این خواب مرگ بیدار شویم باید  ببینم من در کجا قرار دارم.

آزمایش ما در این عالم با حق و باطل، با عدل و ظلم با ایمان است و کفر، خب ادعای من این است، چه دلیل بر ادعا دارم!؟

ببینید در جبهه های حق و باطل، عدل و ظلم ، اسلام و کفر، ایمان و شرک باید جایگاه خودم را پیدا کنم من کجا هستم، جایگاه چطور پیدا می شود؟ اثر گذاری، شما دو جبهه نظامی را حساب کنید، آنهایی که در خط مقدم تیر اندازی می کنند، به همدیگر با تفنگ و موشک و تانک فرقی نمی کند، آنهایی که در جلو خط مقدم دارند می جنگند، اینها این جبهه را تشکیل می دهند، اما این ها تنها که نیستند، تدارکات میخواهد، آن که راننده است، آن که وسایل زندگی می آورد، فرش میاورد، طباخی می کند، نمک می ساید، آیا نمک ساییدن جرم است؟ جایگاهش را مشخص کن تا ببینی، که در کدام جبهه نمک می ساید؟ یا غذا می پزد، یا لباس خیاطی میکند، بحث این نیست که این خیاطی درست است یا نادرست، اگر این خیاطی در تدارکات شمرابن ذی الجوشن و عمرسعد و صدام و رضا خان باشد حرام است و این جایگاه جایگاه جهنمی است، اما اگرهمان نمک را می ساید اما در جبهه امام حسین(ع)، این فرد جز لشکر امام حسین (ع) است.

بنده و شما تاثیر گذاریمان چیست؟ ازحرفمان، از سکوتمان، از موضعمان، از برخوردمان، اخلاقمان، بالاخره به کدام جبهه مستیقم یا غیر مستقیم کمک می کنیم، فردا با آنها محشور می شویم، جایگاه ما اینجا مشخص می شود، و الا این شال و قبا هرکسی می تواند داشته باشد، جایگاه ما کجاست با علی(ع) هستیم یا با معاویه، فردا با همان ها محشور می شویم.

جریان آن دو طلبه ای که در مدرسه مروی بودند در زمان رضا شاه لعنت الله علیه باهم هم اتاق بودند مدتها زندگی میکردند، خب شرایط خاص آن زمان بود، دید رفیقش رفت و یک ماه شد و یک سال شد نیامد، این رفیق ما چه شد؟! خیلی عجیب است! طلبه مدرسه مروی، کجا شد؟ نه پیام داد نه به دیدن ما آمد، این چه شد، این کشه شد؟ این مرده شد؟ گفت، بعد از حالا یک سال، دو سال آن طرفای خیابان شوش می رفتم، دیدم آن خیابان بالایی یک تابلویی هست، اسمی نوشته مربوط تشکیلاتی بود به همان اسم دوست ما می شود، گفت برم بالا ببینم چی هست، حالا می گوید شب در عالم خواب دیدم که کربلا لشکر حسین(ع) و لشکر عمرسعد رو به روی هم شدند، دیدم یک نفری یک چتری روی سر عمر سعد دارد، که عمر سعد گرما نخورد، رفتم جلو دیدم این همان رفیق هم اتاقی ماست، گفتم شما چرا! گفت چه کنم زن و بچه م نان می خواستند، شب این را خواب دیده بود، میگوید از پله ها رفتم بالا دیدم بله گمشده پیدا شده، رفیق ما همین آقاست ، که در یک تشکیلاتی در دولت ظلم مشغول کار است، تعجب کردم گفتم شما؟! دقیقا همان جمله دیشب را گفت که چیکار کنم زن و بچه‌م نان می خواستند، ببینید، جایگاه، با همین لباس رفته به کمک ظلمه، فرقی نمی کند می خواهد نمک بساید، خیاطی کند یا خانه بسازد، در کدام جبهه است، اثر گذاری آن به نفع کدام است.

إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُخْرَجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ‏(خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه)

دل از این مردار دنیا بکنید و خودتان را مسخره نکنید، پیش از آنکه بدن مردار شما را بکنند، از آن جدا بشوید، اینجا شما برای آزمایش آمده اید، اینجا جای زندگی نیست، آدم وقتی می میرد، آدم های این دنیا می گوید برای ورثه چی گذاشت، اما فرشته های آن دنیا میگوید برای آن دنیا چی فرستادی، یک کار ولو برای یک بهانه که یک بهانه دست خدا و فرشتگان خدا بیاید که مرا نجات دهد من که سراغ ندارم.

اللهم ولا تؤاخذنا بسوء اعمالنا کفر عنا سيئاتنا یاکریم

صلوات بفرستید.

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *