بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما عزیزان
در آستانه شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) ایام را تسلیت عرض می کنم و در آستانه مبعث رسول اکرم تهنیت دارم.
عن امیرالمومنین (علیه السلام) (أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ)[۱] ، بر همه وجود ما یک فرمانده کل قوا هست و او قلب است، اگر خواب باشد همه اعضا بی تفاوت هستند، اگر بیدار باشد همه جوارح بیدار هستند، اگر آگاه باشد همه آگاه هستند، اگر نا آگاه باشد همه نا آگاه هستند.
احیاء قلب، حساسیت دل، لطافت قلب یعنی در هر مسئله ای به روز بودن.
خیلی ها از جامعه بشری همه چیز را می دانند، اما وقتی خواب هستند، وقتی بی تفاوت هستند، انگار هیچ نمی دانند از آن هم بدتر است، اینجا است که در دین به مسئله وعظ خیلی اهمیت داده شده، تمام قرآن با این عظمت برای وعظ است تا دل بیدار شود.
(وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ)[۲] کسی است که گوش کند؟ بیداری هر انسانی در طول عمر ممکن است در یک سخن، حادثه و سخن خاص حاصل شود و الا عبرت زیاد است، تمام این جریانات همه اش عبرت است اما اعتبار نیست لذاست که ما در اینجا که متکلم وحده هم نباید باشیم، دوستان مطلبی دارند بیان می کنند، بنده هم نه اینکه از ناحیه خودم چیزی عرض کنم، می شود واعظ غیر متعز، نه، همه ما از آن منابعی که خداوند روزی ما کند، آیه قرآنی باشد، روایتی باشد، تاریخی باشد، سخن اولیایی باشد، بیدار شویم، حالا صد سال عمر را حساب کنید، این صد سال عمر که یک فرصتی هست شما از ازل تا ابد را حساب کنید به اندازه یک ثانیه هم نمی شود اما فرصت بزرگی است، بنده از خودم می پرسم که از این فرصت چه بهره برداری کردم؟ هیچی، جز وزر و وبال
(أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ)[۳] آیا هنوز نوبت آن نرسیده است که من هم بیدار شوم؟
اولین قدمی که انسان برای کمال بر می دارد یقضه است، یقضه یعنی بیداری (النّاس نيام، اذا ماتوا انتبهوا)[۴] مردم خواب هستند و به این سرمایه ای که خدا به آنها داده است هیچ توجهی ندارند، حالا چه سرمایه عمر، چه سرمایه معارف، چه سرمایه وجود پیغمبران، ائمه اطهار و علما فرقی نمی کند، نسبت به این سرمایه های بزرگ بی تفاوت هستند و بهره برداری نمی کنند، قساوت دل یعنی همین و یکی از مرض هایی که برای آخرالزمان هشدار داده شده که ما هم شاهد آن هستیم در روزگار ما قساوت دل است، صبح و ظهر و شب همواره در این اخبار و روایات و فضای مجازی و فضای حقیقی هر چه می بینی فساد و تباهی است اما بالاخره عادت شده است.
چطور شد یک معتاد وقتی به یک سم عادت می کند عادت می شود برای او، این هم همانطور است دیگر، خیلی حالت خطرناکی است، از کنار قضایا ساده می گذریم، احساس تکلیف نمی کنیم و به هر حال آنچه که خودمان را باید آماده کنیم که به کجا می رویم، نه بی خیال این هست دیگر
مرحوم شیخ نوری از علمای بزرگ تهران (رحمت الله علیه) از شاگردان حکیم سبزواری( ملا هادی سبزواری) است.
حاج ملا هادی سبزواری یک انسان معمولی نیست یک انسان فوق العاده است، در عین حال شیخ نوری می گوید که یک کسی آمد سر درس حکیم سبزواری گفت: یک مردی سر قبرستان پیدا شده که نصف بدنش در یک قبر کهنه است و نصف دیگر بدنش بیرون قبر، بچه ها به او سنگ می زنند و او را اذیت می کنند ولی او هیچ اعتنایی به این ها نمی کند، حکیم سبزواری گفت که من خودم باید او را ببینم، حکیم سبزواری رفت سر قبرستان دید بله، چنین آدمی است.
رفت کنار او نشست، او باز هم اعتنایی نکرد، حکیم سبزواری او را ورانداز کرد بعد فرمود که شما چه کاره هستید؟ به شما که نگاه می کنم در شما آثار جنون نمی بینم اما به کارهایت که نگاه می کنم، کار آدم های معمولی و هوشیار نیست، شما چه کاره هستید؟
گفت که من کاره ای نیستم من یک انسان نادانم اما برای همه نادانی دو علم پیدا کردم،علم اول اینکه این جهان با این نظم و با این حساب و کتاب افریننده ای حکیم دارد که بر ما بندگان لازم است که او را بشناسیم و از او اطاعت کنیم.
علم دوم هم این است که من در این دنیا نمی مانم و باید بروم، آن وقت نمی دانم من که وارد به آنجا بشوم آیا برنده هستم یا خواهم باخت، این دو علم من را بیچاره کرده است.
بعد به حکیم سبزواری گفت، خوب ما که نادان هستیم اما این دو علم ما را بیچاره کرده است، حالا شما که عالم دین هستی چرا اینقدر بی درد هستی؟
شیخ نوری می فرماید که: استاد وقتی از سر قبرستان برگشت انگار دیگر آن نفر قبلی نیست یعنی آن وعظ در دلش آنقدر اثر گذاشت که دیگر تا آخر عمر همه ساعات و دقایقش برای رفتن آمادگی داشت، اثر آن وعظ روی او این بود.
وقتی آدم با بی تفاوتی از اینجا می گذرد و به آنجا وارد می شود، (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ)[۵] وقتی از خواب بیدار می شود در خواست می کند که خدایا مرا برگردان تا زندگی را از نو بگیرم، (كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)[۶] (أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ)[۷] آیا به آن اندازه ای که یک انسان می تواند یک مطلب را بگیرد و پایش بایستد، یک حقی را بشناسد و در پایش جهاد کند، این اندازه عمر را به شما ندادیم؟ دادیم دیگر، باز هم شما را تنها نگذاشتیم (وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ)[۸] برای شما پیغمبر فرستادیم، امام فرستادیم، عالم فرستادیم، چطور شد در شما تأثیر نگذاشت؟
(أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ )[۹] تصور می کنی که این ها حرف می شنوند و روی حرف ها حساب باز می کنند؟ ابدا، بی تفاوت هستند، (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)[۱۰] این ها از هر حیوانی بدتر هستند.
از بلاهای آخرالزمان به صورت هشدار مسئله قساوت قلب (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) که مربوط به بنی اسرائیل است، الان فرهنگ اسرائیل بر همه ما حاکم شده است، تمام مقاومت ها و جنگ ها و جدل ها برای این است که فرهنگ وارد نشود، در فضای فیزیکی به هر حال دو جبهه هست اما در فضای فرهنگی حاکم شده است دیگر (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً)[۱۱] دلها مثل سنگ شده(وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ)[۱۲] می بینید سنگ به آن سختی از داخل چشمه های آب بیرون می آید (وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ)[۱۳] از خَشْيَةِ الله در کوه طور سنگ ها به هم می پاشد اما این دل ها نه، دل های سنگ و بی تفاوت، همین است که می بینید.
(ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد، ذوق آن بر دل آگاه رسد) هر کار دلش می خواهد می کند دیگر، انگار نه عقلی هست، نه فطرتی هست، نه انسانی هست، نه پیغمبری هست، نه قیامتی هست، هیچی.
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) از کوچه ای تشریف می بردند، یک نفر از همان انسان های اینچنینی ثروت داشت
(إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی)[۱۴] ده قِران پول که دارد خیال می کند عالم هستی مال اوست، از قارون بیشتر داری؟
بعد با اسماء و القاب و کلما ت و با واژه ها بازی می کند، آزادی، آزادی یعنی چه؟ اصلا می فهمی آزادی یعنی چه؟
آقایی به نام بُشر در بغداد سفره شراب انداخته بود و صدای موسیقی و رقاصی را بلند کرده بود امام موسی بن جعفر (علیه السلام) که از آن کوچه تشریف می بردند یک کنیز خادمه بُشر داشت از خانه بُشر بیرون آمده بود که کاری را انجام بدهد، امام از آن کنیز یک سوال کرد، این سوال در واقع سوال نبود پیام بود، ولی خوب ظاهر آن سوال گونه بود، فرمود که این صاحب خانه عبد است یا آزاد، کنیز که زیاد نمی فهمید، گفت: آقا این تشکیلات و این سر و صدای موسیقی که هست که کار عبد نیست، کار برده نیست، او آزاد است، امام فرمود: بله اگر آزاد نمی بود این کار را نمی کرد، پیام در این بود.
امام رفت و کنیز هم رفت و وارد خانه شد چون بالاخره مهمان پذیر بود وقتی آمد بُشر به او گفت معطل کردی، دیر آمدی، او گفت: آقایی با این نشانی از کوچه می رفت، یک چنین سوالی کرد و چنین پاسخی داد، این پیام مثل یک بمب در وجود بُشر تاثیر گذاشت و ۱۸۰ درجه او را تغییر داد و دیگر فرصت نکرد کفشش را بپوشد پا برهنه به داخل کوچه دوید و امام را در کوچه دید و دوان دوان به سمت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) رفت، گفت: آقا من اشتباه کردم، من آزاد نیستم، من بنده خدا هستم و بر دست حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) توبه کرد و تا آخر عمر هم کفش نپوشید به عنوان یمن و برکتی که با پای برهنه دنبال امام موسی بن جعفر (علیه السلام) دویده است.
اگر بیدار شدیم خوش به حالمان، اگر همین طور خواب رفتیم وقتی بیدار شدیم می گویند(اینما کنتم) شما کجا بودید؟ چرا اینطور؟ (قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ)[۱۵] بله ما اینطور بودیم، سلطه و فرهنگ دیگران ما را اینگونه بار آورد، (أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً)[۱۶] راه نبود یا راه بود؟
اینجا خیلی توجیه و تحلیل می شود مسائل اما آنجا به هیچکس اجازه نمی دهند چیزی را تحلیل کند، چنین روزی در پیش است، عمل انسان کوچک باشد، بزرگ باشد حتی یک جمله باشد، شما خیال می کنید از یک جمله می گذرند؟
مرحوم آقای شیخ رجبعلی خیاط در جلسه ای بود فردی یک جمله پراند، بعد آقای شیخ رجبعلی خیاط بعد از آن که آن فرد مرده بود او را دید او کسی بود که اهل نماز و جماعت و اینها بود، او را دید که شکنجه و عذاب می شود، از او پرسید شما چرا؟ گفت در فلان جلسه بودم، زمان رضاشاه پلید بود و مردم همه از دست او،ظلمش و انگلیسش شکوا داشتند بعد من یک جمله به نفع او حرف زدم، فقط یک جمله، این عذاب برای آن است، یک جمله را خدا راضی بود که بگویی؟ نمی گذرند
(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ)[۱۷] آن جا چیزی ضایع نمی شود، به هر حال از همه شما التماس دعا دارم در این ماه رجب و ماه شعبان و رمضان که می آید، واقعا به خودمان که نگاه می کنیم مأیوس می شویم، خدا دست ما را در این دوره آخرالزمانی بگیرد و به این حالت نمیریم، در دنیا خیلی شرایط زشتی شده است، انگار پیدا کردن انسان مشکل شده است.
روایت داریم که (وُجُوهُ اَلْآدَمِيِّينَ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ اَلشَّيَاطِينِ)[۱۸] ظاًهر ها خیلی مرتب و اتو کشیده اما باطن ها مانند شیطان است.
التماس دعای مخصوص دارم، ان شاءالله که موفق باشید، شما که الحمدلله موفق هستید، دعا بفرمائید، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
[۱] . نامه ۳۱ نهج البلاغه
[۲] . آیه ۱۷ سوره قمر
[۳] . آیه ۱۶ سوره حدید
[۴] . بحارالأنوار، ج ۴، ص ۴۳، ح ۱۸
[۵] . آیه ۹۹ سوره مومنون
[۶] . آیه ۱۰۰ سوره مومنون
[۷] . آیه ۳۷ سوره فاطر
[۸] . آیه ۳۷ سوره فاطر
[۹] . آیه ۴۴ سوره فرقان
[۱۰] . آیه ۴۴ سوره فرقان
[۱۱] . آیه ۷۴ سوره بقره
[۱۲] . آیه ۷۴ سوره بقره
[۱۳] . آیه ۷۴ سوره بقره
[۱۴] . آیه ۶ و ۷ سوره علق
[۱۵] . آیه ۹۷ سوره نساء
[۱۶] . آیه ۹۷ سوره نساء
[۱۷] . آیه ۷ و ۸ سوره زلزله
[۱۸] . جامع الأخبار , جلد۱ , صفحه۱۲۹