خانه / متن بیانات / ولایت / مشروح بیانات/ نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در مراسم شهادت حضرت زهرا(س) و وداع با پيكر پاك شهيد گمنام در روستاي كوشكك از توابع شهرستان درميان

مشروح بیانات/ نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در مراسم شهادت حضرت زهرا(س) و وداع با پيكر پاك شهيد گمنام در روستاي كوشكك از توابع شهرستان درميان

متن بیانات حجت الاسلام والمسلمین سید علیرضا عبادی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند  در مراسم شهادت حضرت زهرا(س) و وداع با پيكر پاك شهيد گمنام در روستاي كوشكك از توابع شهرستان درميان مورخ ۱۳۹۶/۱۱/۳۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

« الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ ».

با سلام به امام زمان (عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه اهل ایمان.

عرض تسلیت ایام شهادت بی بی عالم حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها. خداوند را شکر می‌کنم به بنده توفیق عنایت کرد و امشب را در محضر شما مردم حزب الله و شهیدپرور و شهید دوست، خانواده‌های معظم شهدا و در محضر شهید بی‌نشان که مهمان شماست و مهمان شهداست و مهمان مادارن شهداست؛ خدا این توفیق را به بنده عنایت کرد. چند لحظه‌ی وقت شما را می‌گیرم امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند به زبانم جاری فرماید. خُب می‌دانیم هر کالایی بازاری دارد و هر نرخی جهتی دارد. به قول قدیمی‌ها گران بی‌حکمت و ارزان بی‌علت نیست. اما کالاها با هم متفاوتند. در بعضی کالاها وزن میزان ارزش است؛ هر چه وزنش بیشتر باشد قیمتش بیشتر است. در بعضی کالاها حجم [میزان ارزش است]؛ هر چه حجمش بیشتر باشد قیمتش [بیشتر است]. در بعضی کالاها رنگ ملاک قیمت است. و انواع و اقسام ملاک‌های که قیمت بالا می‌رود و پایین می‌آید؛ آشنا هستید، هر روز بازار و سوداگری‌ها و معاملات است. هر چیزی بازاری دارد، غالباً سود و زیان‌ها را روی همین‌ها می‌سنجند. حالا من یک سوال دارم. شما هر روز بالاخره یک کالاهایی عرضه می‌شود در بازار، براساس نیازهای قیمت بالا می‌رود، پایین می‌آید؛ سوال من اینجاست که آیا من و شما هرگز فرصت پیدا کردیم که از خود بپرسیم که قیمت خودم چیه؟ سوال کردید؟ فرصت پیدا کردید؟ و به چه دلیل قیمت چطور بالا می رود، چطور پایین می‌آید؟ آیا با حجم است؟ آیا با وزن است؟ آیا با شکل است؟ حالا که این وسال مطرح شد حتماً در ذهن خودتان یک قیمت‌گذاری می‌کنید. اما این قیمت‌گذاری درسته یا نادرست؟ به چه دلیل؟ ما که برای همیشه در این دنیا نیستیم. ما آمدیم یک فرصتی است، یک بازاری است، یک مشتری بالاخره روزی که می‌خواهیم از این دنیا برویم به چند؟ چه ملاکی داریم؟ آیا حجم است؟ آیا وزن است؟ آیا رنگ است حالا سفیدپوست باشد یا سیاه پوست باشد، زردپوست باشد، سرخ پوست باشد؟ قیمت انسان به چه تعیین می‌شود؟ و تمام سرمایه اینجاست – این چیزهای که روزمره می‎رویم دنبالش بله باید باشد، ولی خیلی‌هایش به سرگرمی شبیه‌تر است- کدام سرمایه؟ سرمایه‌ی که برای هیچ کس نمی‌ماند این چه سرمایه؟ حالا بگو فرعون شد، بعد چه می‌شود؟ بگو قارون شد، بعد چه می‌شود؟ بگو هاران شد، بعد چه می‌شود؟ آن‌ها سرمایه نیست، ابزار آزمایش است. قیمتت چند است؟ و چگونه تعیین می‌کنی قیمتت را؟ حالا بنده یک ملاکی را عرض می‌کنم یا شما می‌پسندید یا نمی‌پسندید. اصلاحش کنید آیا درست است، نادرسته؟ چون همه ما در گرو شناخت این مسئله هستیم. قیمت انسان با چه تعیین می شود؟ قیمت تو چند است؟ حالا بنده در یک عرضی که شما اصلاح بفرماید می‌خواهم عرض کنم که قیمت هر انسانی مساوی است با چه؟ با هدفش. تو چند می‌ارزی؟ هدفت چیست؟ همان اندازه می‌ارزی. چه می‌خواهی؟ این یک مسئله سطحی نیست، این سنخیتت را می‌رساند که تو دنبال چه هستی. حتی ارزش اعمال و کارها و حتی به اسم عبادات و این‌ها را هم هدف تعیین می‌کند؛ مطلق نیست. نماز ما وقتی ارزش پیدا می‌کند که براساس یک هدف مشخصی باشد. چطوره برای ما تعریف کردند می‌گویند هر وقت می‌خواهید نماز بخوانید، هرعبادتی انجام بدهید، هر کاری انجام بدهید قصد قربت کنید. قصد قربت یعنی چه؟ یعنی همان هدف، خدایی که بشوی نمازت ارزش دارد. هر کارت ارزش دارد. اما اگر کسی خدایی نباشد، هوایی باشد؛ نمازش چقدر ارزش دارد؟ خودش چقدر ارزش دارد؟ این گرایش، این جاذبه، این دافعه، این نرخ را تعیین می کند. چرا دوست داری؟ که را دوست داری؟ به چه جذب می‌شوی؟ نسبت به چه دافعه داری؟ نرخ‌ات در این‌ها است برو پیدا کن. «إذا أرَدْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فیكَ خَیْراً، فَانْظُرْ إلى قَلْبِكَ»[۱]، این روایت است که اگر می‌خواهی بدانی که تو ارزشمندی نه به قیافه، نه به رنگ، نه به حجم، نه به وزن، نه به تعداد [است]؛ این تعداد کار مثلاً انجام دادم، بله آن جای خودش حسابی دارد اما آنها ملاک نیست. ملاک چیه؟«فَانْظُرْ إلى قَلْبِكَ»[۲]، به باطنت نگاه کن. یک قطب نما در دلت است. یک هدفی را نشان می‌دهد، به آن نگاه کن. که را دوست داری؟ چه را دوست داری؟ اگر خدایی هستی، اگر آنهایی را که خدایی هستند دوست داری و اگر از آنهایی که هوایی هستند، نفسانی هستند، شیطانی هستند بَدت می‌آید «فَفیكَ خَیْرٌ وَاللّهُ یُحِبُّك»[۳]. برو سجده شکر به جا بیاور چرا که خیلی ارزشمندی، خدا خیلی بهت توفیق داده «وَاللّهُ یُحِبُّك»[۴]، خدا دوستت دارد. «وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ»[۵]، ما همه در این دنیا هستیم، در این دنیا که نمی‌مانیم، می‌رویم. و آنجا حساب است و کتاب است و قیامت است و بهشت و دوزخ است. «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا»[۶]، مردم گروه گروه مختلف در صحرای محشر وارد می‌شوند. «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبّ»[۷]، آنجا می‌دانی به که ملحق می‌شوی؟ به همانی که در باطن قلبت، قطب نمای قلبت به سمت او بوده. و اگر قبله‌نماش او قبله‌ات بوده. خُب قبله نمای بعضی پول است، قبله‌نمای بعضی ریاست است، قبله‌نمای بعضی شهوت است، قبله‌نمای بعضی بالاخره ذخایر مختلف است که بشود عمده المالکین، بشود عمده التجار شود، که بشود عمده العلما؛ بالاخره هوای نفسانی است. این هرگز ره به جایی نخواهد بُرد. البته «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبّ»[۸]، می‌دانی با که محشور می‌شود؟ می دانی با چه محشور می‌شود؟ می‌دانی چگونه محشور می‌شوید؟ هر کس به هر چه دوست داشته. در روایات داریم اگر کسی سنگی را دوست بدارد با همان محشور می‌شود. بنابراین نرخ اینجا تعیین می‌شود. در تعلیمات اهل بیت علیه السلام که اسلام شناس به معنی صحیح هستند و مفسر مکتب همه انبیاء هستند، آنها اینقدر این مسائل را زیبا بیان کردند. یک نفر از امام معصوم سوال می‌کند آقا اینکه ما بعضی چیزها را یا بعضی افراد را دوست داریم یا بعضی ها را دوست نداریم به اصطلاح جاذبه داریم، دافعه داریم، محبت داریم، بغض داریم – مسئلةٌ؟ ما هر چه سوال می‌کنیم از مسائل دینی می‌گوید آقا وضو را چطور می‌گیرند؟ غسل را چطور انجام می‌دهند؟ روزه را چطور[می‌گیرند]؟ بله اینها هم مسئله است بسیار خوب – حالا این هم مسئلةٌ شرعیه، از امام صادق (ع) می‌پرسد که آیا این دوستی‌ها، این دشمنی‌ها، این حُب و بغض‌ها، این جاذبه‌ها و دافعه‌ها اصلاً آیا این‌ها مسائل شرعی است؟ نسبت این‌ها با دین چیست؟ چه پاسخی؟ پاسخ را چطور می‌دهد؟ می‌فرماید «هل الدّین الّا الحبّ و البغض؟»[۹]، تو سوال می‌کنی که آیا این‌ها جزو مسائل دینی است؟ اصلاً سوال اینجاست که اصلاً دین غیر از حُب و بغض است؟ تمام دین حُب و بغض است. بقیه آنچه را که شما در صحنه عمل و میدانی و این‌ها مشاهده می‌کنید این‌ها مظاهر حُب و بغض است. اما حقیقت دین حُب و بغض است، جذب و دفع است. همه این‌ها به یک نقطه برگردد و بس؛ و آن خداست. خداست و بس. «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»[۱۰]، خداوند در سینه یک انسان دو دل قرار نداده؛ یک دل هست. و در یک دل جزء یک محبت راه ندارد. بله در طول هزاران و میلیون‌ها محبت می‌شود داشت. وقتی شخص واقعاً عاشق خدا بود. تمام حُب‌اش مخصوص خدا بود، خُب مسلم نسبت به پیغمبران خدا، نسبت به ائمه خدا، نسبت به آن که عالم دین است، نسبت به آنکه ایمان به دین دارد، نسبت به آن که خدا فرموده – پدرش است، همسرش است، فرزندش است، جامعه ما- همه را دوست دارد. اما این دوستی‌ها تنظیم شده در محبت به خدا. هیچ چیز در عرض خدا قرار نمی‌گیرد که بگوییم یا این یا آن. چون محبت مثل یک شجره است. یک ریشه دارد. ممکن است میلیون شاخه داشته باشد، بله آما آنها در طول هستند. ولی در عرض هیچ چیز قرار نمی‌گیرد. در روایت داریم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشاهده کنید که گاهی این نوجوانان تحت تربیت قرار می‌گیرند خیلی رشد می کنند.ما الحمدالله در رویش‌های انقلاب از نوجوان‌هایمان از جوانان عزیزمان خیلی آدم‌های از نظر فکر پیشرفته داشتیم. در اول انقلاب، در دوران دفاع مقدس از نوجوانان بودند؛ حالا هم هستند- حالا آن تربیت اسلامی که در دوران حکومت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، آنچه بچه‌های که قبلاً در دوران جاهلیت بودند ببین چقدر این‌ها در همان دوران تربیت رشد کردند. پیامبر اکرم یک نوجوانی را برخورد کرد. به او فرمود که مرا می‌شناسی؟ عرض کرد بله یا رسول الله، شما پیامبر خداید. فرمود من را دوست داری؟ گفت بی‌نهایت شما را دوست دارم. فرمود من را بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را؟ عرض کرد پدر و مادرم فدای شما باشند، من شما را بیشتر دوست دارم. فرمود من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ این نوجوان عرض کرد آقا من شما را بخاطر خدا دوست دارم. چقدر زیبا. چقدر حواسش جمع است. اینکه در راستای حُب الله، خداوند به ما محبت اولیاء‌اش را عنایت فرموده. محبت پیامبرانش را «وَلا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»[۱۱]، محبت اهل بیت علیهم السلام، محبت زهرا(س) را، محبت علی بن ابیطالب (ع) را، محبت خاندان عصمت و طهارت را؛ این سرمایه ماست. چون این حاکی از سنخیت پاک شماست که خدا به شما داده، از انسان‌های پاک که خدا پاکی آنها را در قرآن ذکر کرده «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[۱۲]، این یعنی سنخیت شما با خاندان طهارت. این در دنیا همراه شماست. وقت مرگ همراه شماست. بعد از مرگ این همراه شماست. در قیامت این همراه شماست. عشق به خدا، عشق به اولیای خداست. اما از آن طرف انسان‌های آلوده، هوا‌پرست، نفس‌پرست، مال‌پرست، خودپرست، طواغیت هر زمان، آی تلاش می‌کنند این محبت اهل بیت(ع) را از ما بگیرند. یعنی چه؟ یعنی بزرگترین سرمایه ما را غارت کنند به هر نحوی. به تعبیر خودشان همه گزینه‌ها روی میزشان است. اما الحمدالله حواس‌ها جمع است. از همان اول هم همینطور بوده، دنیا محل آزمایش است؛ الان هم هست. یکی از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام، ابوالاسود دئلى است – شیطنت‌ها و مکرهای معاویه و بنی مروان و این‌ها که از زمان خود پیامبر اکرم(ص) بود. یک چیزی نیست که بعد حاصل شده باشد. خاندان مروان به وسیله خود پیامبر(ص) تبعید شدند در جامعه نباشند، از بس آدمهای فاسدی بودند. که بعد هم همان‌ها شدند خلفای بنی‌عباس؛ مروان حکم و بچه‌هایش. این‌ها در زمان پیامبر(ص) این خاندان تبعید شدند از بس کثیف بودند. نفاق ابوسفیان و بچه‌ها که تا آخرین فشنگ و تیر ترکششان با خود پیغمبر جنگیدند. بله بعد از آن که اسلام غالب شد دیگر راهی نداشتن الا اینکه شهادتین بگویند؛ دینشان چنین دینی بود. معاویه با همه شیطنت‌ها سعی می‌کرد که محبت اهل بیت(ع) را بگیرد. آن همه قتل و جنایت و کشتار نسبت به شیعیان امیرالمومنین علیه السلام به اصطلاح سخت‌افزار، جنگ سخت؛ یک بخش آن هم جنگ نرم بود. یک کارهای می‌کرد، یک شیطنت‌هایی می‌کرد که نسل جوان را از محبت علی علیه السلام بازدارد. می‌دید مثلاً گفته می‌شود به هر خانه‌ی مثلاً یک بَره می‌فرستاد و می‌گفتند این را معاویه داده. بچه‌های خانه با این بَره آشنا می‌شدند، سرگرم می‌شدند. بعد از چند روز عناصر معاویه سَر و کله خود را می‌پیچیدند و شب حمله می‌کردند این بَره را می‌گرفتند می‌بردند و می‌گفتند این‌ها از طرف علی(ع) آمدند. بچه‌ها از همان اول آزرده می شدند. ببین شیطنت؛ جنگ سخت و جنگ نرم، همانی که الان هم هست. و خطر جنگ نرم بدتر از جنگ سخت است- حالا ابوالاسود دئلى یک دختر داشت هشت نه ساله، کودک؛ دیدند کسی در زد. آمدند ببینند کیه؟ دیدند یک آقای یک مَشکی عسل مُصفا آورده. خُب گذاشت. ابوالاسود  بیرون آمد تا موقع این دختر کوچولو انگشت بُرد از این مشک عسل یک سرانگشت برداشت بُرد دهنش. خیلی عسل طبیعی و مرغوب بود. سوال کرد چیه؟ گفت هدیه‌ی ناقابلی است حکومت برایش ما فرستاده. آن دخرت که عسل را مزه کرده بود گفت خیلی عسل خوبی است. پدر گفت دخترجان می‌دانی این چه عسلی است؟ گفت چیه؟ گفت این عسلی است که می‌خواهند با شیرینی این عسل شیرینی محبت علی ابن ابیطالب(ع) را از تو بگیرند؛ دیگر این خودت هستی تصمیم بگیرد. تا این را شنید این کودک انگشت بُرد در حلقش و قی کرد. چقدر خوش قریحه بود. چقدر با استعداد بود همان جا دختربچه یک شعر سرود «ابا العسل المصفى يا ابن هند/ نبيع لك ايمانا و دينا/ فلا والله كيف يكون هذا/ ومولانا امير المؤمنينا»[۱۳]، گفت پسر هند جگرخوار آیا می خواهی با عسل با ما معامله کنی که دینمان را بدهیم؟ « فلا والله» بخدا قسم این کار نمی‌شود چون ما محبت علی بن ابیطالب (ع) را داریم. امروز هم شما مواجه‌اید با جنگ سختی. همه گزینه‌ها، همه تهدیدها روی میز دشمنان شما هست. به هر اسمی، اسمش بزار امریکا، بزارفرانسه، بزار انگلیس، بزار سعودی، بزار صهیونیست؛ فرق نمی‌کند همه یک جبهه هستند. با جنگ سخت شما را تهدید می‌کند. فرزندان شما را می‌کشند. به هر جا پا گذاشتند قتل و عام می‌کنند. همین که می‌بینید؛ در یمن چه می‌کنند؟ در فلسطین چه می‌کنند؟ در میانمار چه می‌کنند؟ در سوریه چه کردند؟ در عراق چه کردند؟ در افغانستان[چه کردند]؟ همین که می‌بینید. اما بدتر از این جنگ نرم است. خیلی جاها هم ممکن است در این جنگ نرم با تطمیع باشد، با رشوه باشد، با وعده و این‌ها باشد؛ حواستان جمع باشد. در مقطع آخرالزمانیم و در مسئله حُب و بغض دشمن خیلی کار می‌کند. البته و صد البته به پدرهایتان، به مادرهایتان، به اجدادتان، به گذشتگانتان که محبت اهل بیت(ع) را، محبت فاطمه زهرا(س) را، محبت علی بن ابیطالب(ع) را، محبت حسین(ع) را به شما همراه با شیرشان و همراه با اشکشان به کام شما ریختند. این قابل معامله نیست. این بزرگترین سرمایه شماست که خدا در پای حب الله و اولیاء الله به شما داده؛ این را حفظ کنید. امشب هم که شب شهادت بی بی عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها است. خُب دیدید که با خاندان پیغمبر(ص) چه کردند. حالا یک عده‌ی به زمین می‌زنند، به زمان می‌زنند، به دَر می‌زنند، به دیوار می‌زنند که این مسئله را انکار کنند. خُب ان‌شاء‌الله که با نیت خیر است. ولی این در تاریخ قابل انکار نیست. مسئله‌ هم که در وجود زهرای مرضیه(س) خلاصه نمی‌شود که حالا بگوید این نبود؛ بسیار خوب این نبود، بعداً چطور؟ بابا این یک جریان انحرافی بود، پیش آمد و غالباً در بعثت‌های قبل هم بعد از پیغمبران نظیر این بوده؛ تازه بعد از آن ختم شد؟ این که به وجود زهرا‌ی مرضیه(س) تنها ختم نشد. مظلومیت‌های علی(ع) چه جریانی بود که علی(ع) را آنچنان مظلوم و تنها گذاشت؟ چه جریانی بود که حضرت امام مجتبی(ع) را مسموم کرد؟ چه جریانی بود که حضرت حسین(ع) و اصحابش را در کربلا آنچنان مظلوم [شهید کرد]؟ خُب حالا اگر در مورد حضرت زهرا(س) انکار کنید، در مورد بقیه چه کار می‌کنید؟ می‌شود انکار کرد؟ نه هیچ کدام قابل انکار نیست. یک حرکت انحرافی بوده تاریخ هم ثبت کرده. اینجایش را هم انکار کنید از جای دیگر سَر در می‌آورد. چطور می‌شود انکار کرد! و وقتی اهل دقت بررسی هم می‌کنند در آن زمان هم نفوذ غرب بوده یعنی به اصطلاح سیستم حکومتی روم، نفوذ آنان بوده. نبوده؟ در تاریخ دارد که آنوقتی که از شام یک لشکر را بسیج کرده بود که با علی علیه السلام بجنگد، از آن دروازه دیگر شام شترهای بار تحفه و هدایا برای قیصر روم می‌رفت. یعنی با یک دست با علی(ع) می‌جنگید آن دست دیگرش در دست غرب بود. بود دیگر نبود؟ چقدر پای منبرها شما شنیدید که زهری که به امام حسن مجتبی علیه السلام دادند زهری بود که از طریق معاویه و از قیصر روم گرفته بود. سوده الماس یا هر چه بود و به خورد امام مجتبی دادند. نبود؟ چقدر این را شنیدید؟ اصولاً این شما و این تاریخ؛ مشاوره ارشد معاویه و بعد مشاور ارشد یزید سرجون رومی بود. یعنی یک عامل نفوذی به ظاهر یک خدمتگزار بود، در واقع تمام این نقشه‌ها را سرجون رومی [می‌کشید]. او مشاور ارشد معاویه بود. جریان کربلا را بعد از معاویه برای یزید دیکته شد، طرحش را سرجون رومی ریخت. نفوذ غرب بود. حتی بین یزید و ابن زیاد که حاکم بصره بود یک سری اختلافات بود و یزید نمی‌خواست او را چون او هم بزرگ‌منشی می‌کرد. اما سرجون در مشورتش [با یزید] گفت تنها کسی که می‌تواند با حسین علیه السلام بجنگد ابن زیاد است و شما باید ضمن ابقایش در بصره، حکومت کوفه را هم به او بدهی تا بتوانی با اباعبدالله علیه السلام بجنگی. کار آنها بود، الان هم خطر، خطر آنها است. آن روز هم جنگ سخت بود هم جنگ نرم. امروزم هم جنگ سخت است هم جنگ نرم. آن روز هم تطمیع می‌کردند. راه انداخته بودن یک جریاناتی را وعده می‌دادند. عمر سعد از بنده و شما خیلی امام حسین(ع) را بهتر می‌شناخت چون با امام حسین(ع) بزرگ شده بود. پسر سردار قادصیه بود. سعد بن ابی وقاص سوابقش خُب پیداست اما وعده دادند به او. خریدند او را. وعده دادند اگر این کار بشود شما حاکم ری خواهی شد. این را خریدند و به جنگ امام حسین(ع) واردار کردند -الان هم معامله می‌کنند، نمی‌کنند؟ وعده نمی‌دهند؟ معامله نمی‌کنند؟ نفوذی‌ها برای اینکه اهداف پلید غرب را پیاده کنند، عمل نمی‌کنند؟ – بعد روایت دارد که امام حسین علیه السلام در کربلا همان جمله‌ی که به عمر سعد القاء کرد فرمود امیدوارم گندم ری را نچشی. حتی یک لقمه نان ری را نخوری. او هم با تمسخر گفت ما را جوی ری کافی خواهد بود. اما نتیجه چه شد؟ وقتی از کربلا برگشت اما ابن زیاد آدم خیلی مرموزی بود. می دانست که اگر حکم او که به عمر سعد داده بین مردم پخش بشود افکار عمومی سرجای خودش هست و بنابراین برایش مشکل ایجاد خواهد کرد. از او خواست حکم را برگرداند، او هم گفت من حکم را گم کردم. بینشان به هم خورد، همانجا مورد غضب قرار گرفت  و عمر سعد گفت هیچ کس از مسافرت نکبت‌تر از من برنگشته، هم دینم را از دست دادم هم دنیا را. بدانیم اگر غیر راه ولایت که ولایت الله است هر راهی برویم سر از کار عمر سعد در می‌آوریم؛ بعد هم تاریخ قضاوت خواهد کرد. به هر حال مسئله شهادت حضرت زهرا (س) که در زهرا(س) خلاصه نمی‌شود. جریانی بود تا امام حسن عسکری علیه السلام، که در این جریان به شهادت رسیدند. خُب این‌ها را چطور جواب می‌دهید؟ این‌ها چطور شهید شدند؟ مگر غیر از این بوده که جریان نفوذی پیش آمده، و آیا غیر از این است که غیبت حضرت مهدی سلام الله علیه براساس همین فلسفه خط نفاق است. بله آنهایی که با بحث‌های کلامی و تحقیقاتی و حوزوی و این‌ها فرمایشاتی می‌فرمودند و الان هم می‌فرمایند شاید با قلم، شاید با بیان ماهیت آن جریان فاسق را نشود با قلم و بیان و بحث علمی بیان کرد؛ که نمی‌شود. اما امروز هم جای تردید است؟ امروز آنچه که به وسیله این نامسلمان‌ها می‌گذرد از قتل مسلمین، از خراب کردن دیار و شهرهای مسلمین، از سازش با دشمن، آنچه که عناصر ناپاک سعودی انجام می‌دهند و دیگران انجام می‌دهند همراه آنان انجام می‌دهنددر باقی کشورهای اسلامی، با صهیونیست‌ها می‌سازند، حمایت از امریکا می‌کنند، کشورهای اروپایی را متبوعشان قرار می‌دهند و علیه مسلمین؛ آیا این‌ها هم قابل انکار است؟ آنچه که با هیچ قلمی، با هیچ بیانی، با هیچ هنری نمی‌شد تصویر کرد امروز خود آنها با زبان بی‌زبانی و در میدان عمل خودشان را نشان دادند که ماهیتشان چیست. بنابراین شما اهل ایمان بیش از گذشته ثابت قدم در این راهی که خدا به شما توفیق داده و راه اهل بیت(ع) است و راه عدالت است – و تا آن پیاده نشود از اسلام خبری نیست- [بایستید]. و کارشکنی‌ها را مشاهده می‌کنید در چهره‌های گوناگون. به هر حال مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها یک مصیبتی نیست که قابل انکار باشد. خود آن حضرت هم کاملاً با عنایت به این قضیه بود که سند بگذارد که بعد نتوانند انکار کنند، فرمود یا علی مرا در شب غسل بده. در شب کفن کن. در شب دفن کن. آنهایی که به من ظلم کردند حضور پیدا نکنند. این وصیت معنی‌اش چیه؟ بعد از ۱۴۰۰ سال حضرت زهرا(س) یک سوالی ایجاد کرده که این سوال را از هر کی بکنید در آن می‌ماند. و آن این است یک دختر معصومه که قرآن او را معرفی کرده بعد از رسول اکرم (ص) از دنیا رفته قبرش کجاست؟ همه می‌گویند نمی‌دانیم. چرا نمی‌دانید؟ این چرا نمی‌دانید را پاسخ بدهید. چرا نمی‌دانید؟ اگر مسائلی نبوده چرا نمی‌دانید؟ مگر این ممکن است همچین کاری بشود؟

انتهای پیام/ع

[۱] -حدیث از امام محمدباقر(ع):« إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ وَ إِذَا كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.»؛الكافی، ثقة الإسلام كلينى،‏ ج ۲، ص ۱۲۶؛ الأمالي‏، شیخ مفيد، ص ۱۵۲؛ الأمالي‏، شیخ طوسی، ص ۶۲۱؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۶۶، ص ۲۴۷.

[۲] -همان

[۳] -همان

[۴] -همان

[۵] -همان

[۶] -سوره الزلزلة،آیه۶« در آن روز مردم به صورت گروه‏ هاي مختلف از قبرها خارج مي‏شوند.»

[۷] – حدیث از امام محمدباقر(ع):« إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ وَ إِذَا كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.»؛الكافی، ثقة الإسلام كلينى،‏ ج ۲، ص ۱۲۶؛ الأمالي‏، شیخ مفيد، ص ۱۵۲؛ الأمالي‏، شیخ طوسی، ص ۶۲۱؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۶۶، ص ۲۴۷.

[۸] -همان

[۹]– الكافی ،ثقة الاسلام كلینی  ج ۲ ص ۱۲۵ ؛المحاسن ،احمد بن ابى عبد اللّه برقى،‏ج ۱،ص۲۶۲ ؛ تفسيرفرات‏الكوفی، فرات بن ابراهيم كوفى‏،ص ۴۲۸ ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۶۵ ص  ۶۳ ؛ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ
ترجمه:فضيل بن يسار گويد: از امام صادق عليه السلام از حب و بغض (محبت و دشمن) پرسیدم كه آیا از [نشانه های] ایمان است فرمود: مگر ايمان چيزى غير از حب و بغض است؟ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خدا ايمان را محبوب شما كرد و آن را در دل شما بياراست و كفر و نافرمانى و عصيان را ناپسند شما كرد. كه آنان هدایت یافتگان می باشند.

[۱۰] -سوره احزاب،آیه۴«خداوند براي هيچكس دو قلب در درون وجودش نيافريده».

[۱۱] -سوره بقره،آیه۲۸۵« ما در ميان هيچ يك از پيامبران او، فرق نمي‏گذاريم (و به همه ايمان داريم)».

[۱۲] -سوره احزاب،آیه۳۳« خداوند فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهلبيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».

[۱۳] – منقول از پند تاريخ ج۵؛ اخلاق در خانواده و تربیت فرزند،سید محمد نجفی یزدی، ص ۴؛ «آيا با عسل پاكيزه ، اى پسر هند مى خواهى دين و ايمان خود را به تو بفروشيم ؟!به خدا سوگند كه هرگز به اين آرزو نخواهى رسيد كه مولا و پيشواى ما اميرالمؤ منين عليه السلام است».

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *