متن بیانات حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا عبادی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند در دیدار با علمای اهل سنت استان به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی مورخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۹
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
الْحَمْدُ للَّهِ رَب الْعَالَمِینَ. والصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی أَشْرَفِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
با سلام به امام زمان (عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان.
تبریک و بزرگداشت دهه مبارکه فجر انقلاب و بازگشت امام به امت. خیلی خوش آمدید برای بنده امروز روز بسیار مبارکی است که توفیق زیارت شما را از نزدیک دارم و استفاده کردیم از فرماشات آقایان علما.
« الإسلامُ کَلِمةُ التّوحید و تُوحیدُ الکَلِمة»[۱]، وقتی بحث وجود عالم ممکنات مطرح میشود میگوییم سه وجود دارد؛ یک وجود لفظی، یک وجود ذهنی، یک وجود خارجی. خُب پیداست در مهندسی چنین ساختمانی، یکی تبیین این قضیه به زبان است؛ یک ساختمان ده طبقهای کاملاً تعریف میکند با این شکل و وضع، با این وجود؛ وجود لفظی است یک. هم طرح مهندسی است که در ذهنش است. یکی هم عمل به آن ساختش. که حالا از وجود لفظی و ذهنی، وجود خارجی پیدا میکند. باقی چیزها هم همینطوری است؛ حالا یکی در صدها و هزاران و میلیونها، یکی مسئله ایمان است، مسئله توحید است. توحید و ایمان را طبعاً از نظر قضاوت به توحید و ایمان، یکی اقرار به زبان است« الإیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ »[۲]، هر کسی اقرار به لسان کند طبق ظواهری که ما بندگان خدا که بیش از این هم ماموریت نداریم، مومن است. گوینده شهادتین مومن است و بیش از این هم به ما اجازه داده نشده که حالا تفتیش عقیده کنیم که این چیه. « الإیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَان وَ عقد ٌبِالْجَنَان »[۳]، آن عقیدهی که در دل است؛ عقیده توحیدی که« لا مُؤثّرَ فی الوجود الا الله»[۴]. بله تمام این جهان سبب و مسبب است و ما دنبال اسباب باید برویم« أَبَيَ اللّهُ أَنْ يُجْرِيَ الأُمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها »[۵]، اما درست است این سببها همه هست اما هیچ کدام از خود کارایی ندارند، اصلش مسبب الاسباب است ولی ما باید دنبال اسباب برویم. و مسبب الاسباب یکی است و آن خداوند متعال است. این آن لفظش اقرار به توحید و این هم عقیده.
فرصت عمر هم حالا ۶۰ سال، ۷۰ سال، ۲۰ سال، بیشتر کمتر هم برای این است که انسان رشد کند و به اینها برسد، و در عالم مادی تنها غرق نشود؛ انسان یک حیوان نیست که با خوردن و خوابیدن قناعت کند. « وَعَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»، بسیار خوب این اقرار خیلی زیباست، احکام اسلام بر آن کسی است که مقرر به شهادتین است جاری میشود. آن عقیده بسیار عقیده خوبی است« یعلو و لا یعلی علیه »[۶]، اما در عین حال وجود خارجیش چیست؟ یعنی این بنای ایمان در خرج چطور شناخته میشود؟ این در عمل شناخته میشود. عمل انسان مومن با غیر مومن فرق می کند دیگرعمل شامل عمل مغزی و فکری می شود، شامل به عمل به زبانش، به چشمش، به ارکانش، به دستش، به قدمش، به قلمش[میشود]؛ بالاخره آثار ایمان یک چیزی است که باید تمام اعمالش محدود باشد به آنچه که رضای خداست. بندگی یعنی همین که تابع هوای نفس خودش نباشد « أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ»[۷]، اینطور نباشد؛ بلکه همواره کوچکترین کار، بزرگترین کار میخواهد انجام بدهد قبل از هر چیز[ببیند] این از نظر خداوند متعال این جایز است، جایز نیست؛ درست است، درست نیست. خُب کلید رمز را همان دعوتی است که پیغمبر اکرم (ص) فرمودند از همان اقرار « قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا»[۸]، همه مسائل در این است. «تفلحوا» یعنی چه؟ استعداد که به فعلیت برسد این میشود فلاح. شما یک انباری را بذر درنظر بگیرید دیگه ده سال هم آنجا باشد چند کیلو بذر است، تا آخر هم همان است؛ اما وقتی بذر را دست فلاح میدهد- فلاح کشاورز است، فلاحت کشاورزی است- چکار میکند؟ این بذر را در یک شرایطی قرار می دهد، زمین را شیار میکند و بذر میپاشد، روی آن را میپوشاند، آب میدهد، در مقابل آفتاب است، کود میدهد، میرسد این رشد میکند؛ همان بذر کوچک رشد میکند یک بوته میشود، گل میدهد، ثمره میدهد؛ آن « تفلحوا » این است ما انسانها بذر استعدادی هستیم، در عین حالی که یک موجود خاکی هستیم اما راه ما آنقدر باز است که « عَبدي! أطِعنِي حَتّى أجعَلَكَ مِثلي»[۹] میتوانیم برویم جلو. مثل نه، مَثل؛« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»[۱۰]. «تفلحوا» یعنی این.
مسئله انقلابی که پیش آمد و ۲۲ بهمنی که پیش آمد و طواغیتی که کنار رفتند و دیگرانی که بر میزانی که به آن عمل کنند، زمینه است اما در این زمینه چقدر عمل کند؛ این زمین کشاورزی است منتها این چقدر عمل کند دیگر بستگی به نوع عمل دارد. « الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا» [۱۱]، والا آمنو تنها که کافی نیست. آنچه پیش آمد و اصولاً نقش حکومت برای رشد نوع بشر انکارناشدنی است. اینجاست که برخلاف تصور خیلیها که حالا آنها که بیگانه هستند از دین و ایمان، آن که بحث دیگری است؛ آنها به برنامههای حکومتی که خودشان میگویند، در تعبیراتشان هم است و به اصطلاح فلاسفهشان هم تصریح میکنند، عمل میدانیاش هم این است حکومتها را ابزاری قرار میدهند برای انواع بهرههای که برمیدارند. خودشان هم میگویند که فرق نمیکند انسان هم موجودی است مثل رَمههای مثلاً گوسفند یا گلههای گاو؛ اگر شانسی پیش آمد یا اتفاقی پیش آمد و کسی قالب شد، حاکم شد، این رَمه مال اوست. کما اینکه در سطح بین المللی تصریح میکنند در بعضی حتی به اسم تعلیمات دینی مثل تلمود یهود تصریح میکند که اینها مال شما هستند، میگوید مثل حیوان مال شما هستند؛ خودش میگوید دیگر. خُب این چه دیدگاهی است؟ آنهایی هم که نمیگویند نفاق به خرج میدهند؛ عقیده شان همین است ولی با بشر میبینید چکار میکنند. بدتر از آنچه که با حیوان برخورد میکنند با انسان برخورد میکنند. پیداست عقیدهها فاسد است و یا تصریح میکنند به فسادش و یا هم نفاق به خرج میدهد برای مکر و حیله از واژههای دیگر استفاده میکنند. اما در دین خدا که تعبیه حکومت که باید مال خدا باشد « ان الحكم الّا لله» [۱۲]. و او که مالک حقیقی است و او که عالم به نیاز انسانی است و او که غنی بالذات است و همه از ناحیه او فیض است، که بشر به جایگاه اصلیش که به آن منظور خلق شده که مقام عبودیت محض است و کمال محض است، اینجا اینطور نیست که بشر در دین خدا رها باشد؛ بلکه امانتیست به افراد سپرده میشود، به انسان امین. و اینجاست که مسئله اصطفی است؛ خدای متعال افراد خاصی را برمیگزینند که شایستگی دارند برای تربیت انسان، برای تزکیه انسان، برای تعلیم انسان، « َيُعَلِّمُهُمُ وَيُزَكّيهِم» هستند. « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ» [۱۳]، خدا اصطفی میکند اینطور نیست که بندگان خودش را به دست هر کسی بسپارد؛ آنچه که در دین خداست این است. و لذاست که در دین خدا این امانتی است نه غنیمی؛ اما در صحنه میدانی این نیست. در صحنه میدانی مشاهده میکنید، تاریخ پیغمبران را بخوانید؛ آنها به چه منظوری آمدند، چقدر اذیت شدند و چقدر زحمت کشیدند برای رشد انسان، اما بعد حکومتها را دیگران ربودند که اصلاً نه عقیده به موسی (ع) داشتند، نه به عیسی (ع) و نه به پیغمبری داشتند؛ برای سوء استفاده، که این در دنیا رایج است. اینجاست که ملاحظه میفرماید دقیقاً به همان میزانی که در« قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا » اول نفی ما سوی الله شده، چه در بحث لفظ مقدس و کلام مقدسش و چه آنچه که در عقیده است باید ماسوی الله برود کنار؛ دین خالص برای اله، برای الله باشد. در مقام عمل هم دقیقاً این آیه کریمه قرآن ترجمه همان « قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا» است منتها در جنبه وجودی خارجیش. آن جنبه عقیدتی، ذهنی، قلب دارد« عقد ٌبِالْجَنَان »[۱۴]؛ و این جنبه خارجیش دارد. همانطور میگوید« لا اله»، میگوید« فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» [۱۵]؛ این عیناً همان «لا اله» است. شرط اول دیانت الهی داشتن این است که طاغوت را نفی کند همانطور که در «لا اله الله» در زبانش و در عقیدهاش باید ما سوی الله را نفی کند. « وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ »[۱۶]، والا نمیشود که هم طاغوت و هم خدا؛ این که نمی شود، این شرک است. باید طاغوت را نفی کند، ظالم را نفی کند، منافق را نفی کند، کافر را نفی کند؛ آنها ولی او نیستند « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا»[۱۷]، ولاغیر. « فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ»[۱۸]، این واقعاً جای محکمی را گرفته و هرگز هم از هم نمیپاشد، هرگز؛ چون رشته الهی است، توحید صادق است. اما اگر غیر از این باشد « وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ »[۱۹]، آن کسی که از خدا گسسته و ظالم را پذیرفته، ستمگر را پذیرفته، کافر را پذیرفته، منافق را پذیرفته و آنهایی که دنبال هوای نفسشان رفته.« يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»[۲۰]، خُب معلوم است این کی میتواند راه را پیدا کند. جهان در وجه عمومیاش و درد مسلمین در وجه خصوصی است که این دردهای که هست همه رمزش در این دو آیه[۲۵۶ و ۲۵۷ سوره بقره] وهمین دعوت پیغمبر به اسلام حقیقی است. یعنی چه شده؟ یعنی دزد ورود پیدا میکند کارش را انجام میدهد ما شناسایی نمیکنیم! تمام رمزش اینجاست. یعنی آن که امروز به اصطلاح میگوید سکولار- حالا به هر تعبیری- آن که اصلاً نه به دین عقیده دارند، نه پایبند به دین است فقط به دنبال منافع خودش و هوای نفسانی خودش است، او بعد میآید نفوذ پیدا میکند و بر مسلمین مسلط میشود. سازش خودش را میزند به منافع مسلمین کار ندارد؛ دنبال منافع خودش است به مسلمین کاری ندارد، به انسان کاری ندارد. تمام همتش این است که حداکثر سوء استفاده را برای خودش بکند. آنوقت او امر و نهی میکند و این مسلمان ساده لوح هم او را میپذیرد، بعد میبینیم که برای مسلمین چه مشکلاتی ایجاد میکند که خود اینها همدیگر را لَت و پار میکنند. این پیداست دست نامحرم است، او باید شناخته شود والا همان تعبیری که امام امت فرمودند اگر ۱۲۴ هزار پیغمبر را در یکجا جمع کنید هیچ وقت در بینشان مشکلی ایجاد نمیشود. چرا؟ چون ایمان به خداست؛ تا چه رسد به اینکه رسماً یک عده به اسم مسلمان تبعیت میکنند از برنامههای صهیونیستی و شیطان بزرگ امریکا یا انگلیس یا فرانسه، فرق نمیکند؛ به هر اسمی هم که باید حالا فرق نمیکند که سنی امریکایی باشد یا شیعه انگلیسی، فرق نمیکند. « فَلا تُطِعِ الكافِرينَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا كَبيرًا»[۲۱]، مهمترین جهاد که پیروزی را حتماً به همراه دارد در حالی که یک بینی هم خونین نمیشود؛ آن چیه؟ آن این است که مسلمانان آگاهانه از آنچه که غیر اسلامی است، از آنچه که غیر دینی است، از آنچه که غیر رضای خداست تبعیت نکنند؛ همین اندازه. تبعیت نکنند. اگر تبعیت نکنند مشکلی با هم ندارند، اما سخن اینجاست که برنامه را آن بیگانه به وسیله یک سکولار که به اسم مسلمان به گردن من و تو آن دیگری سوار میشود بعد ما به ساز او داریم میرقصیم. « فَلا تُطِعِ الكافِرينَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا كَبيرًا»، مهمترین جهاد این است که ما از خدا و رسول اطاعت کنیم و از کفار، مشرکین، ظالمین و ستمگران پیروی نکنیم، دعوت آنان را نپذیریم؛ و اگر در این آزمون بزرگ آخرالزمانی، در این افت و خیزی که داریم، در این آزمون و خطایی که داریم؛ اگر یک روزی انشاءالله ما به این نتیجه برسیم و اطاعت از کفار، مشرکین و ستمگران و منافقین را قطع کنیم آن موقع در بهترین شرایط خواهیم بود. این دست بیگانه است که سر مسلمین این درمیآورد. والا اینها را با احکام خداوند که شما را امر به عدل فرمودند« إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»[۲۲]. این همه مسلمان را، زن و بچه و کوچیک و بزرگ و در عروسانی و تشییع جنازه و خانهشان و همه جا از یک کنار کشتند؛ بچه های کوچیک را! این را کدام پیغمبر اجازه میدهد؟ کدام عقل اجازه میدهد؟ کدام وجدان اجازه میدهد؟ چه ربطی به دین دارد؛ اما میکنند این کار را. و بر هر جا که قدم نامبارک بیگانه گذاشته میشود میبینید که ما آثارش میبینیم. که خُب در این باره همه مسلمانان موظف هستند، ولی بیش از همه علمای اعلام پیرو هر مذهبی که هستند باید نفی کنند آنچه را که ستم است مربوط به دین خدا نیست، آنچه که تجاوز و تعدی به حق است، قابل قبول نیست. روشنگری کنند « قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ»[۲۳]، خود و همه آنهایی که از شما تبعیت میکنند از این خطر بزرگ، از این نفاق، از این دویت. « الإسلامُ کَلِمةُ التّوحید و تُوحیدُ الکَلِمة»، جنبه اعتقادیاش توحید قلبی است، « کَلِمةُ التّوحید» است که همه پیغمبران دعوت کردند. جنبه بیرونیاش « تُوحیدُ الکَلِمة » است. اگر همه ما میگوییم خدا، خُب عمل ما، سخن ما، نگاه ما، امضای ما، قلم ما، قدم ما، شعار ما؛ اگر اینها همه اسلامی بود که دیگر اختلاف یعنی چه؟ به هر حال باید به خود برگردیم و در مقابل کید دشمن تدبیر کنیم که خداوند بر توفیقات شما بیفزاید و انشاءالله که سایه شما را بر سر مردم منطقه مستدام بدارد و از ارشاد و راهنماییهای شما حداکثر بهرهمندی را مسلمین داشته باشند. اجماعاً صلوات بفرستید.
[۱] – کاشف الغطاء.
[۲] – بحارالانوار، ج۶۶، ص۷۴؛ «الْإِيمَانُ تَصْدِيقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان» ایمان، تصديق با دل و اعتراف با زبان و التزام در عمل است.
[۴]– یکی از قاعدههای فلسفی است که به این معناست که در جهان، هیچ علتِ فاعلیِ حقیقی بهجز خداوند (واجب الوجود) نیست.
[۵] – مضمون فوق در روايات به اين صورت آمده است: «أبيَ اللّه أن يُجريَ الأشياء الاّ بأسبابها» خداوند امتناع دارد كه چيزها را جز به وسيله اسباب آنها به اجرا درآورد. ( بحارالأنوار، ج۲، ص ۹۰، باب ۱۴، حديث ۱۴ و ۱۵ و همان، ص ۱۶۸، باب ۲۲، حدیث ۱).
۶- بحارالأنوار،علامه مجلسی ج ۷۶ ص ۷۰ نحوه؛ «الاسلام يعلو و لا يعلى عليه و الكفار بمنزلة الموتى ، لا يحجبون و لا يرثون»، ترجمه: امام صادق (ع) فرمود: اسلام [از هر مكتبی] بالاتر و والاتر است و هيچ مكتبى بر آن، برترى ندارد.
[۷] – سوره فرقان، بخشی از آیه ۴۳؛ « آیا دیدی حال آن کس را که (از غرور) هوای نفسش را خدای خود ساخته؟ ».
[۸] – معانی الاخبار/ جلد: ۱/ شیخ صدوق/ ص: ۳۰۶٫
[۹] – حدیث قدسی، الجواهر السنية (كليات حديث قدسى) ،ص۷۰۹
[۱۰] – سوره شوری، آیه ۱۱٫
[۱۱] – سوره فاطر، بخشی از آیه ۷٫
[۱۲] – سوره انعام، بخشی از آیه ۵۷؛ « حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست ».
[۱۳] – سوره آل عمران، بخشی از آیه ۳۳؛ « به حقیقت خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید».
[۱۴] – شرح لمعة الاعتقاد
[۱۵] – سوره بقره، بخشی از آیه ۲۵۶٫
[۱۶] – همان
[۱۷] – سوره بقره، بخشی از آیه ۲۵۷؛« خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند ».
[۱۸] -سوره بقره،آیه ۲۵۶
[۱۹] – سوره بقره، بخشی از آیه ۲۵۷؛« آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند ».
[۲۰] – همان؛ « آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند ».
[۲۱] – سوره فرقان، آیه ۵۲؛ « بنابر این از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن [= قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما».
[۲۲] – سوره نحل، بخشی از آیه ۹۰؛«همانا خدا فرمان به عدل میدهد».
[۲۳] – سوره تحریم، بخشی از آیه ۶؛ « خود و خانواده خویش».