متن بیانات حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا عبادی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند در مراسم افتتاحیه مسابقات قرآن بسیجیان استان۱۳۹۶/۱۰/۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ»
با سلام به امام زمان (عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه اهل قرآن.
تبریک و تهنیت میلاد مقدس حضرت حسن به علی العسکری علیه السلام صلوات الله علیهم و بزرگداشت یوم الله ۹ دی. خداوند بر توفیقات شما در فراگیری قرآن کریم، حفظ قرآن کریم، قرائت قرآن کریم، ترجمه و تفسیر قرآن، تأویل قرآن و بیش از همه عمل به قرآن، خدا بر توفیقاتتان بیفزاید. قرآن که مائده آسمانی است همه از آن بهره می گیرند، حتی بیسوادی که به جلد قرآن، به خط قرآن نگاه میکند، ثواب می برد. تا کسی که روان خوانی کند، هنر قرائت قرآن را، ترجمه قرآن را، تفسیر قرآن را و حفظ قرآن را داشته باشد. اما اینها همه ثواب دارد اما برای هیچ کدام از اینها قرآن نازل نشده. قرآن برای عمل نازل شده، و خداوند به ما توفیق عمل به قرآن عنایت کند.
البته پیداست و یک ضرورت است. به تعبیر طلبههای حوزه مقدمه واجب، واجب است. کسی می تواند به قرآن درست عمل کند که قرآن را درست بفهمد. اگر اشتباه بفهمد، اشتباه هم عمل می کند. تفسیر به معنی پرده برداری است. زیر این پرده، مسائل و مطالبی است. بنابراین از آن معارف الهی،از آن احکام الهی، از آن بصیرت الهی باید پرده برداشت معانی و مفاهیم قرآن را فهمید، و بعد به آن عمل کرد. بخشی از تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است. « القرآن یفسر بعضه بعضا»۱، خود قرآن از مطالبی که در قرآن است پرده برداری میکند. معنی را روشن میکند. ممکن است یک آیه قرآن را کنار آیه دیگر بگذاریم یک معنی جدید بفهمیم. کنار آیه دیگر بگذاریم، یک معنی سوم بفهمیم.
آن دورانی که حضرات آیات عظمی شاهرودی و خویی و اینها جزو افاضل برجسته نجف بودند و جوان بودند. نقل می شود که در یک جلسه تفسیری شرکت کردند که مفسر بسیار حرفهی بود. متبحر بود. یک آیه را از قرآن مطرح کرد و در حدی که این افاضل بزرگ اقناع شدند، معنی کرد. فردا شب گفت که یک معنی دیگر هم مورد نظر است. باز در حدی که اهل فن اقناع شوند مطلب دوم را از همان آیه گفت. و تا چهل شب هر شب یک معنی جدید در حدی که آنها قانع شوند، نه ما. و شاید اگر هفتاد شب هم طول میکشید او این هنر را داشت. در روایات هم دارد که قرآن عمقی دارد که هر یک در یک پردهی قرار دارد و تا هفتاد مرحله است.
خوشبحال کسانی که از بهار قرآن استفاده میکنند. بنابراین یک تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است. یک تفسیر، قرآن به حدیث. طبق نص خود قرآن که قرآن را بر پیامبر(ص) نازل فرموده برای اینکه تبیین بفرماید برای مردم. بنابراین بعد از تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به حدیث است که خود قرآن به این جهت تصریح دارد. و تفسیر قرآن به عقل است. کسی میتواند از قرآن حداکثر استفاده کند که عقل فعالش بوعلی سیناها و ملاصدراها باشند، و گرنه من که مسائل عقلی را درست نمیفهمم طبعاً آیه قرآن را هم درست نمیفهمم. چون خالق عقل و وحی یکی است، خداست. اگر من از عقل بیبهره باشیم از وحی هم بیبهره هستیم. و دیگر به علم. من که از دانش برخوردار نیستم؛ بسیاری مسائل علمی در قرآن خوابیده اما من که از دانشی برخودار نیسیتم، چطور بهرهبردای میکنم. نمیتوانم بهرهبرداری کنم. کسی میتواند از قرآن بهرهبرداری کند که به هر اندازهی که از علم برخوردار باشد. یک آیه قرآن را همه علوم را باید در پایش باید دید، فهمید یعنی چه.
حضرت هارون (ع) و موسی(ع) بر فرعون وارد شدند که او را دعوت به حق کنند. « قالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یا مُوسی»۲ فرعون گفت خدایی که می خواهی ما را با او آشنا کنی کیست؟ چگونه است؟ « قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»۳، به اصطلاح منطقیها کل صور قضیه است. یعنی یک دایرهی که همه موجودات هستی در آن می گنجد. کل معنیاش این است دیگر.« أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»، حالا همین یک آیه را تا به حال بشری آمده مجموع این را بفهمد، میتواند بفهمد. پیداست. اکنون در زمان ما البته این کار خوبی است، علوم تخصصی شده و رشتهها باز هم ریز می شود و به قول سعدی« هر ورقی دفتریست معرفت کردگار» ساخته می شود. خوب اینها را که می داند. همه متخصصین عالم را روی هم بگذارید به نسبت آنچه که در عالم است چقدر میدانند. مسلم جزیی است. این در حالی است که در آیه کریمه، کل صور قضیه را به همه هستی سرایت داده است. چه کسی می تواند آیه را بفهمد، آن که علم تمام هستی داشته باشد. کمتر از او نمیتواند بفهمد. آنجا دیگر علی بن ابی طالب لازم است که بگوید «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی»۴ که راههای سماء، ظاهرش این است که مراد راههای فیزیکی نیست، که البته راههای فیزیکی بعدش است، اما درهای سماءی که به روی انسان باز میشود از راه های معنوی، از راههای عقلانی، از راههای وحیانی، از راههای عرفانی و غیرو، یکی دوتا ده تا که نیست، آن راهها. تا برسد به راههای زمینی.
این آیه را فقط کسانی میفهمند و میتوانند بفهمند که؛ مسئله هم مسئلهی است که روشن است، یک چیزی نیست که حالا بگوییم برداشت ما این است، تصریح قرآن است. آین آیه را کسی میتواند بفهمد که از همه علوم به حد کافی برخوردار باشد، که چنین انسانی نیست. مگر کسانی که متصل به عالم بالا هستند و علم آنان لدنی است. علیم و حکیم است. بنابراین اینها راه هایی است که هر کسی به هر نسبتی که بداند، می تواند پردهبرداری کند از قرآن. از معانی و مفاهیم قرآن برخوردار شود. از تفسیر قرآن به قرآن هم یک تاییدی برای این مطلب ذکر می کنم. در یک آیه کریم خود قرآن نسبت به خود قران می فرماید «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»۵، حالا آنچه در پیش ما است که زیارت می کنیم جلد قرآن است، ورق قرآن است، خط قرآن است. قاری با بهترین لحن تلاوت می کند، آن صوت قرآن است. اینها که قرآن نیست. بله، قرآن است اما قرآن نیست. جلد قرآن، قرآن است اما قرآن نیست. خط قرآن، قرآن است اما قرآن نیست. صوت قرآن، قرآن است اما قرآن نیست. آن حقیقت نفس الامری از این کتاب، آن چیست. ببینید در سوره دوم قرآن وقتی شروع می کنید،« اعُوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛الم(۱) ذَلِكَ الْكِتَابُ» ذلک اسم اشاره است به دور. نه این قرآن، بنابراین اینطور نیست که. آن قرآن، قرآن نفس الامری، حقیقت قرآن، آن خیلی با ما فاصله دارد. ما کجا، آن قرآن کجا. ما جلد قرآن را به همراه داریم، ما قرآن را حفظ داریم در دلمان، صوت قرآن را گوش میکنیم، همه هم خوب. اما« ذَلِكَ الْكِتَابُ» آن کتاب، نه این کتاب. آن حقیقت نفس الامری قرآن که حقایق عالم است. بعد می فرماید «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، آن کتاب کسی به آن دست نمی یابد مگر پاک باشد.
بله از همین قرآن در یک معنی برداشت فقهی میشود، به جای خودش درست هم است. فقیه میگوید از این آیه استنباط میشود که دست بدون وضو نمیشود به خط قرآن زد، حرام است. چرا؟ چون «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، درست هم است. استنباط خوبی هم است. حکم شرعی آن هم همین است. اما «لَا يَمَسُّهُ» که آن« ذَلِكَ الْكِتَابُ» است، این نیست. دست یافتن به قرآن فقط برای انسانهای پاک. حقیقت قرآن در دست آنان است و لاغیر. انسان آلوده و ناپاک به حقیقت قرآن محال است برسد، خود قرآن میفرماید. همه کاری می تواند بکند هم حفظ کند، هم بخواند، هم ترجمه کند و هم تفسیر کند. بله، این کار را میتواند بکند. اما حقیقت نفس الامری قرآنی، آن کجاست. خیلی فاصله دارد. بعد آیه دیگر قرآن این را تفسیر می کند که مطهرون چه کسانی هستند. « إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»۶ بنابراین می خواهید دنبال قرآن بروید، این قرآن، خود قرآن تفسیر میکند. آن« ذَلِكَ الْكِتَابُ» پیش اینها است. چرا؟ چون آن که پاک است و قرآن به نص وحی آن را تضمین کرده اینها هستند. پس حقیقیت قرآن پیش آنان است. بقیه چطور؟ بقیه درصد دارد. که میتواند از قرآن بهره بگیرد؟ با هر درصدی که طهارت نفسانی دارد، با همان درصد. یک درصد است، نیم درصد است، عشر درصد است، ۵۰ درصد است، به همان اندازه می تواند از قرآن بهره بگیرد. این هم که میبینید یک میلیارد و چقدر به اسم مسلمان هستیم و عوض اینکه نورانی میبودیم، عوض اینکه همه مشکلات ما حل میشد، عوض اینکه ما به عنوان سمبل پیشرفتهترین امت بشری میبودیم، در مصائب هستیم جهتش این است که ناپاک هستیم. مسلمان هم هستیم، معتقد هم هستیم اما چون آلوده هستیم از حقیقت قرآن بهرهمند نیستیم.
بنابراین هر کسی به هر میزانی که تزکیه نفسانی کند، به همان اندازه از قرآن بهره خواهد گرفت. محاسبهاش هم با خدا است، یک چیزی نیست که بنده و شما چرتکه برداریم و بعد بگویم این چنین. خودش میداند که فیض به چه کسی بدهد. این همه بزرگان این همه تفسیر نوشتند، این همه در طول تاریخ که خداوند آنان رحمت کند و بر درجاتشان همه آنان بیفزاید. و بسیاری به مقامات شایسته واصل شدند اما یک کل محمد کاظم ساروقی بیسواد روستایی به خاطر آن طهارت نفسانی که دارد خدای متعال قرآن را به قلبش هدیه می کند که این همه علما، این همه کتابها، این همه ادعا، این همه زحمات و تلاشها و تعلیمات همه در مقابلش کوچک میشود. این هم نشان به این نشان. خط نشان این است دیگر، بهتر از این دارید. این که چیزی نیست که قابل انکار باشد، مستند است.
او از کجا به اینجا رسید. از آنچه که در زندگیاش وقتی که مشاهده میکنید تمامش صداقت است. او آقای درس خوانده باید پیش او خضوع کند و از او یاد بگیرد. که این خودش از معجرات زنده قرآن است. حیف که اما اهلیت نداریم از این موارد بهره بگیرم. این مشکل ما است. الحمدالله شماها که اهلیت دارید. مخصوصاً روحیه پاک بسیج، خواهر و برادر و بالاخص نوجوانان عزیز که اکنون سر چهارراه زندگی هستند و کاملاً در جهت تزکیه نفسانی میتوانند برای آیندهها خودسازی کنند و قلب پاکشان میتواند ظرف حقیقت قرآن شود. بنده هم دعا میکنم. ان شاالله که همه شما موفق باشید. و به هر میزان که توفیق پیدا کردید بر من و امثال من که عمرمان ضایع شده و نتوانستیم از قرآن بهره بگیریم. خود قرآن هم از ما شکایت دارد« اعُوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ وَقالَ الرَّسولُ يا رَبِّ إِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا»۷، پیغمبر(ص) هم از ما شکایت دارد، قرآن هم از ما شکایت دارد. ما کجا و قرآن کجا. نه رفتار ما، نه اخلاق ما، نه علم ما، نه دانش ما، نه تزکیه ما، نه تربیت ما، هیچی شبیه قرآن نیست. اگر می بود دنیا اصلاح میشد. « الاسلام محجوب بالمسلمین»۸ این خود ما به اصطلاح نامسلمانها هستیم که حجاب واقع شدیم بین مردم جهان و قرآن. اگر ما سمبل میبودیم در عمل به قرآن بدون اینکه یک بینی خونین شود دنیا مسلمان میشد. اما آنقدر وضع ما خراب است که مشاهده میکنید همه از دور نگاه میکنند به اسم امت قرآنی داعش ساخته میشود، فلان حاکم ستمگر ساخته میشود، فلان منحرف ساخته میشود و فلان جامعه بی تفاوت ساخته میشود. همین کارهای که میبینید. این کارها مال کیست؟ مال مسلمانان است. اگر ما درست باشیم بیگانه اصلاً جرأت نمی کند، ورود پیدا کند. این بیبصیرتی ما است، که ان شاالله یوم الله نهم دی که روز بصیرت است خدا بر بصیرت ما بیفزاید. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
۱- جمله « الْقرآنُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً» از ابن عباس نقل شده و بعید نیست با توجّه به ارتباط شدید او در مسائل قرآنى با شخص پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان على علیه السلام از آن بزرگواران گرفته باشد. محتواى آن نیز در خطبه ۱۸ نهج البلاغه آمده است؛ آن جا که مى فرماید:«وَ ذَکَرَ اَنَّ الکِتابَ یُصَدِّقُ بَعْضُه بَعْضاً »: « خداوند به پیامبرش فرموده که قسمت هاى مختلف قرآن یکدیگر را تصدیق مى کند و هماهنگ است» بعضى از علماء در آثار خود جمله «القرآن یفسر بعضه بعضا» را به عنوان حدیث آورده اند، چنانکه در «تنزیه التنزیل» مرحوم شهرستانى صفحه ۱۰۶ این جمله را به عنوان روایت آورده بدون این که مأخذى براى آن ذکر شده باشد. در خطبه ۱۳۳ نهج البلاغه اشاره دیگرى نیز به این مطلب شده است; آن جا که درباره قرآن مجید مى فرماید: ( و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض ) «بعضى از این آیات از بعضى دیگر سخن مى گوید و بعضى گواه بر بعض دیگر است».
۲- سوره طه، آیه ۴۹٫
۳- سوره طه، آیه ۵۰٫
۴- نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹٫
۵- سوره واقعه، آیه ۷۹٫
۶- سوره احزاب، آیه ۳۳٫
۷- سوره فرقان، آیه ۳۰٫
۸- سخني از سيد جمال الدين اسدآبادی.