بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان. با یاد و خاطره و بزرگداشت دولت شهید رجایی و باهنر و در آستانه شهادت حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام هستیم. چند لحظهای مُصدِّع وقت شما میشوم، امیدوارم آنچه خیر باشد، خداوند به زبانم جاری فرماید.
در وجود ما انسان،غم و شادی تعبیه شده است، هرگز از خود پرسیدهابم که اینها چیست؟ خوب، بنده هم بعید است که بتوانم تبیین کنم که اینها چیست، ولی از باب تشبیه مثل چراغ سبز و قرمز میماند که راهرو باید آنها را در نظر بگیرد. معنیش چیست؟ معنیش این است که چراغ سبز راهی باز میکند برای رسیدن به مقصد، به هدف،امید، شما تصور بفرمایید مجنون با پای پیاده و برهنه به سمت هدفی که دیدار معشوق است حرکت میکند،خیلی خرسند است، به سمت هدف میرود. موانع مختلفی که بین راه میآید،راه است، خار مقیلان دارد، مشکلات دارد، خستگی دارد، تشنگی دارد، باشد، تا وقتی که احساس میکند که در این راهی است که این راه منتهی میشود به معشوقش، به هدفش، این مشکلات چیزی نیست. اما اگر یک وقتی احساس کند که راه را گم کرده، این جایی که میرود بیراهه است،غم بر او عارض میشود، وحشت میکند، گریه میکند و اگر مجدداً راه را پیدا کرد خوشحال میشود، کیف میکند که راه را پیدا کرده است.
انسان در جهت خودشناسی و مکتبشناسی اگر در اینها به نحو صحیح دست یافت، این مسائل خود به خود برای او حل میشود. قرآن چه زیبا میفرماید،«فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ»[۱]، این«يَأْلَمُونَ» با حمزه است،با عین نیست «يَعْلَمُونَ»،علم یعنی رنج و درد، خوب بالاخره جبهه هست و حمله هست و دفاع هست و جنگ هست. در آن همه آسیبها وارد میشود. این آسیبها یک طرفه نیست، آسیبها دو طرفه است. بناعلیه به همان اندازهای که شما جبهه حق آسیب میبینید، آنهم که آسیب میبیند، طرفینی نیست. خوب فرق شما چیست؟ فرق شما این است که«تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ»[۲]، شما امیدتان،عشقتان،هدفتان اصلاً از دسترس دشمن خارج است. او که در دسترس دشمن نیست که به آن آسیب بزند. دشمن چطور آسیب میرساند؟ اگر شما واقعاً هدفمند باشید، دشمن که دسترسی به آن ندارد، نهایت کاری که میکند مرا خواهد کُشت،یعنی چه؟ یعنی بهترین کمک را به من خواهد کرد که من واصل به معشوق بشوم. دستش را باید بوسید. «تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ»[۳]،اما آنها که چنین چیزی ندارند. ببینید امتیاز چقدر است. در نقطه صد و هشتاد درجه است، این وقتی حاصل میشود که دقیقاً بر اساس مکتب ایمانی و خودشناسی و جهانشناسی و راهشناسی و هدفشناسی،در یک دیدگاه ایمانی،تمام ابزار این عالم را به عنوان ابزار میگیریم، اینها ابزاری بیشتر نیستند، هرچه میخواهد باشد، همه هم نعمت خداست، بسیار خوب، این نعمتهای الهی که «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»[۴]، اینها همه ابزارند. هیچکدام هدف ما نیست،معنیش این است. اینها ابزارند و از این ابزار می شود به هدف دست یافت. بهترین تجارت، که ابزار ما را کمک میکند و به هدف میرساند.
در هر برنامهای که برای ما پیش میآید، این منحصر به این قضیه تنها نیست، در هر برنامهای که برای ما پیش میآید. گاهی هم پای درد دل افراد مینشینید،میبینید که سخنشان از چیست؟ از شکست و پیروزی، میگوید من در کنکور شانس نیاوردم، شکست خوردم. میگوید من در این ازدواج شکست خوردم. میگوید من دنبال تجارت رفتم، متأسفانه شکست خوردم. بالاخره یک طرفش شکست است، یک طرفش پیروزی است. انواع و اقسام مسائل،در سیاست،در دانش، در تحصیل، در تدریس، در امکانات زندگی، فرق نمیکند یا شکست میخورد یا پیروز میشود، یا به هدف میرسد یا زانوی غم در بغل میگیرد.
آن وقت اینجا سؤال مطرح میشود. سؤال: آیا امکان دارد که انسان در جهت تنظیم نظرات و دیدگاههای مکتبشناسیاش به یک نتیجهای برسد که اصولاً شکست را، اصلاً واژه شکست را از کُل زندگیاش حذف کند؟ ممکن است همچین چیزی؟ اتفاقاً بله ممکن است، که چه؟ وجود عینی دارند، چطور ممکن است؟ عدل دلیل بر امکان هر شیء وقوع آن است، اگر ما به این توفیق حاصل و نائل نشدیم بدانید کوتاهی درباره خودمان کردیم، انسان بر خودش ظلم میکند. یکی از ظلمهای بزرگ این است که دیدگاهش را تنظیم نکرده است،ماشینش را میخواهد سوار شود تنظیم میکند، سوار میشود. عینک را میخواهد بزند، تنظیم میکند عینک میزند، نمک غذایش را، چاشنی غذایش را تنظیم میکند. اما خودش را تنظیم نکرده، مثل من، و آن این است که اگر دیدگاهش را درست تنظیم کند دیگر واژه شکست در زندگی انسان مؤمن اصلاً وجود ندارد،نه فقط در یک امر، در تمام امورش؛و او چه زمانی میشود؟ آن وقتی میشود که به رهنمود قرآن کریم«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[۵]، کار را بر هدف عبودیت الهی انجام دهد، قرض این است. کار را بر هدف عبودیت انجام میدهد، بعد هدفهای میانی دیگر رنگ میبازد، آن مسئله اصلی هم که از دسترس دشمن خارج است این میشود تمامش پیروزی.
خوب، این مطلبی که بنده مسلّماً عاجزم، خیلی عاجزم تا این را بیان کنم،ولی شما اساتید گرامی، اینها را به صورت یک فرمول دربیاورید و تحت چند جمله به جوانهایتان،به نوجوانهایتان، به مردمتان بگوئید،اصلاً مسئله تفسیر کربلا یعنی همین. وقتی حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها آن صحنه را که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز میبینید دلها را میلرزاند، بعد حضرت میفرماید«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»،یعنی چه؟ شکست کجاست؟ کدام شکست؟ این منحصر در فرمایش حضرت زینب سلاماللهعلیها تنها نیست، درباره شب عاشورا که گفته میشود اصحاب، مقاماتشان را برای فردا، اهدافشان را برای فردا به دست آوردند که فردا چه میشود، بعد دارد که بعضی از اینها حالا بریر ین خضیر رحمتالله بود یا یکی از بزرگان، در میان این جمع که با شوق با هم نشسته بودند یک شوخی کرد،همه تعجب کردند، پیرمرد اینطوری با این کیفیت شوخی میکند؟بعد فرمود مردم مرا میشناسند،من درعمرم شوخی نکردم،ولی احساسات من امشب که فردای عاشوراست و سرنوشت ما آن میشود آنقدر بر من غالب شده که ناچار من درعمرم یک شوخی کردم، آن شوخی حالاست، شب عاشورا.
درباره خود حضرت امام حسین علیهالسلام دارد که هر چه در آن شرایط، هر چه به وقت ظهر در زیر آن آفتاب با آن همه داغها نزدیکتر میشد، رنگ دلآرای امام حسین علیهالسلام برافروختهتر میشد،چرا؟ چون بالاخره در این برد و باخت حسین علیهالسلام یک بردی میکند که در میان همه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، صد و بیست و چهار هزار اوصیای پیغمبر و بقیه آنانی که در راه انبیا بودند و علما و صلحا و ائمه هدی علیهمالسلام، یک نفر دارید که مثل امام حسین علیه السلام باشد؛ در همین امسال هم در گزارشی که از کربلا در اربعین میداد خبرنگار از یک جوانی پرسید که اهل کجایی؟ ترجمه کردند گفت اهل فرانسه، گفت صلیبم که داری، گفت من مسیحیام. گفت مسیحی با پای پیاده و زیارت امام حسین علیهالسلام؟! گفت بله، پیغمبر ما دو تا است اما حسین ما یکی است، آن برد را ببینید. بعد از هزار و چهارصد سال، نه تنها مسلمان -حالا دارای هر مذهبی- نه، غیر مسلمان از هر جای دنیا، چه آنانی که بالاخره به این مقصد رسیدند، چه همه دنیایی که بعد از هزار و چهارصد سال به وسیله امام حسین علیهالسلام پیروز میشود، این غم دارد؟ این یأس دارد؟ چه امیدی بالاتر از این که همه امیدها فقط به خدا برمیگردد.
بناعلیه در هر چیزی دنبال علت و سببش برویم، چه مادی چه معنوی، چه سخت چه نرم، چون جهان، جهان علت و معلول است، سبب و مسبب است، آنچه هم که در میدان مشاهده میکنید و در طول این چهل و هفت سال و از جمله در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، این نیروهای ایمانی هستند و دشمنی که سران را زده و آن غافلگیری را انجام داده، اینها قاعدتاً باید مشکل ایجاد میکرد، اما ایمان اصلاً مشکل نمیشناسد، مشکل برای چه؟ برای حرکت به سمت هدف هیچی مانع نیست، حتی سختترین مانعها که دشمن بزند و بالاخره جانش را بگیرد، تازه آرزویش است.
بناعلیه مسئله فرهنگ، مسئله اصلی است. و آن جاهایی که در این اشاراتی که بنده نمیتوانم بیان کنم، باز هم تکرار میکنم از اینها فرمول پرجاذبه،هنرمندانه، تبیینی و تبلیغی بسازید و بیاورید روی مدار و در اطلاعرسانی عمومی،مخصوصاً نسل جوان، نسل نوجوان، افرادی که سطحشان پایین است و دشمن رویشان تأثیر دارد، اینها را به هر کیفیتی به جامعه خودی در این جنگ همهجانبه، این جنگ شناختی، این جنگ ترکیبی که اتفاقاً همانطور که اشاره کردم، این مسئله ایمان هم یک مسئله ترکیبی است، پاسخگوی همه مسائل است. نه تنها یک مسئله، تمام زندگیاش.
خدای متعال بر توفیقاتتان بیفزاید. بنده دعاگوی همه شما و همه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و اندیشه و تفکر بسیج و صالحین هستم. صلوات بفرستید.
[۱] -سوره نساء،آیه ۱۰۴ .
[۲] -همان.
[۳] -همان.
[۴] -سوره نحل،آیه ۱۸٫
[۵] -سوره ذاریات،ایه ۵۶٫