خانه / متن بیانات / متن بیانات جهادگران تبیین / متن بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در هشتمین جلسه جهادگران تبیین

متن بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در هشتمین جلسه جهادگران تبیین

بسم الله الرحمن الرحیم

 با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب، و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبرمسلمین جهان، و سلام به محضر شما و همه‌ی سنگرنشینان علم و ایمان؛ با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم و مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم و اسلام مظلوم بر گرگ‌های بین المللی.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ»[۱]، ذکر آیات کریمه از باب تیمن و تبرک است، بنده نه مترجم و نه مفسر هستم، الا اینکه در حد اقتضای لغت یا ادب عربیات، بقیه‌ و اصلاحش با مخاطب و مستمع معظمی است که اهلیت دارند.

 خوب، سراپای این جهان با این همه تشکیلات نظام خلقت و آفرینش انسان و این عالم لغو نیست، معنی دارد، از این سه واژه‌ی مبارک آیه کریمه«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»[۲]، این جهانی که ما اینجا آمده‌ایم تنبل خانه نیست، برای هدفی آمده‌ایم، سیر و حرکتی است،«إِلَى‏ اللَّهِ‏ مِنَ‏ اللَّه‏»[۳]،در انگیزه‌های فطری هر انسانی احساس می‌کند عاشق کمال است، حتی حرکت‌های روزمره ما خیلی جاها با انگیزه کسب کمال است ولو کاذب، کمالی در کار نیست، اما همین که تصور می‌کند این کمال است می‌بینید که روی آن تلاش می‌کند، این که این کمال است یا کمال نیست خودش یک بابی است، باید شناسایی بشود، اما احساس همواره است، ولو کاذب باشد، اما کمال واقعی آن جایی است که براساس عقل، براساس علم، بر اساس وحی، تحت تربیت قرار بگیرد«أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي»[۴]، یکی از اسماء مبارکه خدای متعال رب است و مربی است، انسان چگونه تعریف می‌شود و دارای چه استعدادهایی است و راه شکوفایی آن چیست، خوب آن‌هایی که می‌خواهند رد گم کنند می‌گویند انسان موجود ناشناخته است، بعد هم انسان را به عنوان یک حیوان معرفی می‌کنند و می‌گویند انسان حیوان اقتصادی است، بعد هم از انسان گرگ می‌سازد، این که حرف خودشان است، مگرانسان گرگ انسان است، ببینید بشر را به کجا می‌برند، نتیجه‌اش هم همین است که شما در میدان مشاهده می‌کنید، این‌ها لازمه آن تفکر است اما حقیقت حال چیز دیگری است؛ انسان موجود قابل تعریفی است که «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[۵]، این رجوع، این حرکت، این سیر، سیر مکانی نیست، این سیر، سیر زمانی هم نیست، سیر استکمالی است،«عَبْدِي أَطِعْنِي أَجْعَلْكَ مِثْلِي»[۶]، پرورش از خاک که انسان آفریده شده،«النَّفْسُ جِسْمانيَّةُ الْحُدوثِ رَوْحانيَّةُ الْبَقآءِ»،این‌ها افسانه نیست، این‌ها واقعیات در شناخت انسان است که سیر الی الله می‌کند، منزل به منزل، حرکت استکمال را که انجام می‌دهد مَثَل خدا می‌شود، مَثَل خدا یعنی چه، نه مِثل خدا،«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء»[۷]، مَثَل است، شما آئینه را بیزنگاردرمقابل خورشید می‌گیرید چه مشاهده می‌شود، انگار درآینه خورشید است، این خورشید نیست، انعکاس نور خورشید است، مَثَل خورشید است نه خورشید، نه مِثل خورشید است مَثَل خورشید است و انسان این‌طوری است، خوب آن‌هایی که نه عقل فلسفی دارند و نه قلب عرفانی دارند و نه در جهت استکمالی باور استکمالی دارند اما با صحنه‌های میدانی و تجربه‌های عملی چگونه انکار می‌کنند، شما آثار تربیت‌های الهی را که در زندگی انبیاء و اولیاء و ائمه هدی، نه خیلی پایین‌تر از آن‌ها، در زندگی انسان‌هایی که این سیر را انجام دادند، علمای وارسته و عرفای شایسته، نه این بازی‌هایی که استعمار در می‌آورد، زندگی‌هایشان از این پُر است و لذاست که خدای متعال در جهت اتمام حجت بر عالم و عامی، چه نوع قرار داده است، معجزات انبیاء را قرار داده است، یعنی همزمان هم بر بوعلی سینا حجت است و هم بر یک عامی بی سواد حجت است، چون در صحن میدانی برای هیچ کس قابل انکار نیست، گفتم انبیاء به جای خودش، اولیاء و ائمه هدی به جای خودش، نه، خیلی پایین‌تر از آن‌ها، در زمان معاصر خود ما، شما مرحوم آقاشیخ حسن علی اصفهانی را فکر می‌کنم در جایی دیدم حدود صد هزار کرامت ] داشت[ که برای هیچ کس حتی برای غیر مسلمان‌ها هم قابل انکار بود، این انسان وارسته حدود صد هزار کرامت حاصل شده] است[، حالا او یکی از تعداد ناشمار شناخته شده یا غیره، تازه در زمان خودش کسانی بودند که بالاتر از او بودند، که در جایی دیدم وقتی مردم به کرامات شیخ پی برده بودند در مشهد مقدس، خوب مراجعاتی داشتند، مردم مراجعاتی داشتند، یک وقت آن که باز بالادستش بود گفت آقاشیخ شما بساطت را از مشهد جمع کنید و به روستا بروید، در مقابل امام رضا علیه السلم اینجا بساط پهن کردید، ایشان به روستای نخودک رفت، بعد هم مشهور شد به شیخ نخودکی، در این باب شما بهتر از من می‌دانید، این مطلب طولانی است، حالا ما فقط به عنوان مقدمه در این جهت]گفتیم[.

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»[۸]، ما در زندگی این جهانی که چند روزی آمده‌ایم و برویم، برای بیکاری نیامده‌ایم، برای خودسازی آمده‌ایم وعمرمان را ضایع کردیم، از خدا عذر می‌خواهیم، اما خدا برنامه قرار داده است، برنامه‌اش این است که در پناه «بِرَبِّ النَّاسِ»[۹] قرار بگیریم، آن که پرورش می‌دهد، همانی که«رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ»[۱۰]است، همان رب انسان است،«بِرَبِّ النَّاسِ»[۱۱]است و این انگیزه را در فطرت ما هم به عنوان استکمال قرار داد که برویم، اصلاً قرب به خدا هم یعنی همین، به خدا هم زمانی و مکانی نیست استکمالی است، یعنی صفات خدا را کسب کردن، یعنی این آینه دل را از زنگارهای وسواس پاک کردن و نتیجتاً صفات خدا را در خود ایجاد نمودن، قرب می‌شود، شما هرعبادتی را که انجام می‌دهید که عبادت هم منحصر به نماز و روزه نیست، همین کار روزمره‌ای که انجام می‌دهید،همین کسب علمی را که انجام بدهید،همین خدماتی که به بندگان خدا انجام بدهید،همین خدمت‌هایی که درخانه‌ به همدیگر، به فرزندتان، به همسرتان، به پدر و مادرتان، این‌ها عبادت است، عبادت که هفتاد وجهه دارد یکی دوتا نیست، هرعملی که به صورت کارشناسی وظیفه شناخته بشود حالا یا خودت کارشناسی  یا کارشناسی تشخیص بدهد، هرعملی که وظیفه‌ات شناخته بشود و همراه با قصد و قرب باشد، آن عبادت است حتی خواب،«ونوم المؤمن عبادة»، خوابت عبادت است، وقتی در مسیر قرار می‌گیرید،«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»[۱۲] در پناه خدایی که او خدا رب ماست، حالا این ربوبیت دیگر«رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ»[۱۳]است، جماد را می‌پرورد، نبات را می‌پرورد، حیوان را می‌پرورد، انسان را می‌پرورد، پرورش انسان با همه‌ی آن‌ها فرق می‌کند، در پناه ربوبیت پروردگار، خوب اینجا یک کتاب حرف است که شما می‌دانید، بنده دیگر سرمایه‌‌ام همین اندازه است.

«مَلِكِ النَّاسِ»[۱۴]، توجه باشد خداوند این نظام را که آفریده روی حساب آفریده و هر یک در جای خودش قرار دارد که معنای عدل است، آن وقت انسان سرگردان نیافریده است، حاکم خداست، و آن که باید به حکم خدا عمل کند فرمان خداست، و آن که باید فرمان او را اطاعت کند بندگان خدا هستند، نه بندگان نفس، نه بنده پول، نه بنده مال، نه بنده شهوت، بنده خدا، خدا حاکم است، او فرمانرواست، دلایل فرمانروایی خدا هم از نظر عقل و نقل روشن است، مقدمه آن هم این است که هیچ انسانی برهیچ انسانی حق حکومت ندارد، درست است، هر کسی می‌خواهد باشد، هیچ انسانی برهیچ انسانی حق حکومت ندارد و هر انسانی نسبت به تسلط و هر انسان دیگر باید آزاد باشد و آزاد بماند، این حکم عقل،حکم علم است، این حکم فطرت است، باید این‌طور باشد، چرا، این حق مال چه کسی است، حق مالک است، مالک هیچ انسانی مالک هستی نیست، حتی انسان عاقل تو مالک خودت هم نیستی تا چه رسد به دیگران، مالک خداست، و آن که می‌تواند در ملکش تصرف کند «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ»[۱۵]، خالق این عالم کیست، خوب مالک این عالم هم اوست، بناعلیه امرحکومت هم مال اوست، فرمان هم مال اوست، که البته باید ذهنمان به هم با این مطلب را مساعد کنید و او این است که خدای متعال غنی به ذات است، بناعلیه او هیچ نیازی به ما ندارد، به فرمانبری ما ندارد، به عبادت ما ندارد، چرا، چون غنی به ذات است، بناعلیه باید در ذهنمان باشد این‌ها را صحیح معنی کنیم، صحیحش این است که در پای همان،«بِرَبِّ النَّاسِ»[۱۶]، این‌ها برای رشد ماست، برای کمال ماست، «گر جمله کائنات کافر گردند / بر دامن کبریاش ننشیند گرد»، او که به عبادت ما نیاز ندارد، ما به عبودیت او نیاز داریم، بنابراین این‌ها در قالب رشد ماست، در قالب حفظ ماست، در قالب کمال ماست، خوب آن مالک ماست، خیر ما در دست اوست، کمال ما در دست اوست، امر او هم برای رفع نیاز ماست، نه نیاز او، او در منافع ما هم شریک نیست، به دلیلی که غنی به ذات است، بناعلیه امر او، نهی او، به نفع ماست نه به نفع او، پس این که خدا در ملک خودش فرمان می‌دهد، مطابق با عقل و علم و مطابق با فطرت و این که فرمان می‌دهد به نفع ما فرمان می‌دهد، نه به نفع خودش، و هیچ انسانی مالک انسان دیگر نیست و هیچ انسانی هم از شر سوء استفاده از دیگران ایمن نیست، وانگهی هیچ انسانی هم به نیاز انسان پاسخگو نیست، چون خیر و شرش را نمی‌داند، تنها آن کسی که انسان را به حقیقت آنچه که آفریده می‌شناسد فقط خداست، این‌هایی که می‌گویند انسان موجود ناشناخته است، خوب برای انسان موجود ناشناخته چطور قانون معین می‌کنید، قانون را باید کسی تعیین کند که او عالم به خیر و شر است، به نفع و زیان است، جز خدا هیچ کس عالم به خیر و شر واقعی انسان نیست، حتی خود انسان خیر و شر واقعی‌اش را نمی‌شناسد، پس از هر سو که بسنجیم آن ملاک‌های امر و نهی خدا و فرمان خدا و حکومت الهی دلایلش روشن است،و به همان دلیل هم حکومت دیگران را بر دیگران نفی می‌کند و ظلم است و انحراف است، اینجاست که خداوند برای نفع بندگان خودش، حکومت سراپا می‌کند، پیغمبران را می‌فرستد، جانشینان پیغمبران می‌آیند، آن‌ها انسان را دوست دارند،«عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ»[۱۷] اگر برای مردم رنجی پیش بیاید، آن رنج را پیغمبران احساس می‌کنند، برای آن‌ها سخت است، حتی می‌بینید همان‌هایی که با پیغمبرها همواره می‌جنگیدند، اما پیغمبر می‍فرماید:« اَللَّهُمَّ اِهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[۱۸]، خدایا این‌ها را ببخش، این‌ها نادانند، پیغمبران این هستند دیگر، جانشینان پیغمبران این هستند،«بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»[۱۹]، نه تنها نسبت به انسان‌ها خدا پیغمبران را این‌طوری تربیت می‌کند قبل از بعثت.

وقتی می‌گویند حضرت موسی علی نبینا وآله وعلیه السلام چوپان حضرت شعیب بود، حالا یک بُز سر به طغیان گذاشت و فرار کرد، حضرت موسی خیلی دنبالش دوید، خسته شد، خب ما روستایی‌ها می‌فهمیم یعنی چه، گاهی من دیدم که یک بُز سر به طغیان می‌زند وقتی چوپان به آن دست می‌یابد یا با چوب دستی یا می‌گیرد سرش را به زمین می‌زند و شکنجه‌اش می‌کند، اما او چوپان که حضرت موسی بود، دوید و دوید،آن بُز خسته شد تا بالاخره این را گرفت، چکار کند، حساب این دارد که این بُز دویده، خسته شده، آن را بغل گرفت، نوازش کرد، و فرمود حیوان آخر تو فرار می‌کنی و از گله دور می‌شوی گرگ در کمین است، تو را پاره پاره می‌کند، برای این که حیوان خسته شده از آنجا این را بغل گرفت تا کنار گله این را آورد؛ پیغمبرها را این طور خدا تربیت می‌کند، بعد امور مردم را به آن‌ها می‌دهد، با پیغمبر می‌جنگند، پیغمبر می‌فرماید« اَللَّهُمَّ اِهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[۲۰]، ببینید با امام علی علیه السلام چه می‌کنند، ائمه معصومین نسبت به مردم چه می‌کنند، خوب مکتب دین این است، علمای وارسته، شایسته، شما که دارید خدمت می‌کنید، می‌توانید بروید بخوابید، چرا بیدارید، احساس می‌کنید که نسبت به بشر مسئول هستید، ببینید بشر را به کجا کشاندند، ببینید بر سر بشر چه در می‌آورند، ببینید که این کفار، این مشرکین، این ظالمین، چه سرنوشتی را برای بشر دارند رقم می‌زنند، فرق ره از کجاست تا کجا، اینجا «بِرَبِّ النَّاسِ»[۲۱] است، اینجا«مَلِكِ النَّاسِ»[۲۲] است، فرمانروایی مال آن است که«ارحَمُ الرّاحِمینَ»است و تمام این‌ها هم برای کمال بشر به سر منزلی که منزل قرب، منزل«عِنْدَ رَبِّهِمْ»[۲۳]است.

 خوب یک مقام بالاتر هم هست آن چیست،«إِلَٰهِ النَّاسِ»[۲۴]، این با آن‌ها فرق می‌کند، آن‌ها گویی جنبه‌ی مقدماتی دارد که خداوند ایجاد می‌کند تا جایی که بشر در مقام استکمال، در مقام اصول به قرب خدا را درک می‌کند، عاشق خدا می‌شود، عاشق«لاإله‌إلّااللّه»، اله معلوه است، معلوه معشوق است، آن هم که در سوره مبارک حمد«الحمدالله» و این الله که از همین ماده اله یا وله است، این به معنی واجد همه‌ی صفات کمال و بری از همه‌‎ی صفات نقص خداوند انسان را یک امتیازی داده است،آن چیست عشق است، «یک نظر کرد خدا دید ملک عشق نداشت»،ملک مطیع است اما عشق ندارد، «یک نظر کرد خدا دید ملک عشق نداشت / خیمه در مزرعه‌ی آب و گل آدم زد»، خوب آن«بِرَبِّ النَّاسِ»[۲۵]، آن«مَلِكِ النَّاسِ»[۲۶] که بشر را تا این سرحد آورده و ورود پیدا کرده و عشق دنبال حُسن است، و آن که واجد همه‌ی صفات کمال است و دور از همه‌ی صفات نقص است، عشق آنجا جایش است«وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[۲۷]، این دیگرعاشق خدا می‌شود، آنجا دیگر این مراحل پشت سر است، بهترین مظهرش کربلاست، در یک نصف روز برای حضرت حسین علیه السلام چه پیش آمد، می‌دانید، بالای سر هر شهیدی]که رفت[ تا آن حضرت عباس عزیزشان، آن حضرت اکبر عزیزشان، آن حضرت اصغر عزیزشان، ببینید این‌ها با زبان گفته می‌شود، اما در آن لحظه‌های آخری که دیگر همه چیز را داده و خودش هم تا لحظه‌های آخر از حریم خدا دفاع کرده، بعد آنجا می‌فرماید«الهي رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ»[۲۸]، بهترین مناجات را امام حسین علی السلام وقتی می‌کند که خدا را با همه‌ی وجود درک می‌کند و عشق به خدا در یک معامله همه جانبه با خدا معامله کرده و بعد عالی‌ترین لذاتش در این است که خدایا من کم آوردم، مرا ببخش،«لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُستَغيثين»[۲۹].

 از همه شما التماس دعا دارم صلوات بفرستید.

[۱] -سوره ناس،آیات۳-۱

[۲] -سوره ناس،آیه۱

[۳] -خطبه ۲۴ نهج البلاغه

[۴]شناسه حدیث :  ۲۶۲۲۲۶   |   نشانی :  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۶۸  ,  صفحه۳۸۲

[۵] -سوره بقره،آیه۱۵۶

[۶]شناسه حدیث :  ۴۴۱۴۵۸   |   نشانی :  کلیات حدیث قدسی  ,  جلد۱  ,  صفحه۷۰۹

[۷] -سوره شوری،آیه ۱۱

[۸] – سوره ناس،آیه۱

[۹] -همان.

[۱۰] -سوره حمد،آیه۱

[۱۱] -سوره ناس،آیه ۱

[۱۲] -همان.

[۱۳] -سوره حمد،آیه۱

[۱۴] -سوره ناس،آیه ۲

[۱۵] -سوره اعراف،آیه ۵۴

[۱۶] -همان.

[۱۷] -سوره توبه،آیه ۱۲۸

[۱۸]شناسه حدیث :  ۴۴۸۶۶۲   |   نشانی :  شرح فارسی شهاب الأخبار  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۳۷  

[۱۹] -سوره توبه،آیه۱۲۸

[۲۰]شناسه حدیث :  ۴۴۸۶۶۲   |   نشانی :  شرح فارسی شهاب الأخبار  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۳۷  

[۲۱] -سوره ناس،آیه ۱

[۲۲] -همان،آیه ۲

[۲۳] -سوره آل عمران،آیه ۱۶۹

[۲۴] -سوره ناس،آیه ۳

[۲۵] -همان،آیه ۱

[۲۶] -همان،آیه ۲

[۲۷] -سوره بقره،آیه ۱۶۵

[۲۸].عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص ۲۶۸، زبان به شكايت نگشودن ….. ص ۲۶۶

[۲۹] – همان.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *