خانه / متن بیانات / متن بیانات امام جمعه بیرجند در دیدار رئیس و معاونین دانشگاه ملی مهارت خراسان جنوبی

متن بیانات امام جمعه بیرجند در دیدار رئیس و معاونین دانشگاه ملی مهارت خراسان جنوبی

بسم الله الرحمن الرحیم

 اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم،مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم،لبنان مظلوم،اسلام مظلوم و انسان مظلوم بر گرگ‌های بین‌المللی.

تبریک هفته‌ی مبارکه ی دفاع مقدس؛عرض خیر مقدم مجدد، خیلی خوش آمدید، صبح خوبی بود، هم از دیدار شما بهره‌مند شدم و هم از فرمایشات شما که بسیار حساب شده بود.

هر چند نوع کار شما به شغل تعبیر می‌شود،اما این فراتر از آن است، از نوع بهترین باقی صالحات است و هیچ منافات ندارد که انسان کار و وظیفه‌اش را انجام بدهد و قصد قربت کند، این فرصت را در این توفیق خدا را شکر کند.

 در گذشته‌ی قبل از انقلاب،خوب دو نوع در واقع کار برای فراگیری بود،یکی همان چه که در زندگی روزمره آن موقع مردم بود،هر کس شغلی داشت و متناسب با زندگی مردم مشاغل روزمره سنتی بود،اگر کسی در آن موقع به صورت عادی می‌خواست مثلاً سفیدگری را یاد بگیرد،آهنگری را یاد بگیرد، به عنوان شاگرد می‌رفت حالا چند سال آنجا بود که خوب بخش عظیم بهره‌اش مال استاد بود و در یک برنامه دراز مدت تا می‌توانست مستقل بشود راه طولانی بود. این راجع به مشاغل عادی و مشاغلی که بیشتر جنبه نوآوری‌های صنعت بود جز در چارچوبه آنچه که منافع استعمارگرها تأمین بشود،اجازه نمی‌دادند که کسی پیچ و مهره‌ای را باز کند،حالا تا یک مقدار قبل از آن که وحشت‌زا بود.

 فلان آقا گفت روز سیزده نوروز در اصفهان مثلاً من برای پا به سبزه بگذارم ازداخل شهر خارج شدم و در یک جایی اتراق کردم،یک آقایی بود که چشمش خیلی کم دید بود آمد، ما از او پذیرایی کردیم روز سیزده نوروز، او به ما گفت که من حکایتی دارم اگر وقت دارید برای شما نقل کنم،شما به من به دید یک فقیر نگاه کردید، بله فقیرم، اما مسئله چیز دیگری است،آن چیست؟ گفت که من جزو صنعت‌کارهای اصفهان بودم،امیرکبیر رحمت‌الله‌علیه امر کرد به حاکم اصفهان که بهترین صنعتگرهای اصفهان را جمع کنید و زبده‌ی آنها را پیش من بفرستید،همه صنعتگرهای اصفهان جمع شدیم و به تشخیص خود صنعتگرها گفت من و حالا فلان کس دو نفر به عنوان زبده شناخته شدند،او به من گفت که من انصاف می‌دهم که زبده شما هستید من نیستم،بناعلیه به عنوان نماینده همه صنعت‌کارهای اصفهان رفتم تهران پیش امیرکبیر رحمت الله علیه،صنعتی بود از داخل طاق آورد گفت این را ملاحظه کن می‌توانید اینطور یکی بسازی، گفتم کار ساده‌ای است کاملاً می‌توانم بسازم،گفت شما برو من دستورش را به حاکم اصفهان می‌دهم اعتباری را در اختیارت قرار بدهد و برای تولید زیرساخت‌هایش را بساز، رفتم،امیرکبیر هم دستور داد حاکم هم عمل کرد من هم بالاخره از پولی که از آنها گرفتم و از آنچه که خودم داشتم کارگاهی را آماده کردم که بشود در آنجا به صورت انبوه تولید کرد، داشتیم می‌ساختیم،بخشی را ساخته بودیم و بخشی هنوز تمام نشده بود،خبر رسید که امیرکبیر در حمام فین کاشان شهید شد، پشت سر دیدیم یک نامه آمد به حاکم اصفهان گفت که این مسئله را تعطیل کنید و وجهی هم که به این آقا داده‌اید پس بگیرید،آنها آمدند و من وجه موجود که نداشتم چون خرج کارگاه کرده بودم،آنها هم همین را می‌خواستند، کارگاه را به نصف قیمت حراج کردند و ما مقروض ماندیم،در آن تاریخ کسی که مقروض می‌شد برابر آن سلیقه حاکم آن زمان یا دادگاه ما را ‌بردند سر چهارراه چوب می‌زدنند تا مردمی که عبور می‌کنند رحم کنند و هر کدام یک چیزی بدهند و اینکه می‌بینید من چشمم نمی‎بیند از بس تو سرم زدند و بالاخره بعد از مدتی شکنجه و کتک و از این حرف‌ها پولی جمع شد و ما هم نیمه جانی به در بردیم،گفت من فقیر نیستم،من زبده صنعتگران اصفهانم؛ خوب در آن زمان چه شرایطی بوده، استعمار چه برنامه‌هایی داشته که ایرانی یک پیچ و مهره هم نتواند باز کند،تا آنکه عرض کردم حتی صنعت سنتی ساده را با سال‌ها که بهره‌‎وری می‌کرد از زحمت، آن شاگرد بالاخره حرفه‌ای یاد می‌گرفت؛حالا این همه امکانات،این همه دانشمندان،این همه شرایط با این استقبال که به صورت فراگیر حالا اعم از آنهایی که مستقیماً می‌آیند،اعم از آنهایی که دوره نظام وظیفه شان را می‌گذرانند،اعم از آنهایی که  در زندان‌ها هستند در واقع در کوتاه‌ترین مدت ممکن دارد یک ثروت نامرئی که کمتر به ان توجه می‌‎شود،بین تک‌تک این جوان‌‎های عزیز ما دارد توزیع می‌شود،«میراث پدر خواهی علم پدر آموز/ چون مال پدر را خرج توان کرد به یک روز)،آن ثروتی که تداوم دارد و برکت دارد و این تازه مقدمه کار می‌شود که بعد از آن که صاحب شغل و درآمد و شخصیت می‌شود می‌‎تواند در کنار آن سر و سامانی به خانه‌اش بدهد، ازدواج کند و فرزند پرورش بدهد و باقی آنچه که از او ساخته است، به هر حال اینکه می‌گویم این توفیقی است که شما پیدا کردید این از بهترین نوع باقیات صالحات است،ضمن اینکه وظایف روزمره را انجام می‌دهید که بسیار دقیق صحبت کردید،من لذت بردم، حتما ضمیمه این با انگیزه بهترین خدمت به جوان‌های این کشور یا به یک انسان، هر کسی که هست قصد قربت الهی کنید،چون تقریباً بعد از فرائض و واجبات کمتر مستحبی است که به پای حل مشکلات مردم برسد.

 این سخنی نیست که من از جانب خودم عرض کنم،آیت الله العظمی فاضل لنکرانی مرجع تقلید که چند سال قبل فوت شدند مکتوبی هم دارند،فرمایش ایشان مکتوب هم هست که بعد از واجبات آن حساب دیگری دارد این همه مستحبات که همه آن هم درست است،حالا مفاتیح مرحوم آقاشیخ عباس را باز کنید این همه مستحبات همه آنها هم درست است رحمت خدا بر او باد، آیت الله العظمی فاضل لنکرانی می‌فرماید اگر هیچ مستحبی را انجام ندادید اما اولویت به این دادید که به انسان خدمت کنید،مشکل کسی را باز کنید،ایشان می‌فرمایند من به هر حال پنجاه سال به عنوان اسلام شناس حالا دوران تحصیلش هم که باشد من به شما قول می‌دهم که فردای قیامت اگر از شما بپرسند بگوئید که فاضل لنکرانی در دنیا به ما این را گفت،گفت اسلام این است اول مشکل مردم را حل کردن.

 به هر حال در واقع أبٌ یُوَلِّدُک أبٌ یُعَلِّمُک[۱] درست مثل پدر و مادری که فرزندش را پرورش می‌دهند،این جوان‌ها را پرورش بدهید،از این فرصت نظام جمهوری اسلامی که الحمدالله مایه امید جوان‌های ماست بهره‌مند بشوند.

صلوات بفرستید.

[۱] – اشاره به روایت، قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: الآباءُ ثَلاثَةٌ: أبٌ وَلَّدَكَ، و أبٌ زَوَّجَكَ، و أبٌ عَلَّمَكَ». [تحریر المواعظ العددیّه ص۲۴۷]

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *