خانه / متن بیانات / متن بیانات / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند دربیست و یکمین جلسه شرح و تبیین چگونگی تحقق تربیت جوان مؤمن انقلابی پای کار

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند دربیست و یکمین جلسه شرح و تبیین چگونگی تحقق تربیت جوان مؤمن انقلابی پای کار

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان.

بزرگ‌داشت هفته دولت و بزرگ‌داشت دهه وحدت،و با آرزوی قبولی عزاداری‌های متناوب شما و مردم عزیز در سطح ایران،در منطقه و در جهان، أجركم الله‎إن‎شاء‎الله؛ و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم، مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم، لبنان مظلوم،اسلام مظلوم،انسان مظلوم، بر گرگ‌های بین‌المللی.

چند لحظه‌ای مصدِّع وقت شما می‌شوم،امیدوارم آنچه خیر باشد، خداوند به زبانم جاری فرماید.

قبلاً هم عذر خواستم،مسئله تبیین نظام ولایی،این از سطح بنده بالاتر و از عهده من ساخته نیست. در حالی که تبیین نظام ولایی درعین حال باید گفت،اما یک مسئله گفتنی نیست؛ باید دانست،اما صرفاً یک مسئله دانستنی نیست، بلکه یک هویتی است که باید حاصل شود.

در ایام گذشته، یک شخصیت باسواد به خدمت آیت‌الله بهاءالدینی اظهار فرموده بود که من در بحث امامت و ولایت یا ولایت فقیه، نوشته‌هایی دارم،ایشان فرمود این‌ها نوشتنی نیست،باید نوشت،اما نوشتنی نیست؛ باید گفت، اما گفتنی نیست؛ باید دانست، اما صرفاً دانستنی نیست؛یک هویتی است که باید انجام شود، اگر انجام شد آثارش ظاهر می‌شود.

در نظام ولایی،آن جبهه‌اش، آن سمبلش، ولایت فقیه است که ولایت ائمه اطهار و معصومین و پیغمبران است و به ولایت الله برمی‌گردد. این جبهه آن است، اما در این خلاصه نمی‌شود؛ یک بخشی است که خوب شما الحمدالله در مقام انجام آن توفیق دارید،الحمدالله؛بنده با بازی با الفاظ می‌کنم ولی شما الحمدالله هویتش را دارید،الهی شکر؛اما وقتی می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»[۱]،این دیگر با گفتن درست نمی‌شود، با دانستن درست نمی‌شود، با تجزیه و تحلیل درست نمی‌شود. بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ که در برخی روایات و احادیث که باز در این باره است، عیناً همین است. حدیث داریم از نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم که در پای همین مطلب بیان می‌شود و آن این است که مؤمنان نسبت به هم، مانند اعضای یک تن هستند. وقتی یک عضو دچار بیماری می‌شود،می‌بینید تمام بدن تب می‌کند و مریض می‌شود، یعنی تمام بدن با آ« ]عضوی[ که آسیب دیده است همراهی می‌کند.

حالا احتمالاً سعدی علیه‌الرحمه خواسته همین حدیث را در قالب شعر بیان کند،اما در تعریفش کم آورده، اگر می‌خواست که این کار را بکند شاید نیت دیگری داشته است، اما ظاهرش این است که می‌خواسته این حدیث را ترجمه کند، می‌گوید بنی‌آدم که این‌طوری نیست. بنی‌آدم که بنی اعضا هستند،خیلی‌ هم اعداء هستند،اینکه تعریفش درست نیست. دقیقاً همان چیزی است که در روایات آمده و در قرآن آمده که مؤمنین نسبت به همدیگر این حالت را دارند؛ حالت اعضای یک تن دارند که «در آفرینش زیک گوهرند/ چه عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار»؛این بخشش ترجمهٔ همان حدیث است.

خوب می‌گوئیم تله‌پاتی، افراد در ارتباطات ایمانی و حُب و محبّت، این‌ها نسبت به  همدیگر در همدیگر تأثیر می‌گذارند. این افسانه نیست که عرض می‌کنم. این یک مسئله هویتی است که آن‌هایی این‌طور ساخته می‌شوند،این‌طوری هستند. و جالب اینجاست که در بعضی از روایات دارند که کسی مثلاً سؤال می‌کند که ما گاه دچار یک غمی می‌شویم که به چارچوبه زندگی‌مان نگاه می‌کنیم،اصلاً غم برایمان معنی ندارد. دچار غمی می‌شویم که این غم موردی ندارد. گاه دچار خوشحالی می‌شیم این مورد ندارد، این چیست؟ آن وقت در آن روایت، پاسخ اشاره به همین است که بین شما و بین کسانی که با هم ارتباط ایمانی دارید -حالا هر جایی در کره زمین می‌خواهد باشد- گاه ممکن است که آن خوشحالی داشته باشد به شما منتقل می‌شود، گاه غم دارد به شما منتقل می‌شود، یا شما غم دارید به او منتقل می‌شود. این‌ها افسانه نیستند. اگر ایمان به معنایی که تعریف شده باشد، این‌ها لازمه‌اش است، یعنی این احساس یگانگی در جامعه مؤمنین است؛و این‌ها صحنه‌های عینی هم دارد که تنها این نیست؛صحنه‌ میدانی دارد. مثلاً من خودم یک مستندی را دیدم که عالم بزرگواری در قم، من کم‌حافظه هستم،ممکن است در بیانش کم و زیاد کنم- اما کلّش این است آن موقع قحطی بود، نان نبود، قحطی بود، شاید روزها می‌گذشت یک لقمه هم به دست کسی نمی‌آمد؛نظیر آنچه که استعمار در غزه مظلوم انجام می دهد، آن موقع هم که به اصطلاح در ایران شما که حالا [بدانید] نوزده میلیون جمعیت داشته، انگلیس آن موقع به اصطلاح استعمارچی گردن کلفت زمان بود- ارزاق را از بین بردند،دفن کردند،سوختند،به حیوان‌هایشان دادند، جلوی غلّه را هم از شرق طرف هندوستان که حالا پاکستان می‌گوییم و غرب عراق و اینجاها گرفتند، حدود ۹ میلیون نفر در همین کشور از گرسنگی مردند. استعمار، همین کارهایی که الان می‌کنند،این‌ها کارهای اولشان نیست، پانصد سال است که این‌ها این کارها را می‌کنند. حالا آن یک بحث دیگر است؛ این را می‌خواهم عرض کنم که فلان عالم بزرگوار در قم،این مستند و مکتوب هم هست، می‌خواست غذا بخورد، دید غذا از گلویش پایین نمی‌رود،فهمید بالاخره یک کسی از مرتبطین در حال گرسنگی است و حالت اوست که به ایشان منتقل شده، بعد دیگر بقیه‌اش که این فرد چه کسی است و کجاست فکر می‌کنم با استخاره درآورد -حالا با تسبیح، با قرآن بود، استخاره‌ای کرد- بالاخره در مدرسه دارالشفا، اتاق فلان رفت. آنجا دید دوستش در رختخواب است. به او گفت شما غذا خوردی؟ گفت چند وعده یا چند روزه غذا نخوردم، غذا را آورد. ببینید، تعجب نکنید.

یک مورد مستند دیگری آقایی نقل می‌کرد که دوستش راننده بود، در صحرا گیر کرده بود و این آقا ظهر در فلان روستا، طرف‌های به اصطلاح شهرستان کرمان، در شهداد، با دوستانش می‌خواست غذا بخورد، گفت غذا از گلویم پایین نمی‌رود. بناعلیه، فلانی که برای نمک رفته به کویر، بلایی به سرش درآمده و بنابراین من نمی‌توانم غذا بخورم. کاملاً درک کرد که باید او باشد، و همه با هم بالاخره مجهز حرکت کردند برای نجات او از کویر رفتند، وقتی رسیدند دیدند دقیقاً این‌طوری است. دقیقاً این‌طوری است، این‌ها افسانه نیست. این‌ها ارتباط اهل ایمان است.

گفته می‌شود که اویس قرن رضی‌الله‌عنه، خب، اویس قرنی هم مثل این جوان‌های عزیز، نوجوان‌های عزیز، از اول جوانی‌اش  به پیغمبر اسلام ارادت داشت،عشق داشت. خب اما تا آخر عمر، پیغمبر را ندید. در یک موردی هم که از مادرش که زمین‌گیر بود اجازه گرفت که برود مدینه پیغمبر را ببیند،آن وقت مادر گفت نصف روز در مدینه بیشتر نمان،آمد مدینه، خواست پیغمبر را زیارت کند، گفتند پیغمبر در مدینه تشریف ندارند، عصر بر می‌گردند؛ گفت بله، ولی خوب مادرم گفت نصف روز بیشتر در مدینه نمانی، بنابراین من دیگر بعدازظهر باید برگردم. برگشت و پیغمبر را ندید. تا آخر عمر ندید. اما نشانه‌ای به این نشانی که وقتی حضرت به مدینه برگشتند، فرمودند که چه کسی آمده است؟،«إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ اَلرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ اَلْيَمَنِ»[۲]؛ بوی خدا را استشمام می‌کنم، چه کسی ] به اینجا [آمده، گفتند یک جوانی با این ویژگی‌ها، حالا این جوان که بعدها بالاخره در یمن بود، خدا خیر بدهد این یمنی‌ها را، پنج کشور مثل یمنی‌ها می‌بودند کار این استعمار را جمع می‌کردند، بعد از هشت سال که تحت حمله دشمن بودند خسته نشدند که نشدند، ببینید خستگی را از دنیا می‌گیرند. فقیرترین کشور عربی است ایمان دارند؛حالا منظور، این آقای اویس قرنی رضی‌الله‌عنه که در یمن بود در زمان جنگ احد، جنگ احد با اینکه اول پیروزی مال مسلمان‌ها بود،همین متأسفانه انگیزه‌های مادی، سنگرها را رها کردند،دشمن آمد و مسلمان‌ها خیلی تلفات دادند و حتی وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و‎سلم آسیب‌ها دیدند،یکی از آن آسیب‌ها سنگی بود که ابوسفیان به سمت پیغمبر پرتاب کرد و دندان پیغمبر شکست، تمام این حرف‌ها برای یک جمله است، دندان پیغمبر در مدینه در جنگ احد، در تنگه احد، با سنگ ابوسفیان شکست،دندان اویس قرنی در یمن از جا کنده شد. «الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»[۳]،این‌ها پاره‌جان هم هستند.

 

ولایت یعنی این؛ولایت اثباتی عام. این ولایت بین مردم مسلمان است. آن بحث ولایت امام، آن بخش دیگری است. ولایت امامت بحث دیگری است. ولایت حکومت بحث دیگری است. این ولایت عامی است که همه مردم با ایمان باید در این جهت با هم شریک باشند و هم جنبه اثباتی دارد و هم جنبه نفعی که مؤمنین با همدیگر در جهت ولایت و محبت، و در مقابل با دشمن، جنبه سلبی و سختی داشته باشند. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»[۴]. ببیند هم جنبه نفعی دارد هم جنبه اثباتی. ولاء منفی که دشمن خدا را دوست نگیریم،اشتباه نکنیم. اصلاً مشکل الان مسلمان‌ها که هر کسی می‌گوید فلانی مقصر است نخیر همه مقصریم،جهتش همین است که حد و مرز نداریم و حالا آن که این حد و مرز باید داشته باشد، «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[۵]،می‌خواهید که بالادست باشید؟ بالادست شدن با ادعا نمی‌شود، با علم نمی‌شود، با بیان نمی‌شود. گفتم هر وقت هویت‌های این‌طور شد، آنجا«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا»[۶]،از هیچی نترسید. اما وقتی طوری است که به اسم می‌گوید مسلمان، ولایت که نمی‌شود نداشت، ولایت دارد!، اما این مسلمان ولایت چه کسی را دارد،ولایت ترامپ  نه ولایت رسول الله، ولایت ترامپ را دارد. این چهل-پنجاه کشور اسلامی از دور نگاه می‌کنند و مسلمان‌ها را این‌طورمی کشند این چه اندازه از ولایت دارد؟ هیچی. ولایت منفی.

و این بیان امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام که می‌فرماید دل‌ها می‌میرد از اینکه آن‌ها بر باطلشان اتفاق دارند. ببینید چه اتفاقی  بر همان کفر و بت‌پرستی و ظلم و بی‌عدالتی و قانون‌شکنی دارند،همه از آن نقطه کفر محض تبعیت می‌کنند. اما نوبت به مسلمان که می‌رسد،هر کس یک طوری تحلیل می‌کند،این بازی با الفاظ است،خودمان را مسخره کردیم، بناعلیه خود ما مقصریم. «مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ»[۷]، خدا بزرگواری می‌کند، ما را به همه گناهانمان نمی‌گیرد. «وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ»[۸]، اگر خدا ما را به تک‌تک این انحرافات و غیره، اینها مسائل ساده‌ای که نیست،بقیه امور بر این‌ها بار می‌شود،«وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ»[۹]،هیچ‌کس معاف نمی‌شود چون همه مقصریم. اسلام به این زیبایی، رهبران به این زیبایی، قرآن به این زیبایی، عالمان به این زیبایی،هر کسی بالاخره بر اساس سلیقه‌اش حرف می‌زند اما ما در گروی این قضایا هستیم.چه زمانی درست خواهد شد؟«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[۱۰]، اصلاً بنا نیست که خداوند با قدرت‌های ویژه این کار را بکند. اگر می‌خواست این کار بشود، که اولاً همان زمان خود پیغمبر اکرم انجام می‎شد و دیگر اینکه اگر خدا این کار را بکند که انسان نمره ندارد. چه نمره؟ تنبل‎خانه می‌شود. انسان بااستعداد یک موجود بالغی است که همه این کارها به نحو احسن از او ساخته است. بنابراین بِمالایُطاق نکرده، ما را مکلف کرده به آنچه که می‌توانیم،بنابراین باید تلاش کنیم.

و بر آن وحدت ایمانی که ولایت ایمانی است -ولایتی است که همه اهل ایمان، همه اهل اسلام، بعد همدیگر را دوست دارند- بعد تفرقه ما سر چیست؟ به اسم من مسلمان است، توحید است،اما دنبال شرک هوای نفس خودم هستم. حواسم آن مسئله پول و مال و خانه و نمی‌دانم موبایل و ماشین فلان و از این حرفاست. یا آن‌هایی که می‌افتند در بازی‌های سیاسی، فلان حزب و فلان گروه و فرض کنید که این شهرت، آن اسم، آن القاب، ببینید ما کجا هستیم؟

این در حالی است که هم «مِلک» و هم «مُلک»،صاحب چه ملکی هستی؟ عمدة المالک کجا هستی؟ یا «مُلک»؛ بالاخره بعد از تشریفات القاب و  اسماء آنچنانی، چه کاره هستی؟ رئیس نمی‌دانم کجا هستی،خوب این مِلک و مُلک اصلاً واقعیت خارجی ندارد و نه می‌تواند داشته باشد، یعنی هیچ. نه، کاش هیچ باشد مظلمه است اگر هیچ باشد که خیلی خوب است. ببینید شعور من که نیست، من کجا می‌روم؟ اصلاً خودم از خودم سؤال می‌کنم کجا می‌روم؟ ملکیت حُسنش این است،این مالکیت قراردادی و غیر واقعی حُسنش این است که برای مدیریت و بهره‌برداری این ضرورت دارد مالکیت باید باشد. اما مالکیت واقعیت ندارد،نمی‌تواند داشته باشد. این خانه من، این خانه‌ تو، آن مغازه فلان، آن باغ و این‌ها،هر کدام یک مخلوق مستقل هستید. او یک مخلوق مستقل است. آن اسبت آن یک مخلوق مستقل است. شما یک مخلوق مستقل هستید. آنها هر کدام مستقل هستند، آن شتر،این اسب، آنها یک مخلوق مستقل هستند، شما یک مخلوق مستقل هستید، در تکوین هیچ ربطی به همدیگر ندارید،آنها هم مخلوق خدا هستند و شما هم مخلوق خدا هستید،اما در جهت مدیریت، این علامت می‌گذارند این‌طوری که بی‌صاحب نباشد و بشود از آن در یک سیستم به اصطلاح ترکیبی بهره‌برداری کرد،اما او که ملک نیست.

حالا ثروتمندِ ثروتمند،مُرد، کفن  دو بخش دارد دیگر، یک بخشش بخش واجب است که آن سه قطعه باشد، یکی دو تا قطعه مستحبی هم دارد، این عَامِدَةُ الْمَالِكیِ که مُرد، حالا دیگر همه رفت دست ورثه، او چه حقی دارد؟ در حد واجبش حق دارد.آنچه که الان در ذهن من است که فتوا این است که اگر بخواهد قطعات مستحب که یکی دو تکه کوچک است اگر بخواهد از این اموال بردارد، باید وارث اجازه بدهد والا حق ندارد که بردارد،خوب پس مِلکش نیست،مُلک هم همین‌طوری است،آقای رئیس، آقای فلان بن فلان، این‌ها بازی با الفاظ است. در عین حالی که این‌ها باید باشد. سلسله مراتب، رئیس و مرئوس در مدیریت جامعه اجتناب‌ناپذیراست، باید باشد، بر ما هم واجب است که تبعیت کنیم، اما این واقعیت ندارد. این صرفاً ابزار برای مدیریت است، نه اینکه او رئیس است و این مرئوس است، او یک انسانی مستقل است، خلق شده، مسئولیت خودش را دارد این‌ هم مسئولیت خودش را دارد.

خوب، چه گنج‌های پرمعنی در این مکتب غنی الهی نهفته شده است که به خاطر سرگرمی‌های ما با همین بازی‌های با الفاظ، هزار و چهارصد سال است این‌ها آک بند، هنوز سرش باز نشده، تمام درد و رنج‌هایی هم که داریم به همین جهت است. آنجا هم که ما منتظریم این است که بالاخره این سرش باز بشود. امیدش هم به چه کسی است؟ امیدش به تفکر ولایی و اندیشه بسیجی است،به حرکت صالحین است،«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ».[۱۱] اینها باید باشند.

شما خیلی خدا را شکر کنید، سرمایه بزرگ یعنی این. در عین حالی که باید دقیق‌ترین مسائل را نسبت به امور مادی رعایت کرد، او تکلیف است. تکلیف یک مسئله است، مالکیت یک مسئله دیگر است، آن تکلیف است.

امیدواریم که مردم عزیز ما، مخصوصاً تفکر بسیج، تفکر صالحین که «وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»[۱۲]است،ان‌شاءالله اگر این به یک حد نصاب لازم برسد مطمئن باشید که امام صالحین منتظر همین است. ما منتظر نیستیم. ما اگر منتظر می‌بودیم که کار درست می‌کردیم. ما منتظر نیستیم. اما امام زمان که منتظر است. اگر این در معادلات به یک نصابی برسد، آن طرف که بخل نیست، بنابراین ظهور معطل ما است، نه ما معطل ظهوریم.

ان‌شاءالله که به وسیله شما و امثال شما صالحین، زمینه تمدن اسلامی و ظهور امام معصوم علیه‌السلام حاصل بشود، و رهبر فرزانه انقلاب دامت برکاته را هم که حالا در آن سال فرمودند که هشت میلیون ] جوان مومن انقلابی باید محقق بشود[،عدد آوردند،هشت میلیون جوان بسیجی پا در رکاب آماده، خوب این کار کارشناسی شده است. ممکن است در زمان میزانش تغییر کند و شما جزو آن‌ها هستید. سرمایه‌گذاری روی این کنید، بقیه کارها را انجام بدهید اما تمرکز شما روی این باشد.

و آنچه که من عرض کردم و خودم هم نمی‌دانم، شما باید اصلاح بفرمایید. یک جزئی است از یک گنج بی‌پایان. گنج بی‌پایان. و خدای متعال علمای بزرگ و مخصوصاً روح پاک بنیانگذار جمهوری اسلامی و روح شاگردشان علامه مطهری را شاد کند. صلوات بفرستید.

[۱] -سوره توبه،آیه ۷۱٫

[۲]شناسه حدیث :  ۳۵۳۸۴۲   |   نشانی :  کشف الغمة في معرفة الأئمة ،  جلد۱ ،صفحه۲۶۱.

[۳] – سوره توبه،آیه۷۱٫

[۴] -سوره فتح،آیه ۲۹٫

[۵] -سوره آل عمران،آیه ۱۳۹٫

[۶] -همان.

[۷] -سوره شوری،آیه ۳۰٫

[۸] -سوره نحل،آیه ۶۱٫

[۹] -همان.

[۱۰] -سوره رعد،آیه ۱۱ .

[۱۱] -سوره قصص،آیه ۵٫

[۱۲] – همان.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *