بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب،و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه خدمتگزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران.
با بزرگداشت و یاد دولت تراز،شهدای هشتم شهریور،شهید رجائی و باهنر و همه شهدای راه حق، با آرزوی پیروزی مظلومین عالم،مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم،لبنان مظلوم،اسلام مظلوم،انسان مظلوم بر گرگهای بینالمللی.
خیلی خوش آمدید، برای بنده صبح مبارکی است که محضر شما هستم. چند دقیقه وقت شما را میگیرم و امیدوارم آنچه خیر باشد، خداوند به زبانم جاری فرماید.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۱]؛حالا این کلمه را در دو تعبیر قانون و دین، دین و قانون ] بررسی کنیم[،تمام این جهان قانون است،ممکن است نوعش فرق کند، قانون تکوین باشد، مثل نظمی که در حرکت الکترونهای داخل اتم تا منظومه شمسی، تا کیهان و کهکشان، و تا رشد این گیاه و این درخت این چه مدیریتی است، گاه یک درخت ممکن است یک میلیارد برگ داشته باشد، ملاحظه کنید، چه قانونی است که او را اینگونه اداره میکند، تا عالم حیوانات و حشرات،«وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلً»[۲]،یک حشره با یک عمر کوتاه مهندس است، شیمیدان است،فیزیکدان است،مهندس ساختمان است، برای هر تبدیل صنایع عسل را تبدیل با موم کند، نمیدانم و غیره،«فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ»،یعنی آن راههایی که خدا برای تو حشره تعیین کرده،آنها را طی کن، پرورش فرزند،همهاش زیبا،همهاش قانون،همهاش قانون،عالم تکوین است،عالم تشریع همین است قانون است، منتها یک فرقی دارد فرقش این است که آنها اراده ندارند و تابع طبیعت و غریزه هستند که آنها را اداره میکند،اما انسان که اشرف مخلوقات است به دلیل اینکه به بلوغ رسیده،خداوند او را به عنوان یک موجود بالغ که توانش را به او داده، استعدادش را به او داده، اینجا قانون تشریع است، هیچ فرق نمیکند، این هم قانون است، منتها همراه اراده و اختیار باید انتخاب کند،جهتش هم این است که باید نمره بگیرد؛خورشید خیلی کارهای خوبی میکند، خیلی خدمات میکند، اما خودش نه میداند چه میکند، نه میتواند بکند یا نکند، گیاه هم همینطور است، حیوان هم همینطور است، غریزه او را اداره میکند، اما انسان اراده دارد، معنی آزادی اینجا معنی میدهد آن معنی انحرافی مال استعمارگراست،«اینکه گویی این کنم یا آن کنم/ این دلیل اختیار و آزادی است ای صنم»، به این واژه بگوییم قانون یا دین، فرق نمیکند.
آیتالله ذوالفنون،دانشمند ذوفنون، آیتالله حسنزاده آملی (قدس سره روحه الشریف) میفرمود که استادشان علامه طباطبایی در آن تاریخ به من فرمود یک مهمانی داشتیم از اروپا، از او از دینش پرسیدم، گفت من مسلمان اثناعشری هستم. گفتم خانواده شما مسلمان اثناعشری است؟ گفت نه، آنها مسیحیاند،گفتم خب، چه باعث شد؟ گفت که من مستقلًا فکر کردم که این جهان تمامش قانون است، تمامش دین است، همه چیز دین دارد، آن قوهای که منظومه شمسی را اینگونه هدایت کرده، در واقع برایش یک دینی را اختیار کرده، منجمی که پنجاه سال قبل مرده، برای پنجاه سال بعد هم تقویم نوشته، چرا؟ چون نظم دارد، قانون دارد، تا آن حشره، تا آن درنده، درنده قانون دارد، مثل این درندههای دوپا نیست که هیچی ندارند، بعد آن آقای اروپایی فرمود که من فکر کردم صنایع دین دارند، این کارخانه قانونی دارد، مهندس ناظری دارد که روی ریل خاصی حرکت کند،اگر خارج از آن باشد فاسد میشود، این اتومبیلی که زیر پای شماست دین دارد، دینش تشکیلات راهنمایی و رانندگی است که وقتی رعایت شود همه انشاءالله به سلامت به مقصد میرسند،اما این همه ضایعات در سالی بیست هزار کشته مستقیم در تصادفات، یعنی چه؟ یعنی بیدینی،معنیاش این است، چون دین دارد اما قانون دین را رعایت نکرده،قانون راهنمایی و رانندگی را رعایت نکرده، نتیجهاش همین شد؛ همه چیز همین طور، بعد آن آقا فرمود که من با این مطالعهای که بالاخره هم در تکوین،هم در تشریح، هم در صنایع کردم دیدم وظیفه ما به عنوان انسان خیلی بیش از این است، یک گشتی در مدعیان دیانت زدم از قبیل مسیحیها، از قبیل یهودیها که دین نیست، اسم دین است با تحریف، «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»[۳]،هر چیزی را برابر میلشان جابهجا کردن اسمش را دین گذاشتهاند، که آن هم یک فریب است. خب، همه اینها را بررسی کردم، هیچکدام دین نبود، چون دین برنامه حیات است، برنامه زندگی است، برنامه رشد است، اینها که جز انحراف چیزی ندارند،ابزاری در دست استعمار است،آمدم از اسلام بررسی کردم، قرآن کریم را برداشتم بررسی کردم، الحق در مقابلش متواضع شدم، گفتم دین یعنی این، برنامه زندگی است، تمامش قانون است، بعد آمدم در داخل جامعه مسلمین عقاید مختلف و بالاخره اینها را که بررسی کردم در نتیجه به همین رسیدم که حالا به تعبیر بنده، آن وراثت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر که بر اساس عدل است، فقط اهلبیت علیهمالسلام، مذهب اهلبیت است که درست با ملاکهایی که برای بعثت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به کار گرفته شده است وفق میدهد،این هم یک چیزی نیست که حالا تنها شیعه بگوید،امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان امام اول بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در میان تمام آنهایی که هم عالمانه میاندیشند،هم عادلانه، علی علیه السلام مظهر عدالت است و تمام ائمه هدی راهشان این است.
این هم که بعد از هزار و سیصد سال مردم دنیا از سراسر جهان، از کشورهای مختلف، با هر دین و مذهب و مسلک مختلف، حرکت میکنند و به سمت کربلای حسین علیه السلام میآیند، جهتش همین است که دنیا این را به عنوان سمبل عدالت قبول دارد؛ در روزهای فراموشنشدنی زیارت پیادهروی اربعین،خبرنگار از یک جوان پرسیداهل کجا هستید؟ گفت اهل فرانسه هستم،گفت صلیب هم که دارید، گفت من مسیحیام، گفت مسیحی هستی و پای پیاده زیارت امام حسین علیه السلام آمدهای؟ گفت بله، پیغمبرمان دو تا است اما حسینمان یکی است، همه قبول دارند.
آنهایی که خودشان را به نفهمی میزنند در واقع از قانون فرار میکنند. قانون عدل،«يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ».[۴] این قانون عدل یک چیزی است که بر همه جهان حاکم است،در تکوین و تشریع فرق نمیکند،انشاءالله همیشه سالم باشید، این سلامت شما مرهون رعایت قانون عدلی است که بر شما حاکم است.
در طب قدیم هم میگفتند که توابع اربع اینها هر وقت متعادل باشند انسان سالم است و هر جا که تعادلشان به هم بخورد انسان مریض است، و لذا آنها معتقد بودند که اگر تعادل توابع اربعه در وجود انسان از بشر که خون و صفرا و سودا و بلغم است، به هم نخورد همیشه میتواند زنده باشد. حالا این که منحصر به آن نیست، این دستگاه دید چشم بر اساس قانون عقل میتواند ببیند،این خون شما، فشار خون شما، نمک خون شما، قند خون شما، حرارت بدن شما، اینها همه قانون است، یک ذره کم یا زیاد شود مریض می شوید که انشاءالله همیشه سالم باشید، قانون است؛ این که انسان راه میرود و اینطرف و آنطرف نمیافتد،حالا پنجاه کیلو بار هم دارد، قانون تعادل او را حفظ میکند قانون است، خوب در معنویت هم عیناً همین است، فرق نمیکند.
حتی در کسب فضائل اخلاقی، در کسب فضائل که خودش یک رشته تخصصی است و در این جهت دانشمندان بزرگ خیلی کار کردهاند، حالا یکی از آنها مرحوم علامه نراقی صاحب کتاب معراج السعادة است، دقیقاً طبق قانون عدل در میان عقل و عواطف و شهوت و غضب و دقیقاً نقطه عدلش را به صورت علمی به عنوان یک فضائل اخلاقی پیغمبران آمدند به ما بگویند که راه عدل را انتخاب کنید، ما همه بالاخره نسبت به زندگیمان مشکلات داریم طبیعی است، اما فرافکن هم هستیم، مشکلات را به گردن دیگران میاندازیم،اینها دردی را دوا نمیکنند،«وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ».[۵] قرآن حرف دیگر میزند، نکته این که مشکلاتی که شما دارید محصول کار خود شماست، حواسمان هست یا نیست؟ مشکلات شما محصول کار خودتان است، قانونمند کار نمیکنید، حالا غذا خوردن ما را ببینید، خواب و استراحت را ببیند، زندگی با خانواده و همسر را ببیند، کسب و کارمان را ببیند، ادارهمان را ببیند و غیره، مشکلات را خود ما ایجاد میکنیم. هر چیزی قانون دارد. دنبال قانون نیستیم ببینیم حالا که میتوانیم برویم، کاملاً میتوانیم برویم.
پیغمبران تشریف آوردند، امام علی علیه السلام مخصوصاً به عنوان سمبل عدالت میفرماید این راه عدل یک راه وسیعی است، همه کاروان بشر میتوانند سالم از اینجا بروند. اما وقتی ویژه شد،مال یک گروه شد،مال یک طایفه شد،مال یک ادعا شد،مال یک نور چشمی شد بعد چه میشود؟ همین کارهایی که در دنیا میشود، این کارها مال خود ماست،چرا؟ چون آنجایی که باید قانون را اجرا کنیم، نمیکنیم، این هم یکی، دو تا، ده تا نیست، این کشور شما که من بخاطر دارم در اختیار انگلیس بود و بعداً آمریکا و صهیونیسم آمدند،همه هم با هم شریک بودند و درآمدهای کشور را میخوردند و میبردند، و از درآمدهای آنچنانی، از فروش شش میلیون بشکه نفت پنج درصدش را برای نوکران داخلی میگذاشتند، آن هم در واقع مال اینها نبود، مال اجرای منافع برای منافع آنها بود، به عنوان نوکر و چوکر، یا به تعبیر خود آنها به عنوان گاو، ابزارشان هم شکنجهگاههای ساواک بود و زور و آدمکشی، خوب اصلاً کسی جرأت نمیکرد حرف بزند،هنوز خون شهدای مسجد گوهرشاد در کنار مضجع شریف حضرت امام رضا علیهالسلام، مردم را کشتند و زنده و مرده را گور کردند.چه کسی اصلاً جرأت میکرد سؤال کند؟ اینها تازه کارهای ظاهرش است، کارهای باطن خیلی بدتر از این بود،خیلی، اصلاً ریشه ارزشهای انسانی، ارزشهای دین، همه چیز را، فرهنگ را ، انسانیت را و همه چیز را از بین بردند، میبینید اینها که قانون ندارند،این بود که آن شرحش را نمیشود گفت یعنی چه؟ در غرب این کشور، همان سؤالی که امروز مطرح است، آرارات و بالاخره همین که اخیراً در آذربایجان، ارمنستان مطرح است، زمینها که مال ایران بوده، به نوکرشان رضاشاه گفتند این را تقدیم آتاتورک کند، در سمت شرق هم هیرمند و سرزمینهای آباد را، چه زمینی و چه آبی، اینها را پسر رضاخان تقدیم کرد، حالا برو تو پس بگیر؛ فکر کنم در سال پنجاه یا پنجاه و چهار، استان بحرین را که استان چهاردهم ایران بود به نظرم،یعنی یک جزیره اینچنینی استراتژیک با این همه ارزش که در اختیار انگلیس بود و انگلیس هم بعد هویدا صهیونیسم، نخستوزیر گفت که ما یک دختری داشتیم، عروس کردیم، هیچکس حق ندارد از ما بپرسد چرا این کار کردیم، این بود دیگر؛ پولهای مردم را که میبردند اسمش را چه میگذاشتند؟ اسمش را حقالتوحش میگذاشتند، یعنی همراه با اهانت میبردند، مجانی همراه با اهانت میبردند، حقالتوحش. تازه قانع نبودند. از شخص اول تا آن کدخدا را آنها تعیین میکردند. اما قانع نبودند، باز به عنوانی که به اصطلاح آن نوکری را امضا بگیرند، در مجلس ملی که مجلس ضد ملت بود، رسماً قانون کاپیتولاسیون را به تصویب رساندند،به اینکه مستشاران خارجی اینها در کشور حق دارند، مصونیت دارند هر کاری کردند، جان مردم، ناموس مردم، حیثیت مردم، هر چه و هر کاری کردند هیچ مقامی در ایران نمیتواند بپرسد که آن صهیونیست یا آن آمریکایی یا انگلیسی چه کار کرده است، اینها باید بروند در کشور خودشان محاکمه بشوند، یعنی چه؟ یعنی جان و مال و ناموس و حیثیت را به بیگانه دادند امضا هم گرفتند،حالا بزرگانی در طبقات مختلف جامعه این را تحمل نکردند و مردم به رهبری بنیانگذار جمهوری اسلامی اعتراض کردند و نتیجتاً چقدرها خون شریف آن مظلومین داده شد و انقلاب پیروز شد که اشاره فرمودند، قدم اول پیروزی انقلاب است، این کار را کردند، این کار به معجزه شبیهتر است، ملاحظه میفرماید در هیچ جای دنیا به چه کسی اجازه میدهند؟ این بهار عربی ایجاد شد، اجازه دادند؟! اما اینجا دست قدرت خدا بود، این معجزه بود این کار شد، بعد در زیر این آسمان کبود و روی این کره خاکی، زیر نظر متخصصین دارای طهارت نفس،همچون بهشتیها، همچون مدنیها، همچون دستغیبها، همچون آیتالله مطهریها، با کمال تخصص، طبق حقوق عدل، قانون اساسی نظام نوشته شد این قدم دوم است،حالا قدم بعدیش اشاره فرمودند،آن این است که دولت اسلامی، دولت اسلامی یعنی چه؟ یعنی قانون، قانون اجرا شود؛ این نیست که حالا بنده به گردن او بیندازم،او به گردن دیگری، همه ما مقصریم،«وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ »[۶]، حالا آیا طبق قانون عقل، طبق قانون مصوب، طبق قانون دین، امانت را میشود به غیر امین واگذار کرد؟ نه، خوب بابا این همه تلاش شده، این نظام سراپا شده، مثلاً میخواهید در روستایتان که همه با هم بزرگ شدهاید و همه هم را میشناسید میخواهید یک شورای روستایی تشکیل دهید، واقعاً طبق عقل و طبق عدل است یا نه چیز دیگر حاکم است، این نور چشمی است، او با من سازش میکند، کدام است؟ من نمیدانم،دلیلش این است که بعد از آنکه مثلاً این شورای روستا انجام شد میبینید اینها به جان هم میافتند و چنین میگویند و آن چنان میگویند و اغراض یک چیز دیگر بوده، عدل نبوده، حالا آن مجلس است و آن نیروی اجرایی هست و جاهای دیگر؛ این اولین قدم، اگر آن اندازهای که باغچه خانهیتان را میخواهید بکارید، با یک مهندس مشورت میکنید که چگونه بکارید، کدام بهتر است،چگونه پرورش دهید،همین اندازه اگر دلسوزی میکردیم و در هر مرحلهای ما طبق قانون عمل میکردیم، به آرمانهای انقلابمان میرسیدیم، اما اینکه میبینید یک انتخاباتی میشود، بعد میبینید که آن دولتی که انتخاب شده، در فلان تاریخ اصلاً میخواهد به اصطلاح یک انقلاب رنگی ایجاد کند، براندازی کند و فتنهها زیر سرش است، خوب این کار را چه کسی کرده؟ ما به گردن او میاندازیم، اما بیخود به گردن او میاندازیم، خود ما قانون را رعایت کردیم که این امانت را به اهلش بدهیم؟!«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا»[۷]، رعایت کردیم؟ نه. پس چرا به گردن ما میاندازد؟ من مقصرم. خوب، بعد آنکه امانتدار نیست، قانون را در اداره رعایت میکند؟ نه، قانون اسلام را پیاده نکرده، توقع دارد بعد میگوید این چه انقلابی است،عجب! انقلاب مشکل دارد یا من مشکل دارم؟ کدام مشکل دارد، انصاف بدهیم، و خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، این حرفها هم به عنوان نقل، نمیدانم این و آن که نیست، اظهار دردی است که مربوط به خود ماست. قرآن میفرماید این دردها به وسیله خود شما انجام میشود، برای آیندهها عبرت باشد. و این که از این فرصتهای نابی که خدا در اختیار ما قرار دادهاند، انتخاب احسن کنیم.
و نیروهای محترم اجرایی و به تعبیر دیگر دولت به معنی عامش، قوای سهگانه، اگر در جهت خدمت به اسلام و خدمت به مردم و خدمت به عدل و قسط، این دیگر هم دنیاست هم آخرت. چه توفیقی بیشتر از این برای شما عزیزان که بسماللهالرحمنالرحیم میگوئید و صبح سرکار میروید بر اساس قانون عمل کنید. دیگر فرقی نمیکند میخواهد پدر شما مراجعه کند یا میخواهد کسی که نمیشناسید؟ قانون عدل را رعایت کنید، قانون است دیگر، این هم که در دولت عزیزمان که همه باید هم دعا کنیم، هم همکاری کنیم،به عنوان وفاق، مصدر باب مفاعله است که فاعَلَ یُفاعِلُ مُفاعَلَه، فعالن و فیعالن، فعال مصدر با فاعله است. خب، موافقت، اما این کلمه مضاف است، مضاف با مضافالیه معنی میدهد. موافقت بر چه چیز؟ اصل موافقت که موافقت است، اما موافقت بر چه چیز؟ کلان تمام میشود. موافقت بر عدل، خیل خوب است، اما این کلمه و هر کلمه دیگری که اضافه کنیم، معنی فرق میکند. اینجاست که امیدواریم از کلمه وفاق در دولت خدمتگزار،دولت علیه، و کارمندان عزیز دولت جمهوری اسلامی که چه افتخاری دارید، وفاق که میگوئید آن مقدرش که مضاف الیهاش است قانون باشد، وفاق بر قانون. این همه تلاش که شده برای پیاده کردن قانون است بناعلیه تناسب دارد وفاق بر قانون، دیگر نمیشود وفاق بر فلان شخص و فلان گروه و فلان حزب، اینکه نمیشود، وفاق بر قانون معنیاش درست است، خیلی هم معنی با ارزشی است. مسلم آنها هم که این را تعبیه کردند، مرادشان قانون بوده. غیر از قانون چیزی قابل وفاق نیست. قانون قابل وفاق است.
امیدواریم که خداوند بر توفیقاتان بیفزاید و انشاءالله با اجرای قانون در جهت جامعه اسلامی که دولت عزیز اسلامی ما همانند پدر و مادر و خانواده که برای تربیت فرزند دارد، اینها برای جامعه، جامعه ما وقتی میتواند جامعه اسلامی شود که دولت اسلامی او را بپرورد، بیش از آن که باید این کار را بشود، حل همه مسائل زندگی باید بشود، اما بیش از آنکه حل مسائل زندگی بشود، حل مسائل انسانی و الهی و ارزشی بشود که فرزندان این جامعه مسلم به معنی صحیحش تربیت بشوند.
خداوند در این توفیقات شما بیفزاید. ما هم دعاگوی همهتان هستم. «ثَبَّتَنکم اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ». صلوات بفرستید.
[۱] – سوره حدید،آیه ۲۵ .
[۲] – سوره نحل،آیات۶۹-۶۸٫
[۳] -سوره نساء،آیه ۴۶ .
[۴] -سوره عنکبوت،آیه ۴۳ .
[۵] -سوره شوری،آیه ۳۰٫
[۶] -سوره شوری،آیه ۳۰ .
[۷] -سوره نساء،آیه ۵۸٫