بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله.
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همهی اهل ایمان،عرض تسلیت ایام شهادت حضرت امام محمد باقر سلاماللهعلیه و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم، مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم، یمن مظلوم، اسلام مظلوم بر گرگهای بینالمللی.
هم از دیدار شما بهرهمند شدم و هم از فرمایشات جمعی که فرمودند؛ چند دقیقهای مصدع وقت شما میشوم،امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند بر زبانم جاری فرماید.
آنچه که امروز ما در دنیا و به طبع آن در ایران مشاهده میکنیم این شرایط اقتصاد عادی نیست، این یک جنگ ویرانگر ترکیبی است که خوب یک بخش مهمش جنگ اقتصادی است، نابسامانیها مربوط به جنگ اقتصادی است، والا اگر شرایط عادی باشد جامعهی ایمانی مشکل اقتصادی نمیتواند داشته باشد،چرا؟ به دلیلی که در تفکر ایمانی، در تفکر اسلامی،کار به عنوان یک وظیفه وعبادت از بهترین عبادات است، کار چند برابر میکند اما مصرف یک در چندم میکند، این شیوهی زندگی انسانهای اهل ایمان است و هرگز نمیتواند این مواجه با شکست باشد، چون شیوهاش این است دیگر، که البته در این جنگ ترکیبی بدترین آسیب را به این فرهنگ ایمانی در این مخصوصاً صد سال اخیر زدند، بعد از آن جنگهای خانمانسوز اول و دوم و بالاخره غارت ملتها و در همین ایران حدود ۹ میلیون را استعمارگرها که آن موقع انگلیس بود از گرسنگی با چراغ خاموش کشتند، ۹ ملیون نفر نه ۹هزارنفر؛ اما اگر واقعاً شرایط عادی باشد جامعهی ایمانی مسالهی اقتصادی برای او مسأله درجه چندم است، چرا؟ چون مشکل ندارد، اسوهی این مکتب ائمهی هدات مهدیین علیه السلام هستند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای حفر چاه و قنات حضرت تلاش میکرد، به چاه عرب میگوید الآبار، آبار علی علیه السلام الان هست و از آنها بهرهها میبرند، آبار علی علیه السلام یعنی چاههایی که امام علی علیه السلام حفرکرده است، خوب در روایتی دارد که امام علیه السلام کارمیکرد، نخلستان پرورش میداد، حالا نزدیک مثلاً ناهار بود چه بخوریم، فرمود آن کدو، کدو را کنار آتش گذاشتند و بالاخره حالا با نان حضرت با همکارانش غذا نوش جان کردند و بعد دست روی شکم مبارک گذاشتند و فرمودند شکمی که با این غذا تأمین میشود حیف است که انسان به حرام پُر کند، اما تا آب از قنات سرازیرشد قلم و کاغذ آوردند و حضرت وقف کرد، ببینید آن خرج و این هم تولید؛ این شیوهی کار است،«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[۱]، با توجه به این که حرف نفی و استثناء انحصار را میرساند این که زندگی انسان باید تمامش عبادت خدا باشد،عبادت خدا باشد یعنی چه؟ یعنی نماز بخواند، عبادت هفتاد نوع است و از بهترینش کسب روزی حلال است، کار.
ایام شهادت امام باقرعلیه السلام است، در مدینه فصل گرما امام باقرعلیه سلام از صبح سر کار رفتهاند، بیل میزنند، حالا هوای گرم، عرق زده، دارند میآیند، یکی از بزرگان صوفیتی که از اسلام چیزی نمیفهمید آمد جلوی امام باقر علیه السلام و گفت یا بن رسول الله شما این ساعت از طلب دنیا میآئید، چرا خودتان را به زحمت میاندازید، حالا تعبیر بنده است،فرمود برای این که به شما محتاج نباشم، بناءعلیه نوع تفکر،این کارساز است، نوع تفکرایمانی این است که تولید چند برابر، مصرف یک چندم، این جامعه هرگز فقیر نمیشود،درست نقطهی مقابل سرمایهداری که همهی تلاشها برای جمع سرمایههای عظیم و استثمار دیگران و به کارگیری دیگران و بالاخره بزرگترین سرمایهها را روی هم کردند از زحمت دیگران و هرجا هم که دستشان برسد در جهت سلطه و ویرانگری، قتل،غارت، درست نقطهی مقابل است و ما امروز در جنگ ترکیبی متأثر از جنگ اقتصادی هستیم، نه در مسله اقتصاد،بالاخره یک مسلمان ضمن کار و تولید که این عین عبادت است انجام میدهد، اصولاً خرجهای آنچنانی و اصراف و تبذیر و اینها در جامعهی ایمانی نیست، در حالی که مسألهی انفاق و مسألهی کمک به دیگران سرلوحهی کارشان هست،چنین جامعهای که هرگز ورشکست نمیکند،منتهی گفتم مشکل مهم اینجاست که اولین آسیب را به آن اندیشه زده، اندیشه میلنگد که جامعه میلنگد، دیگر بحث حلال و حرام برایش نیست، یعنی دقیقاً همان تفکر سرمایهداری در قالب مسلمانی، در مسلمانی همین است که حافظ دارد«وای اگر از پس امروز بود فردایی »، که در روایت دارد امام صادق علیه السلام هزار دینار برای تجارت آماده کردند و به غلاماشان به نام مصادف که تجارت و به سمت مصر میبردند، فرمودند کالایی بخرد و تجارت کند و بالاخره از درآمد تجارت، خوب آن آقا و کاروانی که داشت میرفتند جنسی که خریده بودند، در میان راه کاروانهایی که از مصر برمیگشتند به اینها خوش خبری دادند که این جنسی که شما میبرید به مصر فعلاً مورد نیاز مردم است و شدیداً کمیاب است، با هم عهد گذاشتند که کمتر از دو برابر نفروشند و رفتند و این کار را کردند، وقتی مصادف برگشت مدینه خدمت امام صادق علیه السلام دو کیسهی دینار جلو گذاشت، حضرت فرمودند اینها چیست؟ عرض کرد که شرایط خیلی خوب بود ما همچین کاری کردیم و بالاخره سود دو برابر کردیم، این یکی اصل تجارت و آن دیگری هم منافعش است، حضرت آن اصل را برداشت و به بقیه دست نزد، فرمود شمشیر زدن و به طبع آن شمشیر خوردن در جنگ آسانتر از نان حلال به دست آوردن است، مسلمان و گرانفروشی، مسلمان و احتکار، مسلمان و کمفروشی، مسلمان و غش کاری، با هم نمیسازد، اینها آفتهایی است که بالاخره در این ارتباطات با غربیها و تفکر اینکه به جای خدا مال را میپرستند، اقتصاد را میپرستند و انسان یک حیوان اقتصادی میشود و در تزاحمی که طبعاً پیش میآید مثل سگهای گرسنهای که بالای یک مردار به هم چنگ میزنند، جامعهی بشری را اینطوری میکنن، بعد خودشان میگویند که انسان گرگ انسان است، انسان گرگ انسان است؟«فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ»[۲]، انسانها با هم برادرند، مولا هستند، دوست هستند، دوستداشتنی هستند، بعد آنها این را میسازند، چرا؟ چون در مادیات تزاحمات است، بخواهید یا نخواهید این طبیعتاش است و نتیجهی آن همان جنگهای اقتصادی و جنگهای ترکیبی و قتل و جنایتها و بیرحمیهاست، اینها لازمهاش است، اما آن جایی که«وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةࣱۚ»[۳]، خودش هم نیاز دارد، اما دیگران را بر خود ترجیح میدهد، این کجا و آن کجا، این چه میسازد و آن چه میسازد، ولذاست که در جلوههای جامعهی ایمانی آن چه که بالاتر از همهی دوست داشتن، همه هم را دوست دارند، از دیدن هم، از صحبت هم، از همکاری با هم، لذت میبرند، اما این از خیانت به دیگران لذت میبرد، این کجا و اسلام کجا، ایمان کجا، اینجاست در حالی که ما در جنگ اقتصادی هستیم و چند ساله به این جهت همواره رهبر فرزانهی انقلاب رهنمود میفرمایند، اما در کنار این قضیه باید به صورت یک اتحاد فرهنگی یک تلاشی هم بشود که آن مسألهی اصلی فراموش نشود، مسألهی اصلی انسان بودن و مسلمان بودن است، این که اندیشه، اندیشههای اسلامی باشد،اندیشهی توحیدی باشد،«لا مؤثر فی الوجود الا الله»[۴] و همه چیز را از خدا بداند،چون پاسخ نیازهای روزمره برای انسان با ایمان و با اراده، این خیلی خرجش نیست، در سال چقدر لباس، چقدر خوراک میخواهد و نیازهای اولیهی دیگر، همتش این نمیشود که مال جمع کند، همتش این میشود که انسان باشد.
آیتالله مدرس را رضاخان استعمارچی تبعید کرد به طرف تربت جام، خوب مدتها ایشان آنجا بودند،حالا با آن حجم کار سیاسی و علمی و فرهنگی که بالاخره کار که تنها کار اقتصادی نیست،کار سهمیهبندی میشود، هر کاری بالاخره یک درصدی را باید نیرو بگذارند تا رفع نیاز بشود و در فقه اسلام داریم که برای همهی کسب و کارهایی که در جامعه به آن نیاز دارد باید دولت اسلامی ایجاد کند، این در فقه هست دیگر،حالا منظور، کار به معنی عامش هر کاری که جامعه نیاز دارد، این مرد بزرگ در تبعید بود، او که چیزی نداشت، یک لاقبا، تبعید کردند تربتجام، و آنجا در شبانهروز چقدر نیاز دارد،همین است دیگر، بیشتر که نیست، حالا تمام دنیا از تو باشد، یک دریا آب شیرین و سرد باشد شما چند لیوان میتوانید بخورید، بیشتر میخواهید چه کار کنید، اینها بیماری و مرض است، خوب دو ریال میداد، حتی در تبعیدگاه ظرف نداشت،او صاحب مغازه دو ریال می گرفت مثلاً ماست داخل ظرف میریخت و میداد، ایشان هم یک نانی از نانوا میگرفت و میخورد، خوب همین،یک روزی آمد ظرف ماست را از مغازه دار بگیرد، مغازهدار گفت به من گفتند که به شما ظرف ندهم، دلشکسته شد نه، بلند شد و رفت، مردم هندوانه میخوردند و پوست آن را در کوچه میگذاشتند، پوست هنداونه را برداشت و تمیز شست و گفت ماست را داخل این بریز، ناراحت شد نخیر،چرا؟ چون اهداف انسانی مطرح است، مگر خرج یک انسان اگربخواهد در حد تغذیهی سالم خودش را حفظ کند مگر چه قدراست، آن هم در راه ارزشهای والای وحیانی و الهی، آن وقت آن ژوکه هندی که اهداف محدود به ریاضتهایی که میکشد میبینید که در شبانه روز با یک مغز بادام قناعت میکند، بدن اینطوریست، یعنی خودش را تطبیق میدهد، اما وقتی خرجها اصلاً حساب ندارد که برای چه خرج میکند، به چه دلیل خرج میکند، بعد ناچار است جایش را پُرکند، از حلال نمیشود،از حرام پُر می کند.
درهمین بیرجند میگفتند حالا جلسات شبنشینی و اینها نقل میکردند که بله، فلانی زیرمیزی گرفته، فلانی رشوه گرفته، فلانی چه کار کرده، در میان این جمع یک آدم هوشیاری بود گفت که خوب این که نتیجهی کار خود شماست، این که شما میگوئید نتیجهی کار خود شماست، ما اهل این کارها هستیم؟! گفت من از شما یک سوال میکنم درست پاسخ بدهید؟ بفرمایید، گفت از شما سوال میکنم شما در خانه فرزند که دارید، بله، این فرزندان مردان و زنان آیندهی جامعه هستند، گفتند بله، از شما سوال میکنم آیا صحبتهای شما درخانه غیر از مسئلهی پول و مال و ملک و ماشین و موبایل و چیز دیگر است، گفتند نه، گفتم میگوئید فلان چیز حلال است فلان چیز حرام است، فلان کار خوب است فلان کار خراب است، گفتند نه، خوب وقتی در محیط خانهی شما یک کسی هر چه میشنوند همان تفکر به اصطلاح لیبرال است و نهایت سود اضافی، لذت اضافی، سرگرمی، اما حلالش چیست، حرامش چیست، خوبش چیست، بدش چیست، شما نمیگوئید،خوب لازمهی کار این است که وقتی این فرزند دستش جایی بند بشود رشوه هم بگیرد و خیانت هم بکند و اضافی هم بگیرد، این لازمهاش است دیگر، اینجاست که در کنار این کارهای ارزشمندی که من لذت بردم از این فرمایشات عزیزان، هوشیار، بیدار، باتوجه، که خوب شما نمونههای مخصوصاً در خراسان جنوبی، همانطور که همه میگویند که چقدر این مردم صداقت دارند، خوب یک جبههی فرهنگی باید باشد که فعالیتهای اقتصادی را همراه با ارزشهای فرهنگی عرضه بدارد تا نفوذ بیگانه در جهت آثار سوء اندیشه و رفتار علاج بشود، همه میدانند که این کاسب عزیز خیانت نمیکند، این اعتماد موجب راحتی اعصاب خودش و دیگران است، در داخل جامعه دلهرهها را از بین میبرد، این اعتماد به همدیگر، که اگر آن مسألهی فرهنگ اصلاح شود همه کارها اصلاح میشود، بیگانهها چقدر زحمت کشیدند که جامعهی ما را فاسد کنند، چون سلاح آنها فساد جامعه است،منحصر به ایران نیست،هرجا میروند اعتیاد میبرند، دخانیات را میبرند،مردم را دزد میکنند،مردم را شرابخوارمیکنند،مردم را دچار فحشا میکنند، دچار خرجهای اضافی میکنند، ابزار استعمار اینهاست دیگر، مردم ما که دزد نبودند؛ خوب من از هشتاد سال قبل به خاطر دارم که باز آنهایی که از دوران قبل نقل میکردند صد سال، صد و بیست سال پیش از این میگفتند انگلیسیها میآمدند روز پیش مردم سیگار میکشیدند، شب سیگار را در خیابان و کوچهها میریختند، صبح هر کس سیگار را میدید تقلید میکرد و سیگار میکشید، تریاک را مجانی میدادند سوخته تریاک را گران میخریدند،عوض این که برود کار کند پاها را روی هم میگذاشت و تریاک میکشید و سوخته آن را به انگلیسی میداد، ببینید برای اینکه مردم را دزد کنند، میگفت درختها را قطع می کردند و به الوار تبدیل میکردند و میگفتند ما میخریم، دو آسیب میزد،یک آسیب اینکه از جهت اقتصادی، از جهت کشاورزی میزد، چون پول آن موقع خیلی عزیز بود، بعد یکی هم فردا صبح، حالا صد تا کُنده درخت انداختند انگلیسها آمدند میخواهند بخرند، پا روی کنده میگذاشت میگفت این کنده مال چه کسی است، او میگفت مال من است،هرچه قیمت میکرد بلافاصله بدون معطلی میداد،عجب آدم خوش معاملهای است!،یا دام یا تله است، با یکی دو نفر دیگر معامله میکرد باز میآمد پا روی همان کُندهی اولیه میگذاشت و میگفت این مال چه کسی است، خوب ایرانیها که دزد نبودند به هم اعتماد داشتند،این یک حرفی نیست که حالا بنده بگویم،خود استعمارگرها میگویند،آن مسترهمفر جاسوس انگلیس بود دیگر،در صحبتهایش میگوید که من هروقت به یاد این میافتادم که مردم اروپا چقدر اینها خائن و موزی هستند، و ما را فرستادند بین این مردم مسلمان،چقدراینها صداقت دارند،بعد مسترهمفر میگوید که من خودم را ملامت میکردم که من چه آدم پستی هستم از آنها پول میگیرم جاسوسی میکنم،علیه این مردم خوب، با صداقت، با امانت، با عفاف، باحجاب، گفت دچار ناراحتی وجدان میشدم، و بعد برای اینکه از این خودش را خلاص کند میگفت که حالا من مأمورم، به این کارها چه کار دارم، دیگران هم این حرف را میگویند ، الان هم ما را فاسد کردند، بله پا روی کنده میگذاشت و میگفت این کنده مال چه کسی است، ابتداً که آن روستایی چیزی نمیگفت بعد میدید که اصرار میکند،حالا شیطان،نفس،توجیح میکرد حالا این که مسلمان نیست، بگو مال من است، بلافاصله پولش را به او میداد، دوازده بار یک کُنده را فروخت، به چه کسی، صاحب اصلیاش، دوازده بار انگلیسی کُنده را از این نفر خرید،انگلیسی پول اضافی داشت نه، مردم را دزد میکنند، وقتی مردم را دزد کردند آن وقت چنین میشود که اقتصاد ورشکست میکند،دشمن سوء استفاده میکند، فحشا همینطور،منکرات همینطور، شراب همینطور، خوب چرا میگویند، این برنامهی امروز در جنگ ترکیبی اَندُلُسی سازی است، اَندُلُسی سازی یعنی چه، اَندُلُس یک کشور اسلامی اروپایی است که در هفتصد سال قبل، از جهت پیشرفت علمی و تمدن زبانزد دنیا بوده و هست، یک چنین کشوری است، اروپاییها با نفوذ فرهنگی اول آنها را فاسد کردند،آنهایی که آمده بودند آنجا با نماز شب خواندن آمده بودند، آنجا را تصرف کرده بودند، ولی آنها را قمار باز کردند، شرابخوار کردند، فحشا و منکرات کردند، بیغیرت کردند، بیناموس کردند، بعد که دیدند اینها حال جنگ را ندارند، اینها هجوم آوردند، قتل عام کردند، آنوقت خود همانها در کتابهایشان مینویسند، آناتول فرانس که خودش هم اروپایی است در کتابش مینویسد روزی که اروپا با اَندُلُس مسلمان جنگید، جنگ وحشیترین ملتها که اروپا باشد با متمدنترین ملتها که اَندُلُس مسلمان باشد صورت گرفت، بعد همان مینویسد که سقوط اَندُلُس پانصد سال تمدن دنیا را عقب انداخت، این در حالی بود که در هفتصد سال قبل اولین کسانی که پا به فضا گذاشتند آنها بودند و این حتی در کتابهایی که نویسندگانش مسیحی است، عباسبنفرناس اَندُلُسی اولین کسی بود که پا به فضا گذاشت،از نظر تجربی و ابزار دیگری از این قبیل که بعد از چندها سال بالاخره دیگران از دانش آنها استفاده کردند و سوء استفاده کردند، در کنار این حرکت اقتصادی که الحمدالله و مخصوصاً در خراسان جنوبی زمینه مساعدی دارد بیش از همه بازگشت به فرهنگ اسلامی بشود، ما به تعبیر قرآن،«وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[۵]، بالادست خواهیم بود که هستید الحمدلله.
بنده هم دعاگوی همهی شما هستم،جزاکم الله خیرا، اجماعاً صلوات بفرستید.
[۱] -سوره ذاریات،آیه ۵۶
[۲] -سوره توبه،آیه۱۱
[۳] -سوره حشر،آیه۹
[۴] – یکی از قاعدههای فلسفی است.
[۵] -سوره آل عمران،آیه۱۳۹