خانه / درس اخلاق / مشروح بیانات/ نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در جلسه درس اخلاق

مشروح بیانات/ نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در جلسه درس اخلاق

متن بیانات حجت الاسلام سید علیرضا عبادی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در جلسه درس اخلاق مورخ ۱۳۹۶/۹/۲۹

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

با سلام به امام زمان (عج) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام  به محضر شما عزیزان و همه اهل ایمان.

این تعبیری که فرمودید که خداوند به این چه نیاز دارد(۱)؛ خداوند به این نیازی ندارد، به هیچ چیز نیاز ندارد. در حدی که بنده از آن درک می کنم یا می توانم بیان کنم، غرض عدم استقلال انسان است؛ این تعریفی است بر عدم استقلال انسان. ریشه همه امور به خداوند برمی‌گردد و سنت‌های حاکم است در هستی و از جمله در حیات انسان، درتصمیم و عزم انسان، که آن سنتها حاکم هستند؛ سنت‌های الهی بر همه هستی حاکم است. انسان از خود استقلالی ندارد؛ بنابراین آنکه همه امور به او برمی گردد، ذات مقدس ربوبی است و انسان هم در این سیری که می کند، در این حرکتی که دارد، در این رشد و نقصی که در او حاصل می‌شود بر اساس سنت های الهی است؛ از خودش استقلال ندارد. اینکه به خودش متکی باشد خارج از سنت های الهی، این‌ها فسخ می شود؛ این نه این است که خدا به چنین چیزی نیاز دارد.؛ این به این است که تعریفی است از عدم استقلال انسان؛ که بخشی از هستی، تمام هستی، سنت‌های الهی در همه امور جاری هستند «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا»۲. انسان اگر راه صحیحی بخواهد برود، باید درست از همان جاده‌های که خدا تعیین کرده برود و اگر چنانچه بخواهد به خودش متکی شود به جایی نمی‌رسد؛ چون استقلال ندارد از خودش. این نه تنها با امداد الهی که فرمودید تناقض ندارد، بلکه در یک راستا است؛ چه در راه حق و چه در راه باطل امدادهای الهی و سنن الهی باید به او برسد و او بتواند قدمی بردارد؛ اگر به خودش برگردد، او هیچ است.

این دو مطلب است یکی مطلب بحث خودشناسی است؛ یکی این است که اگر در یک سطحی ما خودشناسی را فهمیدیم بعد حالا چه از نظر سنی کوچکتر باشد، چه در سطح پایین‌تری باشد بخواهیم به زبان او این مطلب را بگوییم، چه بگوییم، در واقع یک هنر است. مطلب علمی ‌اش اصل مسئله خودشناسی است؛ خودشناسی که در واقع همان انسان شناسی است. شما من قبلاً هم به دوستان جلسه سابق توصیه کرده بودم که کتاب انسان در قرآن آیت الله مطهری را مطالعه کنند. نه یکبار، چند بار؛ و چه خوب است اکنون دوستان از فرصت های آینده آن کتاب را یا دوستان مطالعه کردند یا نه؛ مطالعه کنند، بعد به نسبت برداشتی که می کنند همین سوال را در جلسه آینده مطرح کنیم که همه روی آن کار کرده باشیم؛ این به مقصد نزدیکتر خواهد بود.

انسان شناسی تعریف های گوناگونی دارد انسان شناسی علمی، انسان شناسی فلسفی، انسان‌شناسی مذهبی وانسان‌شناسی عرفانی؛ به هر حال آن کتابچه را آقایون مطالعه کنند؛ در آینده بحث کنیم همه بهره کافی ببرند.

اصولاً فطرت انسان حق طلب است، ذاتاً اینطوری است؛ می خواهد اشیاء را آنچه که است واقعیش را درک کند. از نظر فطری انسان حق‌جو است. از سوی دیگر نفس اماره و هواهای نفسانی برای او یک منافعی را تعریف می کند که به آن منافع دست پیدا کند اتفاقاً در جامعه بشری در صحنه میدانی همین را می‌بینیم، که انسان‌ها هم می‌خواهند ندای فطرت را به نحوی پاسخ دهند و خودشان را توجیه کنند که ما دنبال حق هستیم. چون فطرتشان آنان را زیر سوال می برد لذا است که دنبال یک دینی، اسم یک خدایی، اسم یک پیغمبری، اسم یک لیدری برای خود درنظر می گیرند و خودشان را با این اقناع می کنند؛ در واقع سرپوش می گذارند، اما ما می‌گویم اقناع می کنند به این.

 اما آنچه را که به اسم آن حق، به اسم آن عدل، به اسم آن پیغمبر، به اسم آن مذهب تعقیب می کنند، آن حق نیست؛ به اسم این حق این کار را می‌کنند، خودشان را هم گفتیم ما سرپوش می‌گذارند روی این فطرت یا قانع می کند خود را، سرگرم می کند خود را، اما در صحنه‌ی میدانی هیچ ربطی به او ندارد؛ شما چه به مسلمانی ما نگاه می‌کنید، چه به مسیحیت مسیحی‌ها نگاه می‌کنید، چه به موسوی بودن یهودی‌ها نگاه می‌کنید، چه به زدشتی‌های نگاه می‌کنید، فرق نمی‌کند؛ بشر از سویی می‌خواهد خودش را اقناع کند و اسم یک حقی کار خودش را توجیح کند؛ از سوی هم می‌خواهد هوای نفسانی خودش را اشباح کند و به اسم آن پیغمبر، به اسم آن امام، به اسم آن رهبر یک کارهای انجام می‌دهد که در واقع هیچ ربطی به او ندارد؛ در عین حالی که مدعی هم است؛ در صحنه میدانی هم اتفاقاً مسئله همین است. شما در صحنه میدانی این را نمی‌بینید؟ می بینید؛ تمام این حرفها به اسم دین است، به اسم مذهب است، به اسم پیغمبری است، به اسم امامی است، به اسم رهبری است؛ این کارها را می‌کنند. خیلی زیاد[ در سالهای اخیر به این در جمهوری اسلامی مبتلا شده ایم]؛ الان مشکلات ما چیه؟ ما قانون اساسی داریم؛ قانون اساسی ما به صورت تخصصی براساس دین تنظیم شده، چهار دهه می‌گذرد ما به آن عمل نمی‌کنیم؛ این حزب مدعی است که ما انقلابی هستیم، آن حزب دیگر می‌گوید ما انقلابی هستیم و او دیگری می‌گوید ما؛ حال آن هیچ کدام ربطی به[انقلاب ندارند]، چون بهترین شاهد این است که آن کسی انقلابی است که به ضوابط انقلاب عمل کند؛ آنچه که روی زمین مانده قانون اساسی است، آنچه را که مدعی هستیم از این روزنامه‌ها، دروغ و ادعا و از این نوع حرفها است بنابراین این هم در طول تاریخ بوده، هم به اسم ادیان و مذاهب بود و هم الان به اسم انقلاب است؛ کسی راست می‌گوید که انقلابی است که به قانون عمل کند؛ کسی که به قانون عمل نمی‌کند در واقع هم خودش را می‌خواهد اشباح کند، خودش را سرگرم کند و هم مدعی باشد. حتی در دوران خود امام قدس سره، امام مثلاً با آن بیانی که در واقع یک نوع هنر بود، امام در واقع یک عارف بود، یک فقیه بود، یک فیلسوف بود، همه اصطلاحات علمی را احاطه داشت ولی در سخنرانی‌ها و صحبت‌ها طوری صحبت می‌کرد که یک روستایی می‌فهمید امام چه می‌گوید؛ [کلامش] ابهام نداشت، این خودش یک هنر است؛ اما فردا مثلاً می‌بینید ۲۰ روزنامه ۲۰ تا تیتر زدند هرکدام یک حرفی می‌گویند و حال آنکه امام (ره) زنده است و این‌هایی هم که پای سخن امام تیتر روزنامه زدند عوام نیستند که بگوییم [نمی‌فهمند]، نه کاملاً می فهمند اما به اسم فلان حزب، به اسم فلان گروه، به اسم فلان اسماء و القاب در عین حالی که دم از انقلاب می‌زنند و دم از امام می‌زند، کاملاً دارند با حضور امام در همان روزنامه فردا که در صحبت امام پخش می‌شود امام را تحریف می‌کنند. در قرآن کریم دارد«يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»۳، این کار را که می‌کند؟ این کار را همان کسی می‌کند که به اسم به آن دین متدین است؛ مثلاً حضرت عیسی علیه السلام چند انجیل داشته؟ یک انجیل؛ بعد عیسی(ع) چند انجیل نازل شده؟ یک انجیل دیگر؛ در صحنه میدانی چند انجیل است؟ بیش از صد انجیل است، چهارتایش را – که این چهارتا هم با هم متفاوت است – بیش از صد انجیل است همه را هم به عیسی(ع) نسبت می‌دهند؛ این کارها را که کرده؟ غیر خود همان آقایانی که مدعی پیروی از عیسی(ع) بودند؛ بنابراین همانی که مدعی است که مسیحی است دارد صریحاً آیات انجیل را تغییر می‌دهد. در اسلام به دلیلی که – این از معجزات قرآن کریم است- خدای متعال این آخرین حجت بود و فرموده ما قرآن را حفظ می‌کنیم، قرآن را نتوانستند تغییر دهند اما احادیث و روایات و تفسیر قرآن را ۱۸۰ درجه تغییر دادند؛ همان کاری که الان ما نسبت به خود انقلاب انجام می‌دهیم؛ مشکلات ما از خود ماست به جهتی که ما به اسم ادعاهای می‌کنیم در رسم عمل آن نیستیم. به هر حال جمله آیت الله مطهری(۴)، جمله‌ی است که در صحنه میدانی هم در تاریخ بود و هم الان است؛ حتی داعشی‌های که بدتر از کافرند به اسم حق این کار را می‌کنند؛ حتی امام حسین علیه السلام هم که به شهادت رساندند در این قالب بوده، عمر سعد وقتی فرمان حمله به فرزند پیغمبر داد گفت:« یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری»، این اینطور گفت که؛ این در حالی بود که خود او کاملاً می دانست به جهتی که آن وقتی که ابن زیاد به او گفت که بیا با امام حسین (ع) بجنگ و ما امتیاز حکومت منطقه تهران که ملک ری است و شاه عبدالعظیم و این منطقه است به شما می‌دهیم، گفت حالا باشه فکر کنم؛ چرا؟ چون بین دو راه مخیّر بود، بنابراین می‌دانست او که با امام حسین(ع) بزرگ شده بود پسرسعد وقاص است- سردار قادسیه است- او که از من و شما بهتر امام حسین(ع) را می‌شناخت. به اسم اسلام، به اسم دین، به اسم جندالله، می‌بینید در عین حالی که می‌دانند تحریف می‌کند؛ بنابراین جمله آیت الله مطهری، جمله‌ی درستی است؛ هم درسته هم در صحنه میدانی اینطوری است هم در تاریخ اینطوره، هم امروز اینطوری است؛ و خود ما هم باید از شَر خودمان به خدا پناه ببریم.

آنچه که مدعی است حق است؛ آنچه که مدعی است و خودش را اقناع می‌کند من دنبال حقم، من دنبال دینم، من دنبال عدلم و فلان اما آنچه را که عمل می‌کند – افراط و تفریط هر دو خارج از حق است؛ افراط یعنی زیاده‌روی از چیزی که خارج از حق است؛ تفریط یعنی کوتاهی که باز به حق نرسیده و خارج از حق است – [ خارج از حق است] بنابراین نتیجه‌اش همان است که بیان شد.

این همان معنی انتظار است(۵)؛ انتظار یعنی چشم به راه بودن؛ چشم به راه که هستید؟ چشم به راه مصلح کل هستید؛ پس سنخیتی که شما باید ایجاد کنید اصلاح است به معنی صحیحش که تزکیه نفس خودمان، عمل خودمان، و در میزانی که می‌توانیم در جامعه عمل کنیم اموری را که بنده‌های خدا را از تباهی به صلاح بیارد؛ شما منتظر مصلح کل هستید باید سنخیت داشته باشیم با این آرمان؛ و این انگیزه است که شرایط را فراهم می‌کند. به عنوان نمونه آنهایی که دوران مبارزات انقلابی و پیروزی انقلاب را در نظر دارند که این در واقع یک نمونه کوچکی است از آن فرج کلی، دقیقاً همین بود؛ یعنی مردم یک آمادگی پیدا کرده بودند که روی عملشان، اخلاقشان، ایثارشان یک نقش مثبت عملی داشت و این موجب شد که با همه قدرتهای نظامی و پشتیبانی جهانی که بود ملت پیروز شدند. چرا؟ چون منتظر چنین چیزی بودند، در جهت پذیرش یک چنین قضیه‌ی؛ بنابراین سنخیت داشتن جامعه با آرمانی که به آن انتظار دارند، این مسئله در اولویت است؛ که آن هم مسلم حق، عدل، ایثار و محبت [است] که نیازهای اولیه بشر است؛ زیرا از سویی ظلم و بی‌عدالتی و گسترش فساد به عنوان جبهه مخالف است. اگر ما این عرضه را می‌داشتیم که در این چهار دهه می‌توانستیم الگوی از عدالت و خیر و خیرخواهی و محبت و پیشرفت پیاده کنیم این کافی بود که جاذبه‌اش همه دنیا را با همه استعدادهای نظامی که دارند زمین‌گیر کند. الان هم به نسبت آنچه که در میان ما جمعیتی دارای این اوصاف بودند، هستند، خواهند بود؛ این‌ها بودند که به هر حال توانستند انقلاب را حفظ کنند و جبهه‌های نظامی دشمن را مأیوس کنند، ناامید کنند، این‌ها هستند در صحنه الان؛ اما اگر این گسترش پیدا می‌کرد به نحوی که ایران کل مردمش می‌توانستند در برکات چارچوبه قانون اساسی خوشان را که حق و عدل است عمل کنند، این خود در واقع دنیا را تصرف فرهنگی می‌کرد. من به خاطر دارم اول پیروزی انقلاب بود یک دانشمند مسلمان اروپایی بود – حالا من کم حافظه هستم اسمش را نمی دانم که بود- او آمد به ایران به محضر امام(ره) شرفیاب شد و حالا به این تعبیر که بنده عرض می‌کنم خدمت امام(ره) عرض کرد که این کار خیلی بزرگی کردید اما اگر آرمان‌های انقلاب را در مردم به عنوان سمبلیک پیاده کردید بر دنیا پیروزید؛ بسیار آدم اندیشمندی بود؛ مطلب همین است. الان هم آن مسائلی که آن روز مربوط به ایران بود، امروز مربوط به جهان است؛ اگر ما آنچه را که سنخیت دارد به مسئله‌ی که انتظارش را داریم در خودمان ایجاد کردیم این اولویت است؛ دیگر فرق نمی‌کند می‌خواهد مسائل اقتصادی ما باشد بر فرهنگ حق و عدل  باشد، می‌خواهد مسائل اجتماعی ما باشد بر فرهنگ عدل و حق باشد، می‌خواهد مسائل نظامی ما باشد باید همینطور باشد، می‌خواهد مسائل مثلاً سیاسی ما باشد براساس حق و عدل باشد؛ اما وقتی به تعبیری افراط می‌کنیم و تابع هوای نفس خودمان هستیم و از حق می‌گذریم آسیب می‌بینیم، همه ما آسیب می‌بینیم؛ خلاصه برگشت می‌کند به آن جمله که خودمان را تطبیق بدهیم در سنخیت انتظار آن که می‌خواهد مصلح کل باشد. آنچه هم که در روایات واقعاً بخشی از آنان معجزه است نسبت به آخرالزمان، نسبت به این انقلاب بیان کردند بالاخره همین مطلب است؛ و این دو جبهه بین‌المللی هم که الان پیش آمده – جبهه سلطه و ظلم و استکبار و جبهه مقابلش- در واقع همه همین است؛ ما وقتی موفق خواهیم شد که نسبت به آرمان‌های انقلاب لباس عمل بپوشیم.

بحث اینجاست(۶)، که در انسان استعدادهای نهفته است که اصلش همان است، یک نفر و ۱۰۰ نفر است؛ اما به دلیل اینکه انسان نسبت به استعدادهای خودش در واقع بهره‌برداری نمی‌کند، تنزل پیدا می‌کند؛ که این اتفاقاً یک مسئله ای است که اگر ما این را توسعه بدهیم و واقعاً جدی باشیم به خودمان برسیم آن جمله‌ی که امام(ره) فرموده در زبان السنه همه هست که « ما می‌توانیم»، به آن خواهیم رسید. ابن جوزی(۷) از علمای مشهور برادران اهل سنت است- مشهور است- از ایشان نقل می کنند که گفت من به دنبال تحصیل می‌رفتم با آن شرایط آن زمانی یه مقدار کتاب همراه داشتم پای پیاده می‌رفتم مثلاً به فلان جا برسم؛ بعد گفت خسته شدم، به یک نقطه که رسیدم دیدم دیگر من کتابها را نمی‌توانم بردارم؛ کتابهای خودم را با همه زحمتی که کشیده بودم گذاشتم کنار که خودم را برسانم به شهر؛ یک مقدار راه رفتم دیدیم آنقدر خسته‌ام که لباسام برایم سنگینی می‌کند، لباس‌های روی خودم را درآوردم سبک شوم؛ یک مقدار راه رفتم دیدم نه، نمی توانم؛ یک تپه کم ارتفاعی بود من خودم را به آنجا رساندم و دیگر تن به مرگ دادم و از خدا خواستم که خدایا من دنبال علم می‌روم برای من وسیله‌ی برسان؛ کتابها را گذاشتم، لباس‌ها را گذاشتم، نمی‌توانم برسم؛ در حین دعا که بودم دیدم یک اسواری پیدا شد دارد می‌آید، پیش خود گفتم خُب الحمدالله ما مستجاب دعوه شدیم خدا وسیله‌ی به خیر فراهم کرد؛ آن اسب سوار پایین تپه من را دید اشاره کرد بیا پایین؛ من رفتم پایین، خوشحال که این می‌خواهد بگوید ردیف من سوار شو؛ وقتی رفتم پایین گفت که این اسب من تازه زاییده  و این بچه اسب نمی‌تواند همراه بیاد، شما این را بغل کن برای ما به شهر برسان؛(۸) تا می‌خواستم بگویم من از خستگی کتاب‌هایم را گذاشتم، لباسام را گذاشتم، یک شلاق محکمی زد به پشتم؛ دیدم با این که نمی‌شود حرف زد به هر حال من کُره اسب را برداشتم جلوی اسب حرکت کردم، هرجا هم که سست می‌شدم یک شلاق می‌رسید؛ به شهر رسیدم بعد فهمیدم که خدا به ما چه استعدادی داده و ما از خود ضعف نشان می‌دهیم. این را شما در همه مسائل زندگیمان سرایت بدهید؛ در مسائل فکریمان، فرهنگیمان، اجتماعیمان، سیاسیمان، نظامیمان، در همه سرایت بدهید، این است؛ بنابراین خداوند یک حدی را تعیین می‌کند برای آن استعداد که اگر کسی واقعاً براساس ایمان و باورش و عزم بخواهد آن است. اما ردیف بعدیش چیه؟ تنزل است؛ همین که می‌بینید، توانستن خواستن است، خواستن توانستن است. روی این جهت فکر می‌کنم دوباره آیه را به آن برگردید دارد دو مرحله را بیان می‌فرماید یکی مرحله واقعی استعداد انسان براساس ایمان، یکی هم شُل گرفتن؛ که البته این‌ها در اینجا دو درجه ذکر شده، در بین این‌ها خیلی متوسط است، پایین تر از آن هم است؛ و اتفاقاً اگر شما در جامعه نگاه کنید می‌بینید در صحنه‌ی میدانی همه‌اش همین است؛ یعنی استعدادهای فراوانی- در زوایای مختلف، در صدها زاویه وجودی انسان- [وجود دارد]؛ می‌بینید که هر کسی به هر نسبتی که خواسته، توانسته؛ این خواستن نه به معنی آرزو، به معنی واقعیت. یک حکایتی را نقل می کنند که بسیاری از مخاطبین از آن فقط جوک می‌فهمند، اما در واقع جوک نیست؛ می‌گویند که در آن دوران برده فروشی یک نفری پیش ثروتمندها گفت من یک برده‌ای دارم که هنر دارد، چه هنر دارد؟ گفت هنرش این است که این در جمعیتی که نشستند بدون اینکه به او بگویند می‌فهمد کی تشنه است؛ خُب این مطلب به اصطلاح برای آن‌هایی که پُز می‌دهند امتیاز خیلی جالبی بود که خُب بر هم وقتی می‌خواهند پُز بفروشند و از این حرفها، یکی از آن صحنه‌ها این است که یک چنین غلامی داشته باشد یک مهمانی می‌گیرد مثلاً ۱۰۰ نفر، ۲۰۰ نفر مهمان؛ غلام آنجا نشسته مثلاً بدون اینکه طرف بگوید غلام برایش آب می‌برد، تصوری بر این بوده؛ پول گزافی داد و این را خرید و از فردایش هم یک دعوتی عظیم کرد و جمعیت آمدند و حالا خودش نشسته از ذوق غذا نمی‌خورد، فقط نگاه می‌کند غلام که آنجا ایستاده برای فلانی آب خواهد آورد؛ حالا یک خُمره آب هم دَم درب بود با چندتا قدح؛ دید مهمان‌ها غذا خوردند این آقا هم ایستاده هیچ حرکتی از خود نشان نمی‌دهد، کم کم مهمان‌هایی که تشنه شدند حرکت کردند جلوی آن خُمره، رفتند قدح را برداشتند آب خوردند؛ آن دیگری، آن دیگری… این خیلی ناراحت شد به غلام گفت فلان شده مگر اربابت نگفت تو می‌فهمی که تشنه است؛ گفت چرا من می‌فهمم؛ گفت پس چرا عمل نداری؛ گفت این عمل ندارد؛ هرکس پا می‌شود می‌رود آب می‌خورد تشنه است من می‌فهمم. (۹) ببینید شما این را به عنوان جوک می‌گوید؛ این جوک نیست، این همان مطلبی است که شما می‌پرسید؛ این جوک نیست؛ بله یک وقت است یک تنبل خانه راه می‌اندازیم، مثل تنبل خانه شاه عباس و به عنوان ایده‌آل فکر می‌کنیم؛ اما در صحنه میدانی مثل من تنبل شاه عباس است؛ اما یک وقت است که می‌خواهد، می‌خواهند نه به معنی که آرزو دارد؛ به معنی که به استعداد خودش واقف است و همه آن را به کار می‌گیرد؛ به این معنی. انتظار هم همین است والا انتظار اینجا وایستد و فقط از دور نگاه کند اینکه انتظار نیست؛ انتظار این است که چه استعدادهای در وجود است؛ اگر پا می‌شوی معلوم می‌شود که می‌خواهی؛ اگر پا نمی‌شوی یعنی در واقع نمی‌خواهی؛ ایده‌آل می‌گوید بله این چیز خوبی است اگر به آن برسی؛ نخواستی، دنبالش نرفتی. بنابراین انسان یک استعدادی دارد که ظرفیت او آن است که در آن آیه ذکر شده؛ به تنبلی بزند ده‌ها درجه دارد که یکی از درجات معمولی‌اش اقلاً نسبت یک به دو می‌شود؛ پایین‌تر از آن هم است. والا وقتی مساوی با اهل کفر باشد که بالاخره یک کفر او است، یک کفر این است دیگر؛ معنی‌اش این است دیگر. امتیاز ایمان چه شد؟ هیچی؛ تا برسد به اینکه پایین‌تر باشد که کفر هم صدای پوتینش بالای سر ما بیاید و ما تازه از رختخواب هم حرکت نکنیم. کسی که در حین اینکه رهبرش کمک می‌خواهد در خواب است بعد چطور بیدار می‌شود؟ با صدای پوتین دشمن از رختخواب پا می‌شود.

۱- در پاسخ یه یکی از حضار که با توجه به حدیث امام علی علیه السلام فرمودند «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهتم. یعنی خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها گشوده شدن گره ها و نقض اراده ها شناختم» چرا خداوند باید تصمیم و اراده بندگان را فسخ کند و خدا چرا به این کار نیاز دارد؟

۲- سوره فاطر، بخشی از آیه ۴۳٫

۳- سوره نساء، بخشی از آیه ۴۶٫

۴- در پاسخ به درخواست توضیح و ذکر مصداق یکی از حضار در مورد این سخن آیت الله مطهری در کتاب انسان کامل مبنی بر اینکه« غالباً جامعه ها از راه گرایش صددرصد باطل به گمراهى کشیده نمى شوند، بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده مى شوند، بسیارى از انسان ها نیز از این راه به فساد کشیده مى شوند».

۵- در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر اینکه چه شاخص‌ها و اولویت های فرهنگی ما را به جامعه در آستانه ظهور و مهدوی(ع) می رساند.

۶- در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر تعقیب نظر فرد و اینکه گاهی اگر نیاز باشد باید تغییر نظر دهیم و اینکه خداوند که از همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا نفرمودند که هر ۱۰۰ نفر شما معادل ۲۰۰ نفر است و یا در جای دیگر نظر تغییر کرده.

۷- ابوالفرج عبدالرحمن بن علی ابوالفضائل جمال‌الدین بغدادی معروف به ابن جوزی فقیه، محدث، متکلم و تاریخ نگار مذهب حنبلی بغدادی بود که نسب خانوادگی وی به ابوبکر اولین خلیفه مسلمانان می‌رسد.

۸- خنده حضار.

۹- خنده حضار.

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *