متن بیانات آیت الله عبادی نماینده ولی فقیه خراسان جنوبی در استان و امام جمعه شهرستان بیرجند در جلسه پرسش و پاسخ مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۹۵
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال- امروز استاندار محترم استان در سخنانی در جمع هنرمندان گفتند که رقصیدن زن و مرد لطمهای به اسلام وارد نمیکند و نیروی انتظامی هم مجوزی برای برخورد با اینها و جلوگیری از تشکیل جلسات هنری ندارد، اگر خطایی رخ داد آن وقت آنهایی که مجوز دادند پاسخگو خواهند بود و اماکن وظیفهاش این نیست که بخواهد پادگان نظامی درست کند، نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟ و از نظر شما تکلیف ما در برابر این صحبت اخیر ایشان چیست؟
آیت الله عبادی- حالا من این متن را با واسطه دارم میشنوم که یک مسوولی اینطور گفته ولی برام تداعی شد که امام قدسره فرمود که کم کم رییس جمهور آمریکا که در زمان امام، کارتر هم اسلامشناس خواهد شد، خیلی تعجب است، او این است که بالاخره در هر رشتهای خب اهل تخصص هستند و خارج از اهل تخصص حق مداخله ندارند تا چه برسد به اظهار نظر.
اگر کسی چنین اظهارنظری کند که از نوع همان اظهارنظر کارتر است، اسلامشناس میشود، به جهتی که اینجا مرتضی مطهری شهید بزرگوار باید اظهارنظر کند نه اینکه این آقایی که الفبای دین را هم نمیداند، این چه ربطی دارد؟
بهرحال خیلی مایه تاسف است، خیلی مایه تأسف است، اما مقصر اصلی ما هستیم، به جهت اینکه در سیستم جمهوری اسلامی این مردم هستند که کسانی را رای میدهند بر خود مسلط میکنند، سرنوشت خود را به دست آنها میدهند و بعد اینکه همه چیز را به هم میریزند، از اقتصاد بگیرید و از فرهنگ بگیرید و از وزارت خارجه بگیرید و غیره همه چیز را بهم میریزند آنوقت داد مردم درمیاد، خب داد مردم درمیاد همینها را کی آورده که داد مردم را درآوردند؟ کار خوده ماست.
سرنوشت مان را وقتی می خواهیم رقم بزنیم، معیار داشته باشیم حساب داشته باشیم تحت تاثیر تبلیغات و بلوف و وعدههای توخالی نرویم. آقا فرمودند که وقتی شما میخواهید رای بدهید یا اشخاص را میشناسید یا نمیشناسید، اگر میشناسید به افراد متعهد، متخصص، مفید، مورد اعتماد رای بدهید اگر آنها را نمیشناسید ولی طرفداران آنها را که میدانید چه کسانی هستند که دارای تعهدند و از یک فرد یا جریانی حمایت میکنند.
بعد فرمودند: خوده من هم همین کار را میکنم، اینطور نیست که اگر ۳۰ نفر نماینده برای تهران مطرح شود من همه آنها را بشناسم، ولی میفهمم آنها که طرفدارانشان هستند آدمهای باتقوا و متعهدی هستند به آنها اعتماد میکنم.
بالاخره سی و هشت سال تجربه تلخ بس است از خواب بیدار شویم سرنوشت خود را به دست هر کسی ندهیم؛ این نتیجهاش است.
سوال- دو موضوع در کار تشکیلاتی که دوستان انجام میدهند و انشاالله از این به بعد با قوت بیشتری در همه حوزهها انجام خواهند داد یکی بحث “تحمل” در کار کردن کار تشکیلاتی را توضیح بفرمایید؟ و نکته دیگر یک مرض شدیدالاوضاعی در همه شهرها و از جمله شهر ما هم هست اینکه بحث “غیبت کردن” است، چه کنیم که با این معضل و با این بدی مقابله کنیم؟
آیت الله عبادی- حالا تحمل که به معنی همان صبر در انجام و اجرای حق است، اگر کارها کارشناسی شود، علمی شود و پای آن قرار بگیریم، مسلم تحمل هم میآید، شما در هر جریانی که میبینید باور شخص است که دارد پشت سر این مشکل به یک نتیجه میرسد، در هر امری همین امور عادی، بالاخره یک کشاورز در یک شب بارانی میرود زمینش را آب بدهد چون انتظار خیل و خرمنی دارد فردا، این کار برایش آسان میشود هدف دارد، خب کار سیاسی هم همینطور است کارهای نظامی هم همینطور است ایجاد یک باور صحیح نسبت به هدف ایجاد صبر و تحمل است.
و اما غیبت یا از قبیل غیبت و اینها مسئله اول شناخت فقهی این مسئله است؛ چون در فقه و همچنین در بحثهای اخلاقی که علما در کتابها مطرح کردند تعبیر میکنند غیبت آن است که انسان پشت سر یک کسی یک حرفی بزند که اگر او بشنود ناراضی باشد؛ این حرام است.
خب و اگر پیش او بگوید گناه بدتر است؛ اگر پشت سر بگوید “غیبت” است و حرام، حالا این را پیش رویش بگوید این گناهش بدتر است با اینکه غیبت خیلی گناه بزرگی است ولی بدتر از غیبت این است که پیش کسی انسان یک حرفی بگوید که انسان آزرده شود.
اما این استثنا دارد مثل مقام شهادت، در دادگاه میخواهد شهادت بدهد که مثلا فلانی به صورت فلانی سیلی زده، این مقام شهادت خب مسلم طرف راضی نیست اما رضایت او شرط نیست چون او قانونشکنی کرده، حقکشی کرده، باید احقاق حق نسبت به مظلوم شود.
یا خوده قضاوت وقتی حاکم قضاوت میکند، مسلم او ناراضی است. و یکی از آن موارد، موارد مشورت است کسی میخواهد ازدواجی کند، کسی میخواهد شریک تجارتی بگیرد و اینها مشورت میکند اما اینها بحثهایی است که خصوصی خصوصی است، یعنی با شما که مشورت میکند که اطلاع داری دیگر کناری تو نباید بشنود، در خلوتی که فقط طرف مشاور باشد کس دیگر نباشد، که خب از این قبیل است شکایتهایی که به مسوولین باید منتقل شود، اینها به مسوولین ذیربط حالا یا قضایی یا حقوقی، بهرحال اینها فقط به مسوول مربوطه میشود و کسی کنارش باشد، نمیشود گفت.
یکی از موارد دیگر که استثنا شده از غیبت حرام؛ جاهایی است که عدهای اهل مکر و حیله هستند مثل بعضی سیاسیها، بهرحال دامهایی دارند که بر مردم مسلط شوند که اگر این حقیقت برای مردم باز نشود ممکن است که سلطه اجانب بر جامعه، حالا کوچک یا بزرگ، در روستا یا کشور حاصل شود؛ اینجا هم جزو استثناهایی است که این غیبت حرام نیست بلکه بسیار جاها واجب است.
قبل از همه چیز کارشناسی این قضیه است که آیا این سخن غیبت است یا نه؟ اگر نه که دیگر خب نه دیگر، اگر غیبت است باید به میزان قدرت خودش جلوگیری کند، میتواند جلوگیری کند، میتواند جلوگیری کند نمیتواند جلسه را ترک کند، اگر هیچ کدام اینها نیست باید در دل بغضش را داشته باشد نسبت به این حقکشی. حالا شرح این در کتابهای فقهی و اخلاقی هست.
سوال- یک سوال راجع به اینکه گاهی در تصمیمگیریها پشیمان میشویم یعنی تصمیمات ما صحیح و متقن نیست، حالا چکار کنیم تصمیمگیریهای ما ضعیف نباشد و این تصمیمگیری غلط درمانش چیست؟ و سوال دوم اینکه راجع به کار فرهنگی که چرا باید کار فرهنگی انجام دهیم و اهمیتش چقدر است؟و کدام کار فرهنگی در اولویت است.
آیتالله عبادی- بله این همه که در روایات آمده است که امور را مشورت کنید با اهلش، درصد بسیاری از پشیمانیها محصول بالاخره ندانمکاری و تکروی و عدم کارشناسی است.
مشورت را فراموش نکنید آنچه که خود میدانید به جای خودش، از جهت علمی بسنجید که این کار چه نتیجهای دارد؟ آخر این کار چه میشود؟ مفید است یا مضر؟ و با اهلش که هم تخصص داشته باشد یا مجرب در آن جهت باشد و یا اینکه تجربهاش را داشته باشد، مشورت کنید کم و زیادش را؛ حالا مسائل اقتصادی است، مسائل اجتماعی است، مسائل علمی است، مسائل عملی است، در ساختمانسازی است، در کشاورزی است، در دامداری بالاخره مشورت کنید، درصد عظیمی را میگیرید.
و اگر چنانچه انسان تمام راههای معقول را برود و بازهم اشتباه دربیاید، آنجا درصد پشیمانی خودبه خود کم میشود به دلیل اینکه ما وظیفه خود را انجام دادیم قسمت اینطور بود، بازهم درصدی را از ناراحتی کم میکنیم یعنی به اصطلاح برایش افسوس نداریم که کاش مشورت میکردیم کاش کارشناسی میکردیم، میگوید همه راه رفتم و این از دست ما خارج بود.
البته وقتی وظیفهاش را انجام داد و نتیجه ضایع شد در نزد خداوند مأجور است همه محاسبات هم مادی نیست.
و آنکه فرمودید در امور چه اولویت دارد؛ بله امور فرهنگی اولویت دارد، امور فرهنگی از این جهت اولویت دارد که در واقع مأثر اصلی در انواع و اقسام امور زندگی انسان نقش “سبب” دارد، زیرا خوده انسان یک موجود فرهنگی است؛ اصلا خلقتاً این جور است آن چه را که شما در جنبه میدانی و اجرایی میبینید محصول یک نوع فرهنگ است، شما اگر میبینید مثلا فرعونی پیدا شده ظلم میکند، اموال مردم را میگیرد میکشد بچههای شیرخوار را میکشد، خب این یک نوع فرهنگ است. در واقع او متاثر از یک نوع فرهنگ است درست است که در جنبه میدانی این کارها را انجام میدهد اما این کارها معلول است؛ علتش سیستم فرهنگی او اینطوری است چون ذاتا انسان یک موجود فرهنگی است.
و اگر میبینید که مثلا در حکومت امام علی لحظهای حضرت آرام نیست و برای حل مشکلات مردم وقت مصرف میکند این فرهنگ است، فرهنگ ایمانی لازمهاش این است.
فرهنگ قارونی از جهت مال، همین سرمایهداری که الان هست که برای به دست آوردن مال به هر جنایتی دست میزنند، این یک نوع فرهنگ است دیگر، فرهنگ منحط است عمل هم منحط است. آنچه که تاثیرگذار است در آنجا فرهنگ است گرچه که در جنبه میدانی انواع فتنهها میبینید که از تفکر قارونی سر میزند، بالاخره تزویر و شیطنت و فلان در فرهنگ سامری بالاخره این فرهنگ اوست که او را به عنوان یک عامل کثیف تزویر و مکر و حیله درآورده.
اگر صداقت ابوذر غفاری را هم حساب کنید که درباره ایشان حدیثی هم هست که آسمان سایه نیانداخته و زمین باری به دوش نگرفته صادقتر از ابوذر غفاری، جهت اینکه فرهنگش است.
اولویت فرهنگ پیداست، انواع و اقسام مسائلی که میبینید حالا میگویید مسائل اجتماعی، اما این مسائل اجتماعی نشات گرفته از یک نوع فرهنگ است، خوب یا بد، میگویید مسائل اقتصادی بله ولی بالاخره برخواسته از یک نوع فرهنگ است،
بالاخره کسی که دزدی میکند کمفروشی میکند، دروغ میگوید، آسیب اصلی فرهنگش بوده که ترازوش هم خراب شده، آن کسی که در خانه بداخلاقی میکند حق زن و بچهاش را ضایع میکند یا خانمی که حق شوهرش را ضایع میکند این برخواسته از یک فرهنگ منحط است.
آن کسی که امانتدار است و بالاخره سر مویی حاضر نیست در امانت کسی دخالت کند، دیگر لازم نیست ما صدها مورد بشمریم روشن است دیگر، پس مسئله فرهنگ مادر همه مسائل است گرچه وقتی تقسیم میکنیم میگوییم مسائل سیاسی، مسائل اجتماعی، مسائل اقتصادی ولی ریشه قضیه، آن است که همه آنها تحت تاثیر یک نوع فرهنگ هستند و اگر بخواهیم جامعه، جامعه ایدهآلی شود، مدینه فاضله شود باید نکتهای که باید کار کنید روی آن، نکته فرهنگی است.
پیامبران هم که تشریف میآوردند اول از همینجا شروع میکردند، اول از «قولو لا اله الا الله»۱ که فرهنگ است و هر نوع بتپرستی، خودپرستی، مالپرستی و غیره، همه را نفی کنیم بعد میشویم “آدم” تازه.
پس انسان هم موجود فرهنگی است و باقی امورش تحت تاثیر یک نوع فرهنگ است و هم به دلیل همین اهمیت اولویت با کار فرهنگی است.
سوال- در بین کارهای فرهنگی کدام از اولویت بیشتری برخوردار است؟
مسلم در کارهای فرهنگی اولویت روی “اندیشه” بر امور دیگر مقدم است چرا؟ به جهت اینکه انسان ذاتا “اندیشه” است، «ای برادر تو اندیشهای / مابقی تو استخوان و ریشهای»۲.
این اندیشه هست که ناگزیر به اصطلاح میگوییم بحثهای نظری، همیشه بحثهای عملی که به اصطلاح حکمت عملی میگوییم، حکمت عملی تحت تاثیر حکمت نظری است.
البته تجهیزات خود را میخواهد، سرمایه خودش را میخواهد هر کسی هم نمیتواند ورود پیدا کند، اما اگر اندیشه کسی را اصلاح کردید در واقع شما خیلی کارهایش را اصلاح کردید، این بیماری اندیشه است که سر از جای دیگر درمیآورد. خدا به شما خیر دهد با اینکه سن شما زیاد نیست سوالات جونداری کردید ممنونم
سوال- معمولا ایمان با عمل صالح نامبرده میشود و این دو در کنار هم مطرح میشوند و به نظر با این دوبال است که میشود به بهشت رسید، اما کلمه کفر من کمتر شنیدم که کنار عمل غیرصالح مطرح شود، خوده کفر به تنهایی میکشاند به جهنم، آن هم «فیها خالدون» (تاابد) به نظرم صرفا فینفسه بحث کفر حق الله باشد این چجوری است که صرف کفر خاتمهاش آنجاست؟
آیت الله عبادی- «اعوذبالله من الشیطان الرجیم أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ﴿۱﴾ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ ﴿۲﴾ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ﴿۳﴾ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ﴿۴﴾ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵﴾»۳
خب اینجا «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» همان کفر است دیگر، همان کسی که کفر میورزد «يَدُعُّ الْيَتِيمَ» است، یتیم را میکشد و مالش را هم میخورد و پدرش را هم درمیآورد، عمل ناصالح میکنند.
«وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» همان کسی که کافر است هیچ وقت رحم ندارد که فلانی فقیر و مسکین است و باید کمک کنیم، پس این مسئله کاملا با هم ارتباط دارد و در قرآن هم ذکر شده.
منتهی چون قرآن بیشتر به جنبه مثبت قضیه چون دعوت میکند به ایمان، بیشتر به جنبه مثبت قضیه عنایت دارد، همواره آن راه مثبت را نشان میدهد که اگر کسی میخواهد اصولی وارد این قضیه بشود ایمان و عمل صالح است. بله و الا چرا در قسمت مخالفش هم قرآن بیان کرده.
سوال- آن کفر به تنهایی باطن ظلم قابل تصور نیست
آیت الله عبادی- «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ»۴ خیلی شرک چیز بزرگی است.
سوال- منظور من این است که کفر و شرک بدون ظلم به مردم یعنی این ظلم به خدا ظاهرا حق الله محسوب میشود؟
آیت الله عبادی- ببینید شما یک وقتی یک کافری را تصور کنید که یکه و تنها در کنار جنگل آمازون زندگی میکند و به کسی ربطی ندارد، او همینطور که شما میفرمایید هست، اما وقتی در جامعه هست این صفهای نظامی را مشاهده کنید، میگویند “هرکس به جای خود” خب تمام این عملیاتی که انجام میدهند تک تک انجام میدهند به صورت جمعی صورت میگیرد آن وقتی است که همه کار خود را انجام میدهند اما خودبه خود در جامعهای که این کافر از همه امتیازها برخوردار است اما کار خود را انجام نمیدهد، به جهتی که اولین کارش ایمان است و آن را انجام نداده، به لوازم آن هم پایبند نیست بنابراین اینها با هم مرتبط است، بله یک کافری در کنار جنگل آمازون زندگی میکند تنها ربطی ندارد به جامعه، اگر چنین فرضی بکنیم آن با خداست خدا میداند قاصر است مقصر است اینها بحثهای فرعی دارد.
سوال- در زمان پیامبر که ایشان حکومت اسلامی را ایجاد میکنند بعد از فوت پیامبر بلافاصله متوجه میشویم که یک عده وصیت پیامبر را زیر پا میگذارند، درست است که خوده پیامبر را اینها قبول داشتند و میگفتند که پیامبر را قبول داریم اما وصیتی که پیامبر کرده بودند را متاسفانه زیرپا گذاشتند و آن بحث ولاست حضرت علی بود. و خب دیدیم که من فکر میکنم ۷۵ روز هم بیشتر طول نکشید که دختر پیامبر را به شهادت رساندند.
به همین شکل من میخواهم انقلاب اسلامی ایران را هم با هم مقایسه کنیم، حکومت اسلامی که توسط امام خمینی ایجاد شد خیلی از خواص و عوام آن را قبول داشتند ولی باز میبینیم که وصایای امام را زیرپا میگذارند، سوالی که برای من پیش آمده این است که چطور میشود که مخصوصا خواص خوده پیامبر را قبول دارند اما وصیت پیامبر را قبول ندارند، چطور میشود که ما بگوییم که ما امام را قبول داریم اما وصیت امام را زیرپا بگذاریم؟
آیت الله عبادی- به شما عرض کنم که شما الان در دامان سیاست بزرگ شدهاید اصلا این سوال مورد ندارد چرا؟ به جهت اینکه مطمئن باشید مثلا همین تمثیلی که میفرمایید امام را، مطمئن باشید آنهایی که میگویند ما امام را قبول داریم و بقیهاش را قبول نداریم مطمئن باشید که امام را قبول ندارند.
ولیکن برای آنها صرفه در این است که اگر بخواهند حضور داشته باشند، ورود داشته باشند خود را حفظ کنند در جامعه، باید بگویند که امام را قبول داشته باشند.
اما دلیلی که امام را قبول ندارند چیست؟ دلیل این است که شما میفرمایید بعد از امام، شما میگید بعد از امام؟ در زمان خوده امام. شما روزنامههای آن زمان را بردارید آرشیوهاشو، امام قدسره مثلا راجع به موضوعی مثلا در طول دهها یا صدها مورد صحبت کردند و امام یک هنری داشت که کم به دست میآید؛ یک هنری داشت که در هر سطحی که مطالب ایشان بود آنقدر پایین میآورد، عادی صحبت میکرد که یک روستایی هم میفهمید امام چه میگوید، این خودش یک هنر است هیچ به آن لعاب علمی نمیداد، لعاب فلسفی نمیداد، عادی عادی صحبت میکرد همه متوجه میشدند امام چه میگوید؛ روستایی هم متوجه میشد امام چه میگوید، اما فردا میبینید که از ۲۰،۳۰ روزنامهای که پخش میشود باهم ۱۸۰ درجه فرمایشات امام را مخالف هم تفسیر کردند با این حال که امام زنده است، امام دیشب صحبت کرده، روزش این کار را میکنند خب اگر واقعا اینها به امام معتقدند حالا گرفتیم که برداشتشان این است خب میتوانند زنگ بزنند به دفتر امام بگویند برداشت ما این است نظر آقا چیست؟ نه کلک است نه ابهام، هیچ ابهامی نیست.
یقین بدانید که آنهایی که مدعی این حرفها هستند از ریشه قبولش ندارند و از آن به عنوان فرصت استفاده میکنند، این هم منحصر به پیغمبر اکرم و امام و اینها نیست، در گذشته تاریخ هم همینطور بوده.
خب همه میدانند وصی حضرت سلیمان عاصف بن برخیا است همان کسی که گفت من تخت بلقیس را از شهر صبای یمن به یک چشم برهمزدن میآورم به اورشلیم و این کار را کرد، قرآن این را ذکر میکند، خب همه میدادند که وصی سلیمان این است میگویند سلیمان را قبول دارند اما این سنش کم است او را قبول ندارند، چرا این حرف را میزنند؟ چون از طریق این حرف دیگران را گول بزنند، جرعت نمیکردند بگویند سلیمان را قبول نداریم، در زمان ما هم جرعت نمیکنند بگویند ما امام را قبول نداریم، در زمان پیغمبر هم جرعت نمیکنند بگویند پیغمبر را قبول نداریم.
اما قبول ندارد دو جریان است در مدعیان دین دو جریان است؛ یک جریان است که معتقد است ایمان دارد و تلاشش این است که خود را با دین، خود را با فرمایش پیغمبر، خود را با فرمایش امام تطبیق دهد تا دینش حفظ شود، اما آن طرف که اینطور نیست، او میخواهد یک دینی که مثل موم در اختیارش باشد، دین را بر میل خودش تفسیر میکند، میگوید نه رقص اشکالی دارد، نه اختلاط زن و مرد اشکالی دارد، اگر به او فرصت دهیم صدها کار دیگر هم میگوید هیج اشکالی ندارد، در پوشش انقلاب، در پوشش مسوول، اما او هیچ کدامش را قبول ندارد، یقین بدانید دلیلش هم این است که میگوید ما در زمان امام میدیدیم که امام صحبت میکند فردا ۲۰،۳۰ روزنامه هرکدامی قول امام را یک جور تفسیر کرده، خب بگوییم به امام دسترسی ندارد؟ به دفتر آقا دسترسی ندارد؟ به افراد مورد اعتماد دسترسی ندارد؟ دارد، نمیکند چرا نمیکند؟ چون اصلا قبول ندارد از فرصت میخواهد بهرهبرداری کند و این هوشیاری برای اهل ایمان لازم است که همواره جریانی که میخواهد خودش را با دین تطبیق دهد درست میگوید، جریانی که میخواهد دین را تفسیر کند به نفع خودش، حزب خودش، گروه خودش، جمع خودش، نفس خودش، این فقط جنبه ظاهری دارد بسیار چیز خطرناکی است؛ مطمئن باشید.
سوال- زیارت جامعه کبیره میفرماید که اهل بیت اسباب امتحان امت هستند، این چطور است؟ و مصداق آن در حال حاضر برای ما چطور صدق میکند؟
آیت الله عبادی- مقدمات این بحث همین بحثی است که در سوال قبلی داشتیم، بنابراین آن را در ذهن داشته باشید، بعد همه آزمایش میشوند، چه در آن زمان چه در این زمان، که آن جریانی که میخواهد خود را با دین تطبیق دهد کدام جریان است؟ جریانی که میخواهد دین را با خود تطبیق دهد چطور جریانی است؟ شما در سلسله مثلا خلفای بنی امیه، خلفای بنی عباس، خلفای بنی مروان، خلیفه است به به خلیفه جانشین پیغمبر است و همه هم باید از او اطاعت کنند… به به خیلی خوبه.
آن وقت مثلا ولیدبن یزیدبن عبدالملک مروان، این به عنوان یکی از دهها خلیفه عباسی و اموی و مروانی این به عنوان یکی از خلفای بنیمروان است؛ خب این شده سنبل در اسلام، پیشوای مسلمین، اطاعات او واجب است.
بسیار خب حالا گفتم این یکی از دهها، این آدم اینکه از یک صبوح و یک گیلاس قناعت کند نبود، یک حوضی از شراب درست کرده بود در آن میرفت و با زنهای فاسق و بدکار و همیشه در چنین حالات بود از هیچ فسادی و ظلمی رویگردان نبود، این پیشوا…
خب این میخواهد احکام قرآن را اجرا کند، صحیح هم اجرا کند، خب خداقوت! خودش هم میدانست که یک آدم این کاره است، قرآن را برداشت و گفت یک تفأل به قرآن میزنم که ببینم ماهیت من چطوری است؟ آیه قرآن آمد که «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنيدٍ»۵ خب خیلی برایش خیطکننده بود البته او هم کم نیاورد عصبانی شد قرآن را گذاشت جلو، تیرکمان را به دست گرفت و یک شعری هم در آن حالت خاصی که داشت خطاب به قرآن میگفت، «تبعدنی بجبار عنیدی؟» یعنی تو مرا تهدید میکنی که من جبار عنیدم؟ به قرآن میگفت. «فها انا جبار عنید» بله من اینطوریام، «اذا لا قیت ربک یوم حشری» در قیامت که پیش خدا رفتی، «فقل لالله مضقنی الولید» بگو که ولید مرا پاره پاره کرد، من اینم، این یک شخص نیست این یک جریان است.
معاویه را ببنید، یزید را ببینید، مروان حکم را ببینید، عبدالملک مروان را ببنید، یزید بن عبدالملک مروان… این هم بچهاش است میرود تا آخر خلفای بنیمروان.
بنیعباس از اینها بدتر بودند هر کاری اینها نکردند آنها کردند، سیستم یک سیستمی است که در این سیستم ستمگران حضور دارند برای اجرای قرآن. این را یک عاقل چطور میپذیرد که آن کسی که میخواهد مجری قرآن باشد خودش ضد قرآن باشد.
خب همه آزمایش میشویم؛ مرحوم آیتالله عسکری علامه قدسره، یک کتابی نوشه به نام معالمالمدرستین همین مسئله شما را ایشان مفصل پاسخ داده، معالمالمدرستین، ما چطور آزمایش میشویم؟ ایشان آمده این دو مدرسه را مدرسه اهل بیت را که همه به آن آزمایش میشوند و مدرسه دیگران را که در طی این ۱۴ قرن که اینها چه میگویند آنها چه میگویند؟ اینها چه میکنند آنها چه میکنند؟ تاریخ اینها چیست تاریخ آنها چیست؟ خب بردارید ببینید که بالاخره از آن چه درمیآید؟
معالم المدرستین، مقایسه کرده این دو مدرسه را، مدرسه اهل بیت را.
و این که ما با اهل بیت که در یک سیستم حساب شدهای تمامش بر تقوا، تمامش یک موضع، این طور نیست که این امام یک موضع داشته باشد او یک موضع دیگر، همه یک موضع دارند و موضع همهشان مطابق با موضع پیامبر است، موضع پیغمبر مطابق با مواضع همه انبیا است و او آرمان پیاده کردن عدل است، خب با ظلم که چطور میشود آرمان پیغمبر را پیاده کرد؟
آن وقت ما در این باره به گونهای حتی روایات داریم از بعضی از علمای برادران اهل سنتمان که میگویند ما فرزندانمان را به حب علی بن ابی طالب آزمایش میکنیم اگر نسبت به علی جاذبه داشته باشند، مطمئنیم به اینها اگر دافعه داشته باشند ما در فرزندانمان شک میکنیم، از علمای اهل سنت بنابراین همه به اهل بیت آزمایش میشوند، در سیستم غیر اهل بیت مشخص نمیشود که اینها هرکدام موضع مختلفی داشتند خب کدام درست میگویند؟
مواضعشان که یکی نیست، یعنی هرکس که میآید به عنوان خلیفه اموی، عباسی، مروانی یا دیگری، از خلفای عثمانی قرن اخیر است، فرقی نمیکند هرکدام یک موضعی داشتند، بسیار با هم مخالف و حتی بالاخره اگر حق و باطل است، که حق و باطل با کشتن مردم درست نمیشود، حق و باطل معیار میخواهد آن وقت مثلا فرض میکنیم همه پیرو فلان خلیفه هستند، خب پسر خلیفه مثلا متوکل عباسی که از دست پدرش شراب میخورد و بسیار عصبانی بود چاقو زد شکم خلیفه را پاره کرد، خلیفه مرد فردا او خلیفه شد. بالاخره اینها که تا دیروز اولامر متوکل عباسی بود فردا پسرش است حق کجاست؟ این درست میگوید یا او؟ اصلا معیاری دارد؟ ندارد که.
آخرین خلیفه مروانی مروان حمار است در جنگ با ابومسلم ایرانی در همین کردستان ایران شکست خورد، خب بالاخره این خلیفه واجب الاطاعه هست، او دیگری آمد بینشان جنگ شد. حق با کدام بود؟ بالاخره او این را کشت، حالا فردا که این خلیفه مروانی کشته شده و خلیفه عباسی به جای او آمده، همه باید از این طبعیت کنند بالاخره حق با این است یا او؟ مشخص است.
این هم به صورت به اصطلاح آن نسبی مثلا طیف بنی امیه، بنی مروان هم این نمونه را در این سیستمها از جهت نسبی داریم هم از نظر شخصی، نظیر متوکل عباسی و پسرش که مقصر او نیست، شما خلفای مروانی را بردارید هرکدام دو سال، یک سال و نیم، سه سال حکومت میکردند چون همدیگر را میکشتند. خب بفرمایید کدام یک از اینها درست بود آن که کشته میشد درست بود پس دنبال دیگری نباید برویم این درست است پس چرا دنبال او رفتی؟ اما اگر شما معیارها را از زمان حضرت نوح تا زمان حضرت مهدی سلام الله علیه در نظر بگیرید هیچ تفاوتی ندارند همه یکنواخت اند و آن این است که با ظلام کنار نمیآیند، چون همه آرمانشان اجرای عدل است.
این کلیت قضیه، هیچ جا از زمان حضرت نوح تا زمان حضرت مهدی که آخرین حجت است هیچ جا مواضع مختلف ندارند همه یک موضع دارند، از این معیار بهتر؟ پس همه با وجود اینها سنجیده میشویم.
منابع:
- سخن پیامبر(ص)
- مولانا
- سوره ماعون آیات ۱ تا۵
- سوره لقمان آیه ۱۳
- سوره ابراهیم آیه ۱۵