بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله.
با سلام به امام زمان،و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب،و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما و همه سنگرنشینان علم و ایمان؛و تبریک و تهنیت هفته مبارکه دفاع مقدس،و با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم،مخصوصاً فلسطین مظلوم،غزه مظلوم،لبنان مظلوم،اسلام مظلوم، انسان مظلوم، بر گرگهای بینالمللی.
خیلی خوش آمدید. چند لحظهای مصدع وقت شما میشوم. امیدوارم آنچه خیر باشد، خداوند به زبانم جاری کند.
شما به عنوان طبیب،« الناس مرضی و هم فیهم اطبائهم»، به عنوان طبیب جامعه انسانی را معاینه میفرمایید. حالا باید دید که چه کارش است، چه ویتامینی کمبود دارد، و چه ویروسی در آن نفوذ دارد. اما ملاحظه میکنید رسوایی انسان را به جایی رساندهاند که دیگر حیوانات ننگ دارند، این باید معاینه بشود. چه کارش است؟ چه کمبود دارد؟ شما عرایض بنده را اصلاح خواهید فرمود.
بنده تصور میکنم که دو عنصر کم دارد. یعنی در طول تاریخ، کمبود اینها موجب شده که سر از این ننگ و عار درآورد. آنها چیست؟ یکی عدل و یکی امامت است،خدای متعال که انسان را آفریده و در هدایت عامهای که برای هر موجودی دارد، انسان را فراموش نکرده و متناسب با یک موجود نامحدود که نه تنها از جنبه طبیعت یا غریزه اداره شود، بلکه بر اساس شریعت باید اداره شود،این موجود نامحدود و شریعت کامل و غرا داده است، اما کارآمدی آن در پنج اصلی که در دین خدا هست، بالاخره انسان یک موجودی صاحب عقل و صاحب اراده است، قبل از هر چیز از خودش میپرسد که من اینجا چه میکنم؟ از کجا آمدهام؟ هدف چیست؟ به کجا میروم؟ آفات من چیست؟ که فرمودند تمام علم در این پنج کلمه خوابیده است،از خودش میپرسد. در شریعت غرا به این پاسخ داده میشود که بهترین نشانهاش فطرت سالم است،«أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»[۱]،آن نقشه کلی را در فطرت آفریده و عقل در جهت باز کردن قضیه به آن متعاضد است و علم چراغ راه است و وحی لطف و همراهی الهی در این راهنمایی است و کشف و شهود و سیر و سلوک و عرفان حقیقی محصول این تلاش است.اما این راه قانون دارد. قانونش چیست که اگر آن درست بشود همه چیز درست میشود؟ قانونش عدل است. حالا ممکن است وقتی کلمه عدل گفته میشود، افراد به خاطر اینکه بیشتر ذهنشان مشغول مسائل اقتصادی هستند، خیال کنند که عدل یعنی عدل اقتصادی؛عدل اقتصادی آن آخر صف است. انسان اگر خودش در جای خودش، یعنی هر چیزی در جای خودش و به اندازه خودش قرار بگیرد، انسان اگر در جایگاه خود انسانی قرار بگیرد که «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[۲]،این قانونی است که در همه هستی حاکم است و انسان اگر در آنجا قرار بگیرد، مسائل اقتصادی آن آخر صف است، اصلاً نیاز نیست که برویم به سراغش، خودش حل شده است. این مشکلات به خاطر این است که انسان جایش را عوض کرده، انسان دیگر انسان نیست. همه مشکلات بر اساس آن بار شده است. عدل یک قانون است که بر همه هستی حاکم است و متأسفانه بیماریهای بشر از این جهت است که عدل از صحنه خارج شده است.
عدل چرا از صحنه خارج شده؟ چون رهبری جامعه، پیشوایی جامعه و امامت از صحنه خارج شده است،آنکه میتواند عدل را انجام دهد، پیشوایی هدفمند برای پیاده کردن شریعت است، و امروز به وضوح پیداست که این همه مشکلات بشر، زاییده نبودن این دو اصل کارآمد است. یعنی اگر بعثت حاصل میشود که انسان را با خودش آشنا کند و مبدأش را نشان میدهد و معادش را نشان میدهد که به کجا میرود و برای چه میرود، خوب این سه اصل، اینها وقتی در میدان عمل، در جنبه میدانی تحقق پیدا میکنند که همراه با رهبری جامع باشد، متناسب با این اهداف.
تمام اختلافاتی که مکتب تشیع با دیگران دارد، حالا میخواهد مسلمان باشد، یا غیر مسلمان، به دو نقطه برمیگردد،یعنی تمام اینها خلاصه میشود در این که در تداوم اهداف پیغمبران، مکتب پیغمبران و آن چیزی که خدای متعال هدف بعثت همه انبیا آن قرار داده که«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۳]،هدف غایی این است. خب هدف این است. به وسیلهای چه کسی؟ بحث شبهات است، این یک مسئله همه شبهات را حل میکند. چون واضح است که اهداف انبیا چه زمانی میتواند پیاده بشود؟ وقتی رهبری جامعه بوسیله آگاهترین و پایبندترین جامعه باشد که از شخص شخیص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ»[۴]، اول مومن خود پیغمبر است، بناعلیه آن قانون عدلی که خدا فرموده، بر این اساس ضمان اجرا دارد. حالا همه چی سر جای خودش، رهبری را بدهید به یزید بن معاویه تا این عدل را پیاده کند که سراپا جهل است و سراپا گناه، میتواند پیاده کند؟ دیگر این را بر دنیا و بر تاریخ عرضه بدارید. چک کنید. تمام مشکل اینجاست. صدام مثلاً بخواهد اسلام ناب را پیاده کند؟ تا برسد به دیوانهای مثل ترامپ، او میخواهد دنیا را اداره کند. انسان عاقل چطور شد در همه مسائل، تخصصها و تعهدها را قبول داری، به اینجا که میرسد چشم روی هم میگذاردمی گوئید باشد یا نباشد؟ نه، حتماً هم نباشد تا آنهایی که میخواهند سوء استفاده کنند، مانع نداشته باشند.
پیداست کمبود جامعه بشری امروز که به این صورت درآمده،کمبود عدل و امامت هدف در مدیریت جامعه است. و تنها آن کسی که میتواند آن را انجام بدهد، امام معصوم یا عادل است که به همه زوایای دین برابر نیاز بشر آگاه باشد. اما آنها میخواهند بشر در جهل بماند و مدعی هیچ حق و حقوقی هم نباشد تا بتوانند با این تفکرات، بشر را به امروز برسانند. بناعلیه در این مقطع آخرالزمانی، این انقلاب که خدای متعال عنایت فرمود، لطف فرمود و در این شرایط به وسیله یکی از اولیایش انقلاب حاصل شد که در حدیث هم داریم. اتفاقاً در حدیثی داریم در کتابی به نام «حجاب القلوب»، هزار سال قبل نوشته شده که حجاب القلوب همانی است که مانع میشود انسان حقایق بفهمد. در تربیتهای طاغوتی،اول کاری که میکنند،آن هوش انسانی را از انسان سلب میکنند و آن وجدان و فطرت را میمیرانند؛آن وقت میشود حجابالقلوب. کاملاً میپذیرد که به جای پیغمبر یزید باشد، به جای امام عادل، صدام باشد، میپذیرد. حجاب القلوب یعنی این. این کتاب حدود هزار سال قبل نوشته شده و در آنجا یک حدیثی است از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که میفرماید یکی از فرزندان من که نام او روح الله خواهد بود و مؤید من عندالله خواهد بود، حالا نقل به معنی است، او این حجاب القلوب را برخواهد داشت. یعنی چه؟ یعنی آگاهی جهانی ایجاد خواهد کرد. آگاهی جهانی. این صدای آگاهی جهانی به گوش میرسد؛که جالب اینجاست که خود امام قدس سره هم به این مطلب اشاره دارد که مستند است. آیتالله خزعلی میگوید در سال هزار و سیصد و چهل و دو که در نوروزش، عناصر استعماری ریختند مدرسه فیضیه را کوبیدند و طلبهها را کشتند و از بالای بام پرت کردند، میگوید در خرداد ماه خدمت امام رسیدم و عرض کردم که آیا شایسته نیست که این مدرسه را ویران کردن، ما تعمیر کنیم؟امام سر بالا آورد فرمود که من برای ساختن مدرسه نیامدم، من برای ساختن مسجد نیامدم، من برای ساختن حسینیه نیامدم، من سه مأموریت دارم، چیست؟ یک: تشکیل حکومت مستقل اسلامی. امام چه زمانی فرمود؟ وقتی جهان کلاً دو قطب بود، تقریباً همه کشورها یا وابسته به این طرف بودند شرق کمونیست و یا هم بدتر از آن، لیبرال دموکراسی غرب. هیچ جا کشور مستقلی نبود، نمیتواند باشد. در آن شرایط امام فرمود: من آمدم تشکیل حکومت مستقل اسلامی بدهم. حالا فرض بفرمایید اگر این کار بعد از فروپاشی شوروی نمیشد، دنیا دربست به کام و حلق اژدهای غرب میرفت. هر چه که امروز الحمدالله، از این همه آگاهیها و توصیههای معنوی و از پیشرفتهای علمی و جایگاه جهانی دارید، همه از این جمله امام برمیخیزد. فرمود: تشکیل حکومت مستقل اسلامی. والا اسلامی کجا بود؟ کارشناسها وقتی نسبت به اسلام صحبت میکردند، خود غربیها میگفتند که اسلام دیگر مثل پیری که آخرین نفسهایش را میکشد، کارش تمام است. از نظر کارشناسی اینطور بود. خدا غافلگیر کرد آنها را. امام فرمود: یک: تشکیل حکومت مستقل اسلامی. دو: آگاهی جهانی. همانی که الان میبینید. حتی بچههای جوان و نوجوان در کشورهای غربی، بیش از من و شما فریاد میکشند و میایستند، زندان میروند، سرنوشتشان تغییر میکند. حتی میبینید که مدرک تحصیلیش را پاره میکند و میاندازد،یعنی چه؟ آگاهی جهانی. امام فرمود،و دیگری: سازوکار تمدنی که مقدمه ظهور حضرت مهدی صاحبالزمان علیهالسلام باشد. بله، این مفاد آن حدیث است که در آن کتاب نقل شده که فردی از فرزندان من که نام او روح الله خواهد بود و مؤید من عندالله خواهد بود، او خواهد آمد و بیداری و آگاهی، حجاب را برخواهد داشت. مردم با تشخیص صحبت خواهند کرد.
بگذارید جوانهای عزیز، نوجوانهای عزیز بپرسند. شما حرفها را گفتید، دارد اتفاقاً بپرسند. یعنی بهترین واکسینه در مقابل این دنیای مادی و شیطانی، پرسش همان نوجوان است، ولو اینکه سوالش بیمورد باشد. این نوجوان را واکسینه میکند. تمام امید به اینهاست.
بله، آن روح الهی که گفتم در این حدیث ذکر شد، یک نقلی دارد که این هم مستند است. فرمود: در زمان رضاخان پلید و عامل استعمار انگلیس، نان نبود، نان خوردن نبود، مردم نبود،آنها یک دوران با فاصله کمتر به خاطر میدهیم اینها نبود،دیگر حالا تا برسد به چیزهای دیگر،مردم از گرسنگی میمردند؛ یک گروه از تجار تهران به عراق رفتند و به محضر مبارک حضرت آیتالله العظمی آقای سیدابوالحسن اصفهانی (قدس سره)، آن مرجع بزرگ رسیدند. بعد عرضه داشتند: آقا، در ایران وضع اینطوری است، مردم گرسنه هستند، آنان که فقط دنبال منافع خودشان و غارت هستند، شما یک نامه به این رضاخان پلید بنویسید، شاید حیا کند. آیتالله العظمی اصفهانی فرمود: من نامه مینویسم، یادآوری میکنم، اما او به حرف من اعتنا نمیکند. روح الله میخواهد بیاید و اصلاح کند. دقیقاً مثل اینکه آنچه را که در ذهن مبارک ایشان بوده، همین حدیثی بوده که من اشاره کردم که روح الله باید بیاید.
آن قضیهای هم که در اینترنت است، شما بهتراز من حتماً میدانید که در واقع جایگزین و جانشین آیتالله سید علی قاضی میفرماید که این از قول آیتالله ناصری اصفهانی است، عرض میکنم. ایشان فرمود که: من به نجف که رفتم، به محضر درس آیتالله قاضی نرسیدم چون ایشان فوت کرده بود، ولی در درس نمایندهشان، وزیرشان من هفت یاهشت سال، شش یا هفت سال شرکت داشتم به هر حال این مدت تمام شد تا ما به ایران برگشتیم. استادمان، شاگرد ویژه آیتالله قاضی بود. در مدرسه اصفهان بودم، یک وقت دیدم که استاد ما در وسط حیاط مدرسه است،من رفتم بیرون و عرض سلام کردم و ایشان را تعارف کردم تشریف بیاورند داخل اتاق طلبگی در مدرسه اصفهان، گفت: در اینجا یک مطلبی به من گفتند که در آن شش هفت سالی که پیششان درس میخواندم، نگفته بودند. چه بود؟ بحثی از امام به میان آمد. بعد فرمود که: بله، ما حدود هفتاد هشتاد نفر بودیم، شاگردان آیتالله قاضی، در محضر آیتالله قاضی بودیم و بحث معارف بود، درسشان بحث معارف بود. از سویی هم همه میدانیم وقتی یک استاد کُل مینشیند و حالا یک طلبهای بیاید یا برخی کاری داشتند می رفتند استاد در این امر عکسالعملی نشان نمیداد، حالا یک نفر میآید، دو نفر میرود، بالاخره پیش میآید. گاهی فرصتها، گفت: در این حین دیدیم یک طلبه جوان سید وارد شد. آیتالله قاضی راست قد ایستاد، استقبال کرد، تجلیل کرد، نشستند. ایشان بحث را تغییر داد، اصلاً موضوع بحث را تغییر داد. موضوع بحث را از معارف کشاند به مسئله امر به معروف و نهی از منکر و تشکیل حکومت و بالاخره از این حرفها. همه ما تعجب کردیم. و بعد از لحظاتی، آن بزرگوار حرکت کرد که برود باز آیتالله قاضی بلند شد و ایشان را بدرقه کرد. خیلی تعجب کردم. آقا چه کسی بود؟ وقتی استاد برگشت، پرسیدیم که آقا، ایشان چه کسی بودند؟ فرمود: به ایشان میگویند آقا روح الله، حاج آقا روح الله، از علمای قم است. ایشان به مقام نیابت امام زمان علیه السلام میرسد، ایشان تشکیل حکومت میدهد. اینها حرف های آقای قاضی است،گویندهاش هم آیتالله ناصری اصفهان است. و جالب اینجاست که در پایان که حالا در اینترنت شما حتماً دیدید، در پایانی که آیتالله ناصری این حرفها را میگوید و آنها هم گریه میکنند، مثل من بیحال که نیستند که، جلسه به طول انجام میدهند. قرینه پیداست. ایشان میفرمایید که: من حالا نقل به معنی می کنم، من مشابه اینها برای مورد رهبر معظم انقلاب هم دارم که فعلاً دیگر نمیتوانم ادامه بدهم و سخن ایشان تمام میشود.
به هر حال، شما که قرآن وصف شما را کرده است،«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»[۵]. در مقابل این استکبار جهانی و استعمارگرها و این جنایتها با قتل و ویرانیها، با زورها و تحمیلهایی که میکنند، شما در مقابل آنها ایستادهاید، نه ترسی دارید نه واهمهای دارید. و آنچه که حق است، با منطق. در مقابل آنهایی که هر جا میروند، همراه دروغ و فریب و قتل و غارت و ویرانی و شکنجه، کارشان این است اصلاً. شما در مقابل آنها مجهز به منطق دین، به منطق علم هستید چه فرصتی خدا به شما داده است،برکت عمر یعنی همین. خیلی اوقات بوده کسانی درس خواندن،عالم شدن، اما مخاطب نداشتند. حضرت آیتالله تهامی در همین شهر تشریف داشتند، جزو شخصیتهای استثنائی بودند، اما مخاطب نداشتند. اما شما امروز مخاطب دارید. خدا به شما چه توفیقی داده، آن هم در شرایطی که استعمارگرها میگفتند دیگر دوران اسلام تمام شد. تمام شد؟!؛«يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[۶]. این «یُتِمَّ نُورَهُ» بوسیله شماست. خیلی قدر آن را بدانید.
دیگر شما را خسته کردم. ولی حیف است این جمله را نگویم،من کمحافظه هستم،ممکن است کم و زیاد بشود، ولی اینطور تصور میکنم که دارند، مرحوم آیتالله میرزای شیرازی قدس سره، اواخر مریض احوال بودند، نمیتوانستند خیلی بنشینند، تکیه بدهند و یا مخاطبی را پاسخگو باشند. افرادی هم که برای زیارتشان میآمدند، از همان در دهلیز، پنجره بود، باز میکردند فقط ایشان را سلامی عرض میکردند و میرفتند. مسئله این بود. تا اینکه یک روز یک شیخی که با لباس روحانی روستایی هم بود، آمد. به آن مسئول ملاقاتها گفت که خدمت آقا عرض کنید شیخی به این نام آمده، تا به آقا عرض کردم. آقا فرمود: بگوئید داخل بیاید،استثناً،این شیخ روستایی کیست؟ بیاید. آمد محضر ایشان. حالا به تعبیر بنده شاید یک ساعت هم طول کشید خدمت مرحوم میرزای شیرازی بود. وقتی رفت، همه تعجب کردند. آقا، ایشان چه کسی بود؟ شما این همه برایش استثنا فرمودید؟ ایشان در زمان طلبگی ما یک طلبه بود،متعهد، درسخوان، فهمیده که اگر در حوزه میماند به مرجعیت میرسید. در آن دوران مسافرتی داشت، از مسافرت برگشت، ایشان به من گفت که: فلانی، من رفتم در این مسافرت با مردم برخورد کردم، مردم خیلی نیاز به مبلغ دارند، مردم از دین آگاهی کافی ندارند، آسیبپذیرند. بناعلیه، ایشان گفت: من در آن دوران جوانی، خدمت میرزای شیرازی گفت که: من بر خودم لازم میدانم که بروم به مردم مسلمان آگاهی بدهم، مردم آگاهی ندارند. بر من لازم شده. و همه عناوین و اسما و القاب و اینها را گذاشت و رفت برای آگاهی دادن به مردم. همین کاری که شما دارید میکنید. انشاءالله مسئله تبلیغ، همانطور که امروز عنایت ویژهای چه از نظر بقیه مراجع محترم و چه مخصوصاً رهبر انقلاب این شده است.
بنده هم دعاگوی همه شما هستم. ثَبَّتَکُمُ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا، وفقکم الله لما یحب و یرضی. صلوات بفرستید.
[۱] -سوره روم،آیه ۳۰٫
[۲] – عوالى اللآلى ، ج ۴، ص ۱۰۳
[۳] -سوره حدید،آیه ۲۵٫
[۴] -سوره بقره،آیه ۲۸۵٫
[۵] -سوره احزاب،آیه ۳۹٫
[۶] -سوره توبه،آیه ۳۲٫