بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله وصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعن دائم علی اعدائهم اعداءالله.
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما و عرض تسلیت ایام شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و پیشاپیش تبریک و تهنیت بعثت عقل کل و هادی سُبُل و خاتم الرسل و آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم و مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم بر گرگهای بینالمللی.
اگر از بنده و شما سوال بشود یا ما از کس دیگری بپرسیم که عمرت به چند؟ نرخ است دیگر عمرت به چند؟ تعجب میکند، جواب سربالا میدهد که این چه سوالی]است که میکنید[،مگر عمر را میشود نرخ گذاشت، هیچ نرخی پاسخ عمر نیست، نرخ را چطور تعیین میکنید که باید بگوئیم کم یا زیاد است، نرخ را چطور تعیین میکنید؟معمولاً کاسب از نرخ سرمایهاش خبر دارد، سرمایهی انسان عمرش است، نرخش چطور تعیین میشود؟ حالا بنده چیزی عرض میکنم که شما اصلاح خواهید فرمود، نرخ را هدف تعیین میکند، یعنی دنبال چه هستید، خوب ماها که عمر ما گذشته بهتر متوجه میشویم عمر را دادیم و چه گرفتیم، هیچی، ورزر وبال، شما اینطور نباشید، نرخ عمر ببینید که دنبال چه بوده و هدفش چیست؟ نرخ پایش نوشته شده است، پس خیلی جالب است و آن این است که شما که سرمایهداری، نرخ به اختیار خودت است، فقط میخواهد که هوشیار باشید، یعنی اگر دنبال حقی، دنبال خدایی، دنبال عدلی، خوب نرخ ازهمان است، دنبال دنیایی، دنبال نفسی، دنبال باطلی، خودت نرخ گذاشتی، شما چطور میشود در آن میزان ارزش کار] را قیمت گذاری میکنید[؛ امام حسین علیه السلام را چطور زیارت میکنید،«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللَّه»، ثارَاللَّه یعنی چه؟ این درادبیات میگوئیم استعمال مجازات، مجازی است دیگر،خوب معنیش چیست؟ معنیش این است که هیچ قیمتی به نسبه به خون حسین علیه السلام پاسخگو نیست، بگو بهشت، امام حسین علیه السلام برای بهشت این کار را نکرده است، به دلیل اینکه خالص لِوَجْهِ اللَّهِ بوده است، هیچ چیز پاسخ خون حسین علیه السلام را نمیدهد جزاینکه خون بهایش خود خدا باشد، چون غیر از خدا چیزی نمیخواسته، «إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ»[۱]، خوب اینکه نمیشود پایینتر از این نرخ گذاشت، نرخ عادلش همین است، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللَّه»، خوب آن طرفش کسی که دنبال باطل است، کسی که دنبال نفس است، کسی که دنبال شیطان است، کسی که دنبال ستمگراست نرخش پایش نوشته شده است، حق از باطل جداست، انسان خودش را به کری و کوری میزند تا کور و کر میشود و دیگر حرف نمیشنود،اما«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»[۲]، این پیام خدا را به همه برسان که بهانه جوییها، توجیهها قابل قبول نیست، سردیگران میشود کلاه گذاشت سر خود را هم میشود کلاه گذاشت، اما سر خدا کلاه نمیرود.
خوب، همهی نسلها که آمدند و گذاشتند، امروز نوبت زندگی مال من و شماست،«لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ»[۳]، آنها آمدند و محصولی کاشتند و درو کردند، بنده و شما همینطور، هیچ ابهامی که شخص بتواند توجیه کند نیست و«قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»[۴] از هم جداست، خوب فردا شب مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است آیا در مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ابهامی هست،«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ»[۵]، این آیه قرآن در مقابل مدعی حرف میزند و مدعی حرف برای گفتن ندارد و اگر در این جا ضعفی باشد چنین بهانهای را دست دشمن نمیدهد، مردم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمیشناختند،«يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»[۶]، پیغمبر و نشانیهای پیغمبر را چنان میشناختند که فرزندانشان را میشناختند،«يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا»[۷]، وقتی اهل کتاب، یهودا و نصارا با مشرکین و کافر بحث میکردند چکار میکردند«يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا»[۸]، به اینها میگفتند خط و نشان میکشیدند، میگفتند علائم نشان میدهد که به زودی پیغمبر آخرالزمان ظاهر میشود و شما کفار شکست خواهید خورد و ما بر شما پیروز میشویم، به بعثت پیغمبر آخرالزمان، خوب بقیه آیه،«فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»[۹]، آنهایی که میشناسند که خود پیغمبراست وقتی آمد با این که میشناختند خودشان به او کافر شدند، نمی شناختند!؟ خوب میشناختند، تعجب میکنید، نکند خود من و شما گرفتار چنین بیماری باشیم، چون حق مصادیقش از جزئی تا کلی الاماشاءالله است، نکند حقی روشن باشد دربارهی خودم، دربارهی خانوادهام، درمورد همکارم، در مورد همشهریام، در مورد همسایهام حق را تغییر بدهم، میشود؟! بنابراین حق پوشیده نیست حجت خدا تمام است همچنان که پیامبر آخر زمان صلی الله علیه و آله و سلم که حالا بنده به بعضی اشاره کردم الی ماشاءلله از کتب هندیها بگیرید تا تورات و انجیل،«وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ»[۱۰]، خوب چطور شد عمرش را ارزان فروخت، خیلی ارزان به باطل فروخت، خوب اینکه منحصر به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست، جانشینان پیغمبر مشخص نبودند؟! همین الان نام مقدس دوازده امام را در زیارت ذکر فرمودند، چه در روایات، مجمع علیه کانال شیعه و چه در احادیثی که برادران اهل سنت آوردند کاملاً مشخص است که ائمه دوازده تا هستند، آن هم اولشان علی علیه السلام است و آخرشان حضرت مهدی علیه السلام است، اینکه از اولاد فاطمه هست که مهدی علیه السلام نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است ابهامی در کار است، حالا به تعبیر دیگر عرض کنم که آیا معاویه حضرت علی علیه السلام را بهتر میشناخت یا من و شما، آیا منصور دوانیقی بهتر امام صادق علیه السلام را میشناخت یا من و شما، باور کنید او بهتر میشناخت که خوب جای شرح و بحث الان نیست، کاملاً بهتر میشناخت، آیا هارون رشید امام موسی جعفرعلیه السلام را بهتر می شناخت یا من و شما، با جرأت میگویم هارون الرشید بهتر میشناخت، مأمون عباسی که از تمام خلفاها باسوادتر و دانشمندتر بود، خیلی آدم زبر و زرنگ و دانشمند بود، مأمون ادعای تشیع میکند و میگوید که من تشیع را از پدرم آموختم، پدرش کیست؟ روضه را خواندند، شکنجههایی که برای امام موسی بن جعفرعلیه السلام بود و از زندانی تا زندانی و آخرین زندان هم زندان سندی بن شاهک بود، چه کسی این کار را کرد؟ هارون الرشید این کار را کرد، هارون الرشید نمیشناخت؟! کاملاً میشناخت، مأمون میگوید که من تشیع را از پدرم هارون یاد گرفتم، او من را روی این انداخت که حق اینجاست، چطور گفت؟ در سفری که آمده بود مکه و مدینه و در صدر نشسته بود همه در مقابلش چاپلوسی میکردند، یک وقت کسی آمد خبر داد یک آقایی با این نشانی دارد به این جلسه میآید، بلافاصله اوضاع را تغییر داد گفت دیدم آقایی با این خصوصیات تشریف آورد و پدرم دو زانو در مقابل آن آقا مثل یک شاگرد پیش استاد نشست و گوش داد و آن آقا هر چه گفت تصدیق میکرد و برای ما خیلی جای تعجب بود که هارون رشید با آن همه یال و کوپال این چنین کوچک شده است، این آقا چه کسی است؟ بالاخره جلسه طول کشید در پایان آقا خواست تشریف ببرد، گفت پدرم به من وامین ولیعهد گفت که در رکاب آقا تا منزلش برویم، گفت ما آقا را به منزل رساندیم و برگشتیم، با تعجب از پدرم پرسیدم که این آقا چه کسی بود که شما این همه در مقابلش کوچک شدید؟ پدرم به من گفت این آقا صاحب اصلی این ملک و این مسند است، میگوید من تعجب کردم!، پدر چه میگوئید، تو میدانی و چنین میکنی؟ گفت الملک عقیم، یعنی چه؟ یعنی همین سیاست، همین که الان میبینید، یعنی آقایان هنوز شک دارند که حق با اسرائیل است یا با فلسطین مظلوم، مواضع سیاسی، حزبی را ببینید، هنوز مشکلات زندگی خودشان را با نوکری و چوکری حیوانی میخواهند به وسیله ترامپ حل کنند، این یعنی چه؟ نستجیربالله نماز هم میخوانند و ادعا مسلمانی میکنند، در ایران انقلابی هم هستند اما جزو اصحاب انگلیس هستند، با این چکارش میکنید؟ تعجب میکنید، نه تعجب نکنید؛ مأمون عباسی میگوید به پدرم گفتم پدر شما چه میگوئید اگر این ملک و مسند مال اوست شما اینجا چیکار میکنید، گفت الملک عقیم یعنی همین، همین ادعاهای کذب، هنوز که هنوز نفهمیده که مثلاً حق با صدام یا با امام رحمت الله علیه است، نفهمیده که کارتر درست میگفته یا مرجع تقلید، چرا نمیفهمد؟ آن قدر خودش را به نفهمی زده که خدا بر قلبش مهر زده است، درسته، خوب منم که گرفتار نفسم هستم چرا از دیگران میگویم، چرا از خودم نمیگویم، بعد همان طور که هارون گفت مأمون وقتی خودش به ملک و سیاست منهای دین رسید برادرش را کشت و سر برادرش را در دارالاماره آویزان کرد و هر کس میآمد اول باید برادرش را لعنت میکرد، فکرمیکنم چهار سال سر برادرش را آویز کرده بود تا بالاخره کسی آمد گفت بر او و بر پدرش لعنت، دیگر جمعش کرد، دیدید، خوب برای مهسای امینی که یک ادعای کذب بود به عنوان طرفداری از زن، مهسای امینی را چه کسی کشت؟ همانهایی کشتن که پیش از آن که به پلیس برسد ازاو فیلم گرفتند، پس پیداست که چیزی بخوردش داده بودند و از نظر قانون و شرع البین علی مدعی اگر مدعی دلیل نیاورد به عنوان مفتری باید مچش را بگیرند اما اینها هیچ کدامشان نشد، با ادعای بیدلیلی که کردند یک فتنهای کردند و صد نفر از بهترینها را کشتند و چقدر آسیبهای اقتصادی به کشور رساندند و برای آنها هیچ کس نگفت که اینها را چه کسی کشت، برای بچههای شیرخوارغزه دل کسی نسوخت، برای زنها و مادرهای فلسطین دل کسی نسوخت ولی برای مهسای امینی که یک دروغ و تهمت بزرگ بود دل سوختند و اشک تمساح ریختند، میبینید کار ما به کجا میکشد، حالا بگو عمرت به چند؟
حوصله دارید که یک بخشی از روایتی که از منابع اهل سنت است راعرض کنم، از برادران اهل سنت یک منبعی را عرض کنم، میفرمایند که امین و مأمون عباسی پسران هارون رشید یک استادی داشتند که آنها را درس میداد، یک روزی استاد پیش خلیفه آمد، آقای هارون رشید خلیفه دستور داد که این بچهها یعنی امین و مأمون پیش استاد بنشینند، به استاد گفت شما سوال کن، هرچه استاد سوال کرد بچهها خوب جواب دادند، تیزهوش بودند و خوب جواب دادند، هارون به بچهها گفت که بروید، بچهها که رفتند بنا کرد به گریه کردن، این استاد بزرگوار که معلم آنها بود گفت خلیفه اینجا که جای گریه نبود بچهها اینطور خوب جواب دادند جای خوشحالی بود، خلیفه گفت بله شما این را میبینید اما من چیز دیگری میبینم، استاد گفت چه میبینید؟ خلیفه گفت میبینم که اینها به جان هم میافتند و همدیگر را میکشند، استاد گفت آیا کاهن خبر داده؟ گفت نه کاش کاهن خبر میداد، گفت که منجم خبر داده، نه کاش منجم خبر میداد، کسی خبر داده که در حرف او تردید نمیشود کرد، ]استاد[گفت چه کسی؟ ]هارون[گفت وصی از اوصیا پیامبران، این در گوشتان باشد این روایت مال اهل سنت است، گفت وصی از اوصیا پیغمبران چنین خبر داده و این کار الا و لابد خواهد شد، گریهام برای این کار است، خوب هارون رشید آدم پُرهیبتی بود، او]استاد[ دیگرجرأت نکرد بیش از این بپرسد ولی در ذهنش بود، هارون الرشید هم تمام تلاشش را کرد، یعنی چیکار کرد؟ یعنی رفت درب خانه کعبه را باز کرد و پسرها را به آنجا آورد، بعضی از وزرا و وکلا را هم به آنجا آورده بود، آنجا به پسرش امین گفت ]کاغذ و قلم [بردار و وصیت مرا بنویس، او نوشت که بعد از من امین ولیعهد است و بعد از امین مأمون ولیعهد است و در حکومت امین شرق کشور تحت حکومت مأمون خواهد بود، اینها را امضا کرد و بقیه هم امضا کردند، اینها را بخشنامه کرد و به همهی استانها فرستاد که همه بدانند برنامه این است که دیگر در آن مخالفتی نباشد، تمام شد نه، هارون که از دنیا رفت به همان نحوی که حالا در آن فیلم روایت عشق شاید بخشی از آن را دیدهاید، طبق وصیت نامه او]هارون الرشید[ این انجام شد اما اینها به جان هم افتادند و همانطوری که اشاره کردم ]مأمون[ برادرش را کشت و سرش را آویز کرد و تا چهار سال به او لعنت میکردند، در این جریان یک روزی آن استادی که عرض کردم یک روزی پیش هارون آمد و بچهها آمدند و سوال کرد و خوب جواب دادند، آن استاد آمد به دیدن شاگردش، شاگردش چه کسی بود؟ مأمون خلیفه عباسی بعد از هارون خلیفه مقتدرعباسی، استاد از شاگردش که مأمون پرسید گفت آقای مأمون به خاطر داری آن روزی که شما آمدید در فلان تاریخ من از شما سوال کردم و خوب جواب دادید و رفتید، شما که رفتید پدر شما گریه کرد، پدر شما نگران بود، از یک خبر غیبی خبر میداد و من از او پرسیدم کار منجم است؟ گفت نه، کار کاهن است، گفت نه، کاش اینها میبود، گفت وصی ازاوصیا پیامبران خبر داده که اینها همدیگر را میکشند، از تو میپرسم میدانی آن وصی از اوصیا پیغمبران چه کسی بود؟ گفت بله میدانم،گفت چه کسی؟ گفت موسی بن جعفر علیه السلام، دقت کردید، این روایت عامه نقل کرده است مال برادر اهل سنت است، هارون رشید پسرش مأمون وصی از اوصیا پیغمبران را چه کسی معرفی میکند؟ حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام.
عمرهر کسی بستگی دارد که چه میپرستد، هدفش چیست، مال میپرستد، خود میپرستد، کافر را میپرستد، ترامپ را میپرستد، انگلیس را میپرستد، هر چیزی را که میپرستد نرخش همان است و نکند من و شما به عنوان مسلمان فردای قیامت که خون این بچههای غزه، بچههای فلسطین، بچههای لبنان نکند در دل من و شما هم یک ذره تمایلی باشد و با قاتلین آنها مشهور بشویم، کسانی هم که در راه اشتباهند حالا شما در تبین، تبیین که حتماً بلندگو لازم نیست کسی سخنرانی کند آن هم ناقص و درهم شکسته، کسانی را اگر میشناسید که مرتبط با ظلمه هستند این هشدار دین و خدا را به آنها بدهید که کمک ظلمه عاقبت شری دارد ولو در حد کم،سابق قلمها را میتراشیدند، اگر قلمی را آماده کند برای کاتبی که ستمگراست، اگر همراه ستمگر در روز ماه رمضان سفر برود سفرش حرام است، در یک جبهه که با هم میجنگند جبهه حق و باطل، همه که کار نظامی نمیکنند، کار نظامی را آن سربازی میکند که لحظه لحظه به او کمک میشود، امکانات میرسد، مهمات میرسد، سلاح میرسد، اما آن کسی که در آشپزخانه دارد غذا درست میکنه او که نمیجنگد، بله نمیجنگد ولیکن فرق نمیکند او با سرباز با هم محشور میشوند، اگر در جبههی حق است با حق محشور میشود اگر در جبههی باطل است با باطل محشور میشود، امروز دنیا دو قطب شده است، این قطب مظلومین عالم، آن هم ستمگران، اینهایی که دم از مذاکره با ترامپ میزنند و دم از مذاکره با انگلیس میزنند، مذاکره با بیگانه میزنند و با کمال رسوایی ارتباط با این ستمگران بینالمللی را مطرح میکنند حواستان باشد در خون همهی بچهها شریک هستند، تا نمردند توبه کنند، این گناه بزرگی است، گناه خطرناکی است، اگرمیشناسید نصیحت کنید، به حق برگردند، به خدا برگردند، به دین برگردند، به امام رحمت الله علیه برگردند، حق از باطل روشن است.
و نعوذبالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، صلوات بفرستید.
[۱] -آخرین دعای امام حسین علیه السلام
[۲] -سوره انعام،آیه ۱۴۹
[۳] -سوره بقره،آیه ۱۳۴
[۴] -سوره بقره،آیه ۲۵۶
[۵] -سوره اعراف،آیه ۱۵۷
[۶] -سوره بقره، آیه ۱۴۶
[۷] -سوره بقره، آیه ۸۹
[۸] -همان.
[۹] -همان.
[۱۰] -سوره صف،آیه ۶