بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله. با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشین علم و ایمان. عرض تبریک و تهنیت پیروزی غزه مظلوم بر گرگ های بین المللی.
این روزها در رسانه های جهانی به زبان خود دولت مردان امریکایی و اسرائیلی از این به عنوان یک امر شگفتآور تعبیر می کنند. خیلی شگفت آور است، جنگ علیه غزه که تنها اسرائیل نبود، یک جنگ بین المللی علیه یک گروه! چطور می شود آمریکا با همه یال و کوپالش بود، کشورهای اروپایی بودند عرب های سازشکار بودند، همه علیه یک گروه که باریکه غزه اندازه همین بیرجند بیشتر نیست. اینها که نه نیروی هوایی داشتند نه پدافند هوایی داشتند، به صورت دلخواه هواپیما می رفت از خانههایشان از بیمارستان هایشان از مسجدشان از خودشان از چادرنشین های آواره شان از زن و بچه و غیره، هم زمینی هم هوایی قتل عام می کردند. من روزی را به خاطر دارم که کشورهای عربی با اسرائیل جنگیدند و شش روز بیشتر نتوانستند دوام بیاورند؛ اما اینجا یک جنگ بین المللی علیه یک گروه بود بحث کشور که نیست. «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[۱] «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»[۲] .
خُب؛ این یک طرف قضیه است. یک مطلب دیگر در خلال این هست که دقت دارید، چند بار از فرمایشات حضرت آقا در طول این مدت از اولِ شروع این (حملات به غزه)، که حضرت آقا به صورت قاطع فرمود که قطعا اینها پیروزند. نمی شد فهمید که چطور پیروز می شوند، اینها که دست خالی هستند را هر روز قتل عام می کنند، آنها هم که مجهز به همه تجهیزات با بمب های چند تنی که روی سرشان می ریزند؛ اینها چطور پیروز می شوند! امروز خودشان این را به عنوان یک امر شگفت آور مطرح می کنند. بنده می خواهم عرض کنم که آن فرمایشات حضرت آقا در طول یک سال و نیم هم شگفت آور تر از این خود پیروزی است.
اما اینکه لباس مقدس اهل علم که شایسته آن هستید، إنشاءالله بر شما مبارک باد. یک قضیهای که حتما شما بهتر از بنده می دانید حضرت آیت الله طباطبایی مفسّر کبیر قدس سره الشریف، ایشان می فرمایند: من وقتی نجف بودم -آن موقع که مردم از گرسنگی می مردند کسی حقوقی نداشت شهریه و ماهیانهای نداشت- گفت من هم با زن و بچه آنجا بودم یک نفر از ایران که از تبریز بود هرماه فلان مقدار حواله می کرد و من آن را صرف می کردم منبع درآمد دیگری نبود.
حالا ؛ در آن تاریخ یک مشکل سیاسی پیش آمد و قطع رابطه شد و آن کمکی که از ایران، از تبریز برای من میآمد قطع شد. به حداقل من از بقالیهایی که در اطراف مدرسه بودند، به صورت قرض می گرفتم که بعد به اینها بدهم. اما این حادثه که پیش آمد از تبریز که چیزی نرسید من هم با زن و بچه منبع درآمدی که نداشتیم و فقط همان بود و آن هم قطع شد.
مدتی قرض کردم یک روز همان طور که می رفتم آن مغازه دار گفت بیا گفت دیگر ما به شما قرض نمی دهیم مدتی است که شما قرض تان را پرداخت نکرده اید. فرمود: من رفتم؛ آن شب را نتوانستم بخوابم، هم از آن طرف قطع شده هم این جا قرض نمی دهند، منبع درآمد دیگری هم که نیست، گفت آن شب را من نخوابیدم. فردا صبح دیدم کسی درب خانه را می زند – آن درهای آن موقع از شکاف های درب، بیرون دیده می شد یک نفر با قد بلند قد رشید و عمامه سفیدی و ریش و تحت الحنک و خیلی قیافه جالبی دارد، آن موقع جمعیت ها کم بود ایاب و ذهاب ها کم بود افراد شناخته شده بودند در شهری مانند نجف، ما هم همچنین آدمی را تا به حال ندیدیم بچه ها رفتند دم در، گفت که با آقا کاری دارم گفتند: بفرما آمد و گفت: من «میرزا حسین ولی» هستم و از طرف خدا آمدهام؛ خدا می فرماید که مدت یازده سال – یا بیست سال – ما شما را کی فراموش کرده ایم که حالا فراموش کنیم و شما ناراحت هستید؟ خدا روزی را می رساند. بعد آن میرزا حسین ولی گفت تا پایان همین هفته کار شما درست می شود این را گفت و رفت. وقتی رفت روی حرفش متمرکز شدم که می گوید من از طرف خدا آمده ام ولی خب یک خط و نشانی گذاشت که گفت که تا پایان هفته کار شما درست می شود، اگر درست شد پس این حرفش سند دارد. بله دیدیم پایان هفته به وسیله یک کاروانی که آمدند برای زیارت یک حوالهای برای ما فرستادند و مشکل ما حل شد، و این دقیق طبق آنچه که او گفته بود انجام شد. بعد ـ آیت الله طباطبایی ـ گفت بعدها که من آمدم ایران و به تبریز رفتم، در تبریز خانه یک دوستی مهمان بودم در آن جا کتابی بود به نام «هزار مزار» مطالعه کردم و همین طور که مطالعه می کردم دیدم یک جایی نوشته «میرزا حسین ولی» است بله تقریباً همان اوضاعی که ما دیدیم یک چین کسی را معرفی می کند؛ کتاب هزار مزار. بعداً فرصتی شد رفتیم قبرستان، همین طور که می رفتیم به قبر «میرزا حسین ولی» رسیدیم که دویست سال قبل فوت شده بود!
این جا دیگر مخصوص این پوشیدن این لباس مقدسی است که شما می پوشید إنشاءالله. بعد آیت الله طباطبایی می فرماید: که گفت من میرزا حسین ولی هستم و از طرف خدا می آیم و گفت از یازده – یا بیست سال- قبل ما کی شما را فراموش کرده ایم که شما ناراحت هستید. ایشان می فرماید که من به فکر فرو رفتم در این جمله میرزا حسین ولی، که خدا فرموده از یازده سال قبل شما رو فراموش نکردیم؛ نگاه کردم از سالی است که من طلبه شدم که بیشتر از این است و با آن وفق نمی دهد، از سالی که به نجف آمده ام باز هم به آن اندازه نمی شود، بعد دقت کردم دیدم دقیقاً آنچه که ایشان فرمود مطابق با سالی بود که من لباس روحانیت پوشیدم! گویا یک بعثتی است.
امیدواریم که هم سالم باشید هم لباس مقدس را بپوشید و هم به عنوان قداست به آن نگاه کنید و واقعا مقدس است. منتها هر چیزی شرایطی دارد؛ حرمت امامزاده را چه کسی باید حفظ کند؟ «مزار بان»؛ حرمت امامزاده را مزاربان حفظ می کند؛ حرمت این لباس را هم خود شخص طلبه باید حفظ کند. بنده هم دعاگوی شما هستم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
۱۴۰۳/۱۱/۰۲
[۱] سوره مبارکه فتح/ آیه ۱۰
[۲] سوره مبارکه بقره/ ۲۴۹