بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله وصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما عزیزان، با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم بر گرگهای بینالمللی.
خُب در حد تیمم و تبرک از نوشتهی پرمحتوای حضرت آیت الله شهید مرتضی مطهری قدس سره تبرکاً] خدمت شما بزرگوران عرض میکنم[ چرا؟ چون آن چه که ایشان چه در نوشتههایشان، چه در گفتههایشان فرمودند با آن کارشناسی دقیق، تنها کسی که از عهده آن بر میآید خود ایشان وامثال ایشان هستند، و لذاست که بنده در این حد در این فرصت کوتاه اجمالاً به صورت گذرا از طرح مطالبی که ایشان با دقت بیان فرموده و نوشته استفاده میکنیم.
ببینید انسان، حالا به تعبیری که میگویند انسان موجود ناشناخته]ای است[،پیش آنهایی که آن معرفت لازم به نسبت به انسان شناسی و جامعه شناسی و مبدأشناسی و مقصدشناسی و طریقشناسی را ندارند بله انسان موجود ناشناخته است حالا آنهایی هم که سِر را تا مقصد رفتند میشناسند، فرقی نمیکند، انسان دارای یک سرمایههای عظیم است و متناسب با آن سرمایهها مسئولیت هم دارد، مسئولیت سرمایهی خودش را دارد؛ حالا اگر خود را شناخت سرمایهاش را شناخت و متناسب با آن عمل کرد انسان سعادتمندی است هم در دنیا و هم در آخرت، اما ما که در شرایط آخرالزمانی گیر افتادیم و این همه فتنهها، مشکلات، انسان خودش را فراموش کرده است، باز بدتر از آن [این] که مواجه با انسان نماهایی میشود که اینها «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»[۱]، انسان نماهایی که بدترین جنبندههای روی زمین هستند و از انسانیت که چه عرض کنم موجب ننگ حیوانات هم هستند، همین که میبینید ، همین جنگلی که درست کردند و این همه ظلم و بیداد و تجاوز و تعدی انسانکُش و ویرانگری و.
در این نوشته که تحت عنوان «ولاءها و ولایتها» که خیلی هم کم حجم است عنایت دارید، این را هم باید یادآور بشوم که خلقتاً در شناخت انسان یک موضوعاتی در زندگی انسان است و به دلیل اینکه جزء خلقتش است از آن نمیتواند شانه خالی کند، بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداد،امتحان کند حالا یکی از آنها مسئلهی عبادت است، حالا بنده و شما تصور میکنیم که عبادت مثلاً نماز فلان یک عده انجام میدهند، نه، بحث این نیست، او آثار به اصطلاح آن حس پرستش است اما خود حس پرستش در همه هست و به عنوان عشق انسان را در بند قضایا قرار میدهد، آن وقت یک عبادت حق هست، بقیه هم عبادت میشود اما عبادت باطل است، اگر خدا را نپرست پول را که میپرستد، نمیپرستد؟ خود را که میپرستد، شکم پرست، شهوت پرست ؛ پرستش است دیگر، در قرآن کریم سوره مبارکه کافرون،«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ،قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»[۲]،بنابراین کافرازعبادت نمیتواند فرار کند، بله از عبادت حقه شانه خالی کرده است، خوب باطل را عبادت میکند فرق نمیکند، اصل عبودیت که هست،«قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»[۳]، این را عبادت میکند، این را هم عبادت میکند، بنابراین نمیشود ازعبادت شانه خالی کرد چون در نظام خلقت اینطور آفریده شده است، یا انسان از حکومت نمیتواند شانه خالی کند، انسان مدنی الطبع آفریده شده، به صورت فردی، شخص، بله مثل یک حیوانی میتواند در جنگلی صد سال هم زندگی کند اما هیچ رشدی ندارد، چرا؟ چون انسان مدنی الطبع آفریده شده است، انسان در جامعه میتواند رشد کند، آنوقت ناچاراست که وقتی جامعه شد حکومت داشته باشد، حالا این هر چه از زیر بار فرار کند ، او را زیر بار میکشند بعد چه کار میکند، همچنین انسان در زندگی خودش از سمبل به عنوان پیشوا«لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً»[۴]، هر کس به هر کیفیتی یک شیوه را عمل میکند، یک سمبلی دارد، حالا حق یا باطل، او بحث دیگری است، بنابراین انسان نمیتواند و لذاست که در قرآن هم این را ذکر شده دیگر، یک جا فرموده«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»[۵]، پیشوایانی که به امر الهی به دین الهی مردم را هدایت میکنند، این نصف قضیه است، نصف قضیه هم «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[۶] پیشوایانی که مردم را به آتش میکشند، به سمت آتش میبرند، پس اینطورنیست که اگر از امامت حق سر بپیچد از امامت سرکشید، نه، از امامت سر میکشد، امامت باطل را میگیرد، ولایت هم همین طور است،«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»[۷] ولیِ اهل ایمان خداست، «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»[۸]، خوب آن کسی که از ولایت الله سر برتابد، ولایت یک ستمگر را به عهده میگیرد، اما از ولایت نتوانسته سربرتابد، اینجا بحثهای ریزه کاری و بحثهای ادبی و بحثهای لغوی وغیره که دراین بحث گذرا دیگر وارد آنها نمیشود شد، اما اجمالش این است که استاد بزرگ حضرت آیت الله مرتضی مطهری قدس سره شهید علم و عقل، ایشان در این مسئله ولایت یعنی قُربی که، نزدیکی که، هیچ فاصلهای نباشد، این اتصال را مانع باشد، اصل وَل به این معنی است یعنی به گونهای باشد که هیچ مانع و فاصله بین آنها نباشد، آن چیزی فاصله میشود که مانع باشد واِلا آن چیزی که مانع نباشد فاصله هم نیست، مثلاً این برقی که اینجا روشن است به کجا وصل است، به نیروگاه وصل است، ممکن است فاصله مکانی داشته باشد اما مانع ندارد، بین این لامپ و آن نیروگاه فاصلهای نیست، بنابراین نور میدهد؛ این امور هم همین طور است.
بعد ایشان مراحلی را ذکرمیکنند که این سرمایهها اگر حفظ بشود بعد به آن نتیجه نهایی میرسد، اگر چنانچه این سرمایهها ضایع بشود و بالاخره به صورت کارشناسی صحیح روی آن عمل نشود و آن مهندسی لازم صورت نگیرد، مثل بسیاری از قضایایی که بینتیجه میماند این هم بینتیجه میماند، حالا یک شرط اولیه دارد که از آن تعبیر میشود به ولاء منفی، حالا که میخواهد متصل باشد متصل به چه باشد، به حق، به ولایتالله، شرطش این است که این را میگوئیم ولاء منفی این است که با آنچه که ضدیت دارد فاصله بگیرد، شما در مسائل روزمره زندگی که یکی از آن ها صحت و بیماری است، صحت و بیماری وجود دارد، مخصوصاً بعضی از بیماریهای بسیار مسری هستند مثل وبا، طاعون ، کرونا و غیره، وقتی که بیماری کرونا بود چه کار میکردید، با مریض فاصله میگرفتید، یک کسی که جذام دارد از او فاصله میگیرید، بله آنهایی که ایزوله هستند مصونیت دارند، نخیر، چرا فاصله نمیگیرند؟ چون ایزوله هستند و به صورت عادی باید فاصله را حفظ کرد، بنابراین انسان مؤمن که ولایتالله را میپذیرد باید ازآنچه که بین او و خدا فاصله میشود، ]فاصله بگیرد[، چه فاصله میشود؟ نزدیک شدن به آنهایی که بیمار فکری هستند،اتفاقاً دربعضی از کشورها حالا بیمار تن، همین مسائل پزشکی معمولی، بیمار روانتنی پزشکیاش فرق میکند، پزشک بیماری روان با او فرق میکند، پزشک بیماری فکری که معمولاً پزشکی این کار فلاسفه ذیربط هستند که درآن باب تخصص داشته باشند؛ یکی از دوستان میگفت به فلان کشور رفتم بعد درآن بخش پزشک فکری، بیماریهای فکری را علاج میکنند، گفت که فلاسفهی خود آن کشورازعهدهشان ساخته نبود، ایشان که روحانی بودند ومالِ جامعه اسلامی بود گفت که آنها را به ما حواله میدهند و ما پاسخشان هستیم و بسیاری هم از اینها یا بعضی ازاینها هم وقتی وارد این بحث میشوند مسلمان هم میشوند، بیماری فکری؛ این فاصله یعنی از جهت بهداشت، بهداشت فکر، بهداشت عقیده، بهداشت اخلاق، بهداشت سیاسی، بهداشت نظامی، فرق نمیکند، برای چه میگویند نیروهای مسلح قانوناً در احزاب نباید شرکت کنند، چرا؟ به خاطرهمین مسئله است، به خاطر اینکه این ننگی که همیشه بر پیشانی ارتش سوریه خواهد ماند که درمقابل دشمن ایستادگی نکرد، این جهتش چیست؟ جهتش این است که قبلاً تأثیر پذیرفتهاند، اگر ارتباطات از قبل نباشد، تأثیراز بیگانه نپذیرد آدمی که اندکی شعورداشته باشدهمچین کاری را نمیکند که کشورش، ناموسش، همهی هستیاش،همهی سرمایهاش،همه چیز را تحویل دشمن بدهند، بله ما نمونهاش را در دوران رضاشاه کثیف هم دیدیم که یک ارتش شاهنشاهی برای کشتن مردم خودش ساخته بود، آن مسجد گوهرشاد با جمعیتش را به مسلسل بست بعد هم زنده و مردهشان را زنده به گور کردند، با مردم خودشان این کارها را میکردند، این ارتش برای چه بود، ارتش برای کوبیدن مردم خودی بود، اما وقتی بیگانهها وارد ایران شدند پادگانها خالی شد، همه فرار کردند، این ارتش سوریه هم همین کار را کرد، چرا؟ چون مریض بود، این همان چیزی است که در تعبیر به اصطلاحات دینی به آن تبری میگوئید، تبری یعنی چه؟ یعنی حفظ این فاصله بین ما واندیشهی بیگانه باید حفظ شود، کتب ضَلال چرا حرام است؟ در عین حال که گفتم به صورت استثنا افراد کارشناس هیچ مانعی ندارد، تبری هیچ مانعی ندارد،بلکه واجب هم هست، این حاشیه را هم حضرت استاد مرتضی مطهری یادآور شده است که این فاصله گرفتند احیاناً به معنی این است که به آنها احسان نکنید یا عدالت نکنید نیست؟ نخیر، آنها اگر دشمن حربی نیستند بر شما تاخت و تاز نکرند «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ»[۹]، بله او این طوری است اما درعین حال از احسان شما باید برخوردار باشد، ازعدالت شما باید برخوردار باشد و لذاست که زکاتی را که جمع میکنید میتوانید به آنها بدهید، مصرف زکات مصارفی دارد که یکی از مصارفش چیست؟ آنها کفار اهل کتابی هستند که همسایههای کشور شما هستند، در کنار مرزهایشان میتوانید به آنها بدهید؛ ببینید چقدر این دین حساب شده است،حساب همه چیز را کرده است، پس آن طرف تبری چیست؟ تولی، در روایات دارد که این دواصل دین هستند، حقیقت دین اینها هستند، آنچه که بر شما انجام میدهید لوازمش است نه خودش، خود دین تولی و تبری است، خوب تبری میشود ولایت منفی، ولایت مثبت، اگر من مسلمان باشم اما اگر فقط اسم مسلمانی که هیچی، ولایت مثبت عام ، یعنی چه؟ یعنی «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»[۱۰]،شما به عنوان مؤمن خودی دارای اندیشهی ناب توحیدی هستید، شما همه باید با هم باشید، باهم باشید یعنی چه؟ همه باید هم را دوست بدارید، به هم احسان کنید، به هم خدمت کنید، درعناوین مختلفی که در بحثهای اخلاقی اسلام یا حقوقی اسلام آمده است، پدر و فرزند، فرزند و پدر، همسر، همسایه ، صله ارحام و قشرهای مختلف مؤمنین، اینها موظف هستند با هم باشند «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»[۱۱]، درست مثل اینکه آن هم جزء پیکره شماست، درد او درد شماست، خوشحالی او خوشحالی شماست، که در این باب چقدر مطالب و مسائلی که واقعاً جالب است میباشد، بله، این اندیشههای خود پرستی و مال پرستی و تفکر زشت لیبرالی که در واقع منافع فرد را، که انتیجهاش همین بیدردها وهمین سبعیتها و درندگیها و بیتفاوتیهاست، او از ساحت مقدس شما بیرون است، بله چه فرهنگی در تمدن اسلامی بوده که نفوذ فرهنگ اروپا به آنها آسیب زده است.
در تاریخ به نظرم این دارد که یک وقتی حالا در بغداد یا شهری دیگری بوده، بازار آتش گرفت، بعد یک آقایی مغازهای داشت به سمت بازار میدوید تا ببیند آتش مغازهاش را گرفته یا نه، میدوید، یک نفر که او را می شناخت از سمت بازار میآمد بعد به او گفت که آتش بازار محل مغازه شما نبود، یک بار گفت الحمدلله، یک مرتبه متوجه شد، وقتی متوجه شد چه شد؟ حالا کم یا زیاد حالا میگویند این آقا چهل سال خدا را استغفار و توبه میکرد، برای چه؟ به جهتی که بازار آتش گرفته یک کسی آمده به ایشان گفته که مغازه شما آتش نگرفته است گفت الحمدلله، یعنی چه؟ یعنی من از دیگران جدایم، الحمدلله!!! معنیاش این است، متوجه حرفش شد حالا چهل سال بیشتریا کمتر این فقط استغفار میکرد که چه بیدردی، چه مرض بی ایمانی است، مگر بین من و بین همسایهی من فرق است، من چرا اینجا گفتم، جای الحمدلله نبود، استغفار میکرد از گناهی که یک بار گفته الحمدلله؛ این میشود ولاء مثبت عام، همه را دوست میدارد، جامعهی خودی را، همه را دوست میدارد، درد دیگران دردش است، جامعهای که اینطوری باشد خیردیگران خیرش است و شَر دیگران شَرش است، انسانی است که درد همه را احساس میکند این فرهنگ شماست که اینطور تعریف شده است، خوب یک ولاء دیگر هم هست، ولاء چیست؟ ولاء مثبت خاص، این ولایت عمومی همهی مؤمنین، همهی مسلمین به نسبت هم، همواره هم را دعا کنند، همواره خیرخواه هم باشند، همواره غم همدیگر را بخورند، باید اینطور باشد، که«اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِالْمُسْلِمینَ»[۱۲]، خیر همه مسلمانها را میخواهد، شبها دعا میکند، روزها دعا میکند، از دستش کاری بر بیاید همان که شماها الحمدلله همواره انجام میدهید، الحمدالله درایران اسلامی ما و مخصوص خراسان جنوبی درهمهی کارهای خیر شما الحمدلله حضور دارید، او همین ولاء مثبت عام است که الحمدلله شما بالاتر از آن هم دارید، آن چیست؟ آن ولای مثبت خاص، یعنی چه؟ خداوند ولاء دوستی اشخاص خاصی را به صورت ویژه قرار داده که محبت آنها یعنی دین بی محبت آنها یعنی[هیچ] ، که حتی این منبع غیر از برادران شیعه، این منبع در کتب برادران اهل تسنن هم دارد عیناً همین، از قبیل زمخشری و از قبیل فخر رازی و غیره اینها روایایتش را ذکر کردند، احادیثش را ذکر کردهاند،«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰۗ»[۱۳] و او ولایت اهل بیت علیهم السلام است، این سرمایهی عظیم، خوب ولایت اهل بیت علیهم السلام که در قرآن تصریح شده است فلسفهاش چیست؟ محبت اهل بیت علیهم السلام فلسفه اش چیست؟ فلسفهاش این است که خدا این سرمایهی بزرگ را به شما داده است یک وقت تصور نشود که محبت ما مثلاً به امام علی علیه السلام، امام صادق علیه السلام، به امام زمان علیه السلام، آنها از آن منافع ببرند، آنها انسان کامل هستند و انسان کامل خدا او را بینیاز قرار داده، هیچ نیازی به من و تو ندارند، حالا کجا میرویم، راه دور نرویم، از خودِ قرآن استفاده کنیم، خدا به پیغمبر میفرماید که «قُلْ» پیغمبر این پیام را به مردم برسان که آن آیه«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰۗ»[۱۴]،این یک پیام دیگر هم دارد، «قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْۖ»[۱۵]یعنی چه؟ یعنی پیغمبر به اینها بگو آنچه را که به عنوان محبت اهل بیت به مردم ابلاغ شده آن نفعش مال مردم است نه مال اهل بیت علیهم السلام،«قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[۱۶]، به نفع شماست، چرا به نفع ماست؟ چون محبت سنخیت می آورد و بر اساس سنخیت آنجا انسان نجات پیدا میکند، اول باید به وسیلهی محبت از سنخ شیوه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بشویم و بعد ازامتیازاتش برخورداربشویم، اول باید سنخیت پیدا کنیم با امام صادق علیه السلام که انسان کامل است، بعد راه به روی شما باز بشود، من که دهها جا گرفتارم و اصلاً سنخم سنخ امام صادق علیه السلام نیست
ذره ذره کاندرین ارض و سماست ** جنس خود را هر یکی چون کهرباست
ناریان مر ناریان را جاذباند** نوریان مر نوریان را طالباند
اهل آتش با هم سنخیت دارند، اهل ایمان با هم سنخیت دارند، بنابراین وقتی خدای متعال این اجازه را میدهد، امتیازی میدهد که من به دنبال محبت امام صادق علیه السلام بروم، خدا به من اذن ورود میدهد، شما وقتی میخواهید حرم مشرف بشوید اِذن ورود میگیرید، این اِذن ورود است که من سنخ بشوم، اندیشهی من، فکر من، ایدهی من، اخلاق من، اینجا شباهت پیدا کند، از نوع کارهای امام صادق علیه السلام باشد، نه از نوع کارهای منصور دوانیقی، از نوع کارهای امام حسین علیه السلام باشد نه یزید بن معاویه، بله این ولاء محبت خاص است، اینها هر بخشش یک کتابی دارد، نه من اهلیتش را دارم نه شرایط و غیره اقتضا میکند مگر روح مطهری مجسم بشود بگوید من چه گفتم، اینها هر یک بحث تخصصی دارد، کلی مطلب دارد، حالا من نیم جویده گذر میکنم، چون بیش از این نمیتوانم؛ میشود ولاء محبت، این ولاء محبت و ایجاد سنخیت چه کار میکند؟ این ولاء بعدی را موجب میشود، ولاء بعدی چیست؟ بعدی ولاء امامت است، وقتی که در وجود کسی این ولاء امامت منظم شد، چه کسی میشود؟ میشود ابوذر غفاری، سنخش سنخ امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، میشود عمار یاسر، اینطوری است دیگر، این الکی که نمیشود، آن عشق است، آن محبت است، او را وادار میکند ببیند امامش چگونه است همان طور باشد، نه کم، نه زیاد، نه دنبال مال است، نه تطمیع میشود، نه تهدید میشود، فقط یک چیزی برای او مطرح است از حق، نه کم نه زیاد، لذاست که خوب دربارهی امام علی علیه السلام حدیث است که دو طرفه است، هم نسبت به حق و علی هم نسبت به علی و حق، نظیر درجه دومش مربوط به عمار یاسر است که این قضیه را نه تنها منابع اهل شیعه نخیر، حتی در جنگ صفین ، در اصحاب گمراه معاویه وقتی عمار یاسر به شهادت رسید شمشیرها را گذاشتند روی زمین و گفتند ای وای بر ما که عمار را که پیغمبر دربارهی او چنین و چنان گفته ما به شهادت رساندیم مسئله این است، سنخیت است که بعد امامت را به معنی حقیقی در این ماموم و پیرو جاسازی میکند، اینها سرمایههایی است که اگر از آن بهره برداری کنیم ،که شماها الحمدالله موفق هستید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ»[۱۷]،«الْحْمْدُ لِلّهِ الِّذي هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لْوْ لا أَنْ هَدانا اللهُ»[۱۸]، خوب وقتی اینها هست ولاء بعدی ولایت زعامت و حکومت جامعه بشری، بدون حکومت نمیتواند باشد، اشاره کردم اینها بحث دارد، انسان مدنی الطبع آفریده شده و جزآن نمیشود، اما معنی اینها چیست؟ شما بهتر از من میدانید، اما در جای خودش یک بحث تخصصی است، خوب این است که باید حاکم از طرف خدا باشد، وصل به خدا باشد، امر و نهی او امرو نهی خدا باشد، ولایت زعامت، همان است که همهی پیغمبران برای این جهت مبعوث شدهاند، درعین حال که همه هم با موانع ]برخورد میکنند[ غیر از موارد اندکی، با موانع نفسانی بشرستمگر روبرو شدهاند، اما فلسفهی بعثتشان این بوده و هست، همانطور که جایگاه ائمه معصومین سلام الله علیها درولای زعامت و حکومت یه جایگاه مسلم است، سَاسَةَ الْعِبَادِ[۱۹]، خوب وقت دارد تمام میشود، بنده به آن بخش اخیرش هم اشارهای کنم که بحث ولایت تکوینی است، شما ماشین حساب را می آورید، الان از گوشی همراهتان بالاخره این را ضرب در آن میکنید منهای آن میکنید، به آن اضافه میکنید، در پایان یک دکمه را میزنید پاسخ را میدهد، همهی امور زندگی ما اینطوری است، یعنی یک مقدماتی قطع میشود، وصل میشود، اضافه میشود، جمع میشود، کاهش میشود بعد حالا این ساعت مرا میرساند که این در چه حال است، او دیگر باید به اهلش نشان بدهند، که من در چه حالم، چقدر به دین نزدیکم، چقدر به کفر نزدیکم، چقدر به حق نزدیکم، چقدر به باطل نزدیکم، اینها هست دیگر؛
ولایت تکوینی یعنی چه؟ یعنی آن افرادی که این مقدماتی که ما اشاره کردیم صحیح طی کردند حالا وقتی این نقطه را میزنید بعد میبینید که درولایت تکوینی به جایی رسیده که انسان کامل شده است، یا در مرحلهی متکامل، که بر این عالم حاکم است.
خوب ما که تمام محکوم به این عالم هستیم، از سرمایش، از گرمایش، از روزیاش، از تنگ دستی و غیره،عناصراین عالم، هر روز ما را میکوبند، درست است؟ اما انسان به جایی میرسد ولایت تکوینی این است که اگر آن ولاءها را درست انجام بدهد به جایی میرسد که در این عالم حاکم میشود، انسان کامل اینطوری است، «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ، وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»[۲۰]، با اشاره انگشتش ماه را میشکافد«قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَ»[۲۱]، پیش چشم بهم زدن آصف برخیا تخت بُلْقَیس خانم را از یمن به اورشلیم میآورد و انواع و اقسام آنچه را که برای پیامبران«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّه»[۲۲]، بله کار خدایی دارد انجام میدهد، منتها به اذن الله،انسان کامل به اذن الله جدای از کار خدا نیست در طول کار خداست نه در عرض کار خدا .
خوب انبیاء و ائمه و اولیاء اینها بجای خودش، نخیر، ردههای بعدی به صورتهای نسبی، آیت الله نائینی میفرماید که محضر میرزای کوچک شیرازی بودیم، آقا شیخ فضل الله نوری آنجا بود، آقا شیخ عبدالکریم یزدی هم آنجا بود، بعد یک شیخ ژولیدهای با لباسهای نامرتبی وارد شد ما که نمیشناختیم این فرد چه کسی است، از من یک سوالی هم کرد، آقا شیخ جواب نداد، بعد دوباره مطرح کرد یک کسی جواب داد گفت نه مسئله این نیست آن است، اما وقتی میخواست برود میرزای شیرازی از جایش حرکت کرد و کفشهای او را جفت کرد، این چه کسی است؟ این مرجع بزرگ دارد[کفشهای او را جفت می کند] ولی در حین صحبتش و آقا شیخ فضل الله نوری پیش ازاین مسائل مشروطه در نجف بودند، به شیخ فضل الله نوری گفت که یک شیخی به نام فضل الله نوری در تهران به دار زده خواهد شد نکند تو باشی، به آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی که او هنوز در نجف بود میگوید که یک کسی به نام شیخ عبدالکریم حائری عَلم عِلم را در قم برخواهد افراشت نکند تو باشی، دست گذاشت روی شانه آقا شیخ عبدالکریم حائری که بعدها آقا شیخ عبدالکریم گفت که دستش که رسید به روی شانه ی من ، من اصلاً تغییرکردم، این چه کسی است؟ تعجب میکنید، نه، اینها الفبای قضیه است، ملا فتحعلی سلطان آبادی ولایت تکوینی ؛ پشت پردهها را میبیند، در نفوس، در اشیاء، تصرفات میکند، انسان است، انسان موجودی ناشناخته همین است ف درعالم وجود تصرف میکند، منتها به قول سعدی خدا رحمتش کند
سفرهای علوی کند مرغ جانت ****گر از چنبر آز بازش پرانی
ولیکن تو را صبر عنقا نباشد****که در دام شهوت بگنجشک مانی
بله، خیلی راه است، منتهی شرط اول، قدم اول دراین راه چیست؟ فلانی گفت که برای وصول به خدا چند قدم است گفت دو تا، گفت چیست؟ گفت اول پا روی نفست بگذار، قدم دوم به خدا میرسی، فلانی دقیقتر بود، گفت اشتباه کردی از اینجا تا جای خدا یک قدم است پا روی نفس بگذار همان جا خداست، شرط اول این حرفها این است که تسلط بر خویشتن داشته باشیم، ما بر خود مسلط هستیم؟ حالا دهها قضیه، صدها قضیه، که فقط یک قضیه که همه لمس میکنیم، شما بر ذهنتان طبعاً قدرت دارید، بر ذهنتان که ذهن در اختیار شما باشد، یا نه، ذهن شما را میبرد، الله اکبر وارد نماز میشوم خُب ذهنم از مغرب به مشرق میرود، از مسائل دنیا به کجا، از مسائل اقتصادی، از مسائل بازار، السلام علیکم و رحمة الله، چهار رکعت نماز خواندم ذهنم مرا کجا بُرد،غیر از نمازهمه جا، درست است یا نه؟ میتوانید بر ذهنتان مسلط بشوید، شرط اولش تسلط برخویشتن است تا برسد به آنجا، این است دیگر؛ حالا باز خود این ذهن چه نعمتی است، اصلاً ما هرگز به فکرافتادهایم که ذهن یعنی چه؟ چطورعمرمان را ضایع کردیم، این ذهن یعنی استعداد انسان که در طول عمرش همه آنچه را که خدای متعال«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[۲۳] به روحش عنایت فرموده است آمادگی دارد همهی آنها را بفهمد، ذهن یعنی این، حالا این نعمت بزرگ، چه نعمتی، این نعمت نامتناهی خدا به من داده من فقط از آن مزاحمت را میفهمم، آن آسیابهای آبی را به خاطر دارید، آسیایبهای آتشین را که حالا برقی شده است را به خاطر دارید، سنگ میچرخد، گندم از دول [سطل] داخل میریزد آرد میشود، این ذهن یک چنین چیزی است، یعنی همواره دارد میگردد ،شما چه کار کنید، شما به اصطلاح به آسیابان، بار بدهید ، به آسیاب بار بدهید ، یعنی گندم بریزید، جو بریزید، ارزن بریزید تا او آرد کند، دقیق دقیق، یعنی اصلاً آرد ،شما هم میگوئید دقیق بشوید مطالب را بخواهد بفهمید، این ذهن را خدا در اختیارت گذاشته است، صد سال مثل سنگ آسیا میگردد، شما بارهم دادید،بار فکر، فکر ، با دادهاید تا برای شما دقیق باز کند که این مطلب چیست و به کجا میرسد؟ هرگز این کار را کردهاید؟ من این کار را کردهام؟ نزدیک به نود سال عمرم را ضایع کردم، نود سال این دستگاه کار کرده است، آماده، اما من چند دقیقه توانستم درعمرهشتاد و پنج سالگی از آن استفاده کنم؟ هیچی، بله اولین قدمش این است که بر ذهن خود مسلط بشوید، آخرینش هم این است که ملا فتحعلی سلطان آبادی بشوید؛ خوب حالا ما که عمرمان را از دست دادیم، همش حسرت میخوریم، افسوس میخوریم، علاج ندارد.
این جلسه، این نوجوانهای عزیز که شرکت کردند اینها از همین حالا تصمیم میگیرند که دقیقاً این مسائل و اندیشههای مطهری را تعقیب کنند و انشاءالله خودشان از مطهری هم بالاتر بروند.
عذر میخواهم، وقت شما را گرفتم و از من که ساخته نیست در این باره صحبت کنم اما به اهلش مراجعه خواهید کرد.
ایدکم الله و ثبتکم الله بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة. صلوات بفرست.
[۱] -سوره انفال،آیهی۲۲
[۲] -سوره کافرون، آیات۲-۱
[۳] -همان.
[۴] -شرح نامه ۴۵ نهج البلاغه
[۵] – سوره انبیاء،آیهی۷۳
[۶] -سوره قصص،آیهی۴۰
[۷] -سوره بقره،آیهی۲۵۷
[۸] -همان.
[۹] -سوره ممتحنه،آیهی۸
[۱۰] – سوره توبه،آیهی۷۱
[۱۱] -همان
[۱۲] – مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی ، (اعمال مشتركه ماه رمضان)
[۱۳] -سوره شوری،آیهی۲۳
[۱۴] -همان.
[۱۵] -سوره سبأ، آیهی۴۷
[۱۶] -همان.
[۱۷] – اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص ۴۶۴؛ زاد المعاد – مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص ۲۰۳.
[۱۸] -سوره اعراف،آیهی۴۳
[۱۹]– بخشی از زیارت جامعه کبیره
[۲۰] – سوره قمر، آیات۲-۱
[۲۱] – سوره نمل، آیهی۴۰
[۲۲] – سوره آل عمران،آِیهی ۴۹
[۲۳] -سوره بقره، آیهی۳۱