خانه / درس اخلاق / طلاب / متن بیانات / متن بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در درس اخلاق مکارم خوبان / جلسه نهم

متن بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در درس اخلاق مکارم خوبان / جلسه نهم

سلسله جلسات درس اخلاق طلاب مکارم خوبان جلسه نهم در مدرسه علمیه سفیران هدایت بیرجند

۱۴۰۲/۰۲/۲۸

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله آل الله واللعن الدائم علی اعدائه اعداء الله

با سلام به امام زمان و با سلام و درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما و همه سنگرنشینان علم و ایمان، مجدد عرض تسلیت ایام شهادت حضرت ابی عبدالله امام جعفر صادق(ع) و پیشاپیش تبریک و تهنیت دهه کرامت و میلاد مقدس حضرت فاطمه معصومه و امام ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء.

معمولاً اینطور است که گرفتاری های دنیا همواره ذهن بشر را به خودش یعنی به دنیا و گرفتاری‌های دنیا مشغول می‌کند یا سرگرم می‌کند به طوری که حتی فرصت نمی‌کند انسان به خودش هم توجه کند که چه کسی هستم؟ چه چیزی هستم؟ از کجا می‌آیم؟ به کجا می‌روم؟ فعلاً در چه شرائطی هستم؟ اینها را برای قیامت می‌گذارد تا تصفیه حساب شود و بعد بداند البته آن کسی که به حق باطن انسان را می‌داند خداوند متعال است و انسان شناخت باطن برخودش هم مشکل است، «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ»[۱]، اما این فرق می‌کند با اینکه انسان خودش را فراموش کند، « نسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[۲] از صبح که بیدار می‌شود همین چیزی که می‌بینید در دنیا چه خبر است؟! تا وقتی که شب می‌خوابد، حال چه خواب می‌بیند بحث دیگری است.

حال اگر وقتی فرصتی شد که به خودمان بخواهیم توجه کنیم که شما البته الحمد لله متوجه هستید، در حالت خیر هستم یا در حالت شر هستم؟! چطور تشخیص بدهم که در حالت خیر هستم یا در حالت شر؟ انواع و اقسام کارها و گرفتاری‌ها و سرگرمی‌ها وجود دارد، حال اگر این واقعیت را بخواهیم پیش از قیامت در حد طاقت بشری نسبت به خودمان، قبلاً که چرتکه می‌داشتند، الان که ماشین حساب هست، بردارم و ببینم که به هرحال در چه شرائطی هستم؟ روی چه چیزی باید حساب کنم؟ روی نماز، روزه، زکات، حسن خلق و…؟ ببینیم چقدر حسنه است و چقدر سیئه هست؟، چقدر خیر هست و چقدر شر هست؟ این اعمال جوارحی که بسیار هم اهمیت دارد و هریک در جای خودش جایگاه تعریف شده‌ای دارد اما مطلق نیست.

در روایت می‌فرماید که « إذا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فيكَ خَيرا فَانظُر إلى قَلبِكَ»[۳] همه اعمال و رفتار جوارحی در جای خودش تعریف شده، مقدس، خوب، ارزشمند اما بالاتر از اینها انگیزه اینها می‌باشد، ممکن است کاری ظاهرش عبادت باشد بسیار هم با دلی سوخته انجام شود اما در عین حال عین معصیت باشد، نمازش را با بالاترین حضور قلب پشت سر معاویه می‌خواند! این طاعت است یا معصیت؟ از نظر جوارحی یا بسیاری از کارهای دیگر، شمشیر می‌زند اما پشت سر یزید شمشیر می‌زند، مدیریت می‌کند اما کمک ظلمه می‌کند، امین است اما امانتدار دزد است، ببینید از نظر اعمال جوارحی کاملاً درست است اما مبداش درست نیست، این روایت چقدر زیباست! « إذا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فيكَ خَيرا فَانظُر إلى قَلبِكَ».

حال « فَإِن كانَ يُحِبُّ أهلَ طاعَةِ اللّه ِ ويُبغِضُ أهلَ مَعصِيَتِهِ فَفيكَ خَيرٌ وَاللّه ُ يُحِبُّكَ»[۴] کشش دل به کجاست؟ جاذبه‌اش با چه نقطه‌ای است؟ این مهم است، آن چیزی که ماهیت ما را حقیقتاً به ما نشان می‌دهد همان است، بنابراین حب و بغض، تولی و تبری، معیار اصلی هستند، اصول دین را تعریف می‌کنید، فروع دین را هم تعریف می‌کنید، حب و بغض، تولی و تبری، جزو اصول دین هستند و یا اینکه جزو فروع دین؟ یا جزو هردو؟ یا نه اینکه هردو مستقلاً اصول ایمان هستند اگر این درست شود همه چیز هم درست است اگر این ویران باشد همه چیز ویران است ولو از نظر اصطلاح ظاهری نامش هم عبادت باشد، ببینید این چقدر کارشناسی شده است برای شناخت هویت خود و حقیقت دین خدا این است، بقیه لوازمش هستند، بله وقتی چهارچوبه آن درست باشد به لازمه آن اخلاق و زبان و ترازویش، نمازش و کارهای خیر دیگرش هم درست هست اما اگر این ویران باشد آنها هیچکدام علاجش نمی‌کنند « وإن كانَ يُبغِضُ أهلَ طاعَةِ اللّه ِ ويُحِبُّ أهلَ مَعصِيَتِهِ فَلَيسَ فيكَ خَيرٌ وَاللّه ُ يُبغِضُكَ»[۵] باید حساس باشد، نمی‌شود هم خوبان را دوست داشت و یا پیروی کرد و هم بدها را، اینطور نمی‌شود.

« وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ»[۶] گاهی پیدا می‌شود مسلمان هست، نمازش را اول وقت می‌خواند، مسحبات را انجام می‌دهد و دعای ندبه هم می‌خواند اما ستمگران بین الملل را؛ انگلیس و آمریکا را تزکیه می‌کند، آنها را بزک می کند، تبلیغ می‌کند، درحالیکه در صف جماعت هم هست، قرآن می‌فرماید: «و من یتولهم» اگر کسی دوست دارد و یا اینکه از بیگانه پیروی می‌کند اما به ظاهر جزء صف جماعت و مستحبات و واجبات و اعتکاف و… هم هست « وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ» اگر در میان شما چنین افرادی هستند، از همان اول تا آخر حواستان جمع باشد که « فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»[۷] او عوضی آمده است اینطور که نمی‌شود؛ نمی‌شود که هم خداوند را دوست داشت و هم دشمن خهدا را هم پیغمبر را دوست داشت و هم دشمن پیغمبر را، هم ائمه را دوست داشت و هم دشمنانشان را، اینطور که نمی‌شود چرا نمی‌شود؟ «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ»[۸] خداوند قرار نداده است در سینه مرد «مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»[۹] خداوند دو دل قرار نداده است، یکی است، در یک دل یک محبت جای می‌گیرد، هر کس می‌گوید: «دوتا» اشتباه می‌کند این به هیچوجه ممکن نیست.

حال ممکن است برخی تصور کنند چطور اینکه نمی‌شود ما خدا را دوست داریم و میلیون‌ها محبت دیگر هم هست، هیچکدام را دوست نداشته باشیم؟  در یک دل میلیون محبت جای می‌گیرد شما می‌گویید: «دو محبت جای نمی‌گیرد»؟! بله فرقش این است که اگر در عرض هم بگیرید در عرض هم بیش از یکی هرگز ممکن نیست اما در طول وقتی که قرار گرفت همه آنها به یکی بر می‌گردد و آن تعدد ندارد، عاشقم بر همه عالم، جماد و نبات و حیوان و انسان و فرشته را دوست دارم چرا؟ چو همه عالم از اوست، اینها در پای او و در طول قرار می‌گیرند، ده میلیون هم می‌شود اما همه اینها به یک محبت بر می‌گردد و آن محبت خداست و مؤمن قلبش برای آن چیزی که اصالت قائل است؛ انسان موحد، فقط خدا را دوست دارد اما خداوند فرموده است: «پدر و مادر و استادت و عالم و پیغمبر را و مؤمنین را هم باید دوست بداری، به طور کلی انسان را باید دوست بداری، همه نعمت خدا هستند» اما در عرض هم نمی‌شود.

بسیار مساله ظریفی است در روایات دارد که شما بهتر از بنده می‌دانید، صفوان جمال، الان ترابری و حمل و نقل گفته می‌شود چون تجهیزات صنعتی است اما در قدیم کاروان و شتر و… بوده است، یک شیعه خالص کاروانچی بود، شترهای بسیار، کارکن‌های زیاد همه به صورت کاروانی قرارداد می‌بستند، مردم را، قافله را یا خانواده‌ها را به این طرف و آن طرف می‌برد و یا بار و اساس حمل و نقل می‌کرد.

 صفوان جمال که بسیار انسان مؤمن و امین بود، هارون الرشید او را خواست و گفت: «می‌خواهیم به مکه برویم» قرار داد را بستند، اینقدر پیش کرایه و قدری پس کرایه، تاریخ حرکت و…، بعد به حسب مقام ولایتی که داشت مظهر حضرت ابی الحسن ابو ابراهیم موسی بن جفر (ع) شرفیاب شد، کارش، رفتارش، امانتش، صداقتش، خدماتش همه قابل قبول بود، امام موسی بن جعفر(ع) به این مضمون به ایشان فرمود: «صفوان همه کارهایت درست هست اما یک جای آن بسیار می‌لنگد» ناگهان او تعجب کرد که چه شده است؟ حضرت برایشان روشن کردند که «قراردادی که با هارون بستی روی ایمانت تأثیر سوء دارد»، چطور مگر؟! «ممکن است برود و ظلمی کند، تصرفی کند، گناهی کند» درست هست که او اینچنین قراردادی با هارون نبسته بود بلکه قرارداد بسته بود که آنها را به مکه برساند، بله باید به این سوال پاسخ بدهد که قرارداد بسته و مقداری پیش کرایه گرفته ومقداری هم پس کرایه مانده است، «ازت می‌پرسم که در دلت به خاطر قراردادی بستی که برگردند و پس کرایه بدهند آیا درون دلت می‌خواهی که این ستمگران بمانند تا طلبت را از آنها وصول کنی؟» گفت: «بله منافعم در پس کرایه هست» حضرت فرمود: «پس شما بقاء ستمگر را می‌خواهی» بسیار وحشتناک است،.

حال ایمان و دیانت را ببینید، صفوان از مظهر امام موسی بن جعفر (ع) که مرخص شد رفت بالأخره شرکت و سرمایه گذاری که بود همه کاروان و شتر و… را به آنها فروخت و خودش را آزاد کرد، هارون الرشید او را خواست و گفت: «صفوان این چه کاری بود که کردی؟!» او عذرهایی آورد اما ضریب هوشی این طواغیت بسیار قوی است، انسان خنگ که نمی‌تواند عرض اندام کند، گفت: «این عذرهایی که شما می‌آورید قبول نیست، مساله مساله دیگری است و اگر نبود اینکه پیرمرد هستی، دستور می‌دادم سرت را از تنت جدا کنند».

ببینید که دل کجاست؟ «اَلمَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ»[۱۰] هر کسی همراه همان چیزی است که آن را دوست دارد، فردا که محشور می‌شویم چه کسی را دوست داشتیم چه چیزی را دوست داشتیم؟ بسیار مساله وحشت زایی هست، حال این استعمارگرها در طول تاریخ چه کرده‌اند، آنچه که نسبت به وحشی‌گری های مغول گفته می‌شود که علامت وحشیگری آنها این است که هرجا رفتند کشتند، سوختند، خراب کردند، این نشانه وحشیگری است، حال از جمله شهر نیشابور، حال شما ببینید آیا مغول وحشی بوده است یا اروپا، کدام وحشی تر هستند؟ تمام کارهایی که مغول کرده است به یک گوشه‌ای از کارهایی که غربی ها انجام می‌دهند نمی‌رسد، دست روی دکمه می‌گذارد و هیروشیما و ناکازاکی را که اعم از کوچک و بزرگ و ساختمان و و حیوان و… همه خاکستر می‌شوند و برای نسل‌های آینده تشعشعات آن و انسان‌های ناقص الخلقه باقی می‌ماند، این گوشه‌ای از کارهای آن هاست، هرجا انسان خوبی است او را می‌کشند، به طور کلی خوب بودن جرم است، هرجا انسان زشت قالتاق بی‌دین بی شعوری هست او را مسلط می‌کنند یعنی باید به صدام قدرت بدهند تا علامه صدر زیر شکنجه او از میان برداشته شود، حال آیا همان یکی هست؟!

 آن که چیزی نیست، آقای کلینی که جزء کاندیداهای جدید آمریکاست قبلاً از اقوام او بود که او را ترور کردند و او هم از کارهای امریکایی‌ها پرده بر می‌دارد، در رسانه‌ها هم منعکس می‌شود. با یک دروغ شما وارد عراق شدید و یک میلیون نفر را فقط کشتید، با یک دروغ بود که بوش گفت، سلاح‌های صدام را که شما تهیه کردید اما آنجه را که می‌گفتید دروغ بود، همین اروپایی‌ها سلاح‌های شیمیایی را به صدام دادند که هم عراقی‌ها را و هم ایرانی‌ها را اعم از زن و کودک و کوچک و بزرگ را و هیچوقت هم نه سازمان مللِ مسخره‌اش و نه شورای امنیتشان محکوم نکردند چون عامل خودشان بود چه زمانی مغول چنین کاری کرد؟! یک میلیون انسان کوچک و بزرگ را بی‌دلیل کشتند، حدود یک میلیون هم ناپدید شدند چه شدند؟ ۷۵ سال است در فلسطین، چه زمانی مغول چنین کاری کرده است؟ در یمن چه می‌کنند؟ در سوریه چه می‌کنند؟ گندم‌های مردم را می‌دزدند، نفت‌های مردم را می‌دزدند، کامیون‌ها را منحرف می‌کنند آن هم در کشور دیگر و بعد از حقوق بشر هم دَم می‌زنند!.

 بعد عده‌ای دنبال اینها راه می‌افتند و نماز هم می‌خوانند و روزه هم می‌گیرند و هیچوقت احساس نمی‌کنند که کجا می‌روند، فردای قیامت هم با بوش و ترامپ محشور می‌شوند، اینها که افسانه نیست، در همه گناه آنها شریک هستند، در همین ایران از آنچه که در قبل انجام دادند از ۹ میلیون مردم ایرانی که انگلیس آنها را با گرسنگی و مرض از میان برداشت تا بعد که رضاخان پلید را مسلط کرد که چقدر انسان را کشت! چقدر با امام حسین(ع) مبارزه کرد، چقدر از مدارس را بست! یک انسان بی‌سواد تریاکی، چقدر دزدی کرد! چقدر برای اربابانش آماده کرد! همه چیز را به باد دادند، یک انسان بی‌سواد احمق تریاکی، کارشان این است، مانند بن سلمان، هرجا انسان خوبی است از علامه مطهری بگیرید؛  جرم مطهری اندیشه مطهری است، از مطهری شروع شده است تا این لحظه که من و شما صحبت می‌کنیم، به بهانه‌های واهی که هیچ قانونی بدان اجازه نداده است چه قانون بین الملل و… که ۲۵۰ هزار از بهترین‌ها در کشور ما بدون هیچ دلیلی، کشوری می‌خواهد مستقل شود به شما چه ربطی دارد؟ از آن سوی دنیا آمدید ۲۵۰ هزار قتل انجام دادند هیچ قانونی برای آنها گذاشته نشد، بعد برخی ایرانی و مسلمان ما قلبش راضی است و هر روز آمریکا و فرانسه و انگلیس و کانادا و آلمان را توجیه و بزک می‌کند یعنی چه می‌کند؟ «الرّاضي بِفِعلِ قومٍ كالدّاخِلِ فيهِ مَعَهُم»[۱۱] هرکس چه از نظر زمان و چه از نظر مکان، آن طرف دنیا کاری انجام شود او دلش بدان راضی باشد چه کار خوب یا بد شریک هست، آن سوی تاریخ هزار یا دو هزار سال پیش از این بالأخره تاریخ چیزهایی را نقل می‌کند، او قلبش آن را یا تصدیق می‌کند و یا تکذیب کدام است؟ « الرّاضي بِفِعلِ قومٍ» آن قوم هرجایی که می‌خواهد باشد در هر فاصله زمانی و مکانی که باشد، « كالدّاخِلِ فيهِ مَعَهُم» او با آن‌هاست، « و عَلى كُلِّ داخِلٍ في باطِلٍ إثمانِ» [۱۲]برای هرکسی که داخل در گناهی شد به ظاهر یک گناه است اما در این تجزیه زیبای روایت بیان می‌شود که دو گناه است، کسی که یک گناه را انجام می‌دهد در واقع دو گناه را انجام می‌دهد، یک گناه از نظر جوارحی با دستش سیلی می‌زند به صورت مظلوم، این از آنِ جوارح است و یک گناه هم جوانحی است، جانحه و جارحه قلب چون اگر به این کار راضی نبود که سیلی نمی‌زد، لذا دو گناه است که یکی مربوط قلب است و دیگری مربوط به اندام، « و عَلى كُلِّ داخِلٍ في باطِلٍ إثمانِ : إثمُ العَمَلِ بِهِ ، و إثمُ الرِّضا بِهِ»[۱۳] اینجاست که « وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»[۱۴] فردای قیامت پرونده‌ای را مقابل شخص می‌گذارند که با باور طرف نمی‌سازد و آن این است که او حتی در طول عمرش گنجشکی را هم سرنبریده است اما حال خونِ مظلومین را به گردن او انداختند چون شما که با آن حزب همسو بودید و کارآنهاست شما هم که راضی بودید باید پاسخ این خون‌ها را بدهید، در پرونده چیزهای جدیدی می‌آید که در دلش هم خطور نکرده است که این گناهان از آنِ اوست.

شما که به خاطر دارید تقریباً همیشه اینطور بوده است؛ حق و باطل اما الان دیگر دنیا نه به صورت یک دهکده بلکه مانند کف دست درآمده است، هرکاری انجام دهیم یا ندهیم، کار خیر باشد یا کار شر بالأخره دو جریان امروز در دنیا حاکم است یا مارا پای این می نیسند یا پای آن دیگری و غیر آن دو نیست زیرا انسان مسئول است مگر مسئول می‌تواند بگوید که من تکلیف ندارم؟! بنابراین یا به تکلیفش در این سو عمل می‌کند یا ناگزیر در جبهه مقابل قرار می‌گیرد که بیش از همه روحانیت معظم هم این مسائل را می دانند و هم به مخاطبین خود اعم از جوان‌ها و مردم در روضه‌های زنانه، در سخنرانی های عمومی بالأخره تبیین این است، اینها حقائق دین می‌باشد، بصیرت چه زمانی حاصل می‌شود؟ بصیرت وقتی حاصل می‌شود که اینها بداند و بدان‌ها متعهد شود، « قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»[۱۵] اینطور نیست که بگوید: «بله من اینطور هستم» به جهت اینکه قرآن تکلیف کرده است به خودمان و هم آنها که در آنها مؤثر هستیم اگر کوتاهی کنم ترک فعل است، فردای قیامت او گریبان من را می‌گیرد و می‌گوید: «شما این حرف‌ها را می‌دانستید چرا نگفتید؟!». بنابراین اگر ساعتی در شبانه روز فرصتی شود بنشینیم و محاسبه کنیم که ما در حال حاضر کجا هستیم؟! در جبهه یزید هستیم یا در جبهه امام حسین(ع).

 گفتند دو طلبه در مدرسه مروی هم اتاقی بودند در تهران در دوران رضاشاه پلید، یکی از آن دو شب آمد وارد اتاق شد دید هم اتاقی او نیست، فردا، دو هفته، دوماه، یکسال، دیگر او را ندید، عجیب است او چه شد؟ با ما خداحافظی هم نکرد بالأخره شب در خواب دید که کربلا هست و حضرت امام حسین(ع) و در طرف مقابل هم عمر سعد، بعد دید یک نفر را دید که چتری را بالای سر عمر سعد گرفته تا اینکه آفتاب او را اذیت نکند، جلوتر که آمد و نزدیک شد دید که هم اتاقی اوست، بسیار تعجب کرد گفت: «شما؟!» گفت: «ناچار شدم زن و فرزندم نان می‌خواستند» از خواب بیدار شد، روز بعد آمد طرف‌های جنوب شهر، اطراف شوش و… به جایی رسید که پله می‌خورد دید آنجا تابلویی هست که تابلو هم نام دوست اوست، رفت بالا ببیند که چه خبر است! از پله‌ها بالارفت دید بله دوستش هست، آنجا بالأخره میز و صندلی هست و او نشسته هست و در یکی از کارهای ظلمه همکاری می کند، بسیار تعجب کرد، مانند دیشب گفت: «شما و اینجا؟!» او هم دقیقاً همان جمله دیشب را تکرار کرد، «ناچار شدم زن و فرزندم نان می‌خواستند».

مرحوم شیخ غلامرضا تبریزی در مشهد جریانی را نقل می‌فرمود خداوند او را رحمت کند، انسان بسیار مبارزی بود، پدر آقایان عبدخدایی ها که خانواده بسیار متدینی هستند، از قول خادمی از خدام امام رضا(ع) در آن تاریخ نقل می‌کند: «در عالم خواب دیدم که فردی درب زد، من رفتم درب را باز کردم دیدم که خرسی پشت در هست، اساسش هم در خورجین و کفش و کلاه دارد و از ما اتاق خواست که در آنجا بنشیند، ما در بالا اتاق اضافی داشتیم، از پله‌ها بالارفتم آنجا همان نقطه‌ای که دیشب خواب دیدم او نشست، خنده‌ام گرفت، گفت چرا می‌خندی، گفتم الان که نمی‌گویم شما ده روز می‌خواهید مسجد باشید روزی که بخواهید بروید می‌گویم، ده روز ماند، خداحافظی که می‌خواست بکند پرسید خنده‌ات برای چه بود؟ گفتم واقعیتش این است که روزی که شما آمدی، شب قبلش چنین خوابی دیدم، همه چیز بر تو انطباق داشت، بلافاصله گفت خوابت درست بوده است، من در استخدام ظلمه در آمدم(در حکومت رضاشاه پلید) از این خوابت پیداست که امام رضا(ع) به من توجه دارد و مرا بیدار کرده است، بنابراین من ده روز دیگر می‌مانم، از کمک به ظلمه توبه می‌کنم و این کارم را هم رها می‌کنم و به زیارت حضرت رضا(ع) می‌روم به شکرانه اینکه مرا بیدار کرد»

خداوند شما را حفظ بفرماید صلوات بفرستید.

[۱] سوره مبارکه انفال آیه۲۴

[۲] سوره مبارکه حشر آیه ۱۹

[۳] علل الشرایع  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۱۷

[۴] همان

[۵] همان

[۶] سوره مبارکه مائده آیه ۵۱

[۷] همان

[۸] سوره مبارکه حزاب آیه ۴

[۹] همان

[۱۰] الأمالى، مفيد، ص ۱۵۲

[۱۱] نهج البلاغة : الحكمة ۱۵۴

[۱۲] همان

[۱۳] همان

[۱۴] سوره مبارکه زمر آیه ۴۷

[۱۵] سوره مبارکه تحریم آیه ۶

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *