خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۱۱/۱۰ / جلسه سی و یکم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۱۱/۱۰ / جلسه سی و یکم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۱۱/۱۰ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ

با سلام به امام زمان(علیه السلام) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِيمِ، لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[۱]

اهل خرد، چه آنهایی که از مسیر عقل خودسازی کردند و مثل لقمان شدند، چه آن هایی که از طریق عرفان و کشف حقایق مانند سلمان شدند و چه آنهایی که از طریق شریعت که همه دیگران هم مسیرشان شریعت است ابوذر غفاری شدند.

تمام این جهان مانند یک کتاب لغت می ماند، همه چیز معنی دارد منتهی چون من بی سواد هستم معنیش را نمی فهمم، در این عالم چیزی لغو آفریده نشده، خوش به حال آنهایی که عمرشان را در مسیری گذراندند که معنی جهان و معنی خویش را دانستند.

مجموعه جهان خلقت که به آن عالم اکبر گفته می شود ماکتش که عالم اصغر است خود ما انسان هستیم، آنچه که در وجود ما و در بیرون وجود ما هست با هم مرتبطند، از مبدا تا معاد، حالا بنده که نه مفسرم، نه مترجمم ولی خب در حداقل استفاده عبارتی لابد بین قیامت که معاد است، یا من فی المعاد عدله، عدل خدا در معاد ظاهر می شود، اینجا عالم آزمایش است اما عدل آنجا ظهور پیدا می کند، اینجا هست، پنهان است چون ما متوجه نیستیم چه می شود اما آنجا ظهور پیدا می کند، ارتباطی بین قیامت که معاد است و بین وجدان انسان که در قرآن از آن به نفس لوامه تعبیر شده، انسان دارای سه مرحله نفسانی است، چون حیوان بالفعل است، باید خودسازی کند، انسان باشد، مرحله به مرحله، اول یک حیوان است و آنچه که بر او حاکم است غرائض است، این نفس اماره بالسوء است إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي[۲]، و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، مرحله بعدی که خودسازی می کند و از نیروی عقل و وجدان استفاده می کند در این خودسازی، خودش نسبت به خطا و گناهی که می کند از خود می پرسد، تنها پرسش نیست، شلاق می زند، زیر عذاب وجدان قرار می دهد که دوباره این کار را نکند که این باب حکایت ها دارد، می شود نفس لوامه که در آیه کریمه آمده است، حالا اگر چنانچه توفیق پیدا کرد و در جهت خودسازی ارتقاء پیدا کرد و به مقام معرفت کامل رسید و به آنجایی که به هر حال لا مؤثر فی الوجود الا الله رسید آنجا دارای نفس مطمئنه می شود، سه نفس است اما در واقع سه مرحله است.

حالا آنچه که ارتباط با قیامت دارد و معنی می دهد نفس لوامه هست، معنی می دهد دیگر، معنی آن چیست؟ اینجا سه چیز را در ردیف کنار هم قرار دهید، یکی نفس لوامه، آن دورش هم قیامت است که وجدان جهان هستی است، همانطور که نفس لوامه قیامت در درون خود انسان است، سومی چیست؟ سومی شرریعت است که در واقع تابلوها را در مسیر گذاشته، این کتاب به اصطلاح تعلیمات رانندگی را در نظر بگیرید، یک چیزهایی داخلش نوشته است، او در قلب شما نوشته است، حالا او سیر خودرو است، این سیر خود شماست، آن کتاب در فطرت شما نوشته شده است، او دورش هم که قیامت است این فطرت آمپر آن است، آمپر چه کار می کند؟ آن را نشان می دهد، آنچه هم که دین تابلو زده اینجا ورود ممنوع، اینجا حرام، اینجا حلال، اینجا واجب، اینجا مستحب، آن هم تابلوهای بین راهی، انالله و انا الیه راجعون، این حرکت شماست، حالا انسان وقتی خطایی می کند نفس لوامه او را ملامت می کند، خیلی شبیه به قیامت است و در اینجا قاضی، شاهد و مجری همه یکی هستند، در دادگاه بالاخره قاضی یک نفر است، شاهد کس دیگری، آن کسی که می خواهد اجرا کند کسی دیگر است اما در اینجا نه، چه کسی قضاوت می کند؟ همان کسی که شهادت می دهد، چه کسی شهادت می دهد؟ همان کسی که عذابش می کنی، همه یکی هستند و این معنی در زندگی انسان به وفور هست، چقدرها بوده که اشخاص یک ظلمی کردند بعد دچار عذاب وجدان شدند، نمی توانسته بخوابد، نمی تواند بخوابد، خودش خودش را به دادگاه معرفی می کند، چرا؟ چون راه دیگری ندارد، همه راه ها را نفس لوامه به رویش بسته است، شلاق می زند به او، تاریخ هم پر است از این ها، یکی،دوتا، ده تا، صدتا، یک میلیون نیست که، تاریخ پر است.

آنهایی که برای جنگ با حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) به کربلا رفتند تاریخشان را ببینید که البته بهتر از بنده می دانید، سرکرده آن ها عمر سعد، بعد حالش چه شد؟ به چه بلایی گرفتار شد؟ خودش هم می گفت هیچ مسافری بدبخت تر از من به خانه برنگشت، توی عذاب وجدان، راه نداشت، آنهایی که ترک کمک به امام حسین(علیه السلام) کردند، دعوت کردند اما رها کردند مگر بعد آنها توانستند زندگی کنند؟ آدم های خوبی هم بودند ها، اینطور خیال نکنید که بد بودند، نه، به ظاهر آدم های خوبی هم بودند، حالا در یک لحظه ای که باید تصمیم درست می گرفتند بی اعتنایی کردند، سلیمان بن صُرد خزاعی و همه آن جمعیت که اینها سران جمعیت شیعه بودند بعد دیگر این ها نتوانستند راحت باشند به گونه ای که به هر حال جمعیت توابین را تشکیل دادند و باز هم تصمیمشان یک تصمیم درست نبود به جهت اینکه خب اگر با یک تشکیلاتی واقعاً در مقابل دشمن و بنی امیه می ایستادند چه بسا باز مجدد تجدید حیات می شد اما نه دیگر چنان شکسته شده بودند که در نهایت میدان جنگ تشکیل شد اما نه میدانی که بالاخره بکشند و کشته شوند، میدانی که شمشیرها را شکستند و پیاده در مقابل لشکر جرار ایستادند و دشمن همه آن ها را تکه تکه کرد، یعنی در واقع استقبال کردند که دیگر نمانند.

شما این سربازهای آمریکایی که می آیند کشورها را اشغال می کنند از اطلاعات داخل ارتش آمریکا مسلم از بنده بیشتر اطلاع دارید، این ها در چه شرایطی هستند؟ به طور متوسط روزی هفده نفر خودکشی می کنند، چرا؟ به جهت اینکه بالاخره مظلوم کشی بعد پاسخ دارد، حجاج بن یوسف ثقفی لعنت الله علیه هر روزی چقدر شیعه می کشت، آخرشان سعید بن جبیر بود، وقتی سعید بن جبیر را به شهادت رساند نمی توانست بخوابد تا می خوابید می دید سعید آمده بالای سرش و از خواب می پرید، آن خلبانی که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کرد خیلی تشویق شد، خیلی برایش کف زدند، خیلی هدیه دادند، خیلی از او قهرمان ساختند اما او توانست وجدانش را تسکین دهد؟ ابدا، در آن تاریخ ها من به خاطر دارم که رسانه ها مکتوب اعلام کردند که این خلبان دیوانه شد، به خیابان افتاد، مگر می تواند راحت باشد؟

مرحوم فلسفی (قدس سره) در یک سخنرانی از یک دانشمند ادبیات در مصر خبر می داد در آن تاریخ به نام المنفلوطی، ادبیات هم با بقیه علوم فرق می کند، ادبیات تمامش نشاط و حال و این هاست و غرور خاصی هم در آدم ایجاد می کند، خیلی ادیب عجیبی بود و در جلسات که حضور پیدا می کرد به هر حال خیلی جایگاه داشت، بعد آن آقای محترمی وکه جلسه را اداره می کرده گفت این همکار ما یک وقت ناپدید شد، دیگر نیامد به جلسه که نیامد، چند سال گذشت و از او هیچ خبری به ما نرسید بعد گفت که در یک شبی دنبال موضوعی می گشتم، شبی تاریک بود، در خرابه های کنار شهر، در یک اتاق تخریب شده برق و چراغی سوسو می زد، وارد آنجا شدم، حالا به عنوان کمک به یک فقیر و غیره ذلک، در کنار همان چراغ کمسو احساس کردم اینکه همان دوست ماست، البته قیافه تغییر کرده بود، با او حرف زدم متوجه شدم که بله خودش است، شما کجا؟ اینجا کجا؟ این چه برنامه ایست؟ گفت به هر حال من خطا کردم، بر کسی ظلم کردم، او به من نامه ای نوشت و در نامه این ظلمی که به او کردم و آبرویش را بردم، این را به من ارائه داد.من که می دانم راست می گوید، گفت تا به اینجا رسید دیگر زانوهایم سست شد، دیگر بعد از آن افتادم و دنبال هیچ انگیزه ای دیگر نبودم، کار ما امروز به اینجا کشیده شده، حالا دوباره بخوانید لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[۳]، ببینید این آیه چقدر زیباست، چطور حرف می زند، این تنها حرف این آیه نیست، این حرف جهان تکوین است، این قضایا آنقدر حتی امروز در جهت روان شناسی و علمی جایگاه دارد که روانشناسان برای به اصطلاح علاج های تسکینی نظریه دارند دیگر، می گویند این را بازگو کنید، این را به دیگری بگویید، درد دل کنید تا سبک شوید، حتی من خبر داشتم یک وقتی که این منافقین لعنت الله علیهم که این گناه را می کنند بعد تحت همین شرایط آن وقت این ها جلساتی را دارند که برای اینکه فرد به اصطلاح تخلیه شود، عده ای هم از بعضی مسلک ها و مکتب ها این ها که در این باره کتاب ها گویاست، این ها بعد برای اینکه از فشار وجدان کاسته شود و خودشان غیر از وجدان خودشان را تنبیه کنند این ها وسایلی را تولید می کنند و خودشان را به کیفیتی می زنند، خودشان را آزار می دهند تا وجدانشان راحت شود که خب همه این ها هم انحراف بعد از انحراف است و حال آنکه در شریعت مقدس راه این ها را توبه واقعی قرار داده، تنها چیزی هم که می تواند آن را علاج کند هم در دنیا از جهت وجدان و هم در آخرت از جهت عقوبت همانی است که اسلام فرموده، برگشت به اصل خویشتن خویش، انسان است، خب حق کسی را ضایع کردی به کیفیتی او را از خود راضی کن، ظلمی کردی جبران کن، حق الناس را ادا کن و آنچه هم که مربوط به خداست به خدا برگردان و توبه کن، خب این باز گناه بعد ندارد که حتی گاهی ممکن است خودکشی کند یا خود آزاری کند، راه انحرافی، انحرافی است دیگر، آن وقت می بینید که ما کسانی داریم که از طریق شریعت جلو آمدند، آدم های گناهکاری بودند ولیکن چون از طریق رهنمود خود خدا آمدند جلو بعد زندگی سعادتمند کسب کردند، حالا نمونه های فراوان است، به عنوان به اصطلاح سمبلیک هم آن فُضَیل بن عَیاض را نقل می کنند، آدم گردنه بگیر، آدم دزد و آدم مردم آزار در نصف شبی که می خواست وارد خانه ای شود، صاحب خانه بیدار بود، قرآن می خواند و این آیه به گوشش رسید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ[۴]، روی همان دیوار که بود ۱۸۰ درجه تغییر کرد، از فردا خودش را تسلیم کرد، یک کسی هم دستش را گرفت، از این قبیله به آن قبیله، از این خانواده به آن خانواده، از آن کسانی که بین شهرها عبور می کردند، همه جا او را بردند و گفتند فُضَیل بن عَیاض همین است که از او می ترسید و دزد و خائن است، آمده که هر چه می خواهید بر سر او در بیاورید، می گفتند چون خودش آمده ما راضی هستیم، بعد آمد روی بندگی خدا، از نظر صداقت و امانت به حدی رسید در زمان هارون الرشید بود دیگر، در یک بار عامی که هارون الرشید داده بود همه رفته بودند آنجا، هارون هم که پول مردم را می دزدید، بذل و بخششی هم داشت دیگر، پایان جلسه نه یک سکه از آن سکه هایی که امروز دینمان را به آن می فروشیم، نه، پیش هر کدام یک کیسه سکه گذاشتند، پیش فضیل که گذاشتند، گفت جمع کن، من نمی گیرم، خب هارون الرشید با آن موقعیت خاصی که داشت یک آدم پر هیبت عجیب و غریبی بود، همه روی او حساب می کردند، او گفت آقای فضیل، بپذیرید، گفت نمی پذیرم، این بر همه گران آمد که این چه آدمی است، وقتی مرخص شدند و آمدند داخل کوچه، آن عالم درباری دستگاه ظلمه جلو آمد و گفت آقای فضیل، شخصی مثل هارون از تو دعوت می کند، تو کیسه سکه را نمی پذیری؟ خب لازم نداشتی به یک فقیر می دادی، دست به سینه اش زد و گفت عالمی که اینگونه باشد، اگر پول ظلمه بر من جایز نیست برای فقیر هم جایز نیست، توبه، راهش توبه است، لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ، أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ[۵]، آدم می میرد، استخوان هایش، بدنش پاره پاره می شود، تکه تکه می شود، ذره ذره می شود، آن وقت این ها را چطور سر هم می کنند؟ اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ، قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ[۶]، حالا من بی حال، بی سواد از این آیه حال نمی کنم چون در این حد نیستم اما در تاریخ دارد که معلم ثانی، معلم اول، اصطلاح معلم به کسی می گویند که در زمان خودش در همه علوم سرآمد همه علما و دانشمندان زمان باشد و چنین کسی در قبل از اسلام در یونان ارسطاطالیس بوده، معلم اول، معلم دوم یک مسلمان شیعه است به نام فارابی، بعداً معلمی به این معنی دیگر به وجود نیامده، البته ابوعلی سینا برای احراز مقام معلم سوم به صحنه آمد، در دو علم کم آورد، یکی علم سحر بود به نظرم، یکی هم چیزی دیگری بود اما در بقیه سرآمد بود و لذاست که به حد معلمی نرسید، شیخ الرئیس شد، یعنی آن جایی که شیخ الرئیس کم می آورد ها، بحث اسن است، آن جایی که شیخ الرئیس کم می آورد، معلم ثانی فارابی که یک مسلمان شیعه هست و معلم دوم است، این آیه کریمه را وقتی خواند، وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ[۷]، خب یک کسی استخوان پوسیده مرده ای را آورد پیش پیغمبر پودرش کرد به هوا، قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ[۸]، چه کسی می تواند این را زنده کند؟ حالا پیام خدا، قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ، اینجاست که معلم ثانی گفت: دلم می خواهد، یعنی آنقدر حال کرده بود این آیه را که خواند، گفت دلم می خواهد، دیگر قرینش فقط یک نفر است، در دنیا فقط یک نفر است، ارسطو است، گفت دلم می خواهد بروم قبر ارسطو را بشکافم، چون او که قبل از اسلام بوده و این آیه را ندیده، قبر ارسطو را بشکافم، او را در بیاورم، با او حرف بزنم، بگویم از این دلیل قوی تر می شود آورد؟ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ[۹]، خب دلیل برای امکان شیء ادل دلیل وقوع آن شیء است، تو چه می گویی؟ چیزی که واقع شده باز دوباره، وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ[۱۰]، همه رمز و رازهای خلقت هم که پیش علم او هست، از این دلیل بالاتر می شود آورد؟ فارابی می گوید دلم می واهد قبر ارسطاطالیس را بشکافم  و این آیه را برای او بخوانم، از این قوی تر می شود حرف زد؟ بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ[۱۱]، اما آدمی می خواهد به عنوان یک حیوان این چند روز زندگی هر کار دلش می خواهد بکند و هیچ چیز مانعش نباشد، نه وجدان مانعش باشد، نه عقل مانعش باشد، نه قانون مانعش باشد، نه پلیس مانعش باشد و لذاست که همه این ها را می خواهد کنار بزند، تعریف از نفس انسان این است، ببین ما به چه غول بیایانی گرفتاریم، آن هم در مرحله آخرالزمان و شرایط روز مشاهده می کنید، چگونه دین ها فروخته می شود، دِينُهُم دَراهِمُهُم ، و هِمَّتُهُم بُطونُهُم ، و قِبلَتُهُم نِساؤهُم[۱۲]، همینی که می بینید، حَيارى سُكارى لا مُسلِمينَ و لا نَصارى[۱۳]، این آدم های سرگردان بی هدف مثل کلب هراش این ور آن طرف می رود اما هدفی ندارد بشر امروز، عظمت خودش را، عظمت هستی را، عظمت مقامش را درک کند، نه اسمش را مسلمان می شود گذاشت نه هم دین های دیگر او را قبول دارند، همینی که مشاهده می کنید، این مظلوم کشی ها، این آدم کشی ها، این قتل ها، این غارت ها، بی تفاوتی، از همه بدتر بی دردی ها، نیست؟ که باز همان آمپری هم که داریم تازه خراب شده، وقتی خواهیم فهمید که موتور بترکد که دیگر از کار بیفتد چون باز وجدان هم که آدم را رنج می دهد آن خودش درد است دیگر، درد خوب است، بی دردی خطرناک است، ما گرفتار بی دردی هستیم، کاش درد وجدان می داشتیم تا اذیت می شدیم، آمپر را هم دیگر خراب کردیم.

و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، صلوات بفرستید

[۱] . آیات ۱ و ۲ سوره قیامه

[۲] . آیه ۵۳ سوره یوسف

[۳] . آیات ۱ و ۲ سوره قیامه

[۴] . آیه ۱۶ سوره حدید

[۵] . آیات ۱تا ۳ سوره قیامت

[۶] . آیات ۷۸ و ۷۹ سوریه یس

[۷] . آیه ۷۸ سوره یس

[۸] . همان

[۹] . آیه ۷۹ سوره یس

[۱۰] . همان

[۱۱] . آیه ۵ سوره قیامه

[۱۲] . بحار الأنوار : ۳۱/۱۶۶/۷۴

[۱۳] . همان

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *