خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۸/۰۹ / جلسه بیست و دوم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۸/۰۹ / جلسه بیست و دوم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) ۱۴۰۰/۰۸/۰۹ جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعن دائم علی اعدائهم اعداء الله

با سلام به امام زمان(علیه السلام) و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و تبریک ایام

حالا قبلا بد نیست اشاره کنم که این توطئه سایبری در اول آبان ماه که سیزدهم آبان روز مبارزه با استکبار جهانی است، این توطئه ساده ای نبود، البته الحمدلله آن را ساده حل کردند، هم دولت عزیز و هم اعتماد مردم به دولت اما اصلش توطئه عظیم بود که اول آبان ماه نارضایتی ایجاد کنند بعد خودشان ورود کنند، موج پیدا کند و بعد بر موج سوار شوند و بالاخره پای پرچم آمریکا کف بزنند.

جالب اینجاست که آقای مصباح زاده صاحب تقویم مصباح برای اوایل آبان ماه این را در تقویمش پیش بینی کرده بود به عنوان توطئه نافرجام مشرکین و خیلی جای شکر و سپاس دارد.

آنچه که در مطلب امروز می خواهم تقدیم کنم برای همه شما در جهت تکمیل آن که من ناقص بیانم می کنم خودم عاجزم اما مسئله مهمی است، مسئله این است که جایگاه غم و شادی در جامعه بشری کجاست؟ یکی این مسئله، مسئله دیگر این که راه فاهم کردن شادی به معنی صحیحش کدام است؟ این دو مسئله ای است که بالاخره ما انسانیم و مطرح است، تا به حال از این چه فهمیدیم؟ اما آگاهانه یا ناآگاهانه این مشهود است که همه تلاش بشر این است که از غم فرار کند و به شادی پناه برد یعنی شما حرکات روزمره همه قشرهای مردم را در نظر بگیرید، هر کس هر کاری می کند، کارگری که کار می کند، کارمندی که کار می کند، انواع و اقسام مسائل مختلفی که روزمره افراد انجام می دهند، ازدواجی که می کنند، پولی که جمع می کنند، خانه ای که می خرند، کفش و کلاهی که می خرند، همه برای چیست؟ برای اینکه شاد شوند، غیر از این است؟

حتی آن هایی هم که حالا به هر نحوی راه وصول به شادی را به صورت اصولی یا نمی دانند یا نمی خواهند چه کار می کنند؟ به صورت مصنوعی شادی کاذب ایجاد می کنند، می شود دیگر، همه چیز هم اصلی دایم هم بدلی، خب می شود دیگر یعنی یک نوع سرگرمی هایی ایجاد می کنند که لااقل از غم روز گار چیزی نفهمند، حالا یک گلاس شرابی بالا می کشد، یک رقص دانسی را راه می اندازد، عرض باشد که یک چپق چرسی را می کشد می رود در عالم خیال و غیره تا مواد مخدر و فلان و غیره ذلک اینها و بقیه سرگرمی ها، این هم در واقع چه کار کرده است؟ از همان غم فرار می کند و به اینجا پناهنده می شود. خب این هست دیگر، تمام حرکات و سکنات و انواع اقداماتی که می کنیم برای وصول به این است که شاد باشیم اما با کمال تأسف کمتر کسی است که به این دست پیدا کند، فلسفه این زراندوزی ها و آن پست و آن ریاست و آن لذت، این ها همه برای این است که شاد باشد اما در نهایت جز حسرت چیزی دستگیر ما نمی شود، افسوس که عمری پس اغیار دویدیم، از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم، ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر، آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم، این است دیگر، پس بناعلیه این بخشش را شما تکمیل خواهید کرد که این حرف درست است یا نادرست که بشر تمام این کارهایی که می کند، ورزشکاری که غیر از فراگیری فنون ورزش از جهت تجربه عملی یک سال کار می کند که بالاخره در یک میدانی حالا آن فوتبالش، آن کشتی، آن والیبالش یک کفی برایش بزنند همان چند لحظه هست، همه کارها همینطور است دیگر، کشاورزی که تخم می پاشد، خلاقی که صنعت انجام می دهد، همه همین است، این بخشش را شما تکمیل خواهید کرد که این درست است یا نادرست است، تا کجایش درست است و تا کجا نادرست است، خب بخش دوم این است که ما که می بینیم همه این تلاش ها نقش بر آب می شود، می گویید نه؟ آن لحظه ای که می خواهد بمیرد، آن پایان معدل زندگی را بپرسید، همه دچار حسرت هستند، پس پیداست که نرسیدند دیگر، اگر می رسیدند که دیگر حسرت نبود، خب آیا راهی برای رسیدن این هست، قطعا هست، منتهی به شرط اینکه توی راه برویم اما من بیراهه می روم، علت نرسیدن بیراهه است، زیرا بالاخره ۹۹ درصد این حرکت ها به یک چیزهایی است که خود آن ها پایدار نیست تا من شادی پایدار به دست بیاورم، خودش که پایدار نیست، تکیه به ستونی می کنم که خود آن قرص نیست، خب اینکه هرگز به نتیجه نمی رساند، این که معلوم است، بعضی خیال می کنند ثروت که داشته باشند دیگر غصه ندارند یا مثلا ریاست که داشته باشند دیگر غصه ندارند، تصور باطل است دیگر، چنین چیزی نیست، آیت الله مطهری(قدس سره) در یکی از نوشته هایش می فرماید من یک وقتی یک آدم بسیار ثروتمندی بود در آن تاریخ عرض باشد که تصور می کردم این آقا مثلا چه غصه ای می تواند داشته باشد، همه چیز برای او فراهم است، بعد او ازدواج نکرده بود، گفت حالا یک وقتی به مناسبتی پیشم آمده بود، من از او پرسیدم که خب شما با این همه امکانات و ثروت چرا ازدواج نکردید؟ گفت دیگه من خودم بس هستم، نمی خواهد از من نسلی باشد، آن هم جز خون دل چیزی ندارد، وقتی دردهای دلش را باز کرد دیدم چه خبر است به طوریکه می گوید اگر من فرزندی داشته باشم و او را هم وارد این غم خانه کنم در واقع گناه او هم به گردن من خواهد بود، می بینم درست می گوید تا برسد به عشق های کاذب که خودش باز بر درد می افزاید، انواع اعتیادها، حالا می خواهد اعتیاد به تریاک باشد یا اینترنت، فرقی نمی کند، این ها مشکل بشر را حل نمی کند، چون خود این ها ثباتی ندارند تا برسد که باز آن به انسان ثبات بدهد پس برای به دست آوردن شادی به معنی صحیحش باید انسان بر اساس فطرت خودش، بر اساس علم، بر اساس عقل، بر اساس وحی همان اول راه سعی کند به هیچ شی ناپایداری متکی نشود که از او مسلم این کار ساخته نیست، موز را زور و قوتی گر بود، کمر خویش راست می فرمود، این ها چقدر با زندگی ما ربط دارد، چقدر با دین ما ربط دارد؟ این هم که مسئله است دیگر، با دین، تمامش با دین ربط دارد، اصلا دیندار بودن یا دیدار نبودن ما اینجا محک می خورد، خیلی ربط دارد، چطور ربط ندارد؟ اصلا خطی که دین ترسیم می کند خطی است تمام شادی، شادی به معنی خودش نه اطوار در آوردن، خط سیری است که اولاً متکی به بقاء است، خُلِقْتُم لِلْبَقاءِ لا لِلْفَناءِ[۱] و دیگر اینکه متکی به فطرت است، به عقل است، به وحی است، به علم است و آن ها ثابت هستند، آنچه را هم که از بهشت و جنت می شنوید در واقع آخرین سیر انسان به همان منطقه شاد برای ابد، این است دیگر، بهشت یعنی این، خب این یک اتفاق نیست که، فرمول است، از دنیا باید فرمولش را شروع کرد و به شادی های دنیا رسید تا از آزمایشات دربیاید و شایستگی آن را پیدا کند که برای ابد در فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ[۲] باشد، اصلا دین برای همین است، شادی در دنیا که برای اهل ایمان مطرح است، این شادی از نوع شادی هایی که عُرف بی سواد تعریف می کند نیست بلکه آن مقام رضاست، مقام رضا، رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنه[۳]، اگر در مقام تسلیم که ألاِسْلاَمُ هُوَ التَّسْلِيمُ[۴]، اگر مقام تسلیم که آن هم یک چیز تحمیلی نیست، عقلی است، علمی است، فطری است و آن این است که اگر بر اساس استحکام عقیده اش خداوند بزرگ و عالم و حکیم و به تمام معنی خیرخواه خودش می داند پس آنچه از طرف خدا می آید خیر است، پس رضا همراهش است، مقام رضا، لازمه این اعتقاد رضاست و تمام لذت توی رضاست، بله ممکن است به ظاهر کار سختی باشد، هر چه سخت تر باشد لذتش بیشتر است، چقدر بنده و جنابعالی شنیدیم آن جمله حضرت زینب(سلام الله علیها) را که نسبت به صحنه دلخراش کربلا، آن همه مصائب که واقعا باید بر آن گریه کرد اما در عین حال بله، اما در مقام رضا ما رأیت الا جمیلا هست و توی دنیا راهی جز راه خدا نیست، همه اش بن بست است و همه اش هم پشیمانی است و همه اش هم ورشکستگی است، این تنها راهی است که خَلَقتُکَ لاجلی[۵] یعنی این، تو را برای خودم آفریدم، خب سیر الی الله، اینی که سیر الی الله می کند این اصلا غمی را متوجه نمی شود که، در قرآن کریم جریان زلیخا و زن های مصر که در ذهن های مبارکتان هست، همه ملامت کردند زلیخا را که به هر حال به غلام خودش دل بسته و از این حرف ها آن هم چه کار کرد؟ آن هم از همه این زن ها دعوت کرد و بالاخره برای پذیرایی پیششان یک چاقوی تیز هم گذاشت و بعد به غلامش که یوسف بود گفت وارد شو، قرآن چی می فرماید؟ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ‌ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ[۶]، وقتی آن ها جذب شدند دستشان را بریدند و متوجه نشدند، دست کسی را که می برند معمولا داد می زند، فریاد می زند، گریه می کند، درد می کند، بله حالا این را بگویم یک میلیون، ده میلیون، صد میلیون، نه، در بی نهایت ضربش کنید به جهت اینکه آنچه که آن ها تصور کردند اکبرنهُ، بزرگش تصور کردند کاذب بود اما الله اکبر، حالا اونی که گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی، روا بود که ملامت کنی زلیخا را، حالا اگر چنانچه آن جریانی که به هر حال علی بن ابیطالب(علیه السلام) به خدا توجه دارد نه، سلمان فارسی به خدا توجه دارد نه، ابوذر غفاری توجه دارد که آن همه شکنجه می شود، آن همه تبعید می شود ول کن نیست که نیست، رنج نمی برد؟ از دمشق تا مدینه آن وقت این مرد بزرگ را برابر دستور عثمان و اصرار معاویه بعد از آن تبعیدی که شده بود و آنجا حوصله معاویه را سرآورد، معاویه نتوانست علاج کند، او را از دمشق تا مدینه بر شتر بدون روپوش که وقتی به مدینه رسید تمام این پوست ها و گوشت های پا ساییده بود و خون جاری بود اما برای او غم است؟ برای او که غم نیست، چرا؟ چون او خدا را می بیند و کیف می کند از این قضیه، لذت می بریم، به هر حال راه است و بیراهه، راه را آنهایی دارند که در مقام تسلیم و رضا و سیر الی الله به آن رسیده اند، هنيئاً لأرباب النعيم نعيمُهم، اصلا به غم و شادی دنیا کاری ندارند، به شادی دنیا هم کاری ندارند چون نقد فرح و شادی در جوهره روحشان است، به این چیزهای مسخره دنیا آن ها توجه ندارند اصلا و خب آن طرفش هم مثل من بیچاره و بیچاره هاکه دلخوش کردیم به یک چیزهای مسخره ای که اصلا وجود خارجی هم ندارند، فقط اعتباری است، کاش وجود خارجی داشت، اعتباری است، بسیاری از این وسوسه های مقام و ریاست و مالکیت، اصلا مالکیت در اینجا وئجود ندارد جز برای خدا، آنچه که به عنوان مالکیت گذاشته اند به عنوان یک سیستمی است که برای آبادانی زمین به اصطلاح به صورت فرمول عمل می شود اما واقعیت ندارد دیگر مثل ریاست، ریاست که واقعیت ندارد که و یک چیز اعتباری است، برای فرمول سلسله مراتب در انجام کارها به درد می خورد نه برای خودش حالا ما که گرفتار این هستیم کی به ان می رسیم؟ هیچ وقت نمی رسم، حواسم یباید باشد و تا نفس دون مثل مگس توی این تارهای عنکبوتی خیالاتی گرفتار است هرگز نجات پیدا نخواهد کرد، چون نمی شود مگر از این پیاده شود و وارد راه خدا شود که خداوند به همه ما این توفیق را عنایت کند.

آن تمثیل مولوی می گوید مجنون می خواست برود پیش محبوبه اش لیلی، شتر را از آغل شتر در آورد، سوار شد تا به پیش لیلی برود، خب شتر هم بچه داشت داخل این آغل، آن وقت چه شد؟ او هی می زد شتر را، شتر یک مقدار می رفت باز تا اندکی سست می شد شتر بر می گشت، هی می رفت جلو، شتر را هی می زد به سمت محل لیلی باز اندکی سست می شد باز شتر بر میگشت، به کجا می رسید؟  به هیچ جا نمی رسید، فقط درگیر بود، چند قدم می رفت جلو، چند قدم برمی گشت، کی به لیلی خواهد رسید؟ هیچ وقت، چرا؟ چون شتر این طرف می خواهد برود، او آن طرف می خواهد برود، نمی شود، البته مجنون غیرتش را داشت که حالا اگر چنانچه به هر حال ما عاشق لیلی هستیم دیگر لزومی ندارد که سواره برویم، آخر این مرکب که دل به دنبال دارد، چه کرد؟ از مرکب پیاده شد، گفت با این مرکب نمی شود، این خیلی تمثیل عجیبی است، آن شتری که او می گوید همین جسم و علاقه های جسمانی من است، مثل باقی حیوانات دنبال غرائضم هستم.

آن لیلی که او می گوید خدا است، آن کسی که سوار بر این مرکب است و می خواهد به خدا برسد روح انسان است، تمثیلش خیلی جالب است، می گوید تا روح در چارچوبه علاقه های بدن گیر کرده هرگز نخواهد رسید، تمام، نه نماز علاجش می کند، نه روزه علاجش می کند، نه خمس و زکات، نمی کند دیگر، راه عشق است، آن ها واجباتی است انجام می دهد اما علاج به صورت ریشه ای در عق است نه در نماز، نماز یک فریضه است اما کار نماز کار نماز است اما کار حب و بغض چیز دیگری است، اصل دین است، نماز فرع دین است.

مجنون پیاده شد، اگر ما بتوانیم پیاده شویم وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنَا[۷] بقیه خدا دست ما را می گیرد، خودش جذب می کند، کار ما نیست که، کار او است منتهی اگر توفیق پیدا کردیم پیاده شویم خدا ما را خواهد رساند اما اگر خدای نکرده همینطور باشم که هستم بناعلیه شِيعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِينِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلايَتِنا يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ويَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا[۸]، شیعه علی بن ابیطالب(علیه السلام) و شیعه امام صادق(علیه السلام) را می خواهید بشناسید تعریفش این است و او آن وقتی شیعه می شود که غمش از نوع غم امام علی(علیه السلام) باشد، شادیش از نوع شادی امام علی(علیه السلام) باشد، اینطوری است دیگر، یعنی در جهت تنظیم این مدعی تشیّع و این پیرو، می خواهیم تنظیمش کنیم دیگر، بالاخره دستگاه را باید تنظیم کرد، تنظیم این برنامه مسئله غم و شادی است، اگر غم و شادی خودمان را با غم و شادی پیشوایانمان که مقام تسلیم و رضا هستند و تمام مسئله در یک نقطه است و او ذات مقدس ربوبی است تنظیم کردیم بله این شیعه صدق می کند اما با نماز و روزه و بقیه امور و این ها این مسئله حل نمی شود در عین حالی که آن ها جایگاه خودشان را دارند، اصل برنامه باید تنظیم شود تا نماز معنی پیدا کند والا نمازی که پشت سر مروان حکم بخوانی که نماز نیست، این کدام نماز است، چه ربطی به خدا دارد؟ روزه و کارهای دیگرش هم همینطور، تنها چیزی که باید تنظیم شود تا تشیّع حاصل شود غم و شادی است، باید تنظیم شود با تشکیلات غم وشادی ائمه معصومین(علیهم السلام) از آن نوع بشود بعد همه چیز معنی پیدا می کند حتی خواب و خوردن هم معنی درست پیدا می کند حال به امید آن روزی که علی بن ابیطالب دست ما را بگیرد و از این سیاهچال نفس ما را نجات دهد

و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، حالا شما این مطالب را تکمیل خواهید کرد

والسلام علیکم و رحمه الله، صلوات بفرستید

 

 

[۱] . غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۷۲

[۲] . آیه ۷۱ زخرف

[۳] . آیه ۱۱۹ مائده

[۴] . حکمت ۱۲۵ نهج البلاغه

[۵] . مکیال المکارم، ج ۲، ص ۳۷۳

[۶] . آیه ۳۱ یوسف

[۷] . آیه ۶۹ عنکبوت

[۸] . شجره طوبي، ج ۱، ص ۳

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *