خانه / درس اخلاق / طلاب / متن بیانات / قسمت اول/ پرسش و پاسخ طلاب جوان حوزه علمیه رضویه بیرجند با نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی

قسمت اول/ پرسش و پاسخ طلاب جوان حوزه علمیه رضویه بیرجند با نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی

متن کامل نشست صمیمی جمعی از طلاب جدیدالورود حوزه علمیه رضویه بیرجند با حجت الاسلام و المسلمین آقای عبادی منتشر شد.

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، جمعی از طلاب جدید الورود حوزه علمیه رضویه بیرجند در تاریخ ۱۴۰۰/۰۱/۲۹ با حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی نماینده مقام معظم رهبری در استان دیدار کردند.

متن کامل پرسش و پاسخ این جلسه جهت بهره مندی نخبگان و طلاب به شرح ذیل می باشد:

 

علی طالبی/ سوال: طلبگی از اهمیت بالایی برخوردار است، گاهی از ما سوال می شود که چرا شما طلبه شدید؟ چرا دانشگاه نرفتید؟ چرا درس های دیگر را پیگیری نکردید؟ چرا آمدید در رشته طلبگی؟ ما می خواهیم جواب این سوال را از شما بگیریم که چرا ما طلبه شدیم؟ طلبگی از چه اهمیت بالایی برخوردار است که ما باید این راه را ادامه دهیم؟

 

پاسخ: خیلی ممنونم، بسم الله الرحمن الرحیم، الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ و عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ، با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما عزیزان، تبریک و تهنیت حلول شهرالله ماه رمضان المبارک و به شما تبریک عرض می کنم حسن انتخابتان را، نوجوانی و جوانی انسان به چهار راه زندگی می رسد، سر این راه کدام را انتخاب کند با خودش است اما سر از کجا در بیاورد مربوط به راه است.

شما بهترینش را انتخاب کردید، سوال جنابعالی هم در همین زمینه هست، جوابش هم روشن است، شما همه رشته هایی که به هر حال در زندگی بشر دخل دارد و برای بشر منشا یک فایده می شود، این ها همه لازم است اما چه لزومی دارد؟ بگویید همه واجب اما چه وجوبی دارد؟ وجوب همه آنها مقدماتی است اما ذی المقدمه چیست، هر شناختی، هر علمی و پشت سر آن هرعملی باید باشد اما چرا باید باشد؟ مسئله دین که پاسخ سوالات اصلی انسان را می دهد در جهت خودشناسی، جهان شناسی، مبدا شناسی، معاد شناسی، وظیفه شناسی و آفت شناسی این ها مسائل اصلی است و هدف هستند، بله باید آن مزرعه باشد تولید کند، باید آن ساختمان باشد، باید آن فرش و لباس باشد، باید انواع و اقسام امکانات باشد، برای چه کسی باشد؟ برای حیات انسان، یعنی چه؟ یعنی همه مقدمه است که انسان زنده بماند یا بهتر زندگی کند اما خود انسان برای چه؟ دیگر هیچ وقت آن ها نمی توانند پاسخ این را بدهند، یعنی شما همه علوم عالم را روی هم بریزید، یک خرمنی از علم، همه ی رشته ها، همه رشته های مفید علم همراه عمل که برای بشر لازم است همه را روی هم بریزید، بالاخره خلاصه می شوند در دو مطلب؛ یکی در این که زنده بمانیم، مثل کشاورزی که اگر نباشد زنده نمی مانیم، مثل پزشکی که اگر نباشد زنده نمی مانیم یا بهتر زندگی کنیم مثل انواع و اقسام وسایل رفاهی

پاسخ همه علوم از این دو تجاوز نمی کند وعلومی که پاسخ ایبن نیازها را می دهند برای این است که ما زنده بمانیم یا بهتر زندگی کنیم اما هیچکدام پاسخ نمی دهند که برای چه زندگی کنیم؟ ارزش زندگی چیست؟ هیچ کدام پاسخ نمی دهند، در اینجا همه گنگ هستند.

بنا علیه آنها همه مقدمه است و این ذی المقدمه است لذاست که به شما عرض می کنم که جای تبریک دارد، واقعا مبارکتان باد، خوب چیزی را انتخاب  کردید منتها خداوند به شما توفیق بدهد و شما هم جد و جهد کنید و خدا سایه مربیان دلسوز و اساتید بزرگوار را بر سر شما حفظ کند که بتوانید به هدف برسید.

به خاطر دارم اوایل انقلاب بود، شرایط آن زمان از لحاظ سیستم های زندگی با حالا متفاوت هم بود، رفته بودم قم مشرف شده بودم، صبح بعد از نماز صبح از حرم مطهر بیرون آمدم در میدان آستانه کنار خیابان ارم آن موقع وسایل نقلیه از آنجا رد می شد خیابان مسیر بود حالا مسیر نیست، آمدم کنار خیابان هوا دیگر تقریبا روشن شده بود مدتی منتظر تاکسی شدم، تاکسی نیامد.

قسمت مقابل دیدم یک جوان ماشینش پارک بود، رفت پشت فرمان نشست ماشینش را برد دور زد آمد جلوی من نگه داشت گفت بفرمایید.

گفت کجا می روید آدرس را گفتم به او زنبیل آباد گفت پس شما خودتان من را راهنمایی کنید چون من بلد نیستم، گفتم شما کارتان چیست؟ گفت من طلبه هستم، گفتم شما طلبه قم هستید و زنبیل آباد را نمی شناسید؟ گفت من تازه آمدم گفتم قبلا کجا بودید؟ گفت دانشگاه، من رشته عمران را خواندم و طی کردم رشته عمران هم از آن رشته هایی است که مخصوصا در این سی چهل سال قبل درآمد خیلی زیادی داشت، گفت من رشته عمران را طی کردم حالا تازه آمدم قم طلبه شدم قم را بلد نیستم بعد گفت جهتش هم این بود که من این رشته را که رشته پردرآمدی هم هست تمام کردم ولیکن من فکر کردم که اگر از خودم بی خبر باشم که خب زندگی یعنی چه؟ من برای چه آمدم؟ کجا میروم؟ خیر و شرم در چیست؟ گفت اگر من این ها را نفهمم و پول فراوان هم به دست بیاورم این برای من چه خاصیتی دارد؟ لذاست که ترجیح دادم که بعد از دانشگاه به قم بیایم و از خودم باخبر شوم، از هدفم باخبر شوم، از وظیفه ام با خبر شوم، او در واقع پاسخ شما را گفت، شما انگشت گذاشتید روی مسئله اصلی حیات  حالا دیگران چه بپسندند، چه نپسندند، چه بفهمند، چه نفهمند، حالا فهمیده نمی شود، او پایان زندگی فهمیده می شود.

امیدواریم که شما هم در کسب علم دین، معرفت، اخلاق، رفتار، ارشاد عمر پر بار داشته باشید، ما هم دعاگوی همه شما هستیم، توضیح هم می خواهید بپرسید.

 

محمد امین مرادی/ سوال: ما وارد طلبگی شدیم، ممکن است مشکلاتی برای ما پیش بیاید، یکی از این مشکلات شیطان است، چگونه ما در این راه طلبگی و درس های طلبگی با نشاط و شادابی پیش برویم و دچار تنبلی، خستگی و بی حالی نشویم.

 

پاسخ: عرض شود محضرتان که در عرف مردم این قضیه رایج و شایع است که می گویند پیروزی در هر مسئله ای نیاز به صبر دارد و صبر رمز پیروزی است، آنچه هم که در میان مردم شایع این است که می گویند صبر و ظفر یعنی صبر، پایمردی و پیروزی.

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم هستند، بر اثر صبر نوبت ظفر آید، اگر کسانی پایداری کنند به مقصد می رسند، این رایج است، این شایع است.

اما اینکه شما پرسیدید که بسیار به جا است پاسخ این را نگفتند، اینجا گفتند که صبر پیروزی می آورد، پیروزی نتیجه صبر است، این را گفتند، اما نگفتند که خود صبر معلول چیست، نتیجه چیست؟ حالا شما سوال خیلی حسابی کردید.

سوالی که در السنه و افواه نیست و کم است، اینکه چه کار کنیم که صبر داشته باشیم و به نتیجه برسیم؟

صبر چطور حاصل می شود؟ صبر نتیجه هدفمندی است، در هر موضوعی که افراد هدفمند شوند و عاشق هدفشان شوند صبر خود به خود وجود دارد.

ولنگاری ها نتیجه بی هدفی است، آدمی رو می بینید نه برای وقتش نه برای کارش هیچ ارزشی قائل نیست، ولنگار است، به هیچ جا هم نمی رسد، چرا؟ چون هدفی ندارد و حتی شما این را می بینید در مسائل دنیایی هم همینطور است، می بینیم وقتی در یک مسئله ای کسی هدفی داشت و عاشق هدف خود شد، همه سختی ها برای او آسان است اما وقتی کسی بی هدف بود بی حوصله هم می شود چون بی هدف است، آدم بی هدف بی حوصله است و شما با توجه به بحث قبلی که آقا سوال فرمودند شما دارید در همه این دنیا، امروز دنیا مثل کف دست است، همه می دانند دیگر، دنیا قابل تعریف است، همه رشته ها، همه کارها، همه اشخاص قابل تعریف هستند، شما مهم ترینش را دارید تعقیب می کنید، به آن عشق بورزید، هر چه عشق بورزید کم است به جهت اینکه این سیر الی الله است، بله سختی، شما می گویید سختی، اصلا خود سختی یک چیزی است که انسان پرور است، چه کسی از سختی می ترسد؟ آدم های بی هدفی که رفاه طلب هستند و مثل حیوان فقط می خواهد راحت باشد اما هدفی ندارد، تا سخت می شود بی حوصله می شود اما برای انسان های هدف دار سختی داروی استکمال است، حالا اگر نامه آیت الله صدر که پاسخ صدام را دادند که صدام آیت الله العظمی صدر را دستگیر کرد بعد یک نامه برای آن ها نوشت که هم تطمیع بود هم تهدید بود، دیگر فکر نمی کنم از زندان صدام آن هم برای کسی که با او سر به سر بگذارد دیگر از آنجا سخت تر فقط در صحرای کربلا است والا جایی از آنجا سخت تر نیست.

شما جواب این عالم وارسته هدفمند موحد را بخوانید بعد ببینید چطور باید صبر کرد، آن وقت دیگر سختی سخت نیست، اصلا برای انسان هدفمند سختی سخت نیست، چه سختی؟ به جهت اینکه خود سختی او را می سازد.

اسمی از حضرت آیت الله العظمی شیخ هاشم قزوینی شنیدید؟ استاد حضرت آقا بودند، در مشهد تشریف داشتند، یک عالم فوق العاده بودند.

یک وقت مرجع بزرگ تقلید آیت الله العظمی بروجردی تشریف برده بودند مشهد با عده ای از علما رفت خانه ایشان یک بحث علمی کردند بعد آیت الله بروجردی فرمودند این کتاب را بیاورید، کتاب را آوردند فرمودند این مطلب را از این کتاب در بیاورید، همه علمای طراز اولی که در محضر آیت الله بروجردی آمده بودند هر کدام نظرشان را گفتند بعد ایت الله بروجردی به شیخ هاشم گفتند نظر شما چیست؟ ایشان این مطلب را به گونه ای باز کرد که او مرجع تقلید استثنایی، آیت الله العظمی بروجردی یک عالم عادی نبود بلند شد ایشان را در بغل گرفت گفت هیچکس به این عمق مطلب تا به حال نرسیده است.

آقای همایی نقل می کرد با این آقای شیخ هاشم قزوینی در اصفهان درس می خواندیم نان نبود، بحث گرانی و این ها نیست اصلا نان نبود، گفت که با آقا شیخ هاشم درس می خواندیم یک وقت دیدیم ایشان غش کرد و افتاد، خب من که می دانستم از گرسنگی غش کرده، حرکت کردم دور مدرسه گشتم تا یک لقمه نان پیدا کنم پیدا نشد از مدرسه بیرون رفتم همین فصل بهار بود، دیدم چندتا از این برگ های زرد کاهو که دور می اندازند کنار زباله ها هست گفت رفتم آنها را در نهر آب شستم آمدم در دهان این آقا شیخ هاشم که بی حال شده بود فشردم کم کم به حال آمد و این دو برگ کاهو را خورد و از جا حرکت کرد بلافاصله سرش را آورد در کتاب گفت کجا بودیم؟ انگار نه انگار که این آقا مشکلی دارد.

دنبال بحثی که مباحثه می کردند مباحثه تا اینجا آمد بیهوش شده، با این شرایط که به هوش آمد گفت کجا بودیم؟

به هر حال آن سختی زندان صدام برای حضرت آیت الله العظمی صدر این هم سختی گرسنگی و نداری طلبه ای که بعد می شود آیت الله آقا شیخ هاشم قزوینی، ما حالا شرایط زمان ما را انداخته در مسائل رفاهی و به همان دلیلی هم می ترسیم، سوال شما هم سوال به جایی است ولی یک مقدارش اینجاست که سطح زندگی ها به گونه ای شده که از دست من و شما ممکن است خارج باشد ولیکن اگر کسی هدفمند شد و اگر کسی به هر حال خودش را درک کرد و دنیا و آخرت را شناخت این مسائل خود به خود حل است.

برای ماها بله، برای ماها که خام هستیم این مشکلات هست و آن هم از خدا کمک می خواهیم بالاخره خدای متعال کمک می کند، (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، حالا توضیحی می خواهید بفرمایید.

 

امیر حسین سلیمانی/ سوال: از نظر حضرتعالی یک طلبه موفق باید چه ویژگی هایی داشته باشد که این راه را بتواند با موفقیت بیشتری تمام کند؟

 

پاسخ: بنده عرض می کنم که این دو مطلبی که این دو بزرگوار سوال کردند اگر چنانچه توفیق شد و به آنها دست پیدا کنیم ویژگی طلبه در همان مواردی بود که عرض کردم یعنی طلبه ای که متوجه باشد که آنچه را که او انتخاب کرده در راستای هدف خلقت که کمال است این بالاترین است و برای مشکلات و مسائلی هم که پیش می آید خودش را آماده سختی می کند.

ویژگی طلبه هم بالاخره به این بر می گردد که هم در جهت ایجابی برای وصول به آن هدف ممحض در درس و تحقیق و واقع شناسی باشد از این سو هم آفت هایی که به سوی او می آید که دوستان اشاره کردند بتواند با صبر و حوصله این آفت ها را دفع کند.

اگر این هدفمندی همراه این به اصطلاح نیروی روحیه دفاعی از بالاخره مسائل باشد طلبه ممحض می شود در کار خودش که خب بعد به صورت البته جداگانه هر کدام قابل تعریف است که بالاخره درس را چطور باید خواند درس را پیش که باید خواند درس را چطور باید مباحثه کرد واین ها دیگر جزئیات است اما کلی قضیه یکی هدفمند بودن است که پرسیدند یکی هم مقاومت در مقابل مشکلات، بقیه اش دیگر برگشت می کند به بالاخره برنامه های حوزه و اساتید محترم و مربیان گرامی که متعهد به آنها باشد، وقتی تصمیم گرفت، وقتی اراده کرد در جهت درس خواندن وقت خود را ضایع نکند.

عرض باشد که نتیجه همان دو قضیه می شود، من یکبار از افرادی که بسیار موفق بود در دوران تحصیل چون یکی از آفات جوانی در درس خواندن این است که فرد خسته می شود و خوابش می آید که این خودش یک آفت است، میدانی است.

آن آقا که خودش در زندگی خیلی موفق بود می فرمود که من به گونه ای هستم که تا اراده نکنم مرا خواب نمی گیرد و هیچ وقت سر مطالعه چرت نمی زنم این ها دیگر بحث خودسازی است جزئیات این قضایا است.

 

امیرحسین بیابانگرد/ سوال: نصیحت شما برای جمع ما چیست؟ چه نصیحتی به ما می کنید که ما در این زمینه طلبگی محکم و استوار باشیم و در این راه سست نشویم.

 

پاسخ: البته بنده که در حد این تعبیراتی که می فرمایید نیستم، بنده اهل اینها نیستم، خیلی کوچکتر از این حرف ها هستم، بنا علیه نصایح دیگران را منتقل می کنم، خود بنده که شرمنده ام.

در نصایح دیگران به دو چیز توصیه می کنم یکی مسئله این که وقت را ضایع نکند، سرمایه شما عمر و وقت شما است، سعدی هم می گوید؛ نصیحت همین است جان برادر که اوقات ضایع مکن تا توانی، برای وقت خود ارزش زیادی قائل شوید ان را هدر ندهید

اگر یک کسی به ما بگوید که آقا عمر شما به چند، می گوییم این عجب آدمی است این چه سوالی است؟ مگر عمر را می شود قیمت گذاشت؟ خوب این ادعای ما است اما از منی که عمرم را ضایع کردم بپرسند عمرت را به چند دادی چه می گویم؟ می گویم به هیچی این تازه به هیچی خیلی گران است، نه به زیان دادم، چون عمر خود را ضایع کردم و فقط برایم حسرت باقی مانده است اما شما نقد عمر پیش شما است، برای همه امور خود برنامه ریزی کنید جتی برای تفریحتان که تفریح هم جزء برنامه شما باشد اما یک دقیقه را هدر ندهید، یکی مسئله وقت خیلی به آن اهمیت بدهید.

دوم مسئله همنشینی، اینطور نباشد که با هر کسی نشستید نه، باید خود نشستن باید در برنامه ارزش وقت  مطرح شود با چه کسی با چه کسی بنشینیم (مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ) اگر این خصوصیت در شخصی نباشد اگر با او نشستید حق خود را ضایع کردید ضمن اینکه نشستن با افرادی که غیراستاندارد هستند آسیب دارد به همان میزانی که علمای اخلاق طبع انسان را تشبیه می کنند به فلز، یک ظرف مس، یک ظرف آهن، می گویند این ظرف مس و فلز دست شما است، می توانید در آفتاب بگذاری خب بگذار در آفتاب، می توانی در سایه بگذاری خب بگذار در سایه این در اختیار تو است اما وقتی در افتاب گذاشتی گرم شدنش دیگر در اختیار تو نیست وقتی هم در سایه گذاشتی سرد شدن آن در اختیار تو نیست.

می گوید طبعت در اختیارت است می توانی با او بنشین می توانی با این بنشین این در اختیار تو است اما وقتی نشستی متوجه باش که به تو تاثیر می کند.

شما خیال می کنید که آیت الله مطهری اتفاقی آیت الله مطهری شد؟ نخیر، وقتی ایشان رفته با امام خمینی (ره) نشسته، وقتی با آیت الله طباطبایی نشسته، وقتی با میرزای شیرازی نشسته، وقتی با جهانگیرخان قشقایی نشسته، آیت الله مطهری شده است.

آن معتادی هم که کنار زباله دان مرده و فردا بدنش را شهرداری جمع می کند آن هم اتفاقی نیفتاده، با آن رفیق نشسته، با آن نمی دانم دوست نما نشسته، با آن تریاکی نشسته، با آن بی دین نشسته، با آن نمی دانم آدم ولنگار نشسته شده این که هست.

شما محصول همنشینی هستید، با بدان کم نشین که در مانی، خوپذیر است نفس انسانی

پس یکی مسئله وقت است، یکی مسئله همنشینی، اگر این دو را اصلاح کنید نتایج زیادی خواهید گرفت، ما هم دعا می کنیم که ان شاء الله نتیجه بگیرید.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *