بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان، و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همهی خدمتگزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، با آرزوی پیروزی نهایی مظلومین عالم و مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم، اسلام مظلوم بر گرگهای بینالمللی؛ خیلی خوش آمدید.
خوش به حال شما که افتخار خدمت به خاندان معظم شهدا، در تداوم راه شهدای عزیز نصیب شما شده است، خیلی قدر خودتان را بدانید،«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[۱]، هدف از خلقت که انسان محصول این نظام آفرینش است، ابر و باد و مه و خورشید و فلک و منظومه شمسی و کیهان و کهکشان همه در خدمت انسانند، خود انسان برای چه آفریده شده است، انحصاراً فقط برای عبودیت، عبودیت یعنی چه، عبودیت یعنی کمال، یعنی قرب، انسان وقتی به کمالش میرسد که از همه چیز فاصله بگیرد، فاصله بگیرد نه به معنی ترک کند، به معنی اینکه دل نبندد و قرب الی الله حاصل کند، این قرب و نزدیکی نه قرب زمانیست و نه نزدیکی مکانی، بلکه تکاملی است،اینکه در نیت هر کاری، مِهر ارزش بر آن قربت الی الله است منهای آن ارزش ندارد و گاه هم بت هست،«اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ»[۲]، اینکه انسان بنده خدا بشود یعنی چه، یعنی پرورش پیدا کند، خدا به ما فطرت داده، عقل داده، علم داده، وحی داده، استعداد داده که از وابستگی به جز خدا فاصله بگیریم، کمال در این است، اینکه شهدا به این مقام«عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[۳] میرسند، به مقام عِنْدَ میرسند یعنی به قرب، خوب چرا، چون این قدرت را پیدا کردند، از وابستگی به هر شیئی فاصله گرفتند، سندش را هم قرآن امضا کرده است،«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ»[۴]، یک معامله یک جا کرده است، همه چیز را خدا یک جا خریده است، شهید در این توفیق پیدا کرده است، خوب آیا ما میتوانیم بفهمیم آن پایین پایین، آن ته قلب ما وابستگی هست یا نیست، کار مشکلی است، کار ما نیست،«أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ»[۵]، بین ما و قلب ما خودمان نمیتوانیم تشخیص بدهیم تا آزمایش پیش نیاید، اما خدا میداند که اگر بین این دو راهیها خدا به غیر خدا صد دو راهی را طی کنیم، در پایان وابسته به غیر هستیم، یا وابسته به خدا، بله، او گفت که از اینجا تا خدا چند قدم است، گفت دو قدم، قدم اول پا روی نفس بذار، قدم دوم خداست، گفت اشتباه گفتی، کجایش را اشتباه گفتم، گفت دو قدم نیست، یک قدم است، ما دو قدمش کردیم، پا روی نفس بذاری همانجا خداست، خوب شهدا این کار را کردند، ره صد ساله را یک ساعته تمام کردند، خوش به حالی که شما خدمتگزار آن نفوس مقدسه و متعلقات آنها هستید، خیلی قدر خودتتان را بدانید.
شهدای عزیز از قیودی که مثل زنجیر«وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ»[۶]، این تعلیمات پیغمبر است که آن زنجیرهایی که ما را به زنجیر بسته باز کرده است، چه زنجیرهایی، زنجیر مِلک و مُلک، اینکه مسابقه میگذاریم در جهت اینکه مالک باشیم، مالک، عمدت المالک بشویم، عمدت التجار بشویم، عمدت العلما بشویم، مالک بشویم، این زنجیر است، قهرمان کسی است که این زنجیر را پاره کند، یا در فلان مقام قرار بگیریم، با آن اسم و آوازه و شهرت قرار بگیریم، اینها زنجیر است که ما را محکم بسته، این درحالیست که اینها واقعیت هم ندارد، اینها مسائل قراردادی است، اصلاً واقعیت ندارد، درعین حالی که از نظر مدیریت زندگی دنیایی ضرورت دارد، باید باشد، مالک مِلک است، مِلک را آباد میکند، عبادت میکند، بسیار خوب، اما اگر وابسته به آن شود و شخصیت خودش را بخواهد از راه این کسب کند این بلای جانش است، اصلاً مالک نمیشود، چرا، چون ذاتاً خلقتاً نمیتواند مالک بشود، مالک چه بشود، مالک زمین، فردا میمیرد این را در همین زمین دفن میکنند، زمین جانش را میگیرد و میخورد، گوشتش را میخورد، خوب این مالک است یا آن مالک است، مالکیت جز برای خدا برای هیچ شیئی ممکن نیست، خلقتاً اینطوری است، مُلک هم همینطور است، سمتها، مقامها، اینها فقط قراردادی است، اینطور نیست که خلقتاً یک کسی رئیس باشد، یک کسی مرئوس باشد، همچین چیزی وجود ندارد، او یک انسان مستقل است، این هم یک انسان مستقل است، همه هم در گرو عمل و نیت و کارشان هستند و شهدا کسانی هستند که از این غیب پریدند، زنجیرها را پاره کردند و ما گرفتار اینها هستیم.
آیت الله سلطانی پدربزرگ حاج احمد آقای خمینی که در حرم امام دفن هستند، خدا رحمتشان کند، از علمای مشهور قم بودند، بعد حاج آقا مرتضی ربانی از شاگردانشان که بیرجندی هستند و خداوند رحمتشان کند، برای خودم نقل کرد، گفت که بین طلبهها مشهور بود که آیت الله سلطانی از دنیا رفتهاند و دوباره زنده شدهاند، میگفت من رفتم پیش استاد گفتم از خود شما بشنوم واقعاً چنین چیزی هست، گفت بله، چنین چیزی هست، من مردم و زنده شدم، که حالا این برنامه زندگی پس از زندگی هم بسیار برنامه خوبی است، از این نمونهها، بعد میگفت که من هفده هجده ساله بودم از خانه رفته بودم اتاق مدرسه، در آنجا هم دو تا قالیچه خیلی زیبا و کوچک در اتاق انداخته بودند، بعد گفت به اینها دل بسته بودم، خیلی این قالیها را دوست داشتم، الان میگوئیم گبه، دوستش میداشتم، بالاخره مریض شدم، من را از مدرسه آوردند خانهام، پرستاری کردند، دوا دادند، تأثیری نگذاشت تا اینکه هم آنها تقریباً متوجه شدند که من دارم میمیرم، خودم هم متوجه شدم که دارم میمیرم، گفت که از پدر، از مادر، از دوست، از خویش، از خانه، از همه چیز دل کندم، دلبستگی که به این قالیچهها داشتم نتوانستم دل بکنم، آن قدر شکنجه شدم در دلبستگی به همین قالیچهها، آن قدر شکنجه شدم و رنج بردم تا بالاخره دیدم روحم جدا شد، آمدند ما را برداشتند و غسل کردند، کفن کردند، با تابوت می بردند، گفت من از آن بالا همه را میدیدم، کسی که خیلی دلش برای من میسوخت برادرم بود، ما را رساندند به نزدیک قبر، خیلی سخت بود، ورود به قبر بسیار مشکل بود، به هر حال بدن ما را وارد قبر کردند حالا آنجا احساس حیات شد، مرا بیرون آوردند، من هم آن حالت از من گرفته شد و خودم را در بدنم احساس کردم، لباس آوردند ما پوشیدیم، خوب گفت اول کاری که کردم چکار بود، اول کاری که کردم رفتم به سراغ آن فرشهای داخل اتاق انداختم دور، این علاقهها به مِلک و مُلک آفت بزرگ ماست.
و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید، خیلی لطف فرمودید، از همه شما التماس دعا دارم، انشاءالله که ارواح طیبه شهدا شفیع شما و ما باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
[۱] -سوره ذاریات،آیه ۵۶
[۲] – شناسه حدیث : ۷۶۴۲۰ | نشانی : مصباح الشريعة , جلد۱ , صفحه۷
[۳] -سوره آل عمران،آیه۱۶۹
[۴] -سوره توبه،آیه ۱۱۱
[۵] -سوره انفال،آیه ۲۴
[۶] -سوره اعراف،آیه ۱۵۷