خانه / متن بیانات / متن بیانات / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در بیست و چهارمین جلسه شرح و تبیین چگونگی تحقق تربیت جوان مؤمن انقلابی پای کار

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در بیست و چهارمین جلسه شرح و تبیین چگونگی تحقق تربیت جوان مؤمن انقلابی پای کار

بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعنة الدائم علی اعدائهم اعداء الله. با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان

و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم، مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم، اسلام مظلوم، انسان مظلوم ، بر گرگ های بین المللی.

چند لحظه ای مصدع وقت شما می‌شوم. امیدوارم آنچه خیر باشد، خدا به زبانم جاری فرماید.

این سیر و حرکت انسان از مبدأ تا معاد، شرایط خود را می‌طلبد که یکی از شرایط، احراز سنخیت است.

ذره ذره کاندرین ارض و سماست / جنس خود را همچو کاه و کهرباست

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند / نوریان مر نوریان را طالب‌اند

” ان الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ايتلف[۱]“. اینها از منشأ عالم ذر، عالم الست سر می‌زند تا به قیامت. و تا ” وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ [۲]” جدا بشوید. جدا می شوند ، ممکن است یک خانواده باشند، هر کدام به سنخ خود ملحق می‌شوند.

بنابر این ، این راه حساب و کتاب دارد و از خدای متعال می‌خواهیم که به ما شایستگی دهد که جاذبه‌ها به سمت حق باشد و دافعه‌ها از باطل باشد. و این وقتی است که انسان با توفیق الهی بتواند سنخیت با حق پیدا کند. نشانه‌اش هم این است که گرایش به کجا دارد. این الکی نیست و گرایش‌ها حاکی از یک حقیقت است که “ولاء اثباتی عام” آن است که انسان اهل ایمان را دوست دارد. با مردم حق‌پرست ، قلبش جاذبه دارد. با انسان‌های منکر و فاسد از آنها تبری می‌جوید، بدش می‌آید. عکسش هم هست.

و بالاتر از این، بالاتر از “ولاء اثباتی عام” ، ” ولاء اثباتی خاص” است که آن خود باز انواعی دارد. از اینجا شروع می‌شود: “ولاء محبت” که ولاء اثباتی خاص از نوع محبت است. ”  قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ [۳]“. خداوند به پیغمبرش وحی می‌کند که این را به مردم ابلاغ کند. و عنایت دارید که این هم ، چه آیات قرآنش و چه احادیث و روایاتش، مورد قبول عامۀ مسلمانان است. اما در عمل چه می‌شود، حسابش با ما نیست، حسابش با خداست. ما از کار خودمان هم خبر نداریم، حساب آن با خداست. اما کلی قضیه از نظر دین‌شناسی و مسلمان‌شناسی مربوط به همۀ اهل اسلام است.

”  قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ “. آیا قرآن است ، احادیث هم همین‌طور است. احادیث مربوطه هم. بزرگان از برادران اهل سنت، همچون امام فخر رازی، همچون زمخشری تا دیگران. “الا و من مات علی حب آل محمد مات شهیدا[۴]“. بزرگان اهل سنت هستند ، آدم‌های عادی نیستند. ”  ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرًا [۵]“. آن کسی که طبق نص قرآن و احادیث و عقل و علم و انصاف، دشمن اهل بیت [باشد]، حالا هر که باشد و هر چه هم عبادت و نماز کند، ” ماتَ كافِرًا ” این را  بزرگان اهل سنت می‌گویند.

 وقتی پا به این حرف‌ها می‌رسد، بروید سر به سجده بگذارید، بر پدر و مادرتان و بر اجدادتان خیلی دعا کنید. این وراثت کریمه، آثار آن بزرگواران در طول تاریخ، در پیچ‌خم‌ها، در شبهات، بالاخره این عقیدۀ صالحه، آنها به شما رسانده‌اند. سرمایه‌ی انسان این است. این هم که یکی و دو تا و یک جا و دو جا و این حرف‌ها نیست، دلایلش هم، چه دلایل عقلی، چه دلایل کلامی، چه دلایل علمی، بسیار قوی است. نمی شود شکست. و لذاست که منحصر به یک جا و دو جا نیست.

از ائمۀ چهارگانۀ برادران عزیز اهل سنت ما، که یکی از آن بزرگوارها پیشوای برادران شافعی‌مذهب، امام شافعی است. خب، آنقدر زیبا می‌گوید، دیگر بالاتر از آن نمی‌شود گفت:

يا أهلَ بَيتِ رَسولِ اللّه ِ ، حُبُّكُمُ / فَرضٌ مِنَ اللّه ِ فِي القُرآنِ أنزَلَهُ [۶]

خب، بیشتر از این چه می‌شد گفت؟ این امام شافعی بزرگوار که فرقۀ شافعیه از اهل سنت همه از ایشان تقلید می‌کنند، می‌فرماید — در حالی که خطاب می‌کند به اهل بیت پیغمبر — می‌گوید: ای اهل بیت پیغمبر! محبت شما واجب است. این واجبی نیست که حالا من بگویم یا تو بگویی “فی القرآن انزله”. درنص قرآن است چکارش می کنی ؟ به این هم قناعت نمی‌کند. فتوایش هم از نظر فقهی در مصرع بعدی ذکر می‌کند. می‌گوید:

كَفاكُمُ مِن عَظيمِ القَدرِ أنَّكُمُ (می گوید همین کافی است این دلیل کافی است ، که چه؟ [بشود] )

مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ [۷]

در تشهد نماز. این فتوای امام شافعی است. دیگر در تشهد نماز می‌گوید “اللهم صل علی محمد”… حالا اگر “آل” را ذکر نکند، چه می‌شود؟ به عنوان فقیه اهل سنت می‌فرماید: اگر “آل” را ذکر نکند، نمازش باطل است. ” مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ “. نماز، بی‌نماز!!! و از این قبیل گفتن. یک جا و دو جا نیست.

وقتی خطاب به حضرت علی می‌کند امام شافعی

وَ مَاتَ الشَّافِعِی وَ لَیسَ یَدْرِی / عَلِیٌّ رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ لک[۸]

ببینید. شیخ عبدالرحمن جامی، عالم بزرگ اهل سنت است — خدا رحمتش کند — و علاوه بر این، شاعر زبردستی نیز هست. هم عالم است، هم شاعر زبردستی است. آن شعری که مشهور است برای روضۀ حضرت امام رضا — خیلی‌ها حفظ دارند — دیگر:

سلام علی آل طه ویس

ببینید. تفسیرات قرآن، در آن است دیگر… ” طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ[۹]” … “یس * و القرآن الحکیم[۱۰]“. ببین چقدر این عالم بزرگوار توجه به این آیات کریمه دارد:

سلام علی آل طه ویس / سلام علی آل خیر النبیین

سلام علی روضة حل فیها / امام یباهی به الملک والدین

می‌گوید: دین به وجود امام رضا علیه السلام افتخار می‌کند. کی می‌گوید؟ شیخ عبدالرحمن جامی — خدا رحمتش کند —:

” امام به حق شاه مطلق که آمد / حریم درش قبله‌گاه سلاطین “

خب، کیست؟

“علی بن موسی الرّضا کز خدایش / رضا شد لقب چون رضا بودش آیین[۱۱]

می‌گوید این نام را خدا برای آقا معین کرده. حالا بالاتر از اینها که می‌تواند بزند؟ ما که نمی‌توانیم بالاتر از این حرف بزنیم. خب، ایشان به دلیلی که شاعر بوده، چه کار کرده؟ یک کار هنری انجام داده. شاعر دیگر، هنرمند است ، خیلی کار هنری انجام داده.

آن جریانی که هشام بن عبدالملک — مروان — که از دشمنان درجه یک پیغمبر و اهل بیت بودند. مروان، پدرش حَکَم است اینها کسانی بودند، آنقدر فاسد بودند که خود پیغمبر او را تبعید کرد. فرمود: اینها در جامعه نباید باشند. پیغمبر او را تبعید کرد. بعد از پیغمبر اکرم، آمدند یک عده پیش خلیفۀ اول و عرض کردند که اجازه بفرمایید که حَکم و خانواده — بالاخره — اینها برگردند به جامعه. ایشان گفت که: پیغمبر او را تبعید کرده، من که … ، هیچ کاری نمی‌کنم. نه، باید در تبعید باشد. دوران خلیفۀ اول تمام شد. خلیفۀ دوم آمد. آمدند پیش خلیفۀ دوم، گفتند که این خانواده — خانوادۀ مروان حَکم — شما اجازه بفرمایید که بیایند در جامعه. ایشان گفت که: پیغمبر او را تبعید کرده، خلیفۀ اول هیچ کاری نکرده، من هرگز هیچ کاری نمی‌کنم. ببینید، یک خانواده. خلیفۀ سوم که وقتی آمدند، اینها دیگر فامیل بودند. از یند ” پ ” استفاده کردند، گفتند برگردند. حالا برگردند چه کار کنند؟ رانندۀ تاکسی بشوند؟! نه. تقریباً امور داخلی دستگاه خلافت را سپردند به مروان. آن کسی هم که بعدها موجب شد که خلیفۀ سوم را کشتند، همین مروان بود. پشت سرش معاویه. بعد خلافت پیغمبر افتاد دست اینها. حالا عبدالملک مروان — بعد از مروان — که چهل روز حاکم بود. عبدالملک آمد. کلی، بالاخره. پسرش هشام، ولیعهدش بود. از شام — از سوریه — آمده بود مکه. خب، جمعیت فراوان بودند. رفت هشام استلام حجر کند . مردم به او راه ندادند. از بس جمعیت شلوغ بود هُلش می‌دادند چند قدم. و لذا است که ، ولیعهد هم بود، دیگر برای اینکه عقده‌هایش را کم کند، بالای یک منبری از دور نشست و تماشا می‌کرد مردم را. در چنین شرایطی دیدند از درب ورودی، یک آقای خیلی پر جاذبه ای وارد شد و به هر حال در صف طواف قرار گرفت و وقتی خواست استلام حجر کند، مردم کوچه دادند، راه را باز کردند، کوچه دادند. ایشان آزادانه رفت و آن شامی‌ها تعجب می‌کردند.[عجب] خلیفه و ولیعهد خلیفه را مردم هل می‌دهند، این آقا کیست؟ همان شامی‌ها که نمی‌شناختند، از خود هشام پرسیدند: این آقا کیست؟ او که می‌دانست — در حالی که می‌دانست — گفت: نمی‌شناسم. این “نمی‌شناسم” او روی فرزدقِ شاعر — که در همین دربار بود و حقوق هم می‌گرفت و بالاخره جزو اینها شمرده می‌شد — او را خیلی گزید که می‌گوید “نمی‌شناسم”. و لذاست که “بادا باد” به هر جا می‌رسد برسد. شاعر فریاد زد، گفت: اگر تو نمی‌شناسی، من می‌شناسم. می‌دانی کیست؟

هذا الذى تعرف البطحاء وطاءته / والبیت یعرفه والحل والحرم

هذا ابن خیر عبادالله کلهم / هذا التقى النقى الطاهر العلم

نمی‌شناسی؟ این ریگ‌های بیابان او را می‌شناسند، تو چطور نمی‌شناسی؟ این کعبه می‌داند او کیست. این کوه و صحرای حِل، همه می‌شناسند که او چه کسی است، تو نمی‌شناسی؟ من بگویم کیست: پسر بهترین بندگان خدا روی زمین است ، نمی‌شناسی؟ از “التقی و النقی”، پرهیزگار، پاک، پاک، پاک. “الطاهرالعلمُ”. مثل یک پرچم، دنیا او را می‌شناسد. تو نمی‌شناسی؟ کی بود؟ امام زین العابدین علیه السلام بود

حالا آنچه می‌خواهم عرض کنم چیست؟ آن آقای…— شیخ عبدالرحمن جامی، شاعر — که اشاره کردم که شعرهایی برای امام رضا گفته، او آمده — همین شعرهای فرزدق را — که یک باب وسیع است — که بعد فرزدق، زندان هم رفت، دیگر تعقیبش کردند — آمده این شعرها را به فارسی ترجمۀ شعری کرده. شاعر است. او شعر عربی است، آمده همان را به صورت شعر — نه ترجمۀ نثر — آمده به صورت شعر ترجمه به فارسی کرده. خوب عبدالرحمن نقل می‌کند: عبدالرحمن نقل می‌کند که وقتی فرزدق از دنیا رفت، یک نفر او را خواب دید. گفت: آقای فرزدق، شاعر زبردست دستگاه مروانی. حالا بگو که در آن عالم ، بعد از مرگ بر تو چه گذشت؟ فرزدق در عالم خواب به او گفت: گفت که همان‌طور که می‌گویی، من به هر حال گناهانی داشتم، مدح ظلمه کردم، به هر حال کار من سخت بود. اما می‌دانی چه شد؟ چه شد؟ گفت: همۀ گناهان مرا خدای متعال به آن شعری که برای امام زین‌العابدین خواندم، همۀ گناهان مرا خدا بخشید. این را شیخ عبدالرحمن جامی نقل می‌کند که بعد از مرگ فرزدق، کسی چنین خوابی دید و او در عالم خواب گفت که به خاطر شعر امام زین‌العابدین، خدا همۀ گناهان مرا بخشید. خب، خود شیخ عبدالرحمن در این باره چه نظر دارد؟ این مهم است. شیخ عبدالرحمن جامی می‌گوید: او که گناهان فرزدق است  — اگر خدای متعال به خاطر امام زین‌العابدین، تمام گناهان جِن و اِنْس را بیامرزد، جای تعجب نیست.

حالا می‌بینید پدران شما، مادران شما، اجداد شما، جِدّتان شما چگونه شما را شیر دادند، چگونه شما را تربیت کردند و در این دنیای امروز طاغوت‌زده، شما در جرگه[۱۲] صالحین قرار گرفته‌اید ، آنچه می‌توانید برای آنها دعا کنید.

بنده هم دعاگوی همۀ شما هستم. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

[۱]  الأصول الستة عشر من الأصول الأولیة (ط – دار الشبستری)  ,  جلد۱  ,  صفحه۶۸

[۲] سوره مبارکه یس آیه ۵۹

[۳] سوره مبارکه شوری آیه ۲۳

[۴] اشاره دارد به روایت رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن ماتَ على حُبِّ آلِ محمّدٍ ماتَ شَهيدا .[بحار الأنوار : ۶۸/۱۳۷/۷۶ .]

[۵] اشاره دارد به روایت  رسول اللّه صلي الله عليه و آله : ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرًا ، ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ [ الكشّاف : ۳ / ۴۰۳ مرسلاً ، مائة منقبة : ۹۰ / ۳۷ عن ابن عمر ،بشارة المصطفى : ۱۹۷ ، فرائد السمطين : ۲ / ۲۵۶ / ۲۵۴ كلاهما عن جرير بن عبد اللّه ، جامع الأخبار : ۴۷۴ / ۱۳۳۵ مرسلاً ، وراجع إحقاق الحقّ : ۹ / ۴۸۷ . ] .

[۶]  [ الصواعق المحرقة : ۱۴۸ ، نور الأبصار : ۱۲۷ وفيه «الفخر» بدل «القدر» . ]

[۷] همان

[۸] فضایل حضرت علی(ع)، والعادیات، چاپ دارالحدیث، قم، ص ۱۷٫

[۹] سوره مبارکه طه آیه ۱ و ۲

[۱۰] سوره مبارکه یس آیه ۱و۲

[۱۱] دیوان اشعار شیخ عبد الرحمن جامی

[۱۲] جرگه یک واژه فارسی است که به معنای مجمع، جمع یا اجتماع به کار می‌رود و به گروهی از افراد اشاره دارد که برای هدف خاصی گرد هم می‌آیند.

بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعنة الدائم علی اعدائهم اعداء الله. با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان

و با آرزوی پیروزی مظلومین عالم، مخصوصاً فلسطین مظلوم، غزه مظلوم، لبنان مظلوم، اسلام مظلوم، انسان مظلوم ، بر گرگ های بین المللی.

چند لحظه ای مصدع وقت شما می‌شوم. امیدوارم آنچه خیر باشد، خدا به زبانم جاری فرماید.

این سیر و حرکت انسان از مبدأ تا معاد، شرایط خود را می‌طلبد که یکی از شرایط، احراز سنخیت است.

ذره ذره کاندرین ارض و سماست / جنس خود را همچو کاه و کهرباست

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند / نوریان مر نوریان را طالب‌اند

” ان الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ايتلف[۱]“. اینها از منشأ عالم ذر، عالم الست سر می‌زند تا به قیامت. و تا ” وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ [۲]” جدا بشوید. جدا می شوند ، ممکن است یک خانواده باشند، هر کدام به سنخ خود ملحق می‌شوند.

بنابر این ، این راه حساب و کتاب دارد و از خدای متعال می‌خواهیم که به ما شایستگی دهد که جاذبه‌ها به سمت حق باشد و دافعه‌ها از باطل باشد. و این وقتی است که انسان با توفیق الهی بتواند سنخیت با حق پیدا کند. نشانه‌اش هم این است که گرایش به کجا دارد. این الکی نیست و گرایش‌ها حاکی از یک حقیقت است که “ولاء اثباتی عام” آن است که انسان اهل ایمان را دوست دارد. با مردم حق‌پرست ، قلبش جاذبه دارد. با انسان‌های منکر و فاسد از آنها تبری می‌جوید، بدش می‌آید. عکسش هم هست.

و بالاتر از این، بالاتر از “ولاء اثباتی عام” ، ” ولاء اثباتی خاص” است که آن خود باز انواعی دارد. از اینجا شروع می‌شود: “ولاء محبت” که ولاء اثباتی خاص از نوع محبت است. ”  قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ [۳]“. خداوند به پیغمبرش وحی می‌کند که این را به مردم ابلاغ کند. و عنایت دارید که این هم ، چه آیات قرآنش و چه احادیث و روایاتش، مورد قبول عامۀ مسلمانان است. اما در عمل چه می‌شود، حسابش با ما نیست، حسابش با خداست. ما از کار خودمان هم خبر نداریم، حساب آن با خداست. اما کلی قضیه از نظر دین‌شناسی و مسلمان‌شناسی مربوط به همۀ اهل اسلام است.

”  قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ “. آیا قرآن است ، احادیث هم همین‌طور است. احادیث مربوطه هم. بزرگان از برادران اهل سنت، همچون امام فخر رازی، همچون زمخشری تا دیگران. “الا و من مات علی حب آل محمد مات شهیدا[۴]“. بزرگان اهل سنت هستند ، آدم‌های عادی نیستند. ”  ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرًا [۵]“. آن کسی که طبق نص قرآن و احادیث و عقل و علم و انصاف، دشمن اهل بیت [باشد]، حالا هر که باشد و هر چه هم عبادت و نماز کند، ” ماتَ كافِرًا ” این را  بزرگان اهل سنت می‌گویند.

 وقتی پا به این حرف‌ها می‌رسد، بروید سر به سجده بگذارید، بر پدر و مادرتان و بر اجدادتان خیلی دعا کنید. این وراثت کریمه، آثار آن بزرگواران در طول تاریخ، در پیچ‌خم‌ها، در شبهات، بالاخره این عقیدۀ صالحه، آنها به شما رسانده‌اند. سرمایه‌ی انسان این است. این هم که یکی و دو تا و یک جا و دو جا و این حرف‌ها نیست، دلایلش هم، چه دلایل عقلی، چه دلایل کلامی، چه دلایل علمی، بسیار قوی است. نمی شود شکست. و لذاست که منحصر به یک جا و دو جا نیست.

از ائمۀ چهارگانۀ برادران عزیز اهل سنت ما، که یکی از آن بزرگوارها پیشوای برادران شافعی‌مذهب، امام شافعی است. خب، آنقدر زیبا می‌گوید، دیگر بالاتر از آن نمی‌شود گفت:

يا أهلَ بَيتِ رَسولِ اللّه ِ ، حُبُّكُمُ / فَرضٌ مِنَ اللّه ِ فِي القُرآنِ أنزَلَهُ [۶]

خب، بیشتر از این چه می‌شد گفت؟ این امام شافعی بزرگوار که فرقۀ شافعیه از اهل سنت همه از ایشان تقلید می‌کنند، می‌فرماید — در حالی که خطاب می‌کند به اهل بیت پیغمبر — می‌گوید: ای اهل بیت پیغمبر! محبت شما واجب است. این واجبی نیست که حالا من بگویم یا تو بگویی “فی القرآن انزله”. درنص قرآن است چکارش می کنی ؟ به این هم قناعت نمی‌کند. فتوایش هم از نظر فقهی در مصرع بعدی ذکر می‌کند. می‌گوید:

كَفاكُمُ مِن عَظيمِ القَدرِ أنَّكُمُ (می گوید همین کافی است این دلیل کافی است ، که چه؟ [بشود] )

مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ [۷]

در تشهد نماز. این فتوای امام شافعی است. دیگر در تشهد نماز می‌گوید “اللهم صل علی محمد”… حالا اگر “آل” را ذکر نکند، چه می‌شود؟ به عنوان فقیه اهل سنت می‌فرماید: اگر “آل” را ذکر نکند، نمازش باطل است. ” مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ “. نماز، بی‌نماز!!! و از این قبیل گفتن. یک جا و دو جا نیست.

وقتی خطاب به حضرت علی می‌کند امام شافعی

وَ مَاتَ الشَّافِعِی وَ لَیسَ یَدْرِی / عَلِیٌّ رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ لک[۸]

ببینید. شیخ عبدالرحمن جامی، عالم بزرگ اهل سنت است — خدا رحمتش کند — و علاوه بر این، شاعر زبردستی نیز هست. هم عالم است، هم شاعر زبردستی است. آن شعری که مشهور است برای روضۀ حضرت امام رضا — خیلی‌ها حفظ دارند — دیگر:

سلام علی آل طه ویس

ببینید. تفسیرات قرآن، در آن است دیگر… ” طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ[۹]” … “یس * و القرآن الحکیم[۱۰]“. ببین چقدر این عالم بزرگوار توجه به این آیات کریمه دارد:

سلام علی آل طه ویس / سلام علی آل خیر النبیین

سلام علی روضة حل فیها / امام یباهی به الملک والدین

می‌گوید: دین به وجود امام رضا علیه السلام افتخار می‌کند. کی می‌گوید؟ شیخ عبدالرحمن جامی — خدا رحمتش کند —:

” امام به حق شاه مطلق که آمد / حریم درش قبله‌گاه سلاطین “

خب، کیست؟

“علی بن موسی الرّضا کز خدایش / رضا شد لقب چون رضا بودش آیین[۱۱]

می‌گوید این نام را خدا برای آقا معین کرده. حالا بالاتر از اینها که می‌تواند بزند؟ ما که نمی‌توانیم بالاتر از این حرف بزنیم. خب، ایشان به دلیلی که شاعر بوده، چه کار کرده؟ یک کار هنری انجام داده. شاعر دیگر، هنرمند است ، خیلی کار هنری انجام داده.

آن جریانی که هشام بن عبدالملک — مروان — که از دشمنان درجه یک پیغمبر و اهل بیت بودند. مروان، پدرش حَکَم است اینها کسانی بودند، آنقدر فاسد بودند که خود پیغمبر او را تبعید کرد. فرمود: اینها در جامعه نباید باشند. پیغمبر او را تبعید کرد. بعد از پیغمبر اکرم، آمدند یک عده پیش خلیفۀ اول و عرض کردند که اجازه بفرمایید که حَکم و خانواده — بالاخره — اینها برگردند به جامعه. ایشان گفت که: پیغمبر او را تبعید کرده، من که … ، هیچ کاری نمی‌کنم. نه، باید در تبعید باشد. دوران خلیفۀ اول تمام شد. خلیفۀ دوم آمد. آمدند پیش خلیفۀ دوم، گفتند که این خانواده — خانوادۀ مروان حَکم — شما اجازه بفرمایید که بیایند در جامعه. ایشان گفت که: پیغمبر او را تبعید کرده، خلیفۀ اول هیچ کاری نکرده، من هرگز هیچ کاری نمی‌کنم. ببینید، یک خانواده. خلیفۀ سوم که وقتی آمدند، اینها دیگر فامیل بودند. از یند ” پ ” استفاده کردند، گفتند برگردند. حالا برگردند چه کار کنند؟ رانندۀ تاکسی بشوند؟! نه. تقریباً امور داخلی دستگاه خلافت را سپردند به مروان. آن کسی هم که بعدها موجب شد که خلیفۀ سوم را کشتند، همین مروان بود. پشت سرش معاویه. بعد خلافت پیغمبر افتاد دست اینها. حالا عبدالملک مروان — بعد از مروان — که چهل روز حاکم بود. عبدالملک آمد. کلی، بالاخره. پسرش هشام، ولیعهدش بود. از شام — از سوریه — آمده بود مکه. خب، جمعیت فراوان بودند. رفت هشام استلام حجر کند . مردم به او راه ندادند. از بس جمعیت شلوغ بود هُلش می‌دادند چند قدم. و لذا است که ، ولیعهد هم بود، دیگر برای اینکه عقده‌هایش را کم کند، بالای یک منبری از دور نشست و تماشا می‌کرد مردم را. در چنین شرایطی دیدند از درب ورودی، یک آقای خیلی پر جاذبه ای وارد شد و به هر حال در صف طواف قرار گرفت و وقتی خواست استلام حجر کند، مردم کوچه دادند، راه را باز کردند، کوچه دادند. ایشان آزادانه رفت و آن شامی‌ها تعجب می‌کردند.[عجب] خلیفه و ولیعهد خلیفه را مردم هل می‌دهند، این آقا کیست؟ همان شامی‌ها که نمی‌شناختند، از خود هشام پرسیدند: این آقا کیست؟ او که می‌دانست — در حالی که می‌دانست — گفت: نمی‌شناسم. این “نمی‌شناسم” او روی فرزدقِ شاعر — که در همین دربار بود و حقوق هم می‌گرفت و بالاخره جزو اینها شمرده می‌شد — او را خیلی گزید که می‌گوید “نمی‌شناسم”. و لذاست که “بادا باد” به هر جا می‌رسد برسد. شاعر فریاد زد، گفت: اگر تو نمی‌شناسی، من می‌شناسم. می‌دانی کیست؟

هذا الذى تعرف البطحاء وطاءته / والبیت یعرفه والحل والحرم

هذا ابن خیر عبادالله کلهم / هذا التقى النقى الطاهر العلم

نمی‌شناسی؟ این ریگ‌های بیابان او را می‌شناسند، تو چطور نمی‌شناسی؟ این کعبه می‌داند او کیست. این کوه و صحرای حِل، همه می‌شناسند که او چه کسی است، تو نمی‌شناسی؟ من بگویم کیست: پسر بهترین بندگان خدا روی زمین است ، نمی‌شناسی؟ از “التقی و النقی”، پرهیزگار، پاک، پاک، پاک. “الطاهرالعلمُ”. مثل یک پرچم، دنیا او را می‌شناسد. تو نمی‌شناسی؟ کی بود؟ امام زین العابدین علیه السلام بود

حالا آنچه می‌خواهم عرض کنم چیست؟ آن آقای…— شیخ عبدالرحمن جامی، شاعر — که اشاره کردم که شعرهایی برای امام رضا گفته، او آمده — همین شعرهای فرزدق را — که یک باب وسیع است — که بعد فرزدق، زندان هم رفت، دیگر تعقیبش کردند — آمده این شعرها را به فارسی ترجمۀ شعری کرده. شاعر است. او شعر عربی است، آمده همان را به صورت شعر — نه ترجمۀ نثر — آمده به صورت شعر ترجمه به فارسی کرده. خوب عبدالرحمن نقل می‌کند: عبدالرحمن نقل می‌کند که وقتی فرزدق از دنیا رفت، یک نفر او را خواب دید. گفت: آقای فرزدق، شاعر زبردست دستگاه مروانی. حالا بگو که در آن عالم ، بعد از مرگ بر تو چه گذشت؟ فرزدق در عالم خواب به او گفت: گفت که همان‌طور که می‌گویی، من به هر حال گناهانی داشتم، مدح ظلمه کردم، به هر حال کار من سخت بود. اما می‌دانی چه شد؟ چه شد؟ گفت: همۀ گناهان مرا خدای متعال به آن شعری که برای امام زین‌العابدین خواندم، همۀ گناهان مرا خدا بخشید. این را شیخ عبدالرحمن جامی نقل می‌کند که بعد از مرگ فرزدق، کسی چنین خوابی دید و او در عالم خواب گفت که به خاطر شعر امام زین‌العابدین، خدا همۀ گناهان مرا بخشید. خب، خود شیخ عبدالرحمن در این باره چه نظر دارد؟ این مهم است. شیخ عبدالرحمن جامی می‌گوید: او که گناهان فرزدق است  — اگر خدای متعال به خاطر امام زین‌العابدین، تمام گناهان جِن و اِنْس را بیامرزد، جای تعجب نیست.

حالا می‌بینید پدران شما، مادران شما، اجداد شما، جِدّتان شما چگونه شما را شیر دادند، چگونه شما را تربیت کردند و در این دنیای امروز طاغوت‌زده، شما در جرگه[۱۲] صالحین قرار گرفته‌اید ، آنچه می‌توانید برای آنها دعا کنید.

بنده هم دعاگوی همۀ شما هستم. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

[۱]  الأصول الستة عشر من الأصول الأولیة (ط – دار الشبستری)  ,  جلد۱  ,  صفحه۶۸

[۲] سوره مبارکه یس آیه ۵۹

[۳] سوره مبارکه شوری آیه ۲۳

[۴] اشاره دارد به روایت رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن ماتَ على حُبِّ آلِ محمّدٍ ماتَ شَهيدا .[بحار الأنوار : ۶۸/۱۳۷/۷۶ .]

[۵] اشاره دارد به روایت  رسول اللّه صلي الله عليه و آله : ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرًا ، ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ [ الكشّاف : ۳ / ۴۰۳ مرسلاً ، مائة منقبة : ۹۰ / ۳۷ عن ابن عمر ،بشارة المصطفى : ۱۹۷ ، فرائد السمطين : ۲ / ۲۵۶ / ۲۵۴ كلاهما عن جرير بن عبد اللّه ، جامع الأخبار : ۴۷۴ / ۱۳۳۵ مرسلاً ، وراجع إحقاق الحقّ : ۹ / ۴۸۷ . ] .

[۶]  [ الصواعق المحرقة : ۱۴۸ ، نور الأبصار : ۱۲۷ وفيه «الفخر» بدل «القدر» . ]

[۷] همان

[۸] فضایل حضرت علی(ع)، والعادیات، چاپ دارالحدیث، قم، ص ۱۷٫

[۹] سوره مبارکه طه آیه ۱ و ۲

[۱۰] سوره مبارکه یس آیه ۱و۲

[۱۱] دیوان اشعار شیخ عبد الرحمن جامی

[۱۲] جرگه یک واژه فارسی است که به معنای مجمع، جمع یا اجتماع به کار می‌رود و به گروهی از افراد اشاره دارد که برای هدف خاصی گرد هم می‌آیند.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *