خانه / درس اخلاق / طلاب / متن بیانات / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان طلاب مدرسه علمیه امام حسن مجتبی(علیه السلام) بیرجند

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان طلاب مدرسه علمیه امام حسن مجتبی(علیه السلام) بیرجند

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان طلاب مدرسه علمیه امام حسن مجتبی(علیه السلام) بیرجند جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

الْحَمْدُلِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ  عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام به محضر شما  عزیزان و همه سنگرنشینان علم و ایمان و عرض تسلیت ایام شهادت بی بی دو عالم صدیقه کبری فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

زندگی این عالم که یک فرصتی است، این فرصت را با بی نهایت بسنجید، می شود یک لحظه، یک فرصتی است که دیگر تکرار هم نمی شود، انسان های کامیاب داریم، انسان های ناکام داریم، کامیاب آن هایی هستند که به هدف رسیده اند، ناکامش کسانی هستند که از هدف بازمانده اند، بعد می شود یوم الحسره، می شود یوم الندامه.

چه کسی می تواند کامیاب باشد؟ امور را تقسیم می کنیم به کارهای اصلی و کارهای مقدمه ای یا حاشیه ای، انسان هایی که به امور اصلی توجه کرده اند و از عمرشان بهره گرفته اند کامیاب شدند، آن هایی که امور مقدمه ای را که باید به صورت ابزار استفاده می کردند متاسفانه به عنوان هدف اشتباها گرفتند، هر که باشند ناکام هستند چون هیچ وقت دستیابی به امور مقدماتی کشسی را کامیاب نمی کند پس این مسئله پیش می آید که خب امور اصلی کدام ها هستند؟ بقیه همه اش یا مقدمه ای هستند یا حاشیه هستند، آن ها چه هستند؟ شناخت این راه لازم است و حقیقت علم آن است که این امور شناخته شوند و الا علم و دانشی که به امور اصلی نتواند دست پیدا کند حالا هر چند هم زیاد باشد فایده اش چیست؟

امور اصلی را در بعضی از روایات پنج تا شمرده اند، یکی شناخت خود؛ مهم ترین مسئله است دیگر، شما در شهرت بالاخره عرفیات دوران زیاد شنیدید که از زبان دانشمندان گفته می شود انسان موجود ناشناخته، این حرف را که می گوید؟ آن هایی که ادعای علم می کنند، می گویند انسان موجود ناشناخته، تمام مسائل همینجاست، ‌انسان موجود ناشناخته یعنی مسئله اصلی را رها می کند، می چسبد به مسائل حاشیه ای، این هیچ وقت به جایی نخواهد رسید، فرق شما و دانش شما با دانش دیگران یکی این است که شما روی مسائل اصلی کار می کنید، شناخت خویشتن و بدترین لغزشگاه آن وقتی است که انسان خود را نشناسد یا خود را فراموش کند بعد همان چیزی که دانشمندان می گویند می شود، می شود یک حیوان اقتصادی، این تعبیر خودشان است دیگر، می گوید انسان گرگ انسان است، چرا؟ چون نشناخته دیگر، با گرگ عوضش کرده است، حالا این خودشناسی یک لوازمی هم دارد دیگر، وقتی می خواهد خود را بشناسد بالاخره از نظر عقل، از نظر حکمت این وجودش واجب الوجود است، به خودش متکی است، کاملاً منفیست، پیداست تابع علل و اسباب است پس یک شناخت دیگری که مقدم بر اوست، شناخت مبدأ است، خب اگر نداند که مبداش چیست، تمام مسئله همین جاست که وقتی آن را نداند، نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۱]، لازمه دارد دیگر، لازمه اینکه بی توجهی کند به مبدأ این است که خود را هرگز نشناسد، لازمه اش است دیگر، هرگز هم به مقصد نخواهد رسید، آن هایی هم که تصور می کنند با پولی، با مالی، با عنوانی، با شهرتی، این ها که دیگر به حرف مسخره شبیه تر است، اصلا چیزی که نمی ماند و گذراست آن چطور مس تواند تکیه گاه باشد، انسان تکیه گاه می خواهد چون عاقل است و عقل وقتی اشباع می شود که تکیه گاه ثابت داشته باشد، لم یزل و لا یزال باشد و الا این عناوین و تشریفات و اسم و آوازه، اصلاً مالکیت و ریاست جزء مسائل قراردادی است و اصلاً وجود خارجی ندارد، در عین حال اینکه چه در نظام های الهی، چه در نظام های بشری این مالکیت مجازی برای مدیریت جامعه ضرورت اجتناب ناپذیر است، همانطور که سلسله مراتب ریاست هم همینطور است، اما به عنوان یک ابزار، یک ابزار قراردادی اصلا وجود خارجی ندارد، حالا هر که می خواهد باشد، از حضرت داود مهم تر؟ وقتی حرکت می کند کوه و وحوش و طیور همه هم صوت می شوند با حضرت داود(علیه السلام)، تشریفات از این بیشتر؟ بعد در روایتی دیدم که حضرت داود (علی نبینا و آله علیه السلام) بر منطقه ای عبور می کرد، عابدی بود در منطقه ای کوهستانی، از زمزمه کوه و زمین و طیور و وحوش احساس کرد که داود می آید، رفت سر راه و منتظر شد حضرت داود رسید، خب حضرت داود از چهره این آقا فهمید که این خودش را در مقابل این تشریفات باخته است، دارد که به او فرمود که یک سبحان الله که تو می گویی از همه این تشریفات بهتر است، چرا؟ چون به مبدأ کار دارد، خودت را نباز، یک سبحان الله که تو می گویی از همه ملک داود و سلیمان بالاتر است چون این هدف اصلی است و آن مقدماتی است و به هم ربطی ندارد و اصلا قابل موازنه نیست، نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۲]، به خدا توجه نکردند، به مبدأ توجه نکردند، گرفتار شدند، گرفتاریش این است که خود را فراموش کردند و چون عاقل است و قدم در راه غیرعقلانی گذاشته وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ[۳]، از راه خودش خارج شده، فسق اسن است دیگر، از راه خود خارج شدن، از پوسته خود درآمدن است، از ضیح خود درآمدن است، نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ[۴]، خدا هم او را به حال خودش واگذاشت، بعد چه در می آید؟ همین تمدن وحشی در می آید، همه این سرنوشت ها روی این چند کلمه است ها، علم این است، خود را به معنی صحیح شناختن و مبدأ خود را شناختن، سوم؛ علت غایی چیست؟ من برای چه خلق شدم؟ تمام وظایف در علت غایی است، برای چه خلق شدم؟ برای اینکه بر مردم ریاست کنم؟ برای اینکه مثلاً پول زیادی به دست بیاورم؟ این مسخره نیست؟ برای اینکه آدم بکشم خلق شدم؟ درنده هستم؟ برای اینکه مردم را گمراه کنم؟ من شیطانم؟ برای چه خلق شدم؟ این ها را کنار هم بگذارید، آن انسانی که خودش را شناخته، آن انسانی که خدا را شناخته، آن انسانی که إِنَّا لِلَّهِ و آن انسانی که وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۵]، این برای چه خلق شده؟ برای عبودیت، اصلا عبودیت یعنی چه؟ انسان ذاتاً اینطوری خلق شده، با عشق خلق شده بنابراین حتماً باید معشوق داشته باشد چون به برده ها هم عبد گفته می شود، ما یک جاهایی که اشتباه کردیم معنی عبودیت را با بردگی اشتباه کردیم، بندگی نه بردگی، بندگی یعنی چه؟ بندگی یعنی در بند بودن، چه کسی در بند است؟ عاشق در بند است، عاشق در بند معشوق است، بحث بردگی نیست، بحث بندگی است، آن وقت این عشق هم که طرفینی است، خدا می داند که چه خلق کرده است، بله می گویند انسان ناشناخته اما خدا که می داند انسان چیست که به فرشته ها می گوید او را سجده کنید، خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک[۶]، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی[۷]، تو را برای خودم آفریدم، بابا این لیعبدون یعنی چه؟ یعنی در این جاذبه و بند عشق الهی قرار بگیرد، عشق هم طرفینی است، به قول حافظ، یک نظر کرد خدا دید ملک عشق نداشت، خیمه در مزرعه آب و گل آدم زد، حالا کسی می خواهد بفهمد یعنی چه؟ آن زمزمه های مناجات علی بن ابیطالب(علیه السلام)، امام سجاد(علیه السلام)، رسول خدا( صلی الله علیه و آله) را در نظر بگیرد بعد ببیند که عبودیت یعنی چه، ما که معنیش را نمی فهمیم، چرا؟ چون نوبرم نکردم، نوبرم نکردم دیگر که انسان یعنی چه؟ چون وسوسه های خناس قلب من به من چنین اجازه ای نمی دهد که من آزادانه بروم به دنبال مسائل، خب مقصد کجاست؟ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۸]، عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی ، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون[۹]، مقصد خداست، سیر و سفر الی الله، شناخت این، خب چهار تا شد، پنجمی چیست؟ پنجمی این است که ببینید در این عالم چشم باز می کنید می بینید همه چیز آفت دارد، آفت ندارد؟ بیماری ندارد؟ نابودی ندارد؟ همه چیز آفت دارد، انسان هم آفت دارد، بداند آفت های او چیست؟ بله از نظر بدنی حالا حداقل با ادعا در مقابل بیماری ها، عفونت ها، میکروب ها، ویروی ها یک اطواری از خود نشان می دهیم که حالا این ها چند درصدش واقعیت دارد یا ندارد، آن بحث دیگری است اما بالارخ یک کارهایی را انجام می دهیم خوب هم هست، دفع ضرر احتمالی واجب است اما انسانیت من آفت دارد، آفت هایش چیست؟ چه اندازه در این ها من بهداشت را رعایت کردم؟ آن وقت وظیفه ام چیست؟ این شد دیگر، خودش را بشناسد، مبدأ را بشناسد، مقصد را بشناسد، آفت را بشناسد، وظیفه را بشناسد، تمام علم در این پنج کلمه است، چون این ها لوازم دارد، وقتی که به لوازمش و مقدمه های واجب که واجب است برسیم همه علوم در تحت این ها هست، که در نهایت اگر محاتل نباشد آدم شوم، بعضی می گویند آدم شدن محال است دیگر، نه محال نیست، سهل ممتنع است نه محال، اگر محال می بود که خدا امر نمی کرد اما با همت من، برای من ممکن است محال باشد اما ذاتاً محال نیست.

خداوند مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط(قدس سره الشریف) و امثال او را رحمت کند، خب خیاط بود دیگر، گاهی بعضی از آقایان علماء یا طلاب محترم تشریف می بردند در آن تاریخ که برای آن ها لباس بدوزد، گاهی یک شخصیت هایی مثلاً مرحوم آیت الله کنی به او مراجعه می کند و می گوید آقا شیخ رجبعلی برای من یک لباسی بدوزید، او می گوید شما چه کار می کنید؟ ما در مدرسه هستیم، خب درس می دهید یا درس می خوانید؟ ما هم درس می دهیم، هم درس می خوانیم، خب می خواهید چه بشوید؟ آقا شیخ رجبعلی خیاط از این عالم بزرگوار می پرسد می خواهید چه بشوید؟ جوابش چیست؟ اگر طرف کند جواب می داد خود شیخ رجبعلی به زبان او می داد، می گفت آدم شویم، آدم شویم، آدم شدن یعنی همه فضائل و کمالات چون آدمی را که خدا خلق فرموده وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ[۱۰]، آن استعداد را به کار گرفتن، هنیئا لأرباب النعیم نعیمُهم، بعد حالا منی که تمام عمر خودم را ضایع کردم آن وقت می شوم متکلم وحده، این ها دردی را دوا نمی کند، شما که موفق هستید که نه تنها برای خودتان بلکه مسئولیت دارید، رسالت دارید، آن هم در این دوره جاهلیت اخری که ببینید سر بشر چه در آوردند، سر بشر چه در آوردند، حیوانات از ما احساس ننگ می کنند به اسم تمدن آن وقت این شمایید، الحمدلله این شمایید که ورثه الانبیاء هستید و در این دوره جاهلیت اخری دامن همت به کمر زنید، دنیا منتظر شماست، حواستان باشد، این جدی است، دنیا منتظر شماست تا نجات پیدا کند و این کار شدنی است و آثارش هم پیداست و وعده الهی هم هست منتهی همت می خواهد، از ماها که عمرمان را ضایع کردیم عبرت بگیرید، دیگر به عنوان یک آخوند روستا یا آخوند مسجد یا آخوند حسینیه نه، یک آخوند بین الملل، بله ممکن است در یک روستا باشد اما نگاهش به این است که این روستا بخشی از زندگی بین الملل بشر است، کارش را اینجا انجام می دهد اما به صورت بین المللی انجام می دهد تا آن هایی که در صحنه های بزرگ جهانی حضور پیدا می کنند که الحمدلله پرجاذبه هستند، بسیار پرجاذبه هستند، حواستان باشد، یعنی آن باطن را که بشکافی بر اساس فطرت همه انسان ها، حتی مردمی که در غرب زندگی می کنند، نه حکومت های آن ها، مردم آن ها امروز دلشان با شماست، کانملا پیداست، حرکت های آن ها، تظاهرات آن ها، اظهارات آن ها، به هر حال این هم که غرب اینقدر خفیف شده چون احساس می کند که مردم خودش را از دست داده است و مردم امروز به اسلام و عدالت علاقمند شده اند منتهی او امروز در حد سطح فکر خودش است، این شما هستید که باید بالاخره با زبان علمی، با زبان ادبی، با زبان تبلیغاتی رسالت خود را ادا کنید و او فرهنگ تمدن اسلامی که آقا بارها گفته اند، این کار بزرگی که شما کردید، ان ها کی اجازه می دادند که یک جامعه ای مستقل شود آن هم به اینگونه و خار چشم آن ها و سد راهشان شود، به که اجازه دادند؟ به که اجازه می دهند؟ این معجزه الهی بود، خدا به قلب این مردم انداخت و به رهبری روحانیت معظم و مراجع اسلام این کار شد و امروز در سطح بین الملل طرفدار دارد.

شما ملاحظه می کنید که انسان ها امروز جانشان را بر کف گذاشتند و از این انقلاب دفاع می کنند، این فرق نمی کند، می خواهد در خاور دور باشد، می خواهد در نیجریه باشد، می خواهد در یمن و سوریه و فرقی نمی کند، این دیگر شوخی نیست، مردم جانشان را در کف قرار دادند، دفاع می کنند از این انقلاب بنابراین شما میدان وسیعی دارید، خودتان را آماده کنید، مجهز شوید که الحمدلله هستید، هم با علم صحیح، هم با تقوای صحیح، هم با تبیین صحیح جهاد کنید و پیروز میدان فردای جهان شما هستید ولی همت می خواهد، بقیه اش هم بستگی دارد به کار شما، وعده الهی هم نزدیک است منتهی از نوع نزدیکی که خدا می فرماید نه نزدیکی که بنده و شما تاریخ بزنیم، تاریخ نمی شود زد، کذب الوقاتون، اما وعده می شود داد، خیلی جالب است، تاریخ نمی شود زد اما وعده می شود داد، کذب الوقاتون[۱۱]، هیچ کس نمی تواند وقت تعیین کند اما وعده اش را خود خدا داده و پای آن را هم امضا کرده است، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا[۱۲]، این وعده است، وعده مربوط به چیست؟ هر وقت ایمان صحیح بر اساس آن پنج جمله همراه با انجام وظائف که برای چه آمدیم، هر وقت آن عملات صالحات با ایمان همراه شد، کار کردید خدا وعده داده دیگر پس بنابراین شما منتظر دیگران نباشید، دیگران منتظر شما هستند، شما منتظر امام زمان(عجل الله فرجه) نباشید، امام زمان(عجل الله فرجه) منتظر شماست، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا[۱۳]، این همانی است که متکلمین بزرگ از صدر تا ساقه همه مسائل مربوطه را در سه جمله بیان کردند، وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا[۱۴]، پس بنابراین منتظر که هستید؟ منتظر خودتان باشید نه منتظر امام زمان(عجل الله فرجه)، امام زمان(عجل الله فرجه) منتظر شماست، خدا منتظر شماست، نجات بشر منتظر شماست، وقتش را شما تعیین کنید، خدا وقت تعیین نکرده، پیغمبر و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی وقت تعیین نکردند، گفتند هر کس وقت تعیین کند که نسبت به ما بدهد دروغ می گوید اما وقت را شما عملاً تعیین کنید، مجهز شوید از ایمان و عمل صالح و جهاد در راه خدا، وقتش همان موقع مشخص می شود، این وعده است و خوش به حال شما، خوش به حال شما، زمینه دنیا مساعد است، امیدواریم که این از آن مراحلی باشد که منتجی به نتیجه شود، خدا خیلی زمینه ها را جور کرده است، بشر ناسپاسی کرده است، بشر نعمت را ندیده گرفته است، خدا هم نعمتش را پس گرفته است، الان هم خدا نعمت را داده است، اگر بهره برداری بکنیم به نتیجه می رسیم طبق وعره خدا، اگر کفران کنیم، ناسپاسی کنیم، فراموشی کنیم، مسئولیتی را انجام ندهیم، همانطوری که خدا فرموده وقتی شکر نعمت نشد نعمت برداشته می شود، باز می ماند هزار سال دیگر، خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

[۱] . آیه ۱۹ سوره حشر

[۲] . همان

[۳] . آیه ۲۶ سوره بقره

[۴] . آیه ۱۹ سوره حشر

[۵] . آیه ۵۶ سوره ذاریات

[۶] . الجواهرالسنیة، ص‌۳۶۱

[۷] . همان

[۸] . آیه ۱۵۶ سوره بقره

[۹] . کلیات حدیث قدسی  ,  جلد۱  ,  صفحه۷۰۹

[۱۰] . آیه ۳۱ سوره بقره

[۱۱] . کافي ج ۱ ص ۳۶۸

[۱۲] . آیه ۵۵ سوره نور

[۱۳] . همان

[۱۴] . کشف المراد، ص ۱۸۲

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *