خانه / تاپ خبر / متن کامل درس اخلاق در جمع روسای شوراهای امربه معروف و نهی از منکر دستگاه اجرایی استان

متن کامل درس اخلاق در جمع روسای شوراهای امربه معروف و نهی از منکر دستگاه اجرایی استان

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق  روسای شوراهای امربه معروف و نهی از منکر دستگاه اجرایی استانجهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ جَمیعا وَرَحْمَةُ ٱللَّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد با عرض تسلیت به محضر شما عزیزان و همه خدمتگزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، اعظم الله اجرکم

نسبت به هر سرمایه ای اینکه سرمایه از چه منبع است و به چه هدفی سرمایه گزاری می شود وانگهی نسبت به سود و زیان و آفات آن، بزرگترین سرمایه انسان عمر انسان است و خود سرمایه وجودی انسان است.

اولین مسئله ای که قبل از هر چیز باید دانست این است که از کجا آمده ام؟ به چه منظور ما را آورده اند و به کجا می روم؟

وظیفه من اینجا چیست؟ (و آفات من که لكلِ شيءٍ آفة)[۱]، آفات من چیست؟ اگر این پنج کلمه را کسی دانست، نه مثل من حرفش را زد، دانست، به معنی صحیح دانایی، همه امورش را بر این کار تنظیم کرد این از سرمایه اش سود خواهد برد و الا هر که باشیم و هر چه باشیم و هر اسم و القابی هم که باشیم (وَالْعَصْر،إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ)[۲]،  به هر حال اگر بیگانه ها به ما فرصت می دادند و دوستان هم همشیاری به خرج می دادند بعد از این انقلاب کبیر و در این انقلاب باید بیش از هر چیزی و پیش از هر چیزی نسبت به شناخت انسان و علوم انسانی و از جمله مقدمه بر همه این پنج اصل را باید در اولویت قرار می دادیم که ندادیم و بیش از چهل سال هم که می گذرد هنوز نشخوارهای غرب لیبرال که خودش بدترین نوع آفت برای انسانیت است، هنوز علوم انسانی ما را از آن ها بلغور می کنیم و آن ها برای روان شناسی می کنند، جامعه شناسی می کنند، به خوردمان می دهند، بعد برای ما روانکاو می سازند از نوع صهیونیزم، همچون فروید که جزو موسسین حزی صهیونیستی است، او می شود برای ما روانکاو، حالا شما چه انتظارزی دارید؟ بقیه نابسامانی ها همه برگشت می کند ناسامانی فرهنگی، این که خراب شد همه خراب است، اگر این خوب شود همه خوب می شود، درست است؟

متاسفانه بنده هم نه اهلیتش را دارم نه می توانم حق مطلبش را ادا کنم اما بقیه اش را به ذکاوت مخاطبین واگذار می کنم که استارتی است، توجه باشد که مطلب اصلی این است.

حالا در این باب اندازه نمک طعامی ما در جهت خویشتن شناسی، در جهت انسان مسائل را باید در کنار هم ببینیم، اولش این است که امور دارای حُسن و قُبح ذاتی است، این را باید بدانیم یعنی یک چیزهایی بد است، یک چیزهایی خوب است.

(یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث)[۳]، معنی این چیست، معنی این است که یک اموری است که در ذات خودش طیب است، پاک است، خوب است، پیغمبر آمده این ها را حلال می کند، یعنی حکم می رود روی موضوعی که در خارج وجود دارد.

یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث، تحریم حکم است می رود روی موجودی که ذاتاً بد است، بنا علیه حُسن و قُبح ذاتی در اشیاء هست، این را باید بدانیم.

از سویی فطرت ما به گونه ای تعبیه شده که مثل چراغ خطر که روشن می شود وقتی به خبائث می رسد، وقتی به کار زشت می رسد بلافاصله آن چراغ روشن می شود، چیست؟ حیا، آدمی می خواهد یک کار بدی را انجام دهد تا فطرتش سالم است و خودش را سالم نگه داشته نه (قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَار  و َإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ)[۴]، از دل سنگ آب در می آید اما از قلب قصی گناهکار که عادت کرده به کار بد نه، اما اگر دل سالم باشد، مریض نباشد تا به کار بدی رسید ولو تنها است خجالت می کشد، از کار بد خجالت می کشد و شرم می کند، می دانید صهیونیست ها بر ما چطور مسلط هستند؟ تازه در کشور اسلامی ما تازه کسانی که یک مقداری هم سر و گردنی قائلند از دیگران بلندتر است مبارزه با حیا می کنند، توجیه می کنند، این درد ها را به چه کسی باید گفت؟ می فهمیم چه کار می کنیم؟ خدا چه زیبا در کنار آن پرتگاه این چراغ خطر را روشن می کند اما ما لگدمالش می کنیم، می کوبیم، حیا.

سه عنصر هستند در انسان که اصل هستند، اگر این ها حفظ شوند همه چیز حفظ می شود و اگر این ها حفظ نشوند هیچ چیز تضمین ندارد، یکی عقل است، یکی حیا است، یکی دین، اگر این ها را ضایع کردید هیچ جا امنیت وجود پیدا نمی کند، بقیه شعار است، دروغ است، مکر است، کلک است، میدانش را هم ملاحظه می کنید و چه زیبا در روایتی، در یک آزمایشی، حالا فرشته ای فرض بفرمایید جبرائیل(علیه السلام) آدم ابوالبشر را مخیر کرد، گفت انتخاب با شما، سه چیز است، از این سه چیز یک چیز را انتخاب کن، بفرما آن سه چیز چیست؟ گفت عقل، دین، حیا، آدم از این سه تا یکی را انتخاب کن، امتیاز آدم به عقلش است دیگر، آدم ابوالبشر گفت من عقل را انتخاب کردم، خب به حیا و دین گفت فرشته که بسیار خب آدم عقل را انتخاب کرد، شما بروید پس کارتان، پاسخ دادند که ما ملزمیم، جدا نشدنی هستیم که هر جا عقل باشد آنجا هستیم و از او جدا نمی توانیم باشیم، این بیان چقدر زیبا است، حالا ما روان شناسیمان را، جامعه شناسیمان را، روان کاویمان را، همه زهرمارمان را از صهیونیست ها می گیریم و خودمان هم متوجه نیستیم، خود ما هم ریشه خودمان را می زنیم، با این باید چه کار کرد؟ حیا، بازار بی حیایی و ترویج بی حیایی برو ببین در جمهوری اسلامی چه می کند؟ غارت می کند به وسیله خود مسئولین، چه کارش می کنند؟ تو خودت الفبای مسئله را می دانی؟ نه، چه می گویی؟ چرا مردم را گمراه می کنی؟

پایه های اصلی امنیت جامعه بشریت را از بین می بری، نمی فهمی خودت چه می گویی، چه باید کرد؟ این ها خواسته های انسانی است، او انسان است که حیا ندارد، انسان حیا دارد، فرق بین انسان و حیوان این است که انسان عقل دارد، حیوان عقل ندارد، انسان حیا دارد، حیوان حیا ندارد، آن وقت یک مسئله دیگر هم هست به این اضافه کنید که انسان دارد، پشیمانی، حیوان که پشیمان نمی شود، انسان پشیمان می شود، پشیمانی در انسان یک اصل است (لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ)[۵]، چقدر زیباست، وحی الهی است، انسان اگر بر جهل یا غرور به بی حیایی زد و کار زشتی انجام داد و حق کسی را ضایع کرد، ظلم کرد، ستم کرد، خیانت کرد، بی حیایی کرد اما اینطور نیست که باز خدا او را رها کند، خداوند دستگاهی آفریده که بعد از آن که خلوت کرد و کار خودش را بررسی کرد ضمن اینکه احساس شرم می کند از خودش، پشیمان می شود، پشیمانی را ساده نگیرید، پشیمانی انسان را تا سرحد جنون می کشد، تا سرحد خودکشی می برد.

این افسردگی هایی که برای ما توجیه می کنند، بسیاری از این ها مربوط به ریشه های گناه است، بعد چون خودش نمی فهمد یا اینکه تحت تاثیر مکتب بیگانه است یک توجیه نابجا می کند، این افسردگی ها علت دارد، چرا با علوم اسلامی به آن نگاه نمی کنیم؟

انسانم از کار بد پشیمان می شود، خب تازه پشیمان شد باز راه حل مسئله تو ئدین خدا است نه جای دیگر، جای دیگر انسان ها با پشیمانی به سرگرمی روی می آورند، خودش را سرگرم می کند به شراب و به مواد مخدر و به گناه های جدید و فلان که از یادش برود، تصور می کند که این می تواند پاکش کند، اشتباه است یا حتی مواردی که این ها مستند است دیگر، این ها جمع آوری تجربه بشری است، کسانی هستند که در پشیمانی ها خودشان را شکنجه می کنند، از خود انتقام می گیرند یا آنچه که بقیه روان شناسان در این باره می گویند که این ها را بازگو کنید تا تخلیه شوید، حتی ما مواردی داریم منافقین در خیانت هایی که می کردند بعد خودشان زیر شلاق وجدان قرار می گرفتند بعد برای چند نفر این ها را بازگو می کردند که ما این غلط ها را کردیم تا به اصطلاح خودشان را تخلیه کنند، تمام شد؟ ساخته شد؟ بازسازی شد؟ کجا می رویم؟

حدود پنجاه سال قبل بود آن خلبانی که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کردو بعد آمریکا به او مدال داد و او را تشویق کرد به هر حال حالا شصت سال پیش از این، آن خود جریان حدود هفتاد و چند سال پیش از این بود اما این را من آن موقع در مشهد بودم در روزنامه ها به نظرم نوشته بود، آنقدر تشویقش کردند، آنقدر مدالش دادند، به هر حال تمام شد؟ گفت یک مرتبه سر به خیابان زد به عنوان یک دیوانه خطرناک، چرا؟ وجدان پدرش را درآورده بود، شما خیال می کنید گناه آدم را رها می کند؟ همین رسانه های روز چقدر می نویسند این سربازان جنایتکار آمریکا که در کشورها می آیند و مردم را می کشند، همین آمار سی هزار از خودکشی های ارتشی های آمریکا منعکس کرده بودند، چرا؟ (لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ)[۶]، آن پشیمانی شلاق می زند، نمی تواند زندگی کند، خودش را می کشد.

حجاج بن یوسف ثقفی ملعون که از طرف خلیفه بنی مروان بر حجاز و عراق مسلط بود این کارش بود کشتن شیعیان امام علی(علیه السلام) آخرین فردی را که شهید کرد سعید بن جبیر آن مرد بزرگ را به شهادت رساند، تمام شد؟ نه، نمی توانست بخوابد، تا می خوابید سعید بن جبیر را در عالم خواب می دید، سرش روی دستش، به هر حال او را محاکمه می کنند، نمی توانست بخوابد، از خواب می پرید، مالی و سعید بن جبیر، من چکار داشتم این کار را کردم؟ آنقدر زجر کشید تا به جهنم واصل شد، این تازه دنیایش است که با ریاست و با تشویق و با پشتیبانی ظلمه حمایت می شوند، این است.

این برنامه های بسیار خوبی که در این دو سال اخیر صدا و سیما انجام داد در شبکه چهار۴ سال گذشته ماه رمضان ساعت ۷ امسال ساعت ۶ و نیم به نام زندگی پس از زندگی، دیدید، اگر ندیدید به هر حال بازخوانی کنید، زندگی پس از زندگی، خیلی عالی بود، خب از این ها که کتاب ها پر است منتهی حُسنش این است که حالت بین المللی داشت، حالت علمی داشت، حالت مستندسازی داشت، حالت نظرخواهی از صاحب نظران متخصص فن داشت و راستی آزمایی داشت، اما اینکه همواره بوده اما چیز خوبی بود، حالا ما چقدر آمادگی داریم، شما که حتما خوب است کارتان، بنده خودم را عرض می کنم، چقدر آمادگی دارم که پاسخگوی کار خودم باشم، آن وقت اسلام عزیز، دین خدا همواره برای این ها آنچه که قرار داده به اسم توبه، توبه یعنی بازگشت، از خدا دور شده، خدا از او دور شده و با جایگاه اصلی خودش که جایگاه بندگی خدا است بر می گردد، خدا هم به او بر می گردد، توبه، از او کارهای بشر بی سواد نه، از نوع توبه، درد این است، درد گناه است، دوایش توبه است.

فضیل بن عیاض دزد گردنه بگیر که قافله ها را غارت می کرد یک مرتبه متوجه شد، آیه قرآن را شنید بالای بام بود، می خواست خیانت کند، (ألَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلْحَقِّ)[۷]، همان جا توبه کرد، ۱۸۰ درجه تغییر کرد، از فردا گفت بروید از آن هایی که اذیت کردم و حقشان را ضایع کردم و سر گردنه را گرفتم، از همه کسب رضایت کرد بعد یک عمری را با زهد گذراند، در مجلس هارون الرشید شرکت کرده بود، هارون الرشید از آن پول های مفت و مجانی که باد آورده بود به هر کدام یک کیسه زر از این سکه هایی که دعوای من و شما سر ایسن سکه ها است نه یک دانه سکه، به هر کدام یک کیسه سکه داد، مال مجانی بود دیگر، همه برداشتند، آوردند پیش فضیل بن ایاذ نگرفت.

دیکتاتوری مثل هارون الرشید درخواست کرد گفت آقای فضیل بفرمایید چرا نمی گیرید؟ گفت من نمی گیرم، جلسه تمام شد یکی از آن درباری ها که عالم دربار بود آمد جلو گفت آقای فضیل خلیفه از تو درخواست کرد، تو خجالت نکشیدی، خب می گرفتی نیاز نداشتی به دیگری می دادی، به سینه اش زد گفت وقتی عالمش اینطور فکر کند اگر گرفتن برای فقیر جایز باشد، این ها ظلمه هستند، من از دست ظلمه چیزی بگیرم؟ نمی گیرم، ببینید چگونه انسان با توبه بازسازی می شود، اما توبه ها

این حق مردم یک روزی می آید به سراغ ما، حواستان باشد، در روایتی داریم، فلانی در دستگاه ظلمه همراه ظلمه از پول های مردم، از رشوه، از دزدی، از قدرت خودش استفاده کرده بود، بالاخره بساطی راه انداخته بود، یک مرتبه متوجه شد، خدمت امام صادق(علیه السلام) گفت وضعم این طوری است چه کنم؟ فرمود اموال مردم را به مردم برگردان، او هم که از راه دزدی خودش دنبال حلال نرفته بود چیزی نداشت غیر از آن بعد فلانی می گوید که رفتم دم خانه اش در زدم در خانه را برایم باز نکرد، از پشت در گفت هر چه داشتم از اموال مردم را برگرداندم، من هیچی ندارم، لباس ندارم، این توبه، مال کمردم است، گفت من لباس ندارم، در را برایت باز نمی کنم چون اموال مال مردم بوده برگرداندنم، خودم الان بی لباس هستم اما همو آن وقتی که در عالم احتضار بود و می خواست بمیرد، آن کسی که بالای سرش بود او را می گویند عالم معاینه، یک پا توی این عالم است و یک پا توی ان عالم است، این عالم را هم درک می کند، آن عالم جلو را هم می بیند، می گوید به من گفت که امام صادق(علیه السلام) به من وعده درست داد، خوشحال، امام صادق(علیه السلام) به من وعده درست داد و من آینده خودم را می بینم در آن عالم، توبه و الا رها نمی کنند.

در این خاطرات همین جریانات سال های معاصر خودمان، موردش هم مشخص است، آقا گفت که در عالم خواب دیدم این شهید بزرگوار را، فکر می کنم در اصفهان بود، حالش را پرسیدم گفت ببین به خاطر مقام شهادت به ما یک مهری دادند، یک ورقه ای دادند، برائت از آتش دوزخ اما روی آن یک مهری زدند که خیلی ناراحت کننده است، مهرش چیست؟ ابطالش کردند، گفتند شما مقامی داشتید در آموزش و پرورش، حالا بر اساس این احساساتی که دارند و حزب و گروه و فلان عوض اینکه از قانون پیروی کنند از ان پیروی می کنند شما فلان خانم که سر کار بوده حقش را ضایع کردی و به هر حال دکش کردی، بناعلیه آنچه را که به مقام شهادت شما به عنوان برائت من النار است تا رضایت او باطل است، شما باید باشی، شهید ها، مقام شهادت پیش خودش اما حق الناس به جای خودش بعد او می گوید که وقتی این خواب را دیدم و آدرس آن خانم را هم به من داد در عالم خواب و گفت اگر او را راضی کنید خدا به شما خیر دهد، بعد گفت که من به برادرش زنگ زدم و گفتم من برادر شما را در خواب دیدم چنین بوده، آدرسی هم دادند از چنین خانمی حالا برویم سراغش ببینیم چه می شود، گفت حرکت کردیم و آدرسش را پیدا کردیم طبق آن شماره تلفن و غیره ذلک و این ها که در عالم خواب گرفته بود، بعد تا بهش گفتیم گفت بله حق ما را ضایع کردند، آبروی ما را بردند، ما راضی نیستیم، گفت که حاضر شدیم نصف اموال آن خانواده را به ایشان بدهیم تا راضی شود اما راضی نشد، گفت آبروی خودم را که با اموال عوض نمی کنم، من راضی نیستم، این است برادر، این است خواهر، اسلام توبه قرار داده است، دیگر آن بند و بیلایی که به آن اضافه می کنیم به عنوان سرگرمی و فلان، آن ها نیست، با صداقت برگشت به جایگاه انسانی خود، من حیوانی کردم برگردم تا انسانی، من درندگی کردم، انسان باشم، خدا هم به من بر می گردد، خدا تواب است، تواب یعنی بر می گردد، بسیار

آدم وقتی یک مسئولیتی دارد و یک عنوانی دارد و یک ریاستی دارد و یک مدیریتی دارد نمی فهمد چه می کند، آقای حر بن یزید ریاحی ذاتا و فطرتا آدم درستی بود اما جریانات دنیا آدم را کر و کور می کند.

گفتند هزار سرباز در خدمت شما، فرمانده یک جمعیتی است و شما برو رصد کن حضرت امام حسین(علیه السلام) را، خب این آقا آمد، ذاتاً آدم درستی بود اما عملش خیلی عمل زشتی بود، از بدترین نوع عمل بود، وقتی آمده بود در کنار امام حسین(علیه السلام) نمازش را هم با امام حسین(علیه السلام) می خواند اما امام حسین(علیه السلام) را آزاد نمی گذاشت، تصور می کرد که این مسئله با یک شیوه ای حل خواهد شد و کار به جاهای سخت نخواهد رسید، تصورش این بود، یک تصور خام می کرد اما دید نه بعد از آن که بالاخره لشکر کوفه یا شامی ها رسیدند مسئله مسئله دیگری است و می خواهند با امام(علیه السلام) بجنگند، یک مرتبه آن نفس لوامه یک شلالق زد پشت گردنش که کجا میروی؟ کجا میروی؟ حواسش را جمع کرد، عجب من با خدا می جنگم، من با پیغمبر می جنگم؟ من با امام می جنگم، حر خیلی آدم شجاعی بود، حالا در این جمعیت که خودشان را آماده می کنند، آماده باش نظامی است دیدند حر میلرزد، یک کسی از آن معیت که سوابق حر را داشت گفت اقای حر اگر از من می پرسیدند که اشجع بالاخره در میان عرب شجاع ترین افراد چه کسی است من می گفتم حر، تو دست و پایت را گم کردی و میلرزی؟ او خیال می کرد که از جنگ میلرزد، نه مسئله وجدان بود، مسئله جنگ فیزیکی نبود، جنگ وجدان بود و به بهانه این که می خواهم اسبم را آب بدهم از این جمعیت فاصله گرفت اما تا به آن حدود حرم و خیمه گاه امام حسین(علیه السلام) رسید قیافه و شرایط تغییر کرد، بدنش می لرزد، اشک می ریزد، سوال می کند آقا می شود برگشت؟ این چه کاری بوده من کردم، این توبه، به هر حال اگر ظلمه را کمک کردیم، اگر عوض اینکه تبعیت از خدا کنیم از فلان حزب کردیم، از فلان رییس منحرف کردیم، از فلان خواسته نامشروع کردیم، از آن فرهنگ غرب کردیم، پیش از آن که مرگ ما برسد توبه کنیم

وفقناالله و ایاکم لما یحب و یرضی و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، صلوات بفرستید آورده بود، شما خیال می کنید

[۱] . میزان الحکمة، باب ۹۷، حدیث ۵۳۷، جلد اوّل، صفحه ۱۱۱

[۲] . آیه ۱ و ۲ عصر

[۳] . آیه ۱۵۷ اعراف

[۴] . آیه ۷۴ بقره

[۵] . آیه ۱ و ۲ سوره قیامت

[۶] . همان

[۷] . آیه ۱۶ حدید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *